این بار سخن اول را به خاطرهی همکار خبرنگارمان اختصاص دادیم. او میگفت: با خبر شدیم که وزرای گردشگری 8 کشور اسلامی موسوم به دی هشت قرار است در اصفهان گرد هم آیند. به معاونت گردشگری رفتیم تا گزارش تهیه کنیم، گفتند ما هم به اندازهی شما خبر داریم. چون در نظر بود طرح شینگن اسلامی در آن مطرح و حداقل این هشت کشور بین خود ویزا را بردارد؛ سمج شدیم که دفتر «دی هشت» کجاست. گفتند: ترکیه. ما که میخواستیم با پول ایرانی دور دنیا بگردیم وثابت کنیم که میشود دلار را حذف کرد، رفتیم ترکیه. اول با پول ایرانی تا مرز بازرگان رفتیم و بعد شش هزار تومان دادیم گمرک و رفتیم آنور. گفتند با خودت سیگار مالبرو ببر تا خرجت دربیاد ولی نبردیم. رفتیم آنور ماشین وایستاده بود تا با 4 لیر ببرد دوبیاض. گفتیم پول ایرانی؟ گفت باشد چهار هزارتومان ایرانی میشود. داخل اعتراض کردند وسه هزار از من گرفتند و چهار لیر دمیر دادند به راننده و رفتیم. از کوه آرارات گذشتیم و به یاد حضرت نوح صلوات فرستادیم... دوبیاض شهر کوچکی بود و جای گردشگری نداشت و لذا با اتوبوسهای شیک ترک و همراه ترکها عازم آنکارا شدیم آنهم با پول ایرانی! به جای 55 لیر،50 هزار گرفت. رفتیم کنسولگری ایران در آنکارا، از پشت شیشه گفتند ما هم همینقدر میدانیم؛ بروید استانبول. و صرف نظر کردیم...
اما نماز جمعه در ترکیه از اهمیت خاصی برخوردار است. وقتی که در نماز جمعهی آنکارا در مقابل وزارت فرهنگ و گردشگری آن به نماز ایستادیم، تمام مسجد از افراد تحصیلکرده پرشده بود. همه با آرامش وخضوع کامل آبدست میگرفتند و به نماز میایستادند. در نمازهای صبح اول سوره یاسین را به طور کامل میخوانند و بعد نماز را اقامه میکنند. برخلاف نقل قول ایرانیان؛ مسافرین ترک بسیار مؤدب، مؤمن و باخدا هستند. شعار روی تابلوهای آنکارا این بود که ملت مال ماست، دولت از خودمان است و دین هم متعلق به ماست. اجنبیها بیرون بروید! حتی شهری به نام خراسان دارند و بسیاری از کلمات آنها فارسی و بسیاری از آنها عربی و برخی نیز آذری است. اما داشتن لهجهی خاص و ادا کردن کلمات با اِعراب معکوس، فهم آن را مشکل میکند. مثلاً متین با فتحه است ولی آنها اصرار دارند با کسره بگویند. خودش استاد دانشگاه است و چند دیکشنری هم تهیه کرده، ترکی به انگلیسی، انگلیسی به ترکی، اسپانیولی، آلمانی و.. او خودش مرا متوجه این نمازجمعه کرد و بعد ازنماز جمعه گفت که میخواهد دیکشنری فارسی به ترکی هم تألیف کند و به کمک من احتیاج دارد. او گفت آیا به زبان فارسی مسلط هستم، گفتم بله. پرسید به ترکی؟ گفتم زبان مادریام است. دوباره پرسید: انگلیسیات چطور است، گفتم میبینی که از ترکی بهتر است و با تو دارم انگلیسی صحبت میکنم. گفت که من لیسانس را درترکیه گرفتم ولی فوق لیسانس را در انگلستان و بعد هم کارت ویزیت زیبایش را در آورد وبه من نشان داد. بعد از نماز، قدم زنان از جلوی نیروی هوایی و مجلس و نیروی زمینی عبور کردیم. گفت من مدیر آموزش ستاد نیروی هوایی بودم. پرسیدم هنوز درنیروی هوایی نماز جمعه نمیخوانند؟ گفت چرا میخوانند. گفتم یعنی لاییک نیستند؟ جواب نداد، شاید هم سؤال من سیاسی بود. رفتیم و به مرکز آموزش زبان فارسی رسیدیم. یک خانم ایرانی در آنجا بود. ایشان به زبان ترکی مرا معرفی کرد ولی آن خانم اول که پرسید ایرانی هستم، بامن فارسی صحبت کرد و وقتی استاد گفت میخواهد کتاب بنویسد به فارسی، به من گفت از این کتابها زیاد داریم. در بین جادهها تمام مسافرخانهها نمازخانه داشتند و رانندگان ترک بدون گله و شاید هم باعلاقه موقع نماز نگه میداشتند. در صورتیکه رانندگان ایرانی گویا میخ در بدنشان است و حتی در مسیر مشهد از آهنگ گذاشتن دست برنمیدارند و فقط نزدیک پاسگاه پلیس آن را میبندند و اگر کسی هم میخواهد نماز بخواند، فوری بوق میزنند که میخواهیم حرکت کنیم! رانندگان اتوبوس بسیار تمیز و حتی کمک رانندگان با کراوات و لباس سفید بودند. هر کافهی بین راهی مسؤول بود که تا خودرویی نگه داشت، آن را بشوید و به محض نشستن مسافران، با ادکلن دستهای آنان را خوشبو میکردند و در راه پذیرایی چند بار انجام میشد. در حالیکه در اتوبوس سیر و سفری که برگشت را بر عهده داشت، از پذیرایی خبری نبود. بعد از اعتراض مسافران هم یک نوشابه خانواده را بین همه تقسیم کردند و کرایه را هم به دلار گرفتند،60 دلار! در حالیکه اتوبوس ترکیه 55 لیر خود را 50 هزار تومان ایرانی قبول کرد... و آن رانندهی ایرانی، چنان از دلار میگفت که هفتاد تا دلار از دهانش بیرون میزد