نگرش سیستمی نظریه منسوخ
بسیاری از اندیشههای اقتصادی بر پایه و نظریههای گذشته مطرح میشود لذا یک فاجعه به نظر میرسد. درست مثل اینکه ما بخواهیم با قدم زدن دور دنیا بگردیم؛ کسانیکه اختراع ماشین را قبول ندارند و نمیخواهند سوار بر تحولات اجتماعی بشوند و از سوی دیگر میخواهند بهترا ز خودرو هم راه حرکت کنند، خود به خود رفتن از این شهر به آن شهر فاجعه آمیز است چه رسد به رفتن از این کشور به آن کشور. حتی از این خیابان به آن خیابان هم فاجعه است زیرا با خودرو به راحتی میتوان در عرض چند ثانیه این راه را پیمود یا باهواپیما به سرعت از این کشور به آن کشور رفت. پس علت اینکه پیشرفت را بسیاری دردناک تصور میکنند همین است. مثلاً خانم دکتر شهیندخت خوارزمی در همایش روابط عمومیها ضمن مطرح نمودن نظریه نگرش سیستمی همه چیز را نادرست وفاجعه آمیز معرفی کرده و روند پیشرفت در ایران را دست نیافتنی اعلام نمود...
در حالیکه در نظریات جدید، نظریه سیستمی تبدیل به نظریه اقتضایی شده زیرا در نگرش سیستمی ما به عوامل امتیاز مساوی میدهیم درحالیکه نظریه اقتضایی، اولویتها را بررسی میکند. البته این هم جدیداً مردود شده و نظریه مدیریت زمان یا مدیریت آنی جای آن را گرفته است به این صورت که مدیران یک دقیقهای مطرح شدند زیرا تصمیم گیری به یک دقیقه و یا کمتر بستگی دارد. مثلاً در مربیگری فوتبال ما شاهد هستیم بلافاصله بعد از هرباخت، مربی تعویض میشود زیرا نتوانسته در لحظات حساس تصمیم درستی بگیرد.
هرسی بلانچارد (HERSEY BLANCHARD) که بسیاری از نظریات او به فارسی ترجمه شده، از پیشگامان تئوری اقتضایی است. او با طرح سبکهای بینهایت و گوناگون رفتارهای اقتصادی و رهبری و مدیریت، ثابت میکند حتی در شرایط مساوی با تغییر یک یا دو عنصر؛ مطابق فرمول دو به توان آن راهها و عملکردها و سبکها تغییر میکند. برای مثال شما فرض کنید در نگرش سیستمی به توپ به عنوان یک سیستم نگاه میشود و برای تمام عناصر آن ارزش یکنواخت قایل میشویم، اما به هرحال یک نقطهی آن به پای فوتبالیست میخورد! و یا وقتی در هواست، همه نقاط آن یکجا به زمین نمیرسند و لذا باید دانست که اولویت کدام است. همه نقطهها ممکن است دارای اولویت مساوی نباشد. ما اگر فرصت و امکانات داشته باشیم، آنهم به صورت بینهایت، میتