От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

پیمایش پنلی و نقش آن در بازاریابی (168)

نظر سنجی، امری لازم در عصر حاضر برای برنامه‌ریزی‌های آتی است یعنی آگاهی از نظر عموم برای تعیین احتمال موفقیت طرح‌ها لازم است. لذا حتی در نظام‌های استبدادی نیز نظر سنجی صورت می‌گیرد و حقایق به طور منظم بررسی وتحلیل می‌شود. تنها تفاوت آن با نظام دموکراسی این است که در نظام دموکراسی همه چیز شفاف است و از ابتدا تا انتها رسانه‌ها و مردم در جریان امر هستند اما در نظام‌های غیر دموکراتیک، بخشی از این فرایند به صورت مخفی انجام می‌شود و یا در نتایج آن تغییرات داده می‌شود. لذا از یک نظر سنجی در یک کشور به راحتی می‌توان به میزان دموکراتیک بودن آن پی برد: در آمریکا نظرسنجی‌ها می‌گوید که مردم با حمله به عراق مخالفند و خواستار خروج ارتش آمریکا هستند ولی دیک چنی و دیگر مسؤولان رده اول می‌گویند نظر مردم برای ما مهم نیست، ما منافع آمریکا را بهتر از مردم می‌شناسیم.
این موضوع اکنون امری عادی و معمول برای زمامداران آمریکایی شده و با این‌که مؤسسات اعلام می‌کنند براساس نظرخواهی مردم نوار غزه از دولت حماس حمایت می‌کنند ولی آنان بدون توجه به این پیمایش پنلی سعی دارند حماس را سرکوب نمایند. مشابه این امر در لبنان و عراق و کویت و بحرین و دیگر کشورهای شیعه نشین اجرا می‌شود. در مسأله‌ی انتخابات ایران نیز معلوم شد که نظرسنجی‌ها ابزار ی است در دست زنگی‌های مست تا دمار از روزگار مردم در آورند و مانند خاله زنک‌های قدیم ببینند مردم چه می‌گویند تا برخلاف آن عمل کنند! دقیقاً مانند اکوان دیو در شاهنامه فردوسی ما شاهد هستیم قدرت‌های بزرگ که مانند دیو دارای هیکل ظاهراً درشتی هم هستند چگونه از مردم نظر می‌پرسند، فقط به خاطر این‌که عکس آن عمل کنند. مردم ایران هم مانند رستم از کید وترفند آنها آگاهند و درست چیزی را می‌گویند که می‌دانند برعکس عمل می‌شود! در برخی رسانه‌ها، به نظر می‌رسد که مردم هیچ مشارکتی در انتخابات نداشته باشند واین نتایج پیمایش پنلیِ آنهاست؛ ولی عملاً مردم روز موعود به پای صندوق‌های رأی می‌روند و مانند رستم از بازی داد ن اکوان دیو خوشحال بیرون می‌آیند. نکته دوم این است که اصلاً مبانی پیمایش پنلی اشتباه است زیرا عامل اصلی نظر سنجی از دایره سنجش بیرون گذاشته شده است. اکثر سایت‌های نظر سنجی سانسور شده و نام ایران را از لیست کشورها حذف کرده‌اند و بدیهی است که وقتی نام ایران وجود ندارد، آماری هم نخواهد داشت؛ ولی می‌بینیم بعداً به عنوان نداشتن تعداد مورد نصاب، ایران به عنوان آخرین کشورها معرفی می‌شود!

ویروس ضد پنل!

شاید بسیار تعجب آور باشد که آیا مگر برای اخبار وتحلیل وبررسی هم ویروس وجود دارد؟ اما همین‌طور است؛ در بسیاری از موارد ما می‌بینیم که همانند شعر مولوی، سرکنگبین صفرا می افزاید. یعنی تمام کوشش پرسشگران وحتی تحلیلگران در اثبات یک فرضیه است ولی نتیجه آن برعکس بروز وظهورمی‌کند و این نشان می‌دهد پرسشنامه‌ها یا سؤالات یا متن موردِ ارزیابی با خود یک نوع ویروس حمل می‌کند که این ویروس، به موقع همه چیز را نابود می‌کند. فرضیه‌ی حمله آمریکا به ایران نمونه این فرضیه‌هاست شاید برای کسی که در ایران نبوده و یا نسبت به مسایل ایران و آمریکا بی طرف است، در ک این مسأله مشکل باشد چون آمریکا به ایران حمله کند یا نکند برای آنها توفیری ندارد.
همان‌طور که به عراق یا افغانستان حمله کرد. ولی برای یک تحلیل‌گرِ داده‌ها، این موضوع در عین سادگی بسیار پیچیده است. چطور می‌شود دایماً یک کشور صحبت از حمله نظامی بکند وطرف مقابل را جنگ طلب بداند. بعد از انقلاب اسلامی ایران لحظه یا روزی نبوده است که رادیو آمریکا و بالطبع گروه‌های وابسته وعناصر آن، شایعه‌ی حمله آمریکا را بر سرِ زبان‌ها نیاندازند. معمولاً این شایعه هم با یک پرسشگری شروع می‌شود: اگر امریکا به ایران حمله کند، ایران چه عکس‌العملی نشان می‌دهد؟ و این پرسش هر بار مثل هزار بار قبل تکرار می‌شود ولی طوری تکرار می‌کنند که گویا برای اولین بار است این سؤال می‌شود و در ضمیر ناخود آگاه خود سؤال‌های قبلی را اصلاً نپرسیده می‌پندارند و یا آن را مخفی می‌کنند.

توهمِ نپرسیدن سؤال

البته یک موضوع دیگر هم در این پرسش‌ها خود را نشان می‌دهد وآن این که پرسش‌گر یا طراح سؤالات الکترونیکی ممکن است دچار توهم شده باشد و یا این‌که هنوز سؤال او به درستی شنیده نشده است و لذا هر بار که آن را مطرح می‌کند، تصور ش آن است که این سؤال همچنان نشنیده باقی خواهد ماند و موقعی شنیده می‌شود که دیر شده باشد. اما این احتمالات برخلاف علم احتمالات است. زیرا در علم احتمالات، وقتی رگرسیون و یا انضباط میانگینی، نشان از یک مسیر مشخصی می‌دهند، بالطبع نتیجه بعدی و بعدی‌ها در ادامه آن است. مثلاًً وقتی هزار بار شما پتکی را بر سندانی کوبیدید وچیزی نشد، برای بار هزار ویکم باید صد درصد مطمئن باشید که بازهم چیزی نخواهد شد و یا وقتی شما هر روز از خواب بیدار می‌شوید و خورشید طلوع می‌کند، شما با اطمینانِ کامل حتی ساعت و دقیقه طلوع را برای سالیان متمادی پیش‌بینی می‌کنید.
ولی آنان که که در توهم نپرسیده شدن هستند، می‌گویند: شاید همین فردا همان روزی باشد که خورشید منفجر می‌شود... و با این‌که خورشید میلیون‌ها سال است می‌تابد، شاید فردا نتابد! و این فکر آنان را آزار می‌دهد و برخی مواقع هم برعکس است، نتابیدن خورشید را باور نمی کنند! چون هرروز که از خواب بیدار می‌شدند با تابش خورشید بوده، حالا که خورشید نمی‌تواند بتابد آنها باور نمی‌کنند.
مثلاً آنها از کودکی با داستان‌های وسترن و قدرت خارق‌العاده‌ی کابوی‌ها در سینمای دهه شصت و هفتاد بزرگ شده‌اند و یا در امریکا که دانشجو بوده‌اند، آن ساختمان‌های سر به فلک کشیده و هواپیماهای غول پیکر در وجودشان نشسته و الآن باور ندارند که آنها همه منفجر شده و از بین رفته‌اند و قدرت آمریکا درهم شکسته شده است. هنوز فکر می‌کنند با چرخاندن چشم یک کابوی، دنیا زیر و رو خواهد شد. چنان‌که درایران هم همین‌طور بوده است. یک پاسبان برای اداره یک بازار بزرگ در تهران کافی بود! یا یک باباشمل، چنان نسق می‌کشید که که یک شهر از او می‌ترسیدند. حالا کسی باورنمی‌کند که قدرت آنها از بین رفته باشد و لذا نتیجه گیری‌ها همیشه غلط می‌شود.

اشتباه در استنتاج آماری

اشتباه در استنتاج یا نتیجه گیری آماری، به شکل جایگزینی نمونه‌ها صورت می‌گیرد. مثلاً وقتی ما در انتخاب نمونه‌ی وزین یا نئوکلیک سمپل، دقت کافی نداریم؛ بسیاری از جوک‌ها وعقاید اجتماعی متضاد به وجود می‌آید. مثلاً عده‌ای ترک‌ها را باغیرت وحمیت می‌دانند و عده‌ای برعکس! و این پیشینه تاریخی و تجربه تک انگاری هم دارد، زیرا هرکس بر اساس تجربه‌ی فردی به یکی از این فرضیه‌های متضاد معتقد می‌شود. بحث این‌که هر ملتی هم خوب دارد هم بد، یا بد وخوب همه جا هست که در جواب فرضیه‌های تک بعدی فوق ارایه می‌شود، ناظر بر همین مسأله است. یعنی هرچه تعداد تجربه‌های شخصی بیشتر شود، میعان استنتاج در دامنه بیشتری به جریان می‌افتد: ممکن است بار اول شما بایک نفر اهل کرمان برخورد کنید و او با مهربانی از شما پذیرایی کند، فوری نتیجه‌گیری می‌کنید که کرمانی‌ها مردم مهربانی هستند. ولی وقتی به خود کرمان بروید، می‌بینید مثل مردم تهران یاهمان شهرستانِ شما، همه جور آدم در آنجا هست! مسجد رو، کافر، مؤمن، باحجاب و بدحجاب! وهمه هم کرمانی هستند.
در مورد امریکا، وضع سخت‌تر است زیرا هرکسی نمی‌تواند به آمریکا برود. لذا با اولین امریکایی که برخورد می‌کند، فوری برای همه‌ی آنها تصمیم‌گیری می‌کند و نتیجه را به همه تسری می‌دهد.
بنابراین ما در تمام مراحل پیمایش، چه به صورت دستی یا مکتوب و یا الکترونیکی، با محدودیت‌هایی مواجه هستیم، ولی در خصوص بازاریابی از این طریق حساسیت بیشتری خواهد بود. زیرا دست‌یابی به تجربه‌ی عینی محدودتر است. مثلاً ما می‌خواهیم کالای ایرانی را در آمریکا تبلیغ کنیم؛ چون از ریزه کار‌ی‌های فرهنگی آنان مطلع نیستیم، لذا ممکن است نتیجه معکوس بگیریم. نمونه‌ی این عمل را ما در سریال ایام نوروزی «نشانی» می‌بینیم. هر اصطلاحی که مردم ایران و به‌خصوص در تهران و افراد قدیمی به کار می‌برند، برای یک امریکاییِ تازه وارد به زبان فارسی، خنده دار است و مجبور است همه چیز را به شوخی برگزار کند. مانند همین امر برای آن ایرانی اتفاق می‌افتد که تازه به آمریکا یا اروپا پا گذاشته است. کلمه جیم درایران، معنی بدی داردیعنی فرار کردن ولی در آمریکا یک اسم است و یک محلِ باشگاهی... و یک نفر که بازاریابی این منطقه را بر عهده می‌گیرد، باید به تمام این ریزه‌کاری‌ها توجه کند. حتی طرز نوشتن خطوط در این تبلیغات مؤثر است، مثلاً خود ما وقتی می‌بینیم که یک نفر با رسم الخط عربی یا پاکستانی یا رسم الخط ابتدایی کالایی را برای زبان فارسی تبلیغ می‌کند، تأثیر کمتری می‌گیریم تا با یک خط کاملاً پخته و خطاطی ماهرانه. می‌گویند زمانی که خوانندگی آهنگران بر سر زبان‌ها بود، از ایشان در لبنان تقلید می‌شد و لبنانی‌ها خیلی علاقه داشتندتا به جای خواننده‌های وطنی، از زبان خودِ آهنگران سرودها را بشنوند، لذا ایشان را به لبنان دعوت می‌کنند ولی چند بار که ایشان می‌خواند، مردم از او رویگردان می‌شوند و به همان مقلدهای وطنی خودشان روی می‌آورند و یا این‌که می‌بینیم بسیاری از سمبل‌های شرق و غرب، عکس یک دیگر هستند و این در بازاریابی بین‌المللی مشکلی اساسی است. فرضاً درایران ازسمت راست می‌نویسند و در سمت چپ رانندگی می‌کنند و از طرف راست خیابان می‌روند، اما درغرب همه اینها برعکس است. این امر برای ساخت و تولید و بازاریابیِ جهانی مشکل ساز است. ممکن است براثر تعامل یا طول زمان ویا همان فرهنگ جهانی سازی، این اختلافات از بین برود یا کمرنگ شود، اما هرگز جاذبه خود را به عنوان محلی و منطقه‌ای از دست نمی‌دهد. خیلی کم هستند کسانی‌که فرهنگ دیگران را برفرهنگ خودشان ترجیح دهند.. و یا مثلاً غذای دیگران را برغذاهای محلی خود. ازبین بردن این تفاوت‌های فرهنگی، نیاز به فرهنگ‌سازی با هزینه‌های زیاد دارد که از عهده‌ی یک بنگاه اقتصادی وحتی یک شرکت چند ملیتی خارج است؛ مگر دراین مواقع به فلسفه تاریخ و نقش تمدن‌ها و رشد و افول آنها متوسل شویم. مثلاً معتقد شویم که فرهنگ برتر بالاخره پیروز می‌شود. اما این پیروزی برای عمر یک کالا یا یک مؤسسه، بسیار زمان درازی است. سال‌ها باید در مذمت خوردن گوشت خوک یا شراب یا ترک مواد مخدر، کتاب نوشت و دلیل و برهان آورد تا مردم اروپا دست ازاین کالاها بردارند. در حالی‌که در ایران برعکس است، یعنی سال‌ها غربی‌ها زحمت کشیدند تا گوشت خوک را جزو غذاهای روزمره وارد کنند ولی عاقبت هم نشد! سال‌ها کمونیست‌ها در روسیه و چین زحمت کشیدند تا کتب مقدس را از روی میزها وبالای طاقچه‌ها بردارند ولی نه تنها نتوانستند، بلکه تشنگی مردم را بیشتر کردند، واین است که در نهایت می‌توان گفت اگر نظر سنجی‌ها تحمیلی و ضد فطری باشند، ممکن است مدت کوتاهی مردم فریب بخورند و تحت تأثیر قرار گیرند، ولی ادامه‌ی آن میسر نیست.

