От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

باربری در مناقصه و مزایده (378)



حمل و نقل را می‌توان در دو مسأله‌ی حمل و نقل مسافر و بار خلاصه کرد. البته حمل و نقل مسافر با افتخار و ابتکار همراه است؛ اما بسیاری مردم از حمل و نقل بار، خاطره خوشی ندارند! چه حمل و نقل بارهای کم که از آن به عنوان حمّالی یاد می‌کنند و کم کم در فرهنگ شهری به یک فحش تبدیل شده است و چه حمل و نقل اثاثیه منزل که بارهای متوسط را شامل می‌شود که مردم معتقدند سه بار اثاث‌کشی معادل یک آتش‌سوزی است و این آتش‌سوزی منظور همان است که در حمل و نقل اثاثیه و لوازم خانه معمولاً تخریب‌هایی صورت می‌گیرد و تعدادی شکسته یا خراب می‌شوند و باید دور ریخته شوند و تعدادی آن‌هایی هستند که ظاهراً سالم می‌مانند ولی قیمت آن‌ها کاهش پیدا می‌کند. مثلاً یخچال و فریزر دو سه میلیون تومانی، چه زمانی که اولین بار به خانه می‌آید و کارتن آن باز می‌شود، چند درصد زیر قیمت می‌رود و چه پس از اثاث‌کشی اولیه تا یک سوم آن ضرر است و ممکن است پس از سه بار اثاث‌کشی اصلاً اسقاطی محسوب شود و موتور و سیم‌های آن در اثر برخورد با در و دیوار از بین رفته یا معیوب شده باشد. اگر بخواهیم این ضررها را هم نداشته باشیم از آن طرف باید ضرر کنیم؛ اولاً ماشین‌های بزرگ و گران کرایه کنیم. همراه کامیون یا تریلی، کارگر و باربر هم استخدام کنیم تا طبق اصول صحیح اثاث‌کشی کنند و شاید بخشی از قیمت کالا را به این صنف محترم بدهیم. در اثاث‌‌کشی‌های بزرگ که با هواپیما یا قطار باربری یا کشتی هم صورت می‌گیرد، تخلیه و بارگیری معمولاً بیمه است. زیرا ممکن است هنگام تخلیه کشتی یک جعبه از بالای جرثقیل حمّال پایین بیافتد و تمام کالاها را از بین ببرد و خرد کند. اگر محموله سوخت، یا مواد سوختنی یا گاز و نفت و مواد خوراکی باشد، هزینه هرکدام بالاتر می‌رود. در مواد فاسدشدنی ممکن است همه اصول رعایت شود، فقط زمان را از دست بدهیم و مواد غذایی رسیده، کرم خورده شود یا مواد فاسد شدنی، فاسد شود و کاری هم نتوان کرد. به همه این موارد باید اضافه کرد احتمال سرقت، حوادث غیر مترقبه و در گذشته که جاده‌ها ناامن بوده و تجارت در آن به سختی صورت می‌گرفت، هر کسی که بار یا مسافر حمل می‌کرد باید تعدادی هم به عنوان نگهبان با خود می‌برد. در واقع قیمت تمام شده یک کالا، خرید از مبدأ، هزینه حمل و سود فروشنده را هم شامل می‌شد و شاید در بسیاری از موارد، هزینه حمل یا باربری حرف اول را می‌زند! مثلاً قیمت پرتقال در شمال ایران بسیار ارزان و گاهی آنقدر بی ارزش است که در پای درخت‌ها به عنوان کود استفاده می‌شود یا در کنار خیابان‌ها اصلاً برداشت نمی‌شود. ولی همین پرتقال در بازار بهجت‌آباد یا شمیران یا برخی شهرک‌های فاقد فروشگاه تا کیلویی دو تا سه هزار تومان می‌شود. این مبلغ ارزش ذاتی کالا نیست، بلکه مزیت مکانی کالاست. کالا در محل تولید معمولاً بی‌ارزش یا کم‌ارزش است ولی وقتی جابجا شود، ارزش پیدا می‌کند. کلیه کالاهای بنجل و ته‌مانده مغازه‌ها هم اگر روزی جای خود راعوض کنند، شاید به بهترین قیمت خریداری شوند. مثلاً در اروپا زمانی کالاهای غیر استاندارد یا ارزان، جایی نداشت و اغلب آن‌ها به کشورهای آسیایی صادر می‌شد یا بدتر از آن به آفریقا برده می‌شد. اما اکنون برعکس شده است، یعنی اروپا و آمریکا به علت رکود اقتصادی، خریدار و مشتری پر و پا قرص کالاهای چینی، ژاپنی و هندی شده‌اند و هرچه تعرفه‌های زیادی هم برخلاف قانون تجارت جهانی بسته می‌شود، باز هم به صرفه‌تر است! این کالاها اگر تعرفه نداشته باشد و هزینه حمل هم نخورد، بسیار بسیار ارزان‌تر به دست مشتری می‌رسد ولی جهان تجارت آزاد برخلاف شعار شصت ساله مایل نیست کالای ارزان به دست مشتری برسد و همه جا مانند قدیم، سر گردنه‌ها را می‌گیرد و مالیات، تعرفه، عوارض و امثال آن را نیز می‌گیرد تا مردم هرچه بیش‌تر در فشار قرار گیرند و دولت‌های تجارت آزاد ثروتمند و پولدار شوند! البته گاهی هم ناچار هستند هزینه حمل را چند برابر بگیرند. مثلاً سنگ در معدن سنگ بسیار ارزان است، ولی کسی حاضر نیست آن را حمل کند. لذا می‌بینیم بالاترین قیمت سنگ، همیشه بابت حمل و نقل آن است. فرار از مناقصه در آژانس‌ها مسافربرها همیشه از دست مناقصه یا مزایده فرار می‌کنند. یعنی هیچ جای دنیا این گروه تن به مناقصه نمی‌دهند و حاضر نیستند قیمت خود را در مناقصه تعیین کنند و تا کم‌ترین فشاری بر آن‌ها وارد شود، از صحنه غیب می‌شوند! وقتی واگذاری تاکسی شروع می‌شود، هزاران نفر، تاکسیران می‌شوند ولی وقتی در خیابان می‌خواهید سوار تاکسی شوید، تاکسی پیدا نمی‌کنید! غیب شدن تاکسی‌دارها دلایل زیادی برای خودشان دارد. از جمله این‌ که مسافر کم است! خرج ماشین زیاد است، کار خسته‌کننده است یا می‌گویند خودشان هم نیاز به مسافرت دارند! آمارها نشان می‌دهد در هر خانواده یک خودرو وجود دارد. البته ممکن است یک خانواده بیش‌تر یا یک خانواده اصلاً نداشته باشد. اما این آمار متوسط است. در یک خانواده ممکن است کسی راننده‌ی اتوبوس باشد، خودش هم خودروی شخصی داشته باشد یا پسرش تاکسِی‌دار باشد و یک فرزند دیگرش وانت‌بار خریده باشد یا در خانه‌های شمال شهری‌ها پدر بنز داشته باشد، پسر پژو و دختر پراید. در واقع اسباب‌بازی آن‌ها خرید پراید است که بدهند دست دختران یا پسران تازه بالغ شده تا در کوچه‌های خلوت شمال شهر بازی کنند! به هر حال طبیعتاً خودرو کم نیست. اما همیشه حمل و نقل مسافر با معضل مهمی روبرو است. بسیاری از خودروها در پارکینگ خانه‌هاست. بسیاری از آن‌ها هم برای طرح زوج و فرد خریداری شده‌اند و بسیاری دیگر فعلاً برای کوپن بنزین و امثال آن و خیلی از آن‌ها ‌هم اسقاط شده در کنار خیابان‌ها پارک شده‌اند. اتفاقاً دزدان، چنین ماشین‌های بی صاحب را نمی‌دزدند و حتی دولت هم راه قانونی برای جمع‌آوری این نوع خودروها را ندارد. قبرستان خودروها هم معضل بزرگی برای قرن ماست. زیرا از یک‌ سو بازیافت آن‌ها مقرون به صرفه نیست و از سوی دیگر امکان حمل و نقل آن بسیار سخت است. به طور طبیعی اگر کوره آهنی بود که می‌توانست یک خودرو را به طور کامل پذیرفته و ذوب کند، الان بسیار کار راحت بود. اما اوراق‌چی‌ها می‌گویند لاستیک، سیم یا چدن آن ارزش دارد و نباید یک جا به کوره ریخته شود! از این نوع حمل و نقل بی‌کلاس‌ها که بگذریم به حمل و نقل مسافر و بار باکلاس‌ها می‌رسیم که تحت عنوان آژانس کار می‌کنند. همه آژانس‌ها فقط از طریق رابطه واگذار شده‌اند. یعنی برخلاف قوانین موجود، در واگذاری امتیازات دولتی مخصوصاً در این صنف اصلاً از طریق مزایده اعمال نمی‌شود. زیرا معیار ثابتی برای مزایده گذاشتن ندارند. یک آژانس مسافری در جنوب شهر ممکن است بسیار موفق باشد، ولی در شمال تهران اصلاً درآمد نداشته باشد. الان بیش‌ترین بنگاه‌های حمل ‌و نقل بار و مسافر در جنوب شهر و در میدان شوش و خیابان شوش می‌باشد و همین امر را نشان پست بودن این کار می‌دانند! حمل بار چه به صورت حمّالی یا فردی و چه به صورت کامیونی یعنی ترانسپورت، همه در جنوب شهر مستقر است. حتی اگر یک ترمینال هم در شمال شهر داشته باشیم، اغلب مسافران آن اشخاص پایین شهری هستند. چرا که در بالا شهری‌ها با داشتن چند خودرو حمّال و غیر حمّال، نیازی به ترانسفر ندارند. البته در سفرهای دور و خارج از کشور این موضوع برعکس می‌شود. دفتر ترمینال یا مسافرخانه تغییر شکل می‌دهد و تبدیل به آژانس و هتل می‌شود و بلیط اتوبوس شهری و بین شهری تبدیل به بلیط هواپیما می‌شود. متأسفانه در این‌ جا هم فرار از مناقصه بسیار زیاد است. چه کسی تا به حال اطلاعیه‌ای دیده که می‌خواهند آژانس مسافرتی را به مناقصه یا مزایده بگذارند؟ آن‌ها تحت عنوان بخش خصوصی و فعالیت آزادانه از هر نوع مزایده فرار می‌کنند. گردشگری اصول خود را دارد! به موقع قیمت هتل‌ها را بالا می‌برند، بدون این که نظر مردم را بخواهند یا این که آن را کاهش می‌دهند. وقتی مسافران زیاد می‌شوند، برعکس قانون عدالت، قیمت‌ها را افزایش می‌دهند. گاهی یک اتاق که در طول سال بی‌مصرف مانده در عرض یک هفته تمام هزینه‌های سال خود و درآمد صاحب‌خانه را تأمین می‌کند و هیچ نوع نظارتی بر آن نیست. این تناقض را وقتی می‌توان راحت درک کرد که مثلاً در مشهد، دولت پخت نان را تحت کنترل خود دارد و با افزایش مسافر، نان ارزان به قدر کافی تولید می‌شود. به طوری که کسی کمبود نان را احساس نمی‌کند. زیرا این مردم افزایش پیدا نکرده‌اند بلکه جابجا شده‌اند و سهم گندم آن‌ها از تهران و سایر شهر‌ها به آن ‌جا منتقل شده ولی آیا وضعیت هتل‌ها هم همین طور است؟ یا وضعیت غذا در هتل‌ها و بلیط هواپیما و امثال آن؟ نحوه غیب شدن خودروها وقتی صحبت از مناقصه یا مزایده می‌شود؛ تمام اتوبوس‌ها، تاکسی‌ها، حتی هواپیماها و دفاتر فروش آن غیب می‌شوند! شب عید با کمبود بلیط در همه جا مواجه هستیم ولی با قیمت‌های بالا همه چیز موجود است! در قسمت‌هایی که کنترل بر کارها اعمال می‌شود، معمولاً اتوبوس‌ها یا هواپیما خراب می‌شوند و نیاز به تعمیر پیدا می‌کنند و مدیران می‌گویند ناوگان، بسیار قدیمی است و ساختار کهنه دارد. لذا کشش مسافر یا بار را ندارد! اما وقتی بازار سیاه می‌رویم؛ بهترین نوع اتوبوس‌ها، آزادانه با قیمت‌های دلخواه خود در کنار میدان آزادی به همه شهرها موجود است! تاکسی ویژه‌ی مسیر رزرو شده و همه آن‌ها خارج از سرویس هستند. اما وقتی برای سودآوری حمل و نقل در حمل و نقل جاده‌ای، ریلی یا حتی هوایی خلاصه نمی‌شود. اداره پست، شرکت تی پاکس، شرکت‌های بازرگانی حمل و نقل، شرکت‌های بین‌المللی هر روز واحدهای جدیدی را برای حمل و نقل کالا اختصاص می‌دهند. اما هر یک قانون دارند! زمانی که لازم دارید، وجود ندارد! و این‌ها به دلیل آن است که مانند ماهی لیز هستند و در دست کسی قرار نمی‌گیرند. آزادی یا بازار آزاد برای حمل و نقل، یعنی همین. زمانی که نیاز ندارید، شما را به زور به خود می‌خوانند ولی وقتی لازم دارید، بالاترین قیمت را می‌دهند و اگر موافقت نشود، غیب می‌شوند. به همین دلیل بسیاری از شریان‌های حمل و نقل جاده‌ای، ریلی و هوایی که نیاز است، غیب نشوند، تحت‌الحمایه دولت قرار می‌گیرند. آن‌ها از قانون بازار آزاد بیرون می‌آیند. مترو نمونه بارز این حرکت است یا اتوبوسرانی‌هایی که در کلان‌ شهرها وجود دارند، حق اعتصاب و امثال آن را ندارند. زیرا اگر به آنان باشد، همیشه در حال اعتصاب خواهند بود. زیرا آن‌ها بالاترین قیمت را می‌خواهند و این نهایت ندارد. یعنی آن‌ها می‌توانند به جای کار طاقت‌فرسای روزانه یا حقوق ثابت، روزانه یا هفتگی یک تریپ بروند و درآمد یک هفته را مطالبه نمایند. به این معنی که چون سقف قیمت مشخص نیست، آن‌ها می‌توانند به جای قیمت کم‌تر و رضایت مشتری، قیمت بالاتر و رضایت هم‌سندیکایی‌ها برسند به همین دلیل است که یک اعتصاب در هواپیمایی یا مترو، هزینه‌‌های زیادی به جامعه و دولت تحمیل می‌کنند که جامعه یا دولت مجبور می‌شود تمام امتیازات را بدهند تا این حادثه اتفاق نیافتد. اما می‌توان با توسعه قانون مناقصه و مزایده طرح رها شدن این صنعت را عقیم گذاشت. همه شرکت‌ها باید نظام و ساختار معین داشته و پرسنل ثابت استخدام نمایند، در سازمان مدیریت رتبه‌بندی شوند و بعد در مناقصه‌ها شرکت کنند. هرگونه عدم توجه به این امر تحت عنوان حمایت از سرمایه‌‌گذاری بخش خصوصی یا واگذاری بخش خصوصی از جنبه‌های گوناگون هزینه‌های بالا سری بسیار زیادی بر جامعه و دولت تحمیل می‌کند. شرکت‌های خدماتی که ادعا می‌کنند می‌توانند در امر باربری یا مسافربری فعالیت کنند، غالباً از سوبسیدهای دولتی استفاده می‌کنند و اصولاً برای همین به وجود می‌آیند که از وام‌های کم‌ بهره، معافیت مالیاتی و امثال آن استفاده کنند و پس از دریافت سهمیه خودشان، ناگهان منحل یا ادغام می‌شوند و به دنبال هر یک از کارکنان و مسؤولان که قبلاً سمتی داشته‌اند، می‌بینید استعفا داده یا اخراج شده‌اند. در واقع عدم رعایت مناقصه و مزایده و رتبه‌بندی این شرکت‌ها دست آن‌ها را در حساب‌سازی باز می‌گذارد. به طوری که در زمان ثبت شرکت یا درخواست اعتبار یا وام و سوبسید، شرکت بزرگی با کارآفرینی سطح بالا معرفی می‌شود. اما بعد از دریافت وام، هیچ کس جوابگو نیست. ما در ارقام بانک‌ها می‌بینیم که سه هزار میلیارد تومان وام بیش از پس‌اندازها پرداخت شده است. شاید اگر این سه هزار میلیارد مطرح شود، همه فکر کنند که شرکت‌های زودبازده یا کوچک این وام‌ها را دریافت نموده‌اند. اما علاوه بر این‌ها که مبلغ آن بسیار جزئی است، اصل این وام‌ها را شرکت‌های یک شبه‌ی حمل و نقل و مسافری دریافت داشته‌اند. مثلاً ایران‌خودرو یک سوم آن را یعنی یک هزار میلیارد تومان وام دریافت کرده، ولی مستقیماً این مبلغ را در بانک خودشان (پارسیان) سرمایه‌گذاری نموده است. یعنی اغلب وام‌هایی که توسط عناصر مربوط به حمل و نقل، آن هم بدون اجرای مناقصه یا مزایده پرداخت شده، صرف ایجاد بانک و وام دادن آن پول‌ها با نرخ بیش‌تری شده است تا سودآوری مطمئن و بالایی داشته باشد. سید احمد حسینی ماهینی

شرکت‌های زنجیره‌ای مناقصه‌گران! (369)



وقتی برای مناقصه و شرایط برگزاری آن مراجعه شود، همه می‌توانند این شعار را بشنوند که اگر در شکل حقوقی و مشارکت‌های مدنی و به صورت شرکت‌های ثبت شده در مناقصه شرکت نمایند، بهتر است. لذا افراد مجبور هستند تا شرکتی را ثبت و شماره ثبت آن را اعلام نمایند. بسیاری از شرکت‌ها هم ناچارند برای مناقصه‌های بزرگ‌تر به سازمان برنامه یا مدیریت کشوری مراجعه نمایند و درجه و رتبه دریافت کنند تا بتوانند در مناقصه‌های مربوطه پا به میدان بگذارند. لذا بازار ثبت شرکت‌ها بسیار داغ است و هر روز شاهد ثبت حداقل صد شرکت هستیم! البته از این صد شرکت، 99% آن غیرفعال هستند و یا در سال اول ورشکسته می‌شوند! تنها شرکت‌هایی دوام می‌آورند که دارای پشتوانه مالی وسیع یا حمایت دولتی باشند. لذا انگیزه ثبت شرکت به دو گونه است؛ یا شرکت می‌سازند تا کار پیدا کنند یا کار پیدا می‌کنند، بعد شرکت می‌زنند. بدیهی است نوع دوم موفق است، زیرا از قدیم گفته‌اند که اول چاه رو بکن، بعداً منار رو بدزد! یعنی اگر چاه نکنی، منار دزدیدن جز رسوایی چیزی در پی ندارد. امروزه هم اگر کار نداشته باشید، ثبت شرکت فقط هزینه است. هزینه‌هایی از قبیل هزینه ثبت، ایاب و ذهاب، مالیات، بیمه و... اما اگر کار داشته باشید یا پارتی داشته باشید که کار را برای شما تضمین کند، آن وقت می‌بینید که این هزینه‌ها اصلاً هزینه نیست بلکه یک شیرینی مختصر است. به همین جهت در اداره ثبت شرکت‌ها می‌بینیم که فرضاً ریختن 000/40 ریال حق ثبت نام شرکت‌ها برای برخی بسیار زیاد است، ولی برای برخی ده‌ها فیش را از واسطه‌ها با قیمت بالا می‌خرند تا در صف بانک و حسابداری نایستند! یا یک نفر برای ثبت شرکت، دو سه هفته می‌رود و می‌آید ولی یک نفر با پرداخت 70 هزار تومان شماره ثبت را به سادگی می‌گیرد! یک نفر که می‌خواهد خودش شرکت ثبت کند، باید احدی از شرکا حاضر شود و هر روز با دربان و میز تحریر و دیوار و ... سلام علیک کند و ساعت‌ها پشت صف‌های طویل بایستد و در آخر هم با ایرادات کارشناسان روبرو شود، اصلاً شاید منصرف شود! اما یکی دیگر چند تا فیش آماده دارد و بلافاصله با داشتن دو پرونده، یک روز یا دو روز کارش انجام می‌شود. جالب‌تر این‌ که برای شرکت در مناقصه‌های مختلف باید شرکت‌های متفاوت با موضوعات مرتبط ثبت کرد. مثلاً اگر کلمه ساختمان یا عمران در موضوع شرکت نباشد یا اگر کلمه صنعت و معدن نباشد، شما نمی‌توانید در مناقصه‌های مربوطه شرکت کنید یا اگر کلمه صنعت و معدن نباشد در هیچ یک از مناقصات وزارت صنایع و معادن نمی‌توانید، شرکت کنید. لذا یک نفر که می‌خواهد در همه مناقصه‌ها شرکت کند یا مانند برخی‌ها سراغ جانبازان، آزادگان و خانواده شهدا می‌رود و زیر پوشش آن‌ها شرکت چند منظوره ثبت می‌کند یا برای هر موضوع، یک شرکت ثبت می‌کند! یا برای شرکت در یک مناقصه در یک سال یا یک دوره، ممنوعیت بیش از یک بار وجود دارد. لذا برای یک موضوع هم که در چند وزارت‌خانه یا شرکت‌های دولتی برگزار می‌شود باید شرکت‌های متعدد ثبت کرد! فرض کنید در خرید ضایعات در کارخانجات، شما با محدودیت مواجه هستید. فرضاً کارخانه پارس الکتریک در مزایده ضایعات، نام شما را به عنوان برنده اعلام کند. دیگر شما نمی‌توانید در کارخانجات آلومینیوم یا دیگر شرکت‌های تحت پوشش سازمان صنایع ملی یا سازمان گسترش و امثال آن شرکت کنید. بنابراین، باید شرکت جدیدی ثبت کنید و چون مدیرعامل دو شرکت بودن ممنوعیت دارد، شما به عنوان عضو اصلی مجمع عمومی و شریک بالای 50% در تمامی شرکت‌ها باید حضور داشته باشید و بالاخره می‌بینید یک ضایعات‌خر میدان شوش صد شرکت ثبت کرده و همه ضایعات را از همه کارخانجات برنده می‌شود و همه را یک جا سرازیر میدان شوش می‌کند، سپس در انبارهایی که به عنوان جایگاه کالای بازرگانی تأسیس کرده است، پیاده می‌کند. درآمد ضایعات بیش از سود کارخانه! چرا این همه شرکت ثبت می‌کنند تا برنده ضایعات شوند؟ برای این است که درآمد حاصل از ضایعات، از سود کارخانه بیش‌تر است تا جایی که به ضایعات، طلای کثیف هم گفته می‌شود. وقتی شما در مزایده ضایعات کارخانه ایران ‌خودرو شرکت می‌کنید، تمامی دیسک‌های صفحه ضایعات را برنده می‌شوید و آن را در جایگاه کالای بازرگانی تخلیه می‌کنید و چند نفر کارگر افغانی می‌گیرید. اولاً سالم‌هایش را جدا می‌کنند که فقط تمیز کردن و رنگ زدن می‌خواهد، بعداً زنگ‌زده‌‌ها را پیدا می‌کنند که سند بلاست می‌کنند، تازه می‌شود. بعد هم ناقصی که بعضاً یک انگشتی یا فنر یا پیچ کم دارد و شما با چند پیچ و قطعه آن را بازسازی می‌کنید و بعد از آن هم به کارخانه ایران‌ خودرو می‌روید و چند جعبه خالی می‌خرید و آن را جای دیسک صفحه فابریک قالب می‌کنید! مشتری هم که می‌داند دست دوم یا تعمیری است، ترجیح می‌دهد بخرد. چون دست اول آن گران است و تازه معلوم نیست سالم هم باشد و اگر ناقص باشد، معلوم نیست که گارانتی قبول کند! حتی قطعات بزرگ‌تر هم این طور است. یک قطعه جعبه دیفرانسیل یا جعبه دنده بنز را حاضرند از دست قاچاقچی کردستان که می‌‌گوید از آن طرف مرز آورده، بخرد ولی از نمایندگی‌ بنز نخرد! چون اولاً نمایندگی کلاس می‌گذارد و قیمت‌های بالا می‌گیرد و بعد هم قراردادهای سنگین که به زبان فارسی و غیر فارسی باید امضاء کنید و معلوم نیست آیا بندهای آن را درست فهمیدید یا خیر. وقتی نوبت به گارانتی می‌رسد، می‌گویند طبق بند فلان باید آزاد حساب شود و شما می‌بینید که برای یک بنز 50 میلیونی، 50 میلیون دیگر باید خرج کنید تا بتوانید گارانتی حساب کنید و اصولاً گارانتی یا ضمانت، یک خدمات پس از فروش است و خدمات پس از فروش هم مانند ضایعات فروشی، سود بیش‌تری از خود کارخانه دارد. اصلاً همه تولیدات برای خدمات پس از فروش است. حتی در تولیدات غیر خودرویی مانند تلویزیون، ضبط و پخش یا لوازم خانگی امید تمام کارخانجات به دو چیز است: 1) فروش ضایعات، 2) خدمات پس از فروش. مثلاً کارخانه‌ای بود به نام جهان‌رو یا رکس که موتور دوچرخه تولید می‌کرد. موتور آن دنده خودکار بود، یعنی اول که آهسته بود با دنده یک حرکت می‌کرد ولی گاز که زیاد می‌دادید و سرعت می‌گرفت، به طور اتوماتیک به دنده دو می‌رفت. این کارخانه سال‌ها پیش با پیدایش موتور هوندا از دور خارج شد. ولی هنوز خدمات پس از فروش آن درآمدزا است. درست مانند خبرنگاران که پیش از متن به حاشیه اهمیت می‌دهند. گزارش رسمی از بازی فوتبال یا مجلس شورای اسلامی یک وظیفه ثابت و کسل‌کننده است. اما وقتی صحبت از حاشیه‌ها می‌شود، دروبین‌ها خبرساز می‌شوند و اصل موضوع را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند و شاید برای مردم هم جذاب‌تر باشد. در سطوح بین‌المللی و سیاسی هم همین طور است. مثلاً نشست‌های رسمی سازمان ملل، جوامع جهانی حتی در مجالس بین‌المللی، سنا و کنگره هم این طور است. همیشه تصمیم‌های مهم جهانی نه در جلسات رسمی که در لابی‌ها صورت می‌گیرد. گاهی یک اشاره در راهروهای یک مجلس، جهانی را تغییر داده است. اکنون در جهان این موضوع به خوبی جا افتاده که لابی صهیونیسم در آمریکا از مجلس سنا یا کنگره و حتی پنتاگون قوی‌تر عمل می‌کند. در تبلیغات اقتصادی، مهم‌ترین بحث همین است. ما از ریزی‌ جوئال (Residual) باید استفاده کنیم. آگهی‌های بازرگانی در بین یک فیلم یا یک سریال مؤثرتر از اوقات دیگر است. زیرا کشش یکنواخت یک فیلم ممکن است باعث خستگی شود و در اوج خستگی ناگهان هوای فیلم عوض شود. در کشاورزی هم می‌توان به اهمیت این موضوع پی برد. پس‌مانده‌های کشاورزی استفاده‌هایی دارند. مثلاً از شیره چغندر، قند تهیه می‌کنند و از کنجاله آن غذای دام. حتی یکی از سفرنامه‌‌نویسان می‌گوید، بهترین کبوترخانه‌ها در ایران است و ایرانی‌ها از فضله کبوتران برای تهیه کود و باروت استفاده می‌کنند! 5 تا 2 درصد بیش‌تر! وقتی یکی از مدیران عامل شرکت تعاونی جانبازان به شرکت کارخانجات الکترو پارس مراجعه کرد، همه چیز را می‌دانست. لذا به طرف مدیر عامل شرکت رفت و گفت چرا در همه مناقصه‌ها و مزایده‌های این شرکت، فلان کس برنده می‌شود؟ مدیرعامل می‌گوید، برای این که قیمت بالاتر را پیشنهاد داده است. آقای مهندس شهیدی که مدیر عامل تعاونی جانبازان بود با قاطعیت گفت که این طور نیست. اما مدیر عامل شرکت الکترو پارس اصرار داشت که منافع شرکت را در نظر گرفته و به بالاترین پیشنهاد مزایده ضایعات، آن را واگذار نموده است. شهیدی می‌گوید اگر شما منافع شرکت را می‌خواهید، ما 10% بیش‌تر از مبلغ پیشنهادی بالاترین پیشنهاد را می‌دهیم. شما هم که در رد یا قبول پیشنهاد مختارید، پس باید آن را رد کنید و به ما واگذار کنید. او می‌پرسد، جداً راست می‌گویید. می‌گوید بله، چون قیمت پیشنهادی او تقریباً 40% زیر قیمت بازار است و او یک سری شرکت‌های زنجیره‌ای برای این کار دارد و خودش یک ضایعات‌خر در میدان شوش است. می‌گوید اگر راست می‌گویی، چک آن را بنویس و چک کل مبلغ را به صورت نقدی به علاوه آن مبلغ اضافی می‌نویسد و کل ضایعات را تحویل می‌گیرد و 30% سود بقیه را هم به تعاونی صد در صدی جانبازان واگذار می‌کند. این کار او نزد مدیر عامل بسیار ارزنده جلوه می‌کند و از او درخواست توضیحات بیش‌تری می‌کند. توضیح هم می‌دهد که اگر به من اختیارات کامل دهید، می‌توانم همه چیز را با سند و مدرک توضیح دهم و مدیر عامل می‌گوید، تو اختیارات کامل داری و او بلافاصله به واحد تدارکات رفته و درخواست می‌کند تمامی اسناد و مدارک برندگان مزایده‌های ده سال اخیر را به او تحویل دهند و وقتی مقاومت می‌کنند با توبیخ مدیر عامل روبرو شده، ناچار همه اسناد را تحویل می‌دهند. او که خود مدیر عامل بسیاری از شرکت‌های دولتی بعد از انقلاب اسلامی بود با مهارت تمام اسناد و مدارک را تجزیه و تحلیل کرده و روزنامه‌های رسمی شرکت‌‌های برنده را کنار هم می‌گذارد. این عمل به وضوح نشان می‌دهد که آقای X در تمامی این شرکت‌ها شریک و صاحب سهم است و بیش‌ترین سهام را هم به خود اختصاص داده است. مدرک از این بهتر نبود. لذا وقتی آن‌ها را به مدیر عامل نشان می‌دهد، مدیر عامل ضمن تشویق وی، شرکت و افراد وابسته به آن را تحت هر عنوان جدید از معامله با تدارکات منع می‌کند. شاید بتوان معضل اصلی را در ثبت اطلاعات و مکانیزه نبودن آن دانست. زیرا قوه قضاییه، آخرین قوه‌‌ای است که مکانیزه می‌شود و طبیعتاً هنوز این مکانیزاسیون به سازمان‌های تابعه نرسیده است. مثلاً ثبت احوال به تازگی به آن دست یافته‌ است و هنوز اطلاعات جامع کسانی که کارت ملی یا شناسنامه دریافت می‌دارند، در سیستم جایگزین نشده است. همه معضلات آماری و اسنادی کشور هم به این شرکت مربوط می‌شود. سازمان ثبت اسناد، سازمان ثبت احوال مراکز اصلی اطلاعات و آمار هستند که متأسفانه هنوز مکانیزه نشده‌اند و هزینه‌های بسیار زیادی از این قبیل به دولت و سیستم ملی کشور وارد می‌کند. سال‌هاست که قرار است کارت ملی هوشمند صادر شود که در آن تمام مشخصات مربوط به یک نفر موجود باشد ولی هنوز عملی نشده است. سازمان‌های بیمه‌ای، خدمات درمانی و همه سازمان‌ها و ادارات دولتی نیازمند این اطلاعات هستند. خلاء موجود در این شبکه اطلاع‌رسانی باعث شده تا افراد سودجو بسیار سریع به مطامع خود برسند. از جهت این که هنوز از درآمد اشخاص هیچ گونه فایل یا پرونده‌‌ای موجود نیست و سازمان امور مالیاتی طبق معمول باید سنواتی از راه علی‌الرأس مالیات اخذ کند یا بیمه تأمین اجتماعی با اشتباهات بزرگ، محاسبات را انجام دهد. آن‌ها یعنی بیمه و مالیات می‌گویند ما با رقم بالا جریمه می‌کنیم تا شخص مجبور شود، مراجعه کند. اگر اشتباه کرده باشیم در دادگاه‌های عادی و تجدید نظر رسیدگی می‌شود و اگر اشتباه نکرده باشیم، درآمد برای سازمان ایجاد کرده‌ایم! سید احمد حسنی ماهینی

بازار لباس در ایران (366)

بازار لباس در ایران (366)




مناقصه و مزایده

شاید اولین لباسی که بشر پوشید، همان برگ انجیری بود که به دلیل پهن بودن آن برای پوشش اولیه مناسب بود. اما بعدها بشر توانست به علم ریسندگی و بافندگی دست یابد و امروزه تخصص‌های بسیار بالایی در این زمینه دارد. ریسندگی از دوک ریسندگی در دست پیرزنان در آمد و به میلیاردها دوک در چرخش سرسام‌آور ماشین‌های ریسندگی رسید. امروزه آن قدر ریسندگی رشد کرده که بازار، اشباع شده است و تعطیلی چند کارخانه یا بیکاری چند میلیون کارگر، هیچ نقشی در بازار آن به وجود نیاورده است. لباس که محصول ریسندگی و بافندگی است بر قامت انسان‌ها استوار ایستاده است و با این‌ که سنگین و آویزان است، هیچ کس آن را باری بر دوش خود نمی‌داند. البته فرهنگ‌های مختلف سعی دارند از میزان بار آن بکاهند یا آن را افزایش دهند؛ ولی این فقط دلایل فرهنگی است. مثلاً در اروپا در عصری که به عصر برهنگی معروف است، سعی می‌شد که زن‌ها کم‌تر و کم‌تر لباس بپوشند و مردها بیش‌تر و بیش‌تر. در شرق شاید برعکس، زن‌ها لباس بیش‌تری باید می‌پوشیدند و مردها کم‌تر. اما حد فاصل یا حد مطلوب این‌ها را مذهب مشخص می‌کرد. آیین یکتاپرستی و حتی آیین‌های غیر یکتاپرستی بر تعادل بین زن و مرد و کودک و پیر حکمرانی می‌کرد. اغلب شبیه هم و دارای فرمان‌های مشابه بودند. معمولاً زنان بیش‌تر مورد توجه بودند. هر نوع ابتکار در لباس در ابتدا برای زنان بود، سپس برای مردان. ما در اسلام می‌خوانیم که زنان باید فقط وجه و کفین را بدون پوشش بگذارند و لباس آن‌ها طوری باشد که بقیه بدن آن‌ها را بپوشاند. اما در مورد کودکان یا پیرزنان و پیرمردان چنین حکمی ندارد. گرچه بهتر است که آن‌ها هم این حدود را رعایت کنند. مثلاً با این که بر پیرزنانی که امید بچه‌دار شدن ندارند، حجاب واجب نیست، اما می‌گوید بهتر است که عفاف را رعایت کنند یا برای کودکان نیز همین‌ طور است. این فرهنگ، طبیعتاً پیامدهای اقتصادی هم دارد. هرچه لباس بیش‌تری لازم باشد، منابع وسیع‌تری به آن اختصاص داده می‌شود. برای لباس بیش‌تر نیاز به پارچه بیش‌تر و برای آن نیز به نخ و پنبه و زمین کشاورزی نیاز است و بر اثر همین مزیت‌های اقتصادی، یک ملت یا یک کشور یا یک قوم تعریف می‌شود. پیامبر گرامی اسلام می‌فرماید: ویل لقوم یلبسون ما لا ینسجون: وای بر قومی که چیزی می‌پوشند که خود نمی‌بافند. یعنی از واردات کالا برای پوشاک استفاده می‌کنند. طبیعتاً این امر اقتصادی یک بار سیاسی هم به دنبال دارد. یعنی کشوری که خود قادر نباشد، پوشاک خود را تأمین کند، وابستگی به دیگر کشورها پیدا می‌کند و ناچار باید همان بافته‌های آنان را به سبک آنان بپوشد. لذا می‌بینیم بارها در طول تاریخ، نحوه لباس پوشیدن مردم عوض می‌شود. در همین ایران، در سال 1310 شاهد نهضتی بودیم به نام یکسان‌سازی لباس که لباده و عبا و عمامه را زیر فشار گذاشتند تا مردم، کلاه فرنگی و کت و شلوار بپوشند. گرچه اخیراً گرایش‌های زیادی به پوشاک بومی و محلی شده و سعی شده از حالت ضد ارزش بیرون بیاید، ولی هنوز حتی لباس‌های سنتی را با الیاف خارجی می‌بافند! رنگ‌آمیزی، بافت و مد لباس، همه از خارج الهام گرفته می‌شود. مردم ایران معمولاً به لباس قوم بختیاری یا لرها و کردها و مشهدی‌ها یا بلوچی‌ها اهمیت می‌دهند. به دلیل این که در اروپا نهضت بازگشتی دیده می‌شود، مردم اروپا هم به سنت‌ها و البسه دن کیشوت و امثال آن علاقه‌مند شده‌اند. اصلاً علاقه آن‌ها به عتیقه‌جات ایرانی باعث بیداری ایرانیان و رجوع آنان به فرهنگ‌های محلی شده است. دلیل مهم آن هم این است که این توجه، با کلمات انگلیسی هم ردیف است: مثلاً فولکوریسم یا همان زبان محلی، نهضت دهه 1350 ایران است که برخلاف دهه 1310 سعی دارد آب رفته را به جوی برگرداند. ولی باز با همان دید اروپایی و آمریکایی. لذا جنبه‌های مذهبی و ملی آن بسیار کمرنگ‌تر از جنبه‌های سنتی و عتیقه بودن آن است. مثلاً سنت ایرانیان، چادر است اما در هیچ کدام از صنایع دستی یا گردشگری ایران، در مردم‌شناسی‌ها و مجسمه‌سازی‌ها و حتی فیلم‌ها وسریال‌ها به این امر اشاره نمی‌شود و یا لباس فردوسی و ابونصر فارابی و خیام و امثال آن را یک لباس هندی! برگرفته از مهاراجه‌های هندی می‌خوانند و عبا و عمامه را بعد از نفوذ انگلیس در ایران معرفی می‌کنند؛ در حالی که این لباس، سابقه 1400 ساله در ایران دارد. واردات لباس، واردات همه چیز! همان‌ طور که اشاره شد باید سعی کرد که لباس را در داخل تولید کرد تا با فرهنگ مردم و امکانات اقتصادی، همخوانی داشته باشد. اما وقتی از واردات استفاده شد، همه معادلات را به هم می‌زند. مثلاً اگر مردم مایل به استفاده از پارچه‌های پنبه‌ای، نخی یا پشمی باشند که قابل تولید در داخل هر کشوری است، با تولید پارچه‌هایی از الیاف شیمیایی، فرهنگ استفاده از لباس تغییر می‌کند. مردم به جای لباس‌های نخی، از لباس‌هایی با نسوج شیمیایی مانند «بشور بپوش» استفاده می‌کنند و وقتی وابستگی شدید شد، ناچار حجم استفاده از آن هم زیاد می‌شود. مثلاً در ایران هنوز بهترین پارچه برای چادر، پارچه تولید ژاپن است یا حتی برای تهیه عمامه از "وال" خارجی بیش‌تر استفاده می‌شود. گرچه تولید پارچه چادری داخلی هم فراوان است ولی به دلیل وابستگی فرهنگی، توجه به مصادیق ارزشی و مذهبی هم با رو بنا و زیر بنای خارجی توسعه می‌یابد. مثلاً شکل مقنعه در ایران برگرفته از لباس راهبان مسیحی است که ابتدا در لبنان، سوریه و بعد در ایران رایج شد. در حالی که روسری یک پوشاک ایرانی است که در کشورهای دیگر هم رایج شده و تاریخ آن به قبل از اسلام و زمان پیشدادیان و اردشیر بابکان هم می‌رسد. می‌گویند اعراب در زمان اردشیر هخامنشی، تمرد کرده و شورش‌هایی انجام می‌دادند. به همین دلیل اردشیر آنان را سرکوب کرد و به نشان تبعیت، آنان را وادار کرد تا روسری سر کنند! به معنی این‌ که مردی در بین آنان وجود ندارد. روسری یا عقال که امروزه اعراب آن را افتخار عرب می‌دانند، یک وسیله تحقیر توسط اردشیر بوده که به آنان تحمیل شده است. به هر حال بینش فرهنگی و سیاسی و حتی عقیدتی یک ملت یا یک قوم ممکن است با تغییر لباس، تغییر یابد و مسائلی را که زمانی جرم می‌دانستند، باعث افتخار بدانند. استفاده از مواد شیمیایی یا مواد غیر پنبه‌ای حتی استفاده از فلز در منسوجات را نباید منحصر به اروپا یا قرون جدید دانست. گرچه امروز علم بسیار پیشرفته است، اما ما استفاده از آهن در لباس را به زمان حضرت داوود و سلیمان منتسب می‌دانیم. خداوند می‌فرماید که آهن را به دست آنان نرم گردانیدیم تا به هر شکلی بخواهند درآید و از این نرم شدن‌ها، میله‌های باریک و باریک‌تر ساختند تا جایی که زره یعنی لباس جنگی از فولاد (آهن آب‌دیده) ساختند که شمشیر بر آن مؤثر نبوده است. این علم تا آن جا پیش رفت که از طلا و نقره نیز الیاف پارچه ساختند و پارچه‌های زری‌باف یا سیم‌باف به همین معنی است. طلا و نقره را به قدری نازک کردند تا همچون نخ در البسه به کار گرفته شود. امروزه حتی سنگ و شیشه (سلیس) را هم برای استفاده در الیاف پارچه و پشم شیشه و امثال آن آماده می‌سازند. با وجود تمامی پیشرفت‌ها بدن انسان طبیعت خود را دارد و در طول سالیان سال هم ثابت بوده است. مثلاً لباس از جنس نخ یا پنبه برای تماس نزدیک با بدن مناسب‌تر بوده است. استفاده از کتان برای پاها یا از پشم برای لباس رو و مقابله با سرما بسیار مناسب است. زیرا گوسفندان و شتران با این نوع البسه در مقابل سرمای زمستان و گرمای تابستان مقاومت می‌کنند. استفاده از پوست حیوانات، چرم گوسفند یا حتی پوست خز و پوست روباه هم برای تهیه لباس بسیار خوب است؛ ولی همه آن‌ها برای تماس مستقیم با پوست انسان مناسب نیستند و برای تهیه چکمه، پالتو و کاپشن می‌توان از آن‌ها استفاده کرد. البته در همه این‌ها باید اکوسیستم با محیط زیست را در نظر گرفت. استفاده از خاک برای تولیدغوزه یا پنبه محدودیت ندارد، ولی استفاده از پوست خز باعث انقراض نسل آن‌ها می‌شود. وقتی امام رضا (ع) به ضامن آهو ملقّب است، آیا مناسب است که عده‌ای از پوست آهو جلد قرآن بسازند؟ هرچه جلد قرآن بیش‌تری در آستان قدس رضوی با پوست آهو تولید شود، به معنی شکار بیش‌تر آهو و از بین بردن نسل آنان است. ‌ واردات لباس، تیغ دو لبه برخی تصور می‌کنند که لباس‌های ایرانی خوب نیست و همه را باید از کشورهای دیگر وارد کرد. اولین کشور مقصد، آمریکا، فرانسه یا انگلیس است و اگر دستتان نرسید، لباس‌های تاناکورای ژاپن، هند، ترکیه و حتی کردستان عراق هم کفایت می‌کند. اما واردات لباس به خصوص به صورت آماده و احیاناً دست دوم باعث انتقال امراض بسیاری می‌شود. ضد عفونی کردن البسه به نسوج آن لطمه می‌زند و اگر در بین هزاران دست لباس، حتی یکدست هم آلوده باشد، کار خود را انجام می‌دهد. به همین دلیل دولت‌ها به فکر افتاده‌اند، تعرفه ایجاد کنند و با بالا بردن هزینه واردات و اخذ عوارض گمرکی و سود بازرگانی مانع این تجارت شوند. حتی در کشورهای عضو سازمان تجارت جهانی، توافق فی ‌ما ‌بین کشورها به رسمیت شناخته شده است. از این رو مثلاً آمریکا که قادر نیست از واردات کالاهای ژاپنی و چینی جلوگیری کند، با این که عضو WTO است ولی تعرفه و گمرک ایجاد می‌کند و برعکس، ژاپن یا چین به نوع دیگری با این واردات مقابله می‌کنند. یکی از روش‌های مبارزه چین با واردات آمریکا، مبارزه فرهنگی یا عقیدتی است. مخصوصاً در زمان تشکیل حزب کمونیست، طوری مردم را آموزش داده بودند که مردم، پوشیدن لباس‌های آمریکایی را جرم یا ضد ارزش می‌دانستند. اکنون جهان به سوی این نوع تحرکات می‌رود. یعنی وقتی WTO اجازه نمی‌دهد تا تعرفه تعیین شود، آنان از انگ‌ زدن استفاده می‌کنند. یعنی می‌گویند فلانی آمریکایی است یا فلانی کمونیست است که در واقع اشاره آنان به طرز لباس پوشیدن یا استفاده از کالاهای کشور مقصد است. در واقع همان طور که جنگ سرد هم اکنون به شکل جنگ نرم درآمده است، رقابت در تجارت نیز به صورت نامرئی و ایجاد تفرقه فرهنگی نمود پیدا کرده است. با این که در قانون تجارت، آزادی تجارت تبلیغ می‌شود، ولی همین دنیای تجارت آزاد، شرکت‌های خود را در صورتی که با ایران، معامله داشته باشد، مجازات می‌کند. یعنی آزادی تجارت، یک دروغ مانند دورغ‌های دیگر قدرت‌ها در قرن بیستم است. چیزی به نام آزادی تجارت وجود ندارد. آمریکا خود، همه چیز است؛ هم قانون است هم مجری هم قاضی. اما دنیا هم ساکت نیست تا آمریکا یا هر قدرت دیگر یکه‌تازی کند. اکنون بازار تعرفه‌های نرم تجاری هر روز گرم‌تر می‌شود و واردات و صادرات یک تیغ دو دم یا شمشیر دو لبه می‌شود که هم آمریکا و هم ضد آمریکایی‌ها از آن ضرر می‌کنند و آنان به ورشکستگی کشیده می‌شوند. چه کسی بهتر از ایران خریدار کالاهای آمریکایی بوده و هست؟ و زمانی که به ایران، کالایی نمی‌فروشند، یعنی بخش عظیمی از بازار خود را از دست می‌دهند و نتیجه تحقیقات و بازاریابی یک قرن فعالیت خود را در بازاریابی ایران به راحتی دور می‌ریزند. لباس‌های جین از بهترین لباس‌های مورد علاقه ایرانیان بود یا اورکت‌ها و البسه نظامی، همه در ایران، خریدار فراوانی داشته است. اما وقتی آمریکا ایران را تحریم کرد، بازار مصرف ایران به بازارهای دست دوم از قبیل ترکیه و کره و نهایتاً بازار مشترک رفته و باعث تقویت آن‌ها می‌شود. به طوری که الان موج کره‌ای، به خصوص کره جنوبی که بازار اصلی دست دوم ایران، پس از اولین تحریم‌های آمریکا بود، بالاترین سود را در آسیا و جهان دارد. هرچند ژاپن و اروپا در این گرایش‌ها زیان چندانی ندیدند، ولی به دلیل پیروی از تحریم‌های آمریکایی، رتبه اولیه خود را در بازار نفتی ایران از دست دادند. یعنی اکنون سامسونگ کره جنوبی از سونی ژاپنی‌ یا حتی آی‌.بی.‌ام آمریکا بیش‌تر رشد کرده و احتمال ورشکستگی آن‌ها کم‌تر است. همین طور لباس‌های کره‌ای هم به سادگی جایگزین لباس‌های جین و بزرنتی آمریکایی شدند. از آن بدتر زمانی است که شاهدیم کالاهای ایرانی جای همه این‌ها را گرفته است. یعنی مردم لباس ایرانی را با مارک کره یا ترک خریداری می‌کنند! اورکت که در تبریز تولید می‌شود به نام اورکت کره‌ای و جین که در تهران دوخته می‌شود، به نام ترک به فروش می‌رسد. تمام کالاهای تولید داخل در بهترین فروشگاه‌ها به نام کویتی، ترک و حتی کره فروش می‌رود! سید احمد حسینی ماهینی