Ахмад Махини, кандидат в президенты США
Ахмад Махини, кандидат в президенты США
در گذشته نظریات زیادی در باب مدیریت مطرح شده که به طور خلاصه به نظر مدیریت پردازان از زمان فردریک تیلور که یک مهندس بود وکارخانه دار و انسان را گوریل باهوش تلقی کرده بود، آغاز میشود. بعد از او روابط انسانی مطرح شد و التون مییو گفت که انسان، انسان است! و نیازهای فیزیولوژیک او بخشی از نیازهای اوست.
البته برای غربیها این آقا شقالقمر کرد. ولی برای ایرانیان که تئوریهای مدیریت کارگاهی را از 15 هزار سال قبل از میلاد تجربه کرده بودند، مصداق آن شعر بود که از کرامات شیخ ما چه عجب! شیره را خورد وگفت شیرین است! به هرحال غربیها که مانند کودکان با افت وخیز تجربه راه رفتن را میآموختند، بلافاصله معتقد شدند رفتار سازمانی یا رفتار انسانها فقط یک بُعد ندارد که ما به آن توجه کنیم. لذا نگرش سیستمی باب شد که به همه عوامل توجه میکردند و این نگرش در ایران هنوز تدریس میشود! اما غربیها رفتند و ایرانیها را جا گذاشته و به تئوری اقتضایی رسیدند. در اینجا همانطور که قبلاً اشاره شد، فهمیدند که نمیتوان برای همه عوامل ارزش یکسان قایل شد و باتوجه به شرایط باید اولویت بندی کرد. اما نظریات در همین جا متوقف نشد؛ بلکه عنصر زمان که تازه خود را در مدیریت داخل کرده بود همه آن را برای خود خواست! اکنون مدیریت زمان یا مدیریت آنی یا تصمیمگیریهای فوری مطرح است و مدیر واقعی کسی است که بتواند در شرایط مختلف، تصمیمهای درست بگیرد، البته درست به معنی این است که سازمان را در رسیدن به اهدافش موفق نماید. لذا میبینیم کتابهایی از قبیل رازهای موفقیت! یا ان ال پی یا اتاق فکر یا پردازش تفکر زیاد است و همه آنها براین تئوری هستند که قوت و قدرت فکری مدیر را برای تصمیمسازیها آماده نمایند. البته زمان تعاریف زیادی دارد و در طول تاریخ از سوی دانشمندان با ابعاد مختلف مورد ارزیابی قرار گرفته است. بهترین ارزیابی از زمان در قرآن کریم در سوره والعصر است که میگوید انسان به علت زمان همیشه در خسارت است یعنی به علت برگشت ناپذیر بودن زمان و اینکه همیشه رو به جلوست، از دست دادن آن نه تنها زیان بلکه خسران است. زیرا سود و زیان پس ازکسر هزینه محاسبه میشود؛ ولی خسارت نابودی اصل سرمایه است و انسان سرمایه زندگیاش را هر لحظه از دست میدهد. چیزی که بسیاری از مردم با یک ثانیهی آن چه کارها که نکردند! البته راه حل این نیست که مانند بسیاری وقت را به طلا تشبیه کنیم، بلکه قابل ارزیابی نیست. فرض کنید به شما بگویند چند روز دیگر زنده نیستید، درآخرین لحظه چه بهایی حاضر خواهید بود برای افزایش مهلت خود بپردازید؟
موضوع دیگر، ماهیت نسبی بودن زمان است. تئوریهای انیشتین در این زمینه بسیار است. مثلاً وی میگوید وقتی شما بخواهید نسبیت زمان را درک کنید، کافی است دونفر را درنظر بگیرید که یکی در بالای بخاری داغ نشسته و یکی هم با معبود خود درحال صحبت است. معلوم است که یک ثانیه هم برای بخاری داغ زیاد است ویک عمر به نظر میرسد و یک شبانه روز هم برای گفتگو کم است و یک ثانیه به نظر میرسد!
از نظر ریاضیدانان نیز مسأله زمان طور دیگری است. آنها میگویند از حرکتِ نقطه، خط به وجود میآید و از حرکتِ خط در جهت عرض آن، سطح و از حرکتِ سطح در جهت ارتفاع، حجم و از حرکت حجم در هر جهتی زمان ایجاد میشود؛ یعنی زمان را از حرکت جسم میتوان تعیین کرد.
حالا مدیریت اقتصادی یا اجتماعی و علمی جامعه با این برداشت که زمان حاصل حرکت و تغییر است و نیز قابل برگشت نیست باید تصمیمهای مهمی بگیرد که اهداف مورد نظر را ممکنالوصول نماید.
همانطور که معلوم شد غرب در ابتدای تجربیات خود از دنیای مدیریت است، لذا دراین خصوص هم اشتباه دارد یعنی هر نوع ریسک پذیری شجاعت محسوب نمیشود و یک مدیریت موفق نیست. مثلاً ما میدانیم براساس این نظریه، مدیران شبکههای جاسوسی یا قاچاق و یا سرقت و غیره بهتر از مدیران قانونی عمل میکنند. یک نفر کیف قاپ باید تمام فنون را بداند و از لحاظ سرعت در تصمیمگیری فوق العاده باشد. او باید تمام محاسبات را سریع در ذهنش انجام دهد تا بتواند به موقع کیف را از دست زنان بدزدد وجان خود و همراهش را نجات دهد و هیچ آثار جرمی را بر جای نگذارد. ولی اینهمه پیشرفت و سرعت در مکانیسم عمل آیا میتواند مورد تأیید باشد؟ و لذا میبینیم هرچه امور فنی وخدماتی سریعتر باشد، ممکن است خطای اجتماعی آنهم بالاتر باشد. ممکن است یک سارق با نقشههای فوقالعادهی خود، گروه خود را ثروتمند سازد و به اهداف بالای سازمانی خود برساند و لی این موفقیت او مساوی است با نا امنی در جامعه و بیثباتی در تصمیمهای قانونی. یعنی هیچکس به فکر کار و کوشش نخواهد بود چرا که هر لحظه ممکن است کسی از راه برسد و تمام حاصل دسترنج او را برباید و لذا هرچه مدیریت، کلانتر و بزرگتر میشود متوجه خطاهای مدیران کوچکتر میشود و از تصمیمات ناگهانی و سریع آنان جلوگیری میکند. یکی از شاخصههای مدیریت اسلامی و یا توصیههای ائمه همین است که فوراً تصمیم نگیرید.
اجتهاد در انتهای راه تئوریها
اما اینکه فوراً تصمیم نگیرید و یا فوری قضاوت نکنید، قانون عام نیست، بلکه برحسب اشخاص تفاوت میکند. همینکه ائمه علیهم السلام به صبر وبردباری توصیه کردهاند؛ به سرعت در کار خیر هم توصیه نمودهاند و تفاوت این دو امر در دانش آن است یعنی اینکه مثلاً گفته شده زود قضاوت نکنید، دلیل آن این بوده که فرصت مطالعه و تحقیق داشته باشیم. پس کسی که مطالعه و تحقیق کافی انجام داده، میتواند سریع تصمیم بگیرد و دراینجا تفاوت مدیریت زمانی و یا مدیریت آنی در اسلام مشخص میشود. اول علم، بعد تصمیم. لذا هرکس نام خود را مدیر گذاشت، سه حالت دارد: یا باید مطالعات کافی داشته باشد و تجربیات لازم که از همه مقارنات و دوستان خود بالاتر و اعلم باشد که در اینصورت میتواند به رأی خود تصمیمات بسیار حساس و فوری را بگیرد زیرا از او بهتر کسی نیست که داناتر و باتجربهتر باشد و میبینیم که انتخاب این نوع مدیر هم به صورت الکترال یا دومرحلهای صورت میگیرد یعنی ابتدا مردم برای انتخاب ایشان که از همه داناتر باشد به افراد خبره رجوع میکنند و یا به خبرگان رأی میدهند و خبرگان به عنوان کسانیکه کارت الکترال دارند، از سوی استان خود یا مردم ایالت خود به ایشان رأی میدهند. رأی 82 نفر خبره به مدیر اصلی یا رهبر جامعه؛ به معنی رأی تمامی مردم ایران است.
و یا اینکه از یک فر د دانا تبعیت کامل داشته باشد و از او تقلید کند زیرا ممکن است در کوچکترین مسألهای که به علم خود انجام میدهد، دچار اشتباه شود و البته راه سومی هم وجود دارد و آن اینکه تمامی دانش زمان خود را بداند و به بهترین آنها عمل کند که اصطلاحاً آن را عمل به احتیاط یا با احتیاط میگویند. لذا میبینیم که مثلاً آمریکا با سیستم الکترال در واقع تازه به روش انتخاب مجتهد که سالهاست از سوی ایرانیان عمل میشود رسیده، اما یک موضوع را فراموش کرده و آن اینکه انتخاب شوندهی این فرایند پیچیده، باید داناترین هم باشد. لذا میبینیم در آمریکا هیچگاه یک تحصیلکرده با مدرک دکترا در میان رییسجمهورها نیست و اغلب آنها کم سواد ویا بیسواد بودند و همین بی توجهی آنان به دانش باعث شده تا رییسجمهورها در دام مشاوران خود بیافتند وعقاید آنان را اجرا کنند و از خود تئوری یا دکترین و به عبارت این مقاله، اجتهاد نداشته باشند.
فرایند تصمیم ویا تعریف آن چیست؟
اینکه فرایند تصمیم چیست، بسیار تحقیق شده است. بسیاری از دانشمندان تصمیم را انتخاب یک راه از میان حداقل دو راه دانستهاند زیرا اگر فقط یک راه برای انتخاب وجود داشته باشد، تصمیم اتفاق نمیافتد و وجود دو راه به این شکل اتفاق میافتد که موضوع اختیار در بین باشد، لذا کسی که اختیاری هم ندارد، نمیتواند تصمیم بگیرد. و چون اختیار با مسؤولیت باید مساوی باشد لذا مسؤولیتی متوجه او نیست. فرایند وجود دو راه حداقل از آنجا شروع میشود که رفتن یا نرفتن بودن یا نبودن مطرح باشد. یعنی ممکن است یک راه باشد ولی فرایند تصمیم آن را به بخش رفتن یا نرفتن تقسیم کند: و این فرایند بزرگی است که درجهان بشریت ایجاد شده است زیرا حیوانات با غرایز خود راهی را میروند که باید بروند. مثلاً وقتی بوی شکار به مشامشان میرسد، ناخودآگاه خود را آماده رفتن به سمت آن میکنند و با توجه به توانایی جسمانی متناسب با بوی شکار اقدام میکنند. ولی در مورد انسان، این وضعیت کاملاً فرق میکند و چیزی به نام تله در آن داخل میشود. یعنی از همان ابتدا رفتن به سوی فرمان غریزه زیر سؤال میرود. حال این سؤال ممکن است از دانه ریختن برای صید یک پرنده باشد تا مسایل پیچیده خیر و شر و آفرینش شیطان. لذا ما میبینیم در اسلام احکام بسیاری برای تقویت اراده آمده است و ازجمله روزه گرفتن. یعنی اینکه در طول روز با اینکه غریزه حکم به خوردن میدهد، ولی انسان به خواست خود یا به امر خدا چیزی نمی خورد و این تسلط او را برای تصمیم سازیها فارغ از احساسات و ترتیبات زود گذر فراهم میآورد.
شهدا تصمیم گیرندگان واقعی و امام خمینی تصمیم گیرنده بزرگ
در زمانیکه نیاز به فداکاری برای تصمیم های بزرگ هست، خیلیها ممکن است اشتباه تصمیم بگیرند. زیرا مسأله زندگی و مرگ خودشان مطرح میشود. آیا در موقع هجوم دشمن نیاز به تصمیم فوری وفداکارانه نیست؟ غریزه چنان است که انسان برای حفظ خود، دیگران را سپر بلا قرار دهد و در این حالت جنگ خارجی تبدیل به جنگ داخلی میشود. یعنی انسانها به دنبال فریب یکدیگر و فرستادن دیگران به سوی قربانگاه هستند. تنها در صورتی این جنگ داخلی اتفاق نمیافتد که انسانها به میل خود به جبهه بروند و جنگ کنند. لذا تفاوت ارتشها با بسیج و یا نیروی مردمی دراین است. معمولاً تعریف ارتش ها آن است که در تمام عمر در رفاه و آسایش بهتری باشند و فقط روز حمله دشمن خوب بجنگند. اما بسیج مردمی یا دفاع ملی آن است که همه مردم در رفاه باشند و در موقع دفاع هم خوب بجنگند. مفهوم تخصصی شدن جنگها، وجود ارتشها را الزامی کرده است اما ارتش همیشه به نیروی سرباز خود که نوعی دفاع ملی است متکی است. لذا تعریف فداکاری و تصمیمات حساس بسیار پیچیده میشود و چه بسا تا ارتش تصمیم خود را بگیرد، کار از کار گذشته باشد. لذا میبینیم در سوم خرداد نیروهای مردمی سریعتر و فداکارتر جلو رفتند و با جنگهای نامنظم توانستند پیروزیهای چشمگیری به دست آورند ویا در 22 بهمن سال 1357 تصمیم فوری امام خمینی و به موقع آن دربرابر حکومت نظامی توانست چنین پیروزیهایی به بار آورد. همه تصمیمهای مهم نیاز به اینگونه مطالعات و شجاعتهای به موقع دارد. حتی در یک مؤسسه بازرگانی کوچک هم چنین است و لذا همه کس نمیتواند مدیر یک مؤسسه تجاری شود و از لحاظ اسلامی یک فرد اول باید علوم مکاسب یا تجاری را فرا بگیرد و بعد به تجارت بپردازد.