От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

طلیعه ایرانی ثروتمند و قدرتمند

سخن اولطلیعه ایرانی ثروتمند و قدرتمند
ایرانیان مقیم خارج از کشور، طی اجلاس سران کشور‌های اسلامی، حاضر شدند مبلغ 5 هزار بیلیارد دلار در ایران سرمایه‌گذاری کنند. این امر نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی ایران، مرکز امنی برای سرمایه‌گذاری به حساب می‌آید و این علاوه بر آن است که شرکت‌های آمریکایی و انگلیسی پس از 30 سال غیبت با انرژی تمام در نمایشگاه بین‌المللی نفت و گاز شرکت نمود و در مصاحبه‌های مکرر، ایران را نقطه امنی برای سرمایه‌گذاری اعلام کردند؛

چرا که اکنون جهان در دوران رکود اقتصادی به‌سر می‌برد و شرکت‌های بزرگ جهانی از شرق و غرب هر روز اعلام ورشکستگی می‌کنند و سرمایه‌داران و ثروتمندان جهانی در اردوگاه‌های یتیمان، در نوان‌خانه‌ها حاضر شده و تقاضای غذا و نان می‌کنند و نام خود را در لیست انتظار برای کاریابی می‌نویسند. آیا اینان، همان‌هایی نیستند که روزی خدا را بنده نبودند؟ آنهایی نبودند که زمین و زمان را به هم می‌دوختند؟ مگر ماتریالیسم، کمونیسم، اگزیستاسیانیزم و ... و هزاران اسم دیگر، زاییده تفکرات آنها نبود؟ چه شده که امروز دیگر صحبت آنها نیست و گویا اصلاً نبوده و تاریخی چنین از اول وجود نداشته است؟! اینکه چنین سیاه‌روزی به آنان روی کرده است، برای چشمان بینا و عقل‌های بیدار چندان دور نبود، ولی آنان سرمست از باده غرور، هرگز آماده چنین ایامی نبودند و لذا می‌بینیم در اثر از دست دادن شغل یا درآمد، دست به خودکشی و فامیل‌کشی بزنند و تاب و تحمل نداری و فقر را ندارند... تضاد درونی افت و خیز‌ها، بالا و پایین رفتن‌ها، مانند شب و روز به دنبال هم هستند و جامعه بشری به دور از قانون و سنت الهی حرکت‌های دورانی نیست.؛ همان‌طور که هر شب با سپیده به سحر و روز می‌رسد، روز نیز با شفق و غروب به شب می‌پیوندد و این چرخ دوار همچنان می‌گردد و می‌چرخد و فلک را پایه‌گذاری می‌کند. در جامعه بشری نیز این افت‌ و ‌خیز وجود دارد: غرب و شرق، شمال و جنوب، زرد و سرخ، سفید و سیاه، و این است وقتی غرب در اوج قدرت است، شرق در فرودست است. غرب پیشرفت کرده و شرق عقب‌مانده است؛ گویی ظرفیت جهان، ثابت است و فقط جا‌بجا می‌شود: مانند موج دریا که از یک طرف به طرف دیگر می‌رود و همه جهان را می‌پیماید و اکنون این موج به شرق، آن هم شرق وسط، یعنی ایران رسید. ایران اکنون پس از گذار از حضیض عقب‌ماندگی‌ها، می‌رود تا روی موج‌های پیشرفت بالا برود و غرب به ناچار باید هزینه این نو شدن تمدن ایرانی را بپردازد. اکنون ما شاهدیم که هر روز سرمایه‌ها از غرب به شرق سرازیر می‌شود و مغز‌های فرار کرده برمی‌گردند و پول‌های سرقت شده پیدا می‌شوند و در حالی‌که کارخانجات در غرب تعطیل می‌شوند، در ایران رشد می‌یابند و به سراغ جذب مشتری می‌روند. انسان‌های نخبه یکی پس از دیگری، به عرصه گام می‌گذارند و هر روز سرمایه‌ای نو می‌آفرینند و گویا همان قرن نوزدهم و بیستم در حال تکرار است، اما این بار درست 180 درجه برعکس آن ایام، زمانی‌که کارخانه‌ها در غرب، بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شدند و ایران کوچک و کوچک‌تر، اما امروز کارخانه‌های غربی کوچک و کوچک‌تر می‌شوند و ایران بزرگ و بزرگ‌تر و این طلیعه ورود به عصر نوینی است که عصر ایران و ایرانی خواهد بود. تجارت مرگ یکی از دلایل بسیار مهم بحران اقتصادی غرب، فروش ارزان مواد مخدر می‌باشد؛ زیرا یکی از سود‌آور‌ترین و بالا‌ترین درآمد‌ها برای غرب از مواد مخدر بوده و هست و پس از این تجارت اسلحه می‌باشد؛ اما پس از اشغال افغانستان که در جهت افزایش تولید و صدور آن به ایران بود، این قضیه بر‌عکس شد، یعنی هرچه توان تولید را بالا می‌برند، مجبور بودند قیمت را کاهش دهند، زیرا می‌خواستند به هر طریق شده ایرانیان را معتاد نمایند و چون مبارزه جدی در این راه در پیش بود، از راه‌های مختلف باید وارد می‌شدند. یکی از این راه‌ها، ترانزیت مواد مخدر بود. در بازرسی‌های به عمل آمده، نشان داده شده که بسیاری از کامیون‌های حمل و نقل که با مارک بین‌المللی TIR مجهز هستند و نباید در مسیر خود بازرسی شوند، همگی حامل مواد مخدر بوده‌اند. نیروی ناتو مستقیماً در تهیه، ارسال و فروش این مواد دست داشته و کاروان‌های حامل مواد مخدر را پشتیبانی می‌کرده است؛ اما با وجود مبارزات جدی ایران و شهادت بیش از 12 هزار نفر از نیروی انتظامی ایران، موفقیت چشم‌گیری در فروش آن نداشتند، زیرا برنامه آنان نسل‌کشی و نابودی کل مردم ایران بود و اکنون پس از 5 سال اشغال افغانستان می‌بینند که فقط می‌توانند به چند محموله یا چند آمار خود‌ساخته متکی شوند و آن را در مجامع بین‌المللی ارائه دهند و هیچ کاری از دستشان بر نمی‌آید. سیاست پیروز ضد مواد مخدر علی‌رغم کوشش‌هایی که می‌‌شود تا نشان دهد ایران بزرگ‌ترین میدان مواد مخدر و اعتیاد است، خوشبختانه مردم ایران مقاومت خوبی از خود نشان داده‌اند. در کمیسیون امنیت خارجی آمریکا، طرحی در دست اجرا بوده و هست که این بار به جای کمک مالی با رادیو‌ها و رسانه‌های ضد‌ایرانی، آن را در ترویج سکس و مواد مخدر به کار بگیرند. 1200 سایت ضد‌اخلاقی که کارشان ترویج دارو‌های روان‌گردان است، یکی از تصمیمات این کمیسیون بوده است. آنان تصویب کرده بودند به جای حمله نظامی به ایران، حمله اخلاقی داشته باشند؛ زیرا در حملات نظامی کاملاً شکست خورده بودند و می‌خواستند همچون اسپانیایی‌ها که اندلس را از دست مسلمانان خارج کردند، اینان نیز با قتل و کشتار خاموش و تجارت مرگ بار دیگر شاهد مرگ ایرانیان باشند و تاریخ را از وجود این ملت رشید پاک کنند. در جلسه‌ای با حضور کارشناسانی از اداره مبارزه با مواد مخدر، تربیت‌بدنی داشنگاه تهران، ریاست دانشکده حقوق دانشگاه تهران و خبرنگار مناقصه و تنی چند از مسؤولین، این موضوع مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. بر اساس اعلام کارشناسان، در این جلسه تولید مواد مخدر در افغانستان به صورت کاملاً مکانیزه و با حضور کارشناسان بسیار قوی در امر شیمی و متخصصان علوم وابسته و ایجاد لابراتور‌های تخصصی به 9 برابر رسیده، ولی بیش از 50 درصد این محموله‌ها در حین تردد کشف و ضبط گردیده است و قیمت آن به نصف کاهش داده شده که همه اینها زیان غرب است و باعث هرچه بیشتر شدن بحران اقتصادی آنها شده است. سید احمد حسینی ماهینی

تصمیم‌سازی، نه تصمیم‌گیری

سخن اولتصمیم‌سازی، نه تصمیم‌گیری

دانش تصمیم‌گیری امروزه بسیار پیشرفته است؛ زیرا برای تصمیم‌گیری تنها نباید بر محفوظات ذهنی یا حتی نظریات آنی (فالبداهه) تأکید کرد؛ بلکه باید بر اساس دانش عمل نمود. امروزه حتی تصمیم‌گیری نیز مهم نیست؛

یعنی تصمیم‌گرفتن بسیار ساده و سطح پایین‌تر از تصمیم‌سازی است. بنا به گفته مهندس صمصامی در جلسه آموزش حامیان ولایت، امروزه کشور ما دچار یک روزمر‌گی شده و مانند اغلب کشور‌ها به تصمیم‌گیری می‌پردازد؛ در حالی‌که فقط تصمیم‌گیری مهم نیست، بلکه باید تصمیم‌ساز بود. وی با اشاره به عدم اصلاح الگوی مصرف به نام سال جاری از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی خاطر‌نشان کرد که ایشان نمونه یک فرد تصمیم‌ساز است؛ یعنی رهنمود‌ها و راهبرد‌های ایشان منشأ تصمیم‌گیری برای بسیاری می‌شود و این همان مفهوم تصمیم‌سازی است. به گزارش خبرنگار مناقصه، در این جلسه همچنین سلسله مراتب دانش نیز بیان شد، بر اساس نمودار ارایه شده، سلسله مراتب دانش برای تصمیم‌گیری به شرح زیر است: خرد، دانش، اطلاعات، داده‌ها؛ از نظر کلی آمار و ارقام و اعداد همه data هستند، یعنی وقتی ما بدانیم که در ایران 75 میلیون جمعیت است و یا کل کشور‌های اروپایی به اندازه ایران مساحت ندارند، اینها ارقام است و مایه تصمیم‌گیری نیست. اگر عدد 75 یا عدد همه برای ما معنی ندارد، برای این است که این اعداد پرورده نشده‌اند. این داده‌ها باید تحلیل و آنالیز شوند ؛ تا بتوان از آن استفاده کرد. در این مرحله اطلاعات ایجاد می‌شود. انسان‌های بدوی با همین روش تصمیم‌گیری کرده‌اند، یعنی آمار و ارقام را می‌گرفتند و با تحلیل کوتاه نتیجه‌گیری می‌کردند. مثلاً با دیدن یک کرمانی که صورتش سبزه است، نتیجه می‌گرفتند که همه کرمانی‌ها سبزه هستند، یا با دیدن یک مریض دیابتی در یک شهر می‌گفتند تمام شهری‌ها، دیابتی هستند. در این مرحله نباید عجولانه تصمیم گرفت، بلکه باید اطلاعات پخته شوند و به صورت دانش درآیند. دانش بشری از تحلیل اطلاعات به دست می‌آید؛ قیاس و استقراء که پایه و اساس علم هستند، در این مرحله قرار می‌گیرند و دانش پزشکی، فنی و مهندسی به وجود می‌آید، اما باز هم برای تصمیم‌گیری زود است؛ زیرا دانش قواعد کلی را بیان می‌کند، اما این‌که مصداق آنها چیست، نیاز به آزمایش دارد که در این مرحله خرد و عقل است که به کمک می‌آید. یک پزشک که تمام علوم پزشکی را می‌خواند، اطلاعات، ارقام و دانش را فرا می‌گیرد، اما اجازه ندارد از آن بدون راهنمای استاد استفاده کند، مگر این‌که به مرحله‌ای برسد که «دکتری» اخذ کند. دکتری یعنی درجه‌ای از دانش که قدرت قضاوت و تصمیم‌گیری به انسان می‌دهد. در علوم قدیم هم همین‌طور است. یک طلبه یا یک دانش‌آموز فقط باید یاد بگیرد. او حق تصمیم‌گیری ندارد و اما از این مهم‌تر، تصمیم‌سازی است؛ یعنی داشتن یک دیدگاه روشن، آینده پژوهشی کامل و ترسیم چشم‌انداز است. با تبیین راهبردهای اصلی، راه برای تصمیم‌گیری دیگران باز می‌شود و امروز، ایران در حال رسیدن به مرحله تصمیم‌سازی برای جهان است؛ زیرا هیچ مقوله جهانی نیست که بدون ایران، قابل بررسی و تحلیل باشد. سید احمد حسینی ماهینی

اجرا مهم است (310)

نه اینها برنامه‌ای دارند نه آنها! خیلی از افراد (مخصوصاً کاندیداهای ریاست جمهوری) فریادشان به هوا بلند می‌شود که دولت فعلی برنامه ندارد، هیچ حزبی هم ندارد که برایش برنامه بنویسد و در اول کار خود هم سازمان برنامه را منحل و به استانداری‌ها ملحق کرد... ولی خودشان هم برنامه ندارند! آقای خاتمی رییس جمهور سابق که تجربه‌ی دو دوره ریاست جمهوری هم دارد و قصد کاندیداتوری ندارد، گفته که هرکس می‌خواهد بیاید با برنامه بیاید! و عجیب است در دیدارهایی هم که باچند تن از کاندیداها مخصوصاً آقایان کروبی داشته آنها نیز همین سخنرانی‌های خود را برنامه اعلام کردند و گفتند با هر گروهی که ملاقات می‌کنیم، مواضع خود را در مورد آن گروه و رشته مربوطه اعلام می‌کنیم. طبیعی است وقتی این مواضع جمع‌آوری و جمع‌بندی شود، می‌تواند یک برنامه باشد. اما برنامه‌ای در حد تئوری و یا حرف و برنامه‌ای که به عمل نرسیده و آزموده نشده است. در واقع این نشان می‌دهد با آمدن هر کدام از این کاندیداها، سناریوی آزمون و خطا همچنان پابرجا خواهد بود و این مردم همچنان محیط آزمایشگاهی خواهند بود که مدیران بیایند و آزموده شوند و بروند! و البته این فقط مربوط به کاندیداهای ایرانی نیست، بلکه کاندیداهای دیگر کشورها هم همینطور هستند. آنان دو سه ماه مانده به انتخابات چند نفر را دعوت می‌کنند و القابی چون کارشناس کارکشته و کاردان و غیره به آنان می‌بندند و جمع نظرات آنها را برنامه گفته و به عنوان کار خود مطرح می‌کنند ولی همه تاریخ شاهد است که دو روز از انتخابات نگذاشته؛ همه این حرف‌ها و برنامه‌ها پوچ از آب در می‌آید. در زمان خودمان؛ اوباما چقدر مناظره کرد و چه مقدار در باب تغییر صحبت کرد؟ ولی همه می‌دانند و می‌دانستند که چنین چیزی ممکن نیست زیرا اصولاً شما دانه‌ای که در زمین شوره‌زار می‌کارید، از اول معلوم است که محصول نمی‌دهد. سازمان‌های بین‌المللی و یا هر سازمان دیگری بر اساس اهداف معینی به وجود آمده‌اند و در آنها نمی‌توان تغییرات داد زیرا ماهیت خود را از دست داده و بی‌هویت می‌شوند. مثلاً اگر ما از خودروی سواری به جای وانت کار بکشیم، بدیهی است که امکان دارد؛ ولی هر عقل سلیمی می‌گوید این خود رو برای سواری است نه بارکشی، لذا بهترین راه تغییر، عوض کردن سیستم یا از بین بردن نهادهای قبلی و ایجاد نهادهای جدید است. زیرا نهادهای جدید در چارچوب مأموریت‌های جدید تعریف می‌شوند و همین تعریف جدیدِ هویت آنهاست که اگر از آنها دست بردارند، فلسفه وجودی خود را از دست می‌دهند... مثلاً سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همانطور که از ابتدا تعریف شد و به وجود آمد، با هدف حفظ انقلاب اسلامی بود. یعنی ماهیتاً وظیفه او حفظ انقلاب اسلامی است، حال اگر انتظار دیگری داشته باشیم و مثلاً بگوییم تغییر کند و از غیر از انقلاب اسلامی یا ضد انقلاب اسلامی دفاع کند، ماهیت خود را از دست می‌دهد. حتی اگر برای سازندگی هم به کار گرفته می‌شود، باید به این ضرورت برسد که این کار نیاز انقلاب اسلامی است و لذا با این حرکت ممکن است در پروژه‌های عمرانی هم شرکت کند، کامپیوتر هم بسازد و این عدول از برنامه یا استراتژی نیست، بلکه گسترش یا توضیح نوین از وظایف است. یا ارتش، وظیفه حراست از مرزهای کشور را دارد لذا اگر از او بخواهیم که در امنیت داخلی کمک کند باید بگوییم که این امر در راستای جلوگیری از نفوذ دشمن فرامرزی است و الّا تبدیل به نیروی انتظامی شده و چون تجربه نیروی انتظامی را هم ندارد، در مأموریت خود شکست می‌خورد. لذا سازمان‌های بین‌المللی هم از این تعاریف و اهداف مستثنی نیستند. آنها همان کاری را انجام می‌دهند که برای آن به وجود آمدند و البته به وجود آمدن واقعی و نه روی کاغذ. سازمان ملل متحد ممکن است منشور چند صفحه‌ای هم بنویسد و شعارهای زیادی هم بدهد، ولی اساس آن برای حفظ قدرت آمریکابوده است زیرا قبل از آن جامعه ملل وجود داشته و مقر آن در اروپا و شهر ژنو بود ولی چرا آن منحل شد و این به وجود آمد؛ برای این‌که جامعه ملل، تفکر اروپایی داشت و در جهت حفظ منافع اروپا قدم برمی‌داشت و این به‌نفع آمریکا که پیروز میدان جنک محسوب می‌شد نبود. لذا می‌بینیم به علت شکست اروپا، سازمان‌ها و نهادهای آن‌هم شکست خورده و نابود می‌شوند و با پیروزی آمریکا سازمان‌های جدید ولو مشابه قبل ولی با هدف دفاع از منافع آمریکا به وجود می‌آورند. این‌که گفته شود جامعه ملل برنامه نداشته یا استراتژی آن مشخص نبود، اصلاً اینطور نیست. بلکه فقط هدف آن فرق می‌کرده است. برای همین مثلاً جامعه ملل به‌ دنبال دادگاه‌های جنایت جنگی بود تا کشتارهای انجام شده در هیروشیما و غیره را محکوم کند و آمریکا با انحلال جامعه ملل، دادگاه‌های جنایات جنگی را هم تعطیل کرد و تا50 سال این دادگاه‌ها نابود شدند، بعد هم که به وجود آمد باز با اهداف آمریکا منطبق بود یعنی به جای این‌که هیروشیما و ناکازاکی و یا قتل عام فلسطینیان و یا غیره را بررسی کند؛ بر عکس مفهوم جدیدی به نام تروریسم خلق کرد و کلیه دشمنان آمریکا را در آن محاکمه کرد یعنی در طول این مدت شصت سال فقط در مسأله‌ی بوسنی و محاکمه صرب‌ها اقدام شد آن‌هم به دلیل این‌که آمریکا در طرف مقابل قرار داشت یعنی محاکمه صرب‌ها برای این نبود که جنایات جنگی مرتکب شدند و الّا صدام یا پینوشه و یا حتی استالین از همه خونخواران بیشتر به محاکمه نزدیک‌تر بودند؛ بلکه فقط به این دلیل بود که طرف پیروز جنگ را که امریکا بود نشان دهد و زوال مارشال تیتو را به تمامی جهان اعلام نماید. همه سازمان‌های وابسته به سازمان ملل نیز همینطور هستند. یونسکو وقتی یک مقبره بوداییان در افغانستان تخریب می‌شود، دادش بالا می‌رود؛ ولی الآن که سیصد نقطه تاریخی و مقدس در مکه و مدینه تخریب شده، چه کرده‌اند؟

پس اجرا مهم است بر خلاف آنچه که ادعا می‌شود، برنامه‌ها بسیار زیاد است و از فزونی آن روی هم انباشته شده‌اند. بسیار ی از طرح‌هایی که الآن اجرا می‌شود همگی قبلاً و شاید حتی 50 سال پیش برنامه‌ریزی شده است مانند مترو و یا طرح‌های کشاورزی و ساختمانی. اما مهم این است که تا حالا اجرا نشده بود و در واقع در حد حرف و تئوری باقی مانده بود؛ لذا اجرا مهم است و طرح دادن زیاد مهم نیست. طرح‌ها همیشه بوده‌اند، ذهن (سر) بشر اصولاً درد می‌کند برای طرح دادن، یک لحظه مغز ما از فعالیت باز نمی‌ایستد. همیشه در حال طرح دادن و نقشه کشیدن است، حتی نیمه شب‌ها کسی که از بی‌خوابی رنج می‌برد، علتش آن است که طرح‌های روزانه او تمام نشده و راه‌حل‌هایش به نتیجه نرسیده است. لذا مغز انسان که به‌همه طرح‌ها متعهد است نمی‌تواند کار را نیمه تمام رها کند پس در همان نیمه شب تا خیال شما از اتمام طرح ذهنی‌تان راحت نشود به‌خواب نمی‌روید. در واقع ذهن فعال شماست که نمی‌گذارد بخوابید. او وجدان کاری را می‌داند و تا طرح تهیه و تصویب نکند نمی‌گذارد شما بخواب بروید اما می‌بینیم وقتی صبح از خواب بیدار می‌شویم، همه آنها را فراموش کرده‌ایم و به دنبال انجام کارهای روتین خود می‌رویم زیرا گرسنگی و تشنگی و لباس قیمت دارد و لذا صبح که گرسنه از خواب بیدار می‌شویم، با شکم پر دیشب فرق داریم؛ این است که اول به سراغ سیر کردن شکم و خوردن ناشتا و یا صبحانه می‌رویم و اگر چیزی هم از طرح دیشب یادمان آمد، سری تکان می‌دهیم و به خود می گوییم حالا! این نشان می‌دهد که طرح همیشه بوده، حتی به صورت تفضیلی. شما به شهرداری تهران بروید و ببینید چه مقدار طرح‌های تفضیلی در بایگانی هست و چه مقدار از این طرح‌ها پاره و یا دور ریخته شده و چه مقدار راجع به آن بحث شده است. مدیر مسؤول یکی از روزنامه‌ها در سخنرانی خود در جشنواره اولین همایش نوآوری و شکوفایی و عدالت اقتصادی گفت که ما اصلاً آمایش نداریم! ما اصلا دانشگاه مدیریت نداریم. اتفاقاً در همان جلسه مطلبی راجع به آمایش سرزمین در نشریه مناقصه مزایده چاپ شده بود. آن را به او نشان دادم. ما در همه زمینه‌ها تحقیقات کافی داریم فقط مهم این است که این تحقیقات اجرا نشده است. چرا اجرا نمی‌شود؟؟ برای این‌که اهداف دیگری دارد. هرکس از دیدگاه خود آمایش سرزمین می‌کند! یکی می‌گوید ما زمین‌ها را در ایران تحویل اسراییلی‌ها بدهیم و سود از آنها بگیریم! دیگری می‌گوید به ژاپنی‌ها واگذار کنیم همه دنیارا اشباع خواهند کرد، چون خودشان زمین کم دارند! و برخی‌ها می‌گویند به کشاورزان واگذار کنیم، خودشان می‌دانند چکار کنند و عده‌ای هم می‌گویند که به بازار و سرمایه‌داران واگذار کنیم. آنها خود عاقل هستند و می‌دانند چگونه از آن استفاده کنند! لذا تا این تفاوت دیدگاه‌ها هست هیچکس آمایش دیگری را قبول ندارد. امتحان آن‌هم مجانی است شما زحمت می‌کشید روزنامه‌ای را باخون دل منتشر می‌کنید یکی می‌گوید مثلاً این هم شد نشریه؟ دیگری می‌گوید کاغذ کاهی خوب جواب نمی‌دهد و.... در موقع کار و زندگی هم همینطور است شما صبح تا شب کار می‌کنید و یک پولی به دست می‌آورید و آن را به خانه می‌برید، پدر یا مادر یا برادر و یا همسر شما چه می‌گویند؟ همسر شما می‌گوید همین؟ با این مبلغ من چه کنم؟ مادر شما می‌گوید پسرم خودش را به آب و آتش می‌زند برای چه کسی؟ ولی شما نباید به این دیگاه‌های متفاوت توجه کنید زیرا سرگردان خواهید شد. چون هر کس در ذهن خود طرحی دارد و برنامه‌ای برای زندگی می‌کشد و نقشه‌هایش را تکمیل می‌کند ولی برای هیچ کس مهم نیست! حتی برای کسی که به ظاهر تو را تشویق می‌کند هم مهم نیست، از نظر او تو مهم هستی نه کارت و می‌خواهد تو روحیه داشته باشی. برای امتحان کافی است که او را رودررو با مخالفان خودتان قرار دهید می‌بینید؛ می‌گوید البته حرف شما هم صحیح است این آقا یا این خانم هم زیاد زحمت نمی‌کشد و من‌هم بارها به او تذکر داده‌ام! به‌راحتی شما را می‌فروشد زیرا می‌بیند شما پا را از گلیمتان بیشتر دراز کرده‌اید و می‌خواهید از او به نفع خودتان تأیید بگیرید! کشورها هم همینطورند. سازمان‌های بین‌المللی و داخلی هم همینطور؛ زیرا به وجود آورنده آنها هم من و شما هستیم، کسی از عالم بالا یا از اجنه این سازمان‌ها را به وجود نیاورده است. رییس سازمان ملل هم فردی است مثل شما، رییس جمهور هم یک انسان است با تمایلات مثل شما. او هم از تشویق خوشحال می‌شود و از تنبیه یا انتقاد ناراحت. از ناسپاسی بیزار است و حق‌طلبی را دوست دارد. ولی فرق تمام آنها در طرح و برنامه نیست بلکه در هدف است. در همین طرح تحول، دولت همه اقتصاددانان را دعوت نمود سال‌ها کار کارشناسی کرد اما مجلس چه گفت و چه کرد؟ او هم می‌خواهد از ابتدا کارشناسان را دعوت کند و کار کارشناسی کند، چرا؟ چون با نظر او یا به‌عبارت علمی‌تر با اهداف مورد نظر مجلس نمی‌خواند. حداقل این است که می‌گویند طرح باید از سوی مجلس باشد نه دولت! دولت باید لایحه بدهد. معنی این حرف می‌تواند این باشد که یا دولت به وظایف قانونی عمل نکرده یعنی به جای لایحه، طرح داده است و یا مجلس به وظایف خود عمل نکرده و طرحی در این خصوص تهیه نکرده است. کاندیداهای ریاست جمهوری هم حتی آنهایی‌که دو دوره تجربه دارند، می‌دانند که طرح وجود دارد ولی برای تبلیغات انتخاباتی آن را نفی می‌کنند. طرح تحول اقتصادی چیزی نیست که کسی با اصل آن مخالف باشد، اما چه کسی آن را مطرح و به نام چه کسی مطرح می‌شود مهم است. لذا جهت این‌که حمل بر خودپسندی یا موارد مذموم نشود، اصل موضع تکذیب می‌شود. مثلاً اگر کسی توهین کرد، ما نمی‌گوییم متشکرم؛ بلکه می‌گوییم این فرد اصلاً ادب ندارد! سید احمد حسینی ماهینی