جشن نوروز با حضور رهبران 198کشور جهان

جشن نوروز با حضور رهبران 198کشور جهان

توجه به گردشگری واکوتوریسم واهمیت  دادن به میراث فرهنگی وبر پاداشتن مراسم وایام ومناسبتها یکی از راههای اشتغالزایی است . در واقع گنجی است که ناتمام است ونیاز به منابع زیر زمینی یا روزمینی یا معادن نفت وگاز هم ندارد! زیرا تمامی انسانها به شوق سفر زنده اند آنقدر این سفر در انسانها قوی است که نویسنده ای بزرگ بنام گلابدره ای که قادر به تامین منابع مالی نبود حدود ده سال تمام در امریکا به بهانه گردشگری تمامی ایام را کارتن خوابی کرد وایالات آمریکا راگشت وداستان نوشت. نوشته های یک هوم لس  یا بی خانمانی که خود عین واقعیت است بسیار خواندنی است. این داستانها باداستان تخیلی یا داستان کسی که اصلا هوم لس نبوده فرق اساسی دارد .وخود این امر مقدس است تا جاییکه برخی عرفا معتقدند اگر همچون سگ در بیابان ها ویلان وسرگردان شو ی آنگاه به درجه بالای درک انسانی میرسی ! بهرحال سفر کردن باید ساده وآسان باشد وبدون هزینه . حتی برخی معتقدند باید سود آورهم باشد یعنی کسی که به سفرمیرود روزی خودرا در سفر باید بجوید برترین تاجران هم کسانی بوده وهستند که توجه بیشتری به سفر ومسافرت داشته اند که داستان آن تاجری که سعدی از اویاد میکند نمونه آن است شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش خواند وتا صبح نیارست از گفتن که فلان حریرم به هندوستان است وفلان ابریشم به چین ! برد یمانی از یمن خریده وبه شامات میبرم واز شامات.. این گشت وگذار برای هرکسی برحسب اعتقادات یا تفکرات خودش معنی میدهد. مثلا جوانان در آرزوی سفر کوله پشتی برمیدارد وپیر عصا بدست میگیرد! بنده خود دردوران جوانی از منزل تا جاجرود را چند بار پیاده رفتم وبا گروه پیاده نوردی دانشگاههای تهران در سال 1354 ایام نوروز را از اصفهان تاشیراز روستا به روستا درنوردیدیم ویا بارها از علم کوه به سوی تنکابن ویا از افجه بسوی دماوند وپلور ودره لار رفتیم .. اسپید کمر کلک چال وشهرستانک برای مانقل ونبات بود وخوراک هرجمعه! از ابشار دوقلو وپس قلعه وسنگ مریم هم خاطره های سنگ نوردی باقی بانده است..

همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم !

در آن ایام شعر های مسافرتی بسیار زیبایی بود که هنگام کوهنوردی خوانده میشد وشب تا صبح وصبح تاشب در دامنه کوهها وبریال قله قدم میگذاشتند..ازبوی گوگرد دماوند تا آبهای زلال دریاچه تار زیر قدمها بود! شمال وجنوب زیر پای انان خسته میشد! کرمانشاه وکرند وبابایادگارش با یک ماشین لکنته کشتی مانند طی میشد تا به سندج وخانه قهرمانان کردستان بروند ودر عروسیهای انقلابی مفتی زاده ها شرکت نمایند در کوچه پس کوچه های طرشت که انموقع تازه دانشگاه آریامهر درست شده بود همانقد ر گشت میزدند که در دانشگاه جندی شاپور بجای هم در کنکور شرکت میکردند تاباهم به دانشگاه وارد شوند.. اهواز همانقدر مهم بود که مشهد وقوچان وسرخس ویا کرمان وماهان وکاشان وبید گل آران وسن سن ! هیچ جای ایران نبود که صدای پای پیاده نوردان را نشنیده باشد.. حتی در فرحزاد تهران دریک مینی بوس ممکن بود به پاسگاه بده شوند ویا در سورمق بدون علت تاصبح در داخل پاسگاه زندانی شوند ویا در گازرخان قزوین یا زرآباد وگرمارود آن در قهوه خانه ها مخفیانه ناشتا بخورند یا در طارم زنجان وماهین چوقور از خوردن پلو خودداری کنند وبگویند غذای ساده برای مابهتراست. ممکن بود دانشکده تربیت معلم رشت مهمان اینها باشد تا نهار خوری آنان را محل تظاهرات کنند ویا ..

همه آدمها مهاجر هستند!

همین شوق سفر بود که همه آریاییها، مادها، پارتها، هندو اروپاییها را از سرزمین قفقاز به تمام جهان پراکنده کرد.اما انها نرفته باز گشتند وجنگ در گرفت ! ونتوانستند بجای خود برگردند.. اصلا فلسفه جنگ از دید گاه گردشگری یک فلسفه مسخره وپیش پا افتاده است. شما فکر میکنید که فرانسه بروید به ارزوی خود رسیده اید ولی وقتی میروید میبینید آنجا هم آسمان همین رنگ است فقط چند روزی ماه عسل چشم تورا کور کرده بود.لذا تصمیم میگیری که برگردی ولی میایی میبنی راهت نمیدهند ..میگویند برو به همانجا که بودی  البته اول با نرمی : مثلا میگویند توکه انجا وضعت خوب بود اینجا رامیخواهی چه کنی وتو زبانت بسته میشود زیرا آنموقع که این حرفها را زدی جیک جیک مستانت بود! والان هرچه میخواهی بگویی اوضا فرق کرده یا آنها باور نمیکنند تا تونمیتوانی درست بگوی ویا میترسی بگویی بیشتر از اینها سرکوفت بخوری ولذا برمیگردی بهماند دنیای غریبه ومیگویی اگر هزاران سال در کوهها سرگردان شوی بهتر که اسیر نامردان شوی!

اما حالا آمدیم اینطوری به کتت نرفت ومحکم ایستادی که میخواهی برگردی ولی توکه خانه را فروختی با فامیلها هم دعواکردی جایی نداری ؟ میخواهی زور بگویی خوب زور هم میشنوی ! واین میشود جنگ گرم وآنهم جنگ سرد بود.. ولذا میبینید چه یک نفر وچه یک ملت بهمین سادگی میروند وجنگ را شروع میکنند. آمریکاییها از اروپا بریدند ورفتند دنبال طلا چند روزی با طلاها شاد بودند ولی بعد دیدند که سرشان کلاه رفته خواستند برگردند ولی اروپا انها رانخواست آنها حتی حاضر شدند برده هم شوند ولی باز پذیرفته نشدند و. وقتی امریکاییها دیدند که اروپاییها واقعا جدی هستند وانها راه نمیدهند روبه اسیا آوردند. همین شوق آمدن به اسیا است که جوخه های اتش آمریکا را همیشه گرم نگهمیدارد.  هرکسی کو دورماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش آنها بشوق برگشتن به اسیا است که استخدام ارتش مشوند .بسیار ی از آنان در عراق یا افغانستان مسلمان میشوند وبسیاری از آنان بمردم میپیوندند وارتش آمریکا آنها را روانی اعلام میکند!..

اصلاح مسیر شوق سفر

همانطور که ایرانیها غش میروند برای رفتن به خارج خارجیها هم برای آمدن به ایران لحظه شماری میکنند ولی پول ندارند! لذا یا در ارتش استخدام میشوند که رفت وامدنشان مجانی شود ویا در لباس کار گروکارمند میایند. دلیل اینکه پول نداند همین است که مثلا گردشگری در اروپا آمار زیادی دارد چون کشورها کوچک هستندوبهم نزدیک یک نفر میتواند با قطار یامترو ویا با اتوبوس وحتی پای پیاده همه جا برود ولی آسایییها کلک زده اند ومیگویند گردشگر فقط باید با هواپیمابیاید ودر هتلها اقامت کند ووباتور گشت بزند وهمه اینها یعنی هزینه! ویا درواقع جواب نه برای بازگشت انان به اصالت خود..

لذا بهترین را ه برای افزایش گردشگری باز کردن دروازه های زمینی واجازه ورود بدون داشتن تور ویاگروه ویا حتی وسیله نقلیه باشد. ویا ازانهم بالاتر!ایران چرا به مهمان نوازی معروف است چون از مسافرین پول نمیگیرد.طبیعی است اگر شما از یک نفر پذیرایی کنید وپول بگیرید وظیفه خود را انجام داده اید ونمیتوان گفت شما مهمان نوازی کرده اید. در اسلام از اینهم بالاتر است .مثلا آداب مهمان نوازی یکی این است که مهمان را سریع پذیرایی کنند وشام ویا نها ر انها را به تاخیر نیاندازند مثلا حضرت ابراهیم وقتی دومهمان برایش میرسد بلافاصله برای آنان گوسفندی را قربانی میکند تا با گوشت گرم وتازه از آنان پذیرایی کند ویا میبینیم یکی از جریمه هایی که حضرت یعقوب برای خود مقرر میدارد این است که هرموقع غذایی می پخت تمام همسایه ها را دعوت میکردوطبیعی است که از آنان پول نمیگرفت!امام حسن مجتبی نیز مهمانسرا داشت که برای همه غذای رایگان میداد. اصولا علت محبوبیت حاتم طایی همین است والا اگر او مانند هتلداران متخصص امروز ی غذایی که میداد چند برابر قیمت حساب میکرد که حاتم طایی نمیشد.. لذا در دیدگاه شرقی ویا دیدگاه اسلامی تغذیه واسکان گردشگر رایگان است واین بدان دلیل است که مسلمان به خدا اعتماد دارد نه به بانکها! بجای اینکه پول را از گردشگر بگیرد وبه بانکها بسپرد غذا را میدهد به حساب خدا. وخداوند هم حساب اورا درجای دیگری پرمیکندوچکهایش را پاس میکند.. یک مثال ساده: انهاییکه ثروتمند هستند اکثرا میبینیم وراث آنها همه را بباد میدهند یا در زمان حیات آنها معتاد وهرزه میشوند ویا بعد از مرگشان بدلیل ناکارامدی همه چیز را از دست میدهند..ولذا عاقل کسی است که پول خودرا دربانکی بگذارد که خداوند ضامن آنست.

طرح دعوت از رهبران جهان برای حضور درراهپیمایی 22بهمن 

یا جشن نوروز  یا هفته جنگ یا هفته دولت با تهیه یک جایگاه همانند دهکده المپیک ویا ساخت یک هتل مخصوص 200کشورمیتوان از روسای کشورهای جهان وهیات همراه دعوت کرد تا در ایام نوروز مهمان ایران باشند واز نزدیک مهمان نوازی ایرانیان را تجربه کنند وبا پیشرفتها وآبادانیهای آن آشنا شوند ویا میتوان آنها را در هفته جنگ به سفر راهیان نور برد تا باعمق حماسه ایرانیان از نزدیک آشنا شوند ویا در 22بهمن در دهه فجر ده روز مهمان ایران باشند ودر راهپیمایی 22بهمن شرکت کنند واز نزدیک حضور مردم را ببینند این بهترین راه تبلیغ گردشگری وبهترین وسیله برای خنثی سازی شایعات ودروغ پراکنی رسانه های خارجی است. حضور خبر نگاران هیچ نقشی در انتقال اطلاعات ندارد زیرا خبر نگاران اسیر وزیر مجموعه رهبران خودشان هستند هرچه سعی کنند واز حقایق ایران خبر تهیه کنند عاقبت ان سردبیر یا آن رییس نشریه ویا رییس دولت است که میگوید چه چیزی پخش شود یا اصلا پخش نشود لذا حضور رهبران وهیات همرا ه آنان ولو به میزان 2هزار نفر هم باشد کارایی میلیون برابر برای ایران دارد اولا اشتغال ایجاد میکند وحداقل ده برابر این تعداد افراد برای اجرایی کردن آن نیاز است ثانیا دعوت تالیف قلوب ومهربان ساختن آنهاست وبالخره اینکه مانند زمان انقلاب اسلامی خودشان باگوشهای خودشان صدای الله اکبر را میشنوند ودیگر نمیتوانند بگویند نوار است ویا تکراری است ویا مونتاژ است وبالاخره وقتی نمک گیر شدند دیگر نمکدان را نمی شکنند!

این امر دلایل وتوجیهات اقتصادی هم دارد شما هزینه معاونت کنسولی وفرهنگی وزارت امورخارجه ویا هزینه های تبلیغاتی برون مرزی صدا وسیما ویا تبلیغات اسلامی وحوزه ها را حساب کنید ببینید چه هزینه های کلانی انجام میشود تا شایعات ودروغها ی مثلا ماهواره ها ونوارهای مبتذل وویدیورا خنثی کند؟ ویا چه میزان مبالغی صرف تصحیح مغز جوانان خودمان که تحت تاثیر این جریانات هستند میشود؟ لذا اگر دیدگاه رهبران ولو باهزینه زیاد اصلاح شود نتیجه را در اصلاح رفتار رسانه های آنان وبالتبع افراد خودی که تحت تبلیغات آنان هستند خواهیم دید وبنابر فرموده امام علی ع الناس علی دین ملوکهم .لذاست که اصلاح رهبران جهان بنفع ایران هست .علاوه برآن که وظیفه تبلیغات بین المللی ورسالت تبلیغ را بنحو احسن انجام میدهد همانطور که پیامبر اسلام هم ابتدا دعوت بین المللی خود را از کسری وقیصر آغاز نمودند .سید احمد حسینی ماهینی

اشتغال و تولید، وظیفه صنعت است

صنعت سبز فقط با مناقصه

وزیر جدید آموزش و پرورش در جمع مدرسه سازان گفت: ما این‌همه پول می‌دهیم ولی مدارس ما استاندارد نیست و لذا برنامه‌ی جدید ما کاهش از کمیت و افزایش کیفیت آن است. دکتر علی احمدی افزود: ما اخیرا با رشد منفی دانش‌آموزی مواجه هستیم و نیازی به این‌همه مدرسه سازی نیست. ما باید کاری  کنیم که  مدارس مثل مدارس قدیم ماندگار باشد و دانش‌آموزان درآن احساس راحتی کنند . چرا باید معماری ساختمان طوری باشد که دختران در مدارس خودشان راحت نباشند؟ ماباید معماری را به سمت وسویی جدید ببریم. این سخنان  از زبان رییس جمهوری نیز شنیده شد. ایشان  در روز مهندسان در تالار بزرگ کشور گفتند: میدان امام در اصفهان بعد از 400سال هنوزهم به نیازهای روز پاسخ می‌گوید و چرا نمی‌شود معماری داشت مخصوص فرهنگ خودی و این امر امکان پذیر است. مهندس حبیب الله  بوربور معاونت عمرانی وزیر آموزش و پرورش و رییس سازمان نوسازی و تجهیز مدارس هم از این شکایت داشت که مدارس ما در مقابل زلزله مقاوم نیستند. وی گفت که مقاطعه کاران حتی در ارایه برخی گواهی‌ها و یا ثبت شرکت خود تعلل می‌کنند. وی ادامه داد: با یکی از  پیمانکاران  صحبت کردم وگفتم باتوجه به این‌که  همه پول وزارتخانه برای مدرسه سازی  در اول هر سال به حساب ریخته می‌شود و ما می‌توانیم به مدرسه سازها پیش پرداخت بدهیم. بهتراست آنها به جای این‌که وام بگیرند و 20 تا 30درصد بهره بدهند، همین مقدار را به ما تخفیف بدهند و آنها قبول کردند.

این صحبت‌ها و مخصوصاً سؤال وزیر آموزش وپرورش که چگونه می‌توانیم به اهداف جدید دست یابیم در یک جواب ساده خلاصه می‌شود و آنهم فقط مناقصه است: تمامی اهداف و نقاط مورد نظر در شرایط مناقصه منظور می‌شود، آنگاه برنده‌ی مناقصه کسی است که به این دستورالعمل‌ها بهتر واقف است وتجربه بیشتری دارد.

دراین زمینه معاون وزیر نفت و رییس شرکت پتروشیمی ایران نظرات جالبی دارد. مهندس نجابت حتی اخذ گواهی محیط زیست راهم جزو شرایط مناقصه می‌داند. ایشان که در همایش ایمنی وصنعت وحفاظت محیط زیست  در دانشکده مهندسی شیمی و نفت دانشگاه صنعتی شریف  سخنرانی می‌کرد، افزود: ما به قدری در صنعت به مسأله‌ی محیط زیست توجه داریم که همین امروز درخواست حمایت چهار همایش علمی  را درهمین زمینه داشتیم. وی در اهمیت این مسأله گفت که در مناقصات داخلی وبین‌المللی، گواهی ایمنی وحفاظت محیط زیست از مراتب تأیید شرایط مناقصه‌گر است وهمین امروز در ماهشهر برای صنعت سبز جایزه می‌دهیم و در تهران نیز همایش دیگری دعوت دارم که لوح تقدیر به صاحبان صنایع حامی محیط زیست باید بدهیم.

 

راه حل از راه دور!

مهندس نجابت به موضوع مهم دیگری هم توجه کرد. وی که مقاله اصلی خود را به علت ضیق وقت به خبرنگار مناقصه داد تا چاپ شود؛ گفت من امروز به متن مقاله نمی‌رسم و چند نکته ضروری را تذکر می‌دهم و آن این است که متأسفانه مهندسان ما توجهی به مسایل داخلی ندارند. از موقعی که عسلویه و یا پتروشیمی عظیم ماهشهر را راه اندازی کرده‌ایم، با این‌که آماده هرگونه پذیرایی وشایق به دریافت نظرات بوده‌ایم، آنطور که باید و شاید از این سایت‌های صنعتی بازدید نشده است و مشکلات آن بررسی نگردیده‌ است.  در حالی‌که همین مهندسان مشکلات دیگر کشورها را از طریق ماهواره‌ها رصد می‌کنند و برای آنها راه حل می‌نویسند و بعضاً جایزه هم می‌گیرند  و البته این مایه افتخا ر ایران است و لکن کنترل از راه دور و ارایه راه حل برای مشکلی که از نزدیک لمس نشده، کمی نامناسب است و مهندسان بهتراست مسایل و مشکلات را از نزدیک ببینند و برای آن راه حل ارایه دهند. بنظر می‌رسد مهندس خواسته به این مسأله اشاره کند که سلام خارجی‌ها بی طمع نیست و آنان بیخودی به کسی که از راه دور مشکلات را حدس زده و راه حل ارایه نموده، جایزه نمی‌دهند بلکه اهداف استعماری در پشت آن منظور شده است که فرار مغزها  و نشان دادن درِ باغ سبز به آنان، بخشی از این اهداف بشمار می‌رود.

دکتر رشتچیان دبیر برگزاری این سمینار نیز گفت: امروزه اشتغال و تولید، دیگر اهداف صنعت محسوب نمی‌شود بلکه وظیفه او محسوب می‌شود. یعنی هر سرمایه‌گذار و صنعتگر نباید بگوید من برای ایجاد شغل کوشش می‌کنم و یا نباید فکر خودرا معطوف این امر کند که به تولید کمک می‌کند؛ این نوع تفکرات، تفکرات قرن بیستم یعنی 1950و ماقبل آن است. امروزه یعنی از 1998به بعد یا همان هزاره سوم؛ صنعت این امور را وظیفه خود می‌داند. یعنی به پله‌ی بالاتری توجه می‌کند و هدف خودرا  توسعه پایدار می‌داند و این امر فقط با تعامل با محیط زیست واهمیت دادن به آن ممکن است و باید طوری باشد که پیمانکاران بدون رعایت این امر به کار گرفته نشوند.

به طور مشخص، پیشنهاد این است که سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی، لزوم  رعایت امور محیط زیستی را در چارچوب توسعه پایدار در رتبه بندی پیکانکاران دخالت دهد و آنانی که گواهی حفظ محیط زیست ندارند را از دور پیمانکاران خارج سازد تا صنعت سبز معنی پیدا کند.

 

صنعت سبز را باید از طبیعت آموخت

طبیعت، بدون احساس خستگی هرسال درختان خشک شده را زنده می‌کند بدون هیچ گله‌ای خاک را می‌روبد آنهارا به نهرها می‌برد و با آب باران همه جا را شستشو می‌دهد. هریک از موجودات، وظیفه خاصی دارند: گیاهان، گل‌ها و سبزه‌ها زینت صحرا و کوه هستند، به طوری‌که هر بیننده‌ای را به وجد می‌آورند و حتی حیوانات هم از دیدن این مناظر سرمست وشوق آفرین می‌شوند. بلبل و هزار دستان، آنقدر خود را به گل‌های سرخ نزدیک می‌کنند تا خارهای آن‌را احساس کنند و زخم آن‌را با لذت تمام به جان بخرند. زوج‌ها و جفت‌های آنان در هوای پاک طبیعت می‌چرخند و آواز می‌خوانند و آنان را به سرمستی بیشتر تشویق می‌کنند. حتی حیوان زبان بسته‌ای چون الاغ هم وقتی چمن را می‌بیند، از شادی فریاد سر می‌دهد وصحرا را از شوق خود خبردار می‌کند و گاه خود را برآن می‌غلطاند و برای چند ساعتی همه چیز را فراموش می‌کند. اما همه این شوق و ذوق‌ها، آسان بدست نیامده است. کوه‌ها، سال‌ها و ماه‌ها و روزها و ساعت‌ها در زیر بار سنگین برف و باران و باد و طوفان مانده‌اند و اکنون آبِ سرچشمه‌ی زلال، نتیجه‌ی این ایستادگیِ طاقت‌فرسای آنان است و این کمالِ بیرحمی است که ما خود را به نفهمی بزنیم و بگوییم آنها نمی‌فهمند:  یسبح لله ما فی السماوات والارض... همه ذکر خدا می‌گویند وما خموشیم! شعرهای سعدی ومثنوی مولانا و غزل‌های حافظ از کجا نشأت گرفته؟ آیا نیوتن جز به افتادن یک سیب فکر کرد؟ و آیا گالیله جز به ستارگان اندیشید؟ بدیع السموات والارض و کل له قانتون. خداست که جهان را به شکل بدیعی آفریده و این طبیعت زیبا و بدیع، سرِخود به وجود نیامده است. رنگ‌ها موزون هستند و گل‌ها زیبا و انسان‌ها از آنها زیباتر که فتبارک الله احسن الخالقین! خداوند که می‌خواست جمال خود را به بشر ارزانی دارد، آن را درقالب یک زن ریخت. زن مظهر زیبایی خدا و قداست ومعصومیت اوست و برهمین اساس فاطمه زهرا سلام الله راریحانه النبی گفته اند وکودکان را گلی از گل‌های بهشت دانسته‌اند. وجود جمال، لازمه‌ی درک جمال است؛ یعنی انسان باید به درجه‌ای از فهم وکمال برسد که زیبایی‌ها را درک کند. کسی که بلبلی را در قفس می‌کند و می‌گوید که می‌خواهد از صدای زیبای او لذت ببرد، این یک درک از درجات نازل زیبایی است. کسی که انسان‌ها را دربند می‌کند تا خدارا نپرستند، غافل ار آن است که خود او را هم خدا آفریده است و همین شوق وجذبه‌ی جاه طلبی راهم او داده است! آن که عشوه گری می‌کند و دل می‌برد و خدا را دشمن می‌دارد، غافل است از این‌که خداوند است که این زیبایی را به او داده و اگر بخواهد به آتشی یا گلوله‌ای و یا حتی ویروسی آن را پس می‌گیرد!

 

ان الله یغفر الذنوب جمیعا!

همه اشتباه می‌کنند و همه باده می‌نوشند و سرشان گرم است اما روزی خواهد رسید که این گرمیِ باده جایش را به حرارت عقل و دانش بدهد و این بشر به همه خیره‌سری‌های خود اعتراف کند و آنگاه است که همه‌ی بدی‌های او به خوبی تبدیل می‌شود وخداوند که به دنبال بهانه است، همه‌ی بدی‌های اورا می‌بخشد.

گناه بزرگ این بشر آن است که لحظه‌ای چند به خود واگذاشته می‌شود و خیالات او را برمی‌دارد و فکر می‌کند کسی است. او رحمانیت خدا را بد معنی می‌کند و فکر می‌کند این وظیفه خداست حالا که او را به وجود آورده، مانند خدمتکاری (العیاذ بالله) حاضر و آماده باشد و تمام حاجات و نیات و خواسته‌های اورا بدون کم و کاست برآورده کند! آنهایی‌که خدا را کافر می‌شوند، در واقع با خدا قهر می‌کنند فقط به این دلیل که تمام خواسته‌های آنها را به مانند یک نوکرِ کمر بسته اجرا نکرده است! و در واقع از تواضع خداوند سوء استفاده کرده و بر او فرمانروایی می‌کنند. کافران خدا را قبول دارند ولی با او می‌جنگند تا ثابت کنند باید آن چیزهایی را که می‌خواستند به آنها بدهد. هیچکدام منکر خدا نیستند بلکه خود را خدا می‌دانند! و بلکه بالاتر. این‌که حافظ می‌گوید: فلک را سقف بشکافیم وطرحی نو دراندازیم، زبانِ همه‌ی اینهاست که می‌خواهند بگویند ما طراح بهتری هستیم! بر عدالت خداوندی شک می‌کنند ولی به عدالت خودشان هرگز! اصلاً زمینه انتقاد از خدا در همین است که مافکر می‌کنیم خدا اشتباه کرده! مثلاً اشتباه کرده ما را به دنیا آورده و حالا دست خالی رهایمان کرده... «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا!» مردم خوابند و مانند خواب زده ها هستند، آنها دنیا را صحنه بازی می‌دانند که همه چیز باید به کارگردانی آنها باشد! اما وقتی می‌میرند یا احساس مرگ می‌کنند، ناگهان آگاه می‌شوند و درهای حکمت ودانایی برویشان گشوده می‌شود.

 

صنعتگران هم باید بیدار شوند...

این تنها طبیعت بی جان نیست که می‌میرد و زنده می‌شود، این تابلوی نقاشی برای ماست تا خودرا درآن بینیم. ما نیز هر روز می‌میریم و زنده می‌شویم و هرصبح یک نعمتی تازه است، روزی است از نو و زندگی است که از ابتدا شروع می‌شود. چرا که دیروزی وجود ندارد. همه خاطره شده است و تجربه، فرداهم که نیامده. اصلاً انسان‌ها و موجودات هر لحظه می‌میرند و زنده می‌شوند آنها در حال شدن هستند نه در حال بودن! و این درس عبرتی برای همه است. همه‌ی تازه به دوران رسیده‌ها، نوکیسه می‌شوند. نوکیسه‌های قدیم، نوکیسه‌های جدید را مسخره می‌کنند ولی نمی‌دانند که هرلحظه ثروت آنان و طرح و نقشه‌شان می‌میرد و زنده می‌شود و همین صنعتگران هستند که مانند دانشمندان حسرت روزهایی را می‌خورند که بی کله برای پرکردن جیبشان می‌دویدند! و از خود می‌پرسند:  اینهمه که دویدند به کجا رسیدند؟ نه تنها این بازاری و تولید کننده ایرانی هستند بلکه می‌بینیم این جامعه صنعتی است که پس از سال‌ها ضرر زدن به طبیعت بیدار شده وبرهوت مانده از کارخانجات را به آبادی می‌خواند! چه کسی اکنون بهای گران شدن  نفت را می‌پردازد؟ همان کسی که بیش از همه آنرا مصرف می‌کند. به قول مولانا: این جهان کوه است و فعل ما ندا! و به قول نیوتن هرعملی را عکس العملی است.