От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

نوکری که می‌خواست ارباب باشد

آمریکاییها به قصد خدمت به ایران آمدند. از زمانی که دکتر میسلپو برای نظم دادن به امور مالیات و مالیه ایران دعوت شد؛ تا آن موقع که نخستین بانکها را در ایران راهاندازی کردند، همه به قصد خدمت به ایرانیان بود؛ زیرا آنان هنوز تاریخ ایران را فراموش نکرده بودند و میدانستند برای چه ملت بزرگی کار میکنند. مردم آمریکا که تاریخ نداشتند و قبیلهای جمع شده از سراسر جهان بودند، در مقابل تاریخ ایران مبهوت بودند. حتی تا این اواخر یعنی دوران پایانی محمدرضا پهلوی شعار آنان این بود که ملت ایران نفت دارد، لذا نباید کار کند! هرچه میخواهد بگوید ما انجام میدهیم، درست است این شعار امروز مسخره به نظر میرسد، ولی این مطالب آنقدر جدی بود که باعث شد کشاورزی و دامداری ایرانیان نابود شود! روستایی ما به جای تخممرغ محلی، تخم مرغ روز میخورد. به جای کره محلی، کره یا روغن مارگارین استفاده میکرد و به جای مرغ محلی، از مرغ آمریکایی بهره میجست. حتی رسماً در بسیاری از مراکزی که آمریکاییها بودند، به خاطر نفت احترام بسیاری برای ایرانیان قایل بودند. حتی برخی از صاحبنظران و مسؤولان ایرانی هم با افتخار این جمله را تکرار میکردند که آمریکاییها میگویند ایرانیها نفت دارند؛ لذا نباید کار کنند و زحمت بکشند. آنها فقط دستور بدهند، ما همه چیز را برای آنها مهیا میکنیم.  برای درک بهتر موضوع اگر به کشورهای عربی نفتخیز نگاه کنیم، همین روش است؛ آنها صنعت و اقتصاد ندارند و کاملاً وابسته بهآمریکا و محصولات آن میباشند، اما انقلاب اسلامی ایران چشمها را باز کرد و مردم ایران فهمیدند که این حرف بیان درستی نیست و نباید آن را باور کرد. بعد از انقلاب اسلامی در ایران از قطع رابطه آمریکا خوشحال شدند؛ زیرا فهمیدند که باید روی پای خود بایستند و کار کنند. برای آمریکا هم مشخص شد که ایران گول این حرفها را نمیخورد. ایرانیها هم فهمیدند که این حرف، حرف نوکرانی است که میخواهند ارباب شوند. آنها با این حرفها، حرفه و هنر ایرانی را نابود میکردند و مانند اعراب کاملاً بردهدار پرورش مییافتند! باروری علمی ایرانیان، از گذشته مثالزدنی بود؛ لذا جای هیچگونه شک و تردیدی نبود که میتوانستند دوباره به آن قلعههای رفیع علمی دست پیدا کنند. از حدود 50 سال پیش که قرارداد انرژی هستهای بسته شد، دانشمندان ایرانی به همراه هیأتهای بلندپایه از مراکز هستهای فرانسه بازدید کردند. این آمادگی وجود داشت که ایران را به جمع باشگاه هستهای ببرند، ولی آمریکاییها و اروپاییان با همان لحن نوکرانه گفتند که ما خود آن را میسازیم و حتی اورانیوم غنیشده تحویل میدهیم! ولی طبع ایرانی با بیکاری نمیساخت؛ آنها نمیتوانستند مانند اعراب به سواحل دریای مدیترانه بروند و با پول نفت خوش بگذرانند، ولی علمی را فرا نگیرند؛ زیرا پیامبر اسلام فرموده بود: اگر علم درآسمانها هم باشد، ایرانیها به آن دست مییابند؛ گرچه این امر از سوی آمریکاییها ناپسند بود و نوعی فضولی محسوب میشد، ولی ایران تصمیم خود را گرفته بود به طور مستقل با ژاپن و کشورهای دیگر وارد مذاکره شود تا نیروگاه بوشهر را راهاندازی کند و عاقبت تمامی کشورها، حتی روسیه، به قرارداد خود عمل نکردند و ثابت کردند «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من» و این بود که فنآوری هستهای بومی شد و هرساله 20 فروردین خبرهای جدیدی از آن منتشر میشود.

گروه 2 چیست؟

هوگر چاوز در سفر فروردین ماه خود به تهران گفت: گروه بیست در اروپا تشکیل جلسه داد و نتیجهای نگرفت، ولی گروه 2 در تهران تشکیل جلسه داد و نتیجه گرفت. گفتهی رییس جمهور ونزوئلا و تأییدیه رییس جمهوری ایران نشان داد که راه نوینی در جلوی پای مردم اروپا قرار گرفته است که از راه گروه 20 کاملاً جدا است. روند کلی سیاست جهانی نشان میدهد ناکامیهای گروه 20 همچنان ادامه دارد و تا مرز فروپاشی کامل سرمایهداری پیش میرود؛ به طوری که رییس جمهور آمریکا با شعار تغییر روی کار آمده، اکنون میبیند راه چارهای جز ادامه راه بوش ندارد و همان اشتباهات را تکرار میکند و اتهامهای وارده بر ایران را ادامه میدهد. حمایت از اسرائیل و مخالفت با کره شمالی به قوت خود باقی است و لذا میتوان گفت بن بست سرمایهداری راهی جز ادامه مسیر گذشته در پیش پای سردمداران آن نمیگذارد؛ زیرا با تغییر جزیی، سیستم به طور کامل نابود خواهد شد و اوباما که میخواست کمی تغییرات اعمال کند، ناچار شد آن مقدار بسیار کم را هم کنار بگذارد و قانون همه یا هیچ را به کار گیرد. تحریمهای اقتصادی علیه ایران را به تهدیدی فرضی بر علیه ایران تصور کند و احساس غرور آمریکایی را از این طریق دوباره زنده کند. غرور آمریکایی مخصوصاً از دهه 1960 پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم، عاملی بوده که باعث رشد آمریکادر عرصه فنآوری و اقتصادی شده بود؛ اما امروزه با تغییر در معیارهای جهانی به عامل بازدارندهای تبدیل شده است؛ حتی کشورهایی که اسلامی نیستند، تمایل به پذیرش این غرور بیجا ندارند.

 گروهها و سازمانهای بینالمللی

عصر حاضر را میتوان عصر گروهگرایی یا سازمان سالاری بنامیم؛ زیرا که انواع و اقسام سازمانهای بینالمللی تشکیل شده و هنوز هم در حال تشکیل است. ابتدا تصور میشد که اگر تنها یک سازمان بینالمللی مانند سازمان ملل متحد وجود داشته باشد، کافی است، اما وقتی که بلوک شرق و غرب در آن جدا شده و بعدها کنفرانس باندونگ یا سازمان کشورهای غیرمتعهد تأسیس شد، کمکم اتحادیه، سازمانها و گروههای متعدد به وجود آمد. 50 کشور در آمریکا متحد شده و ایالات متحده نام گرفتند که با 50 ستاره بر پرچم آنها مشخص میشود؛ 16 کشور هم با هم متحد شدند و اتحاد جماهیر شوروی سابق را درست کردند. بعدها، کشورهای اروپایی اتحادیه اروپا و سپس کشورهای آفریقایی، اتحادیه آفریقا را درست کردند. سازمان کنفرانس اسلامی، اتحادیه عرب، آ س آن، اکو و ...، سازمانهای دیگری بودند که یکی پس از دیگری پا به عرصه وجود گذاشتند. بعدها، ایالات آمریکا، با اروپا و ژاپن گروه 20 یا G20 یا G8 یا امثال آن را به وجود آوردند. اکنون اعلام اعدادی مثل 5+2 یا 2+4 یا امثال آن هر روز تکرار میشود و نشان میدهد برخی از کشورهای عضو سازمانهای بینالمللی، خود به خود و بین خودشان روابط جدیدی را تعریف میکنند که به گروهها نامگذاری میشود. در واقع عصر سازماندهی از سازمان واحد (UN) به سازمانهای زیرمجموعه و بعد هم به گروهها تجزیه شدند و لذا کارآیی خود را از دست دادند.

انتقال قدرت از آمریکا

هوگر چاوز مبتکر گروه 2 در ایران، در سفر خود به کشور چین اعتراف کرد که قدرت جهانی از آمریکا در حال انتقال به ایران و چین و دیگر کشورهای جهان است تا تکقطبی بودن را به تاریخ بسپارند؛ شاید خود ایرانیان به چنین باوری نرسیدند که میتوانند منشا قدرت نوین جهانی باشند؛ ولی هوگر چاوز که از بیرون به مسأله نگاه میکند، به خوبی درک میکند در انتقال قدرت از آمریکا بیشترین تأثیر را در ایران داشته است. ایران سی سال است که مرگ بر آمریکا میگوید، کاری که هیچ کشور دیگری جرأت آن را ندارد؛ حتی در گفتن و حرف زدن، چه رسد به اینکه خود را علناً در مقابل آمریکا قرار دهد. ممکن است در ظاهر برای ما ایرانیان، چنین حرکتی یکنواخت شده و صوری جلوه میکند، اما در بیرون تحلیلگران قدرت و اقتصاد جهانی را به خوبی درک میکنند. سی سال مقاومت ایران در مقابل تحریمهای اقتصادی آمریکا چه معنی دارد یا مثلاً یک کشور به درجهای از اطمینان برسد که مرگ بر آمریکا بگوید! در ایران اولین کسی که شعار مرگ بر آمریکا را سر داد، شاید باور نداشت که چه میگوید و شاید به پشتوانه شوروی فقط نقطه مقابل آن جرأت را پیدا می کرد؛ اما همانها میدانستند که شوروی هر چند شعار بر علیه آمریکا میداد، ولی عملاً با آن کاری نداشت و ملاقاتهای متعدد سران این دو کشور نشان میداد که جنگ میان آمریکا و شوروی، فقط یک جنگ زرگری است. اکنون هیچ کشوری در جهان شعار مرگ بر آمریکا را  به عنوان موضع رسمی اعلام نمیکند. اگر در بین مردم هم چنین شعارهایی داده شود، متأثر از شعارهای ایرانی است؛ و الّا دولتها نه تنها شعار نمیدهند، بلکه عملاً در مقابل این شعار و مردم خود که این شعار را میدهند، ایستادهاند.

 دست کوتاه؛ زبان دراز

ضربالمثلی داریم که اگر کسی دستش دراز باشد، زبانش کوتاه است و یا اگر زبانش دراز باشد، برای این است که دستش کوتاه است و این یعنی اینکه اگر کسی میخواهد اعتراض یا نقد کند، نباید وابستگی مالی یا اقتصادی به انتقاد شونده داشته باشد و اگر داشته باشد، طبیعی است به دلیل ترس از قطع منافع مالی و اقتصادی مانع از انتقاد میشود. به همین لحاظ همه پیامبران الهی قادر بودند تا زندگی ساده داشته و درآمدشان را خودشان تأمین نمایند و هرچه پیامبران ناراحتی و سختی بیشتری میکشیدند، به مقامهای بالاتری میرسیدند. مثلاً می بینیم که از نسل حضرت یوسف (ع) دیگر پیامبری نمیآید؛ چراکه فرزندان او در کاخ به دنیا آمده و سختی نچشیدند و کلاً انبیای بنی اسرائیل موفق نبودند؛ زیرا غالباً رابطهای با کاخ و فرعون داشتهاند؛ اما انبیای اسماعیلی، موفقتر عمل کردند، زیرا از یک سو، پدر حضرت اسماعیل (ع) او را به قربانگاه برد، اما ایشان نه تنها ناراحت نشد، بلکه رضایت داد او را سر ببرد و بعد هم راضی شد همراه پدر به بیابان لمیزرع برود و با اینکه اصالتاً ایرانی بود، در میان اعراب بدوی زندگی کند و در شرایط سختی باشد. همه اینها برای ملت ایران الگو شده است. اکنون مردم ایران با استناد به انبیای اسماعیلی و فرهنگ اسلامی، هرگونه سازش را برای دریافت منافع اقتصادی نپذیرفتند. آمریکا، ایران را تحریم کرد، ولی امام خمینی (ره) به جای اینکه ناراحت شود و به اصطلاح به دست و پای آمریکا بیافتد، برعکس خوشحال شد و طی بیانیهای، این قطع رابطه را به فال نیک گرفت و گفت: خدا را شکر که آمریکا قطع رابطه کرد و آن را نشانه حقانیت عملکرد ایران و جمهوری اسلامی دانست؛ زیرا اگر آمریکا قطع رابطه نمیکرد، نشان امید او به چپاول منابع و غارت ثروتهای ایران بود و قطع رابطه یعنی ناامیدی کامل آمریکا از استثمار ایران.

نام ایران


اتحادیه عرب در دوحه قطر تشکیل جلسه داد. این جلسه با مشاجره لفظی قذافی با طرف عربستانی، بدون نتیجه به پایان رسید، اما فقط نام ایران بود که در آرامش جلسات، زیب مجالس آنان بود. درست و فقط در موقعی که رییس اتحادیه عرب، درباره ایران و پیشرفت‌هایی که توسط جوانانش انجام داده صحبت می‌شد، جلسه آرام و با‌وقار بود، وی پیشرفت‌های ایران به دست فرزندانش را الگوی مناسبی برای کشور‌های عربی دانست؛ این امر نه تنها در اتحادیه عرب و نه تنها در مجامع بین‌المللی شرقی و غربی، بلکه در تمامی مجامع، نام ایران یکی از بند‌های قطع‌نامه‌هاست.
حتی کشور‌های قدرتمند از اعتراف به قدرت علمی و اقتصادی ایران یک لحظه غافل نمی‌مانند؛ گرچه لحن برخی‌ها تند و برخی‌ها نرم است، ولی همگی اذعان و اعتراف به قدرت جوانان این مرز و بوم است که همچون جوانان دوران انقلاب یا دفاع مقدس، در عرصه علم و فن‌آوری می‌درخشند. چه در صحبت‌های بوش رییس جمهور سابق و چه در صحبت‌های اوباما، رییس جمهور آمریکا، هیچ سخنرانی یا بیانیه‌ای نیست که در آن نامی از ایران نبرده باشند. اعتراف به توانایی ایران در رسیدن به قله‌های بلند تکنولوژی به زبانی روان‌تر و صریح‌تر از این اعترافات نمی‌شود. ممکن است خود ایرانیان از حضورشان در سازمان‌های عظیم علمی جهان کم اطلاع باشند، ولی آنها بهتر می‌دانند چه گلوگاه‌هایی از کشورشان به دست ایرانیان است. نقض حقوق بشر یک فرافکنی دائمی است؛ یعنی این‌که ممکن است به عنوان عدم رعایت حقوق بشر، ایران را مورد تهاجم قرار دهند یا بخش اعظم سخنان و نوشتار‌های آن در مورد نقض حقوق بشر در ایران باشد، اما این یعنی کسب مجوز برای زیر پا گذاشتن حقوق بشر در کشور خودشان است. اکثر مخالفان آنها به استناد به ایران، مخالفت خود را ابراز می‌دارند و دولت‌مردان برای توجیه شکنجه‌های خود در گوانتانامو یا ابوغریب، سعی دارند بگویند در ایران هم چنین است، اما مردم می‌دانند که اگر درباره ایران حرف می‌زنند، نه از سر دلسوزی و عدالت‌خواهی، بلکه از سر غیظ و ناراحتی است؛ لذا همه تبلیغات منفی آنان تبدیل به تبلیغات مثبت می‌شود. وقتی مردم آمریکا بدانند که دولت‌مردان فقط از روی ناراحتی و خیال‌پردازی نسبت‌هایی را به ایران می‌دهند، طبیعی است که عکس آن را قبول می‌کنند. به همین دلیل است که با در دست داشتن هزاران کانال ماهواره‌ای، میلیون‌ها تیتراژ روزنامه‌ای و مگابایت‌ها امکانات اینترنتی، حتی نمی‌توانند تاثیر یک رسانه ملی ایران را خنثی کنند و همیشه ثابت شده یک مرد جنگی به از صد هزار؛ مقبولیت رسانه‌های ایرانی در جهان، خشم دشمنان را بیشتر کرده است؛ به طوری‌که بعد از سی سال تبلیغات پرچم بر ضد جمهوری اسلامی ایران باز هم از گذشته دست خالی‌تر هستند؛ توجه جهانیان نه تنها در رسانه‌ها، بلکه حتی در صورت‌جلسات داخلی و مجامع جهانی و بین‌المللی به ایران بیشتر شده و امید آینده‌ای که همچون گذشته جهان متعلق به ایران باشد را تقویت می‌کند .