От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

احزاب سیاسی، روغن موتور اقتصاد!(176)

گرچه ظاهراً حزب یک پدیده سیاسی است اما تمام جناح بندی‌ها بر سر لحاف ملاست! یعنی این‌که همه دعواها بر سر یارانه وگرفتن سوبسید واستفاده بیشتر از رانت‌هاست و درهمین احزاب است که سرنوشت اقتصادی مملکت هم تعیین می‌شود. در دسته‌بندی‌های سیاسی هم معلوم می‌شود که در کدام صنایع عضویت دارند. مثلاً در آمریکا هرکسی در صنایع نظامی باشد، خود به خود عضو حزب جمهوریخواه است ویا اگر با صنایع نظامی مخالف باشد وترجیح دهد مثلاً در صنایع غذایی استخدام شود، او روحیه دموکراتیک دارد و اگر نخواهد اجباراً عضو یکی از این دو حزب شود، تروریست است و یا تمایلات کمونیستی و فاشیستی دارد.
در ایران و یا دیگر کشورها هم همینطور است، چه در زمان طاغوت که هرکس یا کمونیست بود یا سلطنت طلب و راه سومی وجود نداشت، چه امروز که احزاب یا اصلاح‌طلب هستند یا اصولگرا! آشتی دادن بین اصولگرایی و اصلاح‌طلبی همانقدر سخت است که بین چپ و راست. راه میانه وجود ندارد. یعنی درواقع وجود دارد ولی انکار می‌شود چرا که گروه چپ آنها را راستی می‌داند وگروه راست آنها را چپ می‌خواند. اصولگرایان او را از خود دور می‌کنند، چون گرایش‌های اصلاح‌طلبی دارد و اصلاح‌طلبان به او انگ راستی می‌زنند تا مجبور شود موضع سخت‌تری بگیرد. دکتر شریعتی نمونه‌ی بارز این مثال است شیعه‌ها او را سنی می‌دانستند و سنی‌ها او را شیعه! به خاطر دفاع از ابوذر، از سوی نویسندگان سنی یک شیعه‌ی عالی قلمداد می‌شد و به خاطر نام بردن با احترام از خلفای سه‌گانه، از سوی شیعیان سنی محسوب می‌شد! شیخ کافی در زمان خودش کتاب‌های شریعتی را تجزیه و تحلیل کرده بود و از کلمه «لا» که از قونیه ومقبره مولانا برداشت هنری شده بود عمر وعثمان و ابوبکر را بیرون کشیده بود. شریعتی به خاطر تمایلات عدالت‌طلبانه، شدیداً به ابوذر غفاری علاقه داشت و برای این شخصیت کتاب ترجمه کرد و در حسینیه ارشاد و مساجد زیادی نمایشنامه او را اجرا کردند. جندب ابن جناده کسی است که استخوان سگی را بر سر خلیفه می‌کوبد و آیه و الذین یکنزون الذهب و الفضه می‌خواند... و آنها را از جمع کردن مال و زراندونزی برحذر می‌دارد و به خاطر همین به ربذه تبعید می‌شود. گرچه تبعید او دردناک است ولی اکنون شیعیان لبنان این‌همه حماسه‌ی خود را مدیون او هستند چون حب علی و حیدر کرار را او به لبنان هدیه داده است. امام موسی صدر نیز از همین جا استفاده می‌کند. وی که متولد قم است و در دانشگاه تهران در دانشکده اقتصاد در سال 1332 لیسانس خود را می‌گیرد و درمیان بهت و حیرت استادان با نمره‌های الف قبول می‌شود، به نجف می‌رود و درس فقه و اصول را می‌خواند تا هم‌زمان با مکاسب و اقتصاد اسلامی هم آشنا شود. این مبارز بزرگ در لبنان هم به مسایل اقتصادی اهمیت می‌دهد و از دکتر چمران می‌خواهد تا آمریکا راترک کند و به جنوب لبنان برود و هنرستان فنی ایجاد نماید تا شیعیان محروم لبنان از اشتغال به شغل‌های پست نجات پیدا کنند. او در دانشگاه‌های بیروت حاضر می‌شد و با لباس روحانی برای دختران دانشجوی بی حجاب، درس اسلام شناسی واقتصاد اسلامی می‌داد. خشکه مقدسان او را طرد کردند و گفتند او مسلمان نیست و شکایت به آیت‌الله خویی بردند که او به جمع دانشجویان مختلط می‌رود و آن عالم بزرگ گفت که اولاً موسی که نگاه نمی‌کند و ثانیاً اگر هم نگاه کند، گناه نمی‌کند... او دفع افسد به فاسد می‌کند. فلذا می‌بینیم جناح بندی حتی به داخل منزل آیت‌الله العظمی هم وارد می‌شود و البته علما روشن بینی خاص خود را داشتند و هرگز اسیر این شانتاژها نمی‌شدند. مثلاً درهمین مورد آیت‌الله محمد جواد مغنیه از علمای طراز اول لبنان در جلسه در حضور ایشان خواستار اخراج وی از لبنان شد ولی پس از شنیدن بیاناتش، دو دقیقه وقت خواست وگفت: من اشتباه می‌کردم و اکنون به عنوان امام با ایشان بیعت می‌کنم و لذا لقب امام براو داد. وی حتی برای حرکت‌های سیاسی از مؤلفه‌های اقتصادی استفاده می‌کرد و برای همین بسیار موفق بود. مثلاً حرکت المحرومین یا جنبش امل را پایه گذاری نمود و ضمن فراهم ساختن شرایط خوب زندگی، جوانان را به مبارزه با اسراییل مقید می‌ساخت. اما به هرحال این جناح بندی دست از سر او و امثال او برنمی‌داشت به طوری‌که کمونیست‌های لبنان وی را مالانژیست معرفی میکردند وافراد هوادار حزب الله جنبش امل را کمونیست ویا دارای گرایش‌های التقاطی می‌دانستند.

راه سوم وجود دارد ولی...

راه سوم درمیان دوراه گذشته وجود دارد وحتی ممکن است راه چهارم وپنجم هم باشد یا حتی ضرب المثلی است که می‌گوید راه به سوی خدا به تعداد انسان‌ها فراوان است، اما مهم این است که آنرا باورداشته باشیم. چرا چنین چیزی اتفاق نمی‌افتد؟ زیرا از قضیه هویج وچماق استفاده می‌شود. شما یاباید جذب هویج و برنامه‌های رفاهی احزاب شوید وحرف آنها را تکرار کنید و یا این‌که چماق او بر سر شما کوبیده خواهد شد. این چماق فقط یک چماق فیزیکی نیست بلکه مانند لایه‌های احزاب دارای ابعاد مختلفی است. گاه مانند شعبان جعفری‌ها، چماقداران و قداره‌بندان صراحتاً وآشکارا در خیابان چماق به دست می‌گیرند و بر سر هرکه مخالف است، می‌کوبند. گاه چماقداری ظاهری را محکوم کرده و در درون زندان‌ها یا مخفیگاه‌ها و به دور از هواداران، چماق را بر سرمخالفان می‌کویند که این امر شکنجه نامگذاری می‌شود. گاه ممکن است زور، نرم باشد. مثلاً رییس جمهور در سخنرانی خود در پنجمین همایش مهندسان درتالار کشور گفت: زور نرم یعنی یک نوع فشاری که مردم مجبور شوند کاری را که نمی‌خواهند انجام دهند. چرا مردم ایران دوست ندارند درخانه‌های 70متری زندگی کنند ولی مهندسان ونظام مهندسی می‌خواهد آنها را مجبور کند؟ بنابر اعتراف رییس نظام مهندسی کشور، تمام برنامه‌ریزهای الگوی مسکن براساس 70متری است ولی متوسط ساخت وساز همیشه حداقل 140متر یعنی دوبرابر الگو بوده است. سخن دکتر احمدی‌نژاد این بود که مهندسان باید در مسیر خواست مردم باشند نه برعلیه آن یعنی باید بروند در این مورد برنامه‌ریزی کنند که چطور می‌توان خانه‌های بزرگ‌تر را ارزان‌تر و با صرفه‌تر و مقاوم‌تر ساخت...
این زور نرم در گذشته و یا دربسیاری از کشورها با انگ زدن همراه است. یعنی کافی است مثلاً یکی بگوید فلانی انجمنی یا حزبی یا راستی ویا چپی است. اصلاً لازم نیست سؤال شود! غالب اشخاص به خاطر همین انگ زدن‌ها زندگی سیاسی خود را تغییر داده‌اند. مثلاً مشاهده‌ی موفقیت‌های امام موسی صدر در رسیدگی به محرومان باعث شد تا گروهی به نام بهاییان در ایران نیز با این روش در صدد جذب مخالفین وی در ایران و لبنان برآیند و لذا هم اکنون هم محمود عباس هم ایرانی الاصل است و هم بهایی. با رشد اقتصادی بهاییان در ایران در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی، گروهی برای مخالفت با آنان ایجاد شدند که به انجمن ضد بهاییت معروف شدند. آنها در اساسنامه خود ذکر کردند که فقط فعالیت اقتصادی خواهند داشت وکاری به سیاست ندارند، اما تاریخ شاهد است که انگ زدن‌ها باعث شد همین گروهِ به ظاهر دور ازسیاست، منشاء ایجاد گروه‌های سیاسی شود تاجایی‌که به عضویت گروه‌های مسلح درآمدند. اکثر مجاهدین بعد از انقلاب اسلامی، قبلاً عضو انجمن ضد بهاییت بودند ولی با شدت یافتن روند پیروزی انقاب اسلامی، به اصطلاح از انجمن بریدند و به سازمان منصورون و صف و امثال آن پیوستند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای فراموش کردن آن دوره، دوآتشه‌ی سیاسی شدند.

احزاب، مناقصه‌گرهستند!

شهرت نشریه مناقصه نیز به قدری مؤثر بود که روزنامه مردم سالاری طی یک مقاله‌ی پر سر و صدا نوشت که احزاب، مناقصه‌گرانی هستند که آزادی را با ارزان‌ترین قیمت برای مردم می‌خرند و روزنامه کیهان آن را به تمسخر گرفت. اما واقعیت این است که احزاب، همان افراد بزرگ هستند. هرچه تعداد اعضا آن بیشتر باشد این آدم بزرگ‌تر می‌شود؛ با تمام خصوصیات آدم‌های کوچک‌تر... وقتی آدم‌ها تصمیم می‌گیرند که قانون معاملات را باطل کنند و به جای آن قانون مناقصات را بنویسند، احزاب نیز چاره‌ای جز آن ندارند زیر احزاب هم اهل معامله هستند. می‌گویند ناصر الدین شاه تمام خیاط‌ها را دعوت کرد تا به دربار بیایند. پینه دوزی هم به دربار آمده بود. از وی پرسیدند توچرا آمده‌ای؟ گفت من هم اهل بخیه هستم ! به هرحال اهل بخیه باید درهرجایی‌که لازم باشد، حاضر باشند. کسی از آنها دعوت نمی‌کند و این اصل سیاسی است، یعنی قدرت چیزی نیست که به احزاب دو دستی تقدیم شود همان‌طور که حق گرفتنی است، آزادی نیز اعطایی نیست و این گرفتنِ حق ممکن است به صورت شرکت در انتخابات ویا اشکال دیگر باشد. و یک معامله گر هیچ فرصتی را از دست نمی‌دهد و فرصت‌ها راهم خوب می‌شناسد یعنی هیچکدام را با دیگری اشتباه نمی‌کند. مثلاً وقتی برای مناقصه در مورد یک پروژه فنی حاضر است، هیچگاه توجیه اقتصادیِ یک پروژه خدماتی را باخود نمی‌آورد ویا اصلاً با چنین آمادگی شرکت نمی‌کند. دوپینگِ هر مناقصه، مخصوص به خود است. ممکن است شرکت شما همه گونه تخصص داشته باشد، ولی هیچکدام ار آنها در فلان مناقصه به کار نیاید ویا اهمیت نداشته باشد ویا حتی باعث رد شماهم بشود. لذا وقتی برای شرکت در مناقصه‌ی خرید قطعات کامپیوتری می‌روید، نباید بگویید ما یک شرکت عمرانی هستیم و سوابق سی ساله داریم چون این باعث مردودیت شماست. در احزاب نیز اینطور است. اگر حزبی بیاید و بگوید که من در انتخابات شرکت می‌کنم به دلیل این‌که دارای تخصص عمرانی هستم، این باعث شکست اوست. او باید بگوید که برنامه‌ی عمرانی و توسعه خوبی دارم.
دراین راستا، احزاب از فعالیت‌های اقتصادی منع نمی‌شوند اما نباید شفاف وعلنی به مسأله بپردازند. یکی از فعالیت‌های اقتصادی احزاب، نحوه‌ی جذب درآمد برای پوشش هزینه‌های خودشان است. تا سال پیش احزاب درایران کاملاً وابسته به یارانه‌ها و حمایت‌های دولتی بودند ولی درسال جاری و در آخرین همایش فصلی احزاب اعلام شد که یارانه‌ها قطع شده و باید احزاب حق عضویت به خانه احزاب پرداخت نمایند که درهمان جلسه بسیاری از احزاب استقبال کرده و مبالغی را پرداخت نمودند. این پرداخت‌ها باعث اسقلال آنها خواهد بود، همان طور که در کانون وکلا و در جلسه‌ی آنان درتالار وزارت کشور اعلام شد کانون وکلا در سال 1309 یعنی 76 سال قبل ایجاد شد ولی فقط در سال 1331 یعنی 56 سال قبل بود که وکلا با دادن نفری 50 تومان و بعضاً سی تومان و بیست تومان، توانستند یک واحد اداری در مقابل وزارت اموراقتصادی فعلی خریداری کنند و در آنجا مستقر شوند و این هم به همت دولت مصدق بود و بدیهی است تا زمانی‌که خانه‌ی احزاب جا و مکان و حتی شام و نهار همایش‌های خود را از وزارت کشور می‌گیرد، نمی‌تواند مستقل باشد و می‌بینیم که فعالیت اقتصادی چگونه زیر بنای فعالیت سیاسی را رقم می‌زند. البته برخی‌ها دراین امر هم افراط می‌کنند. مثلاً خیلی از احزاب در حول و حوش انتخابات به وجود می‌آیند و یا فعال می‌شوند و می‌خواهند در همین چند روزه، خرج چهار ساله یا سالانه خود را از نامزدها تأمین نمایند و یک نوع باج‌خواهی مشمئز کننده‌ای از کاندیدها را سرلوحه‌ی فعالیت خود قرار می‌دهند. شاید بسیاری از کاندیداها تمایل به تبلیغات و بریز و بپاش نداشته باشند، ولی این احزاب هستند که به عنوان آموزش ممکن است از همان ابتدا درس اختلاس را به آنان تحمیل کنند. لذا باید مواظب بود که احزاب نقش مخرب در اقتصاد را بازی نکنند. زیرا برخلاف تصورات موجود، معاملات علنی در تورم وگرانی نقش ندارند. مثلاً بورس یا بانک‌ها نقش مهمی ندارند بلکه بیشتر بازار سیاه و معاملات غیر علنی است که تورم ایجاد می‌کند. معاملات سنگین اسلحه و مواد مخدر، مسلماً اثر تخریبی بیشتری بر تورم دارند و همین تبلیغات میلیاردی کاندیداها باعث تورم می‌شود ولی از دید اقتصاد دانان فقط تولید است که قربانی تورم می‌شود!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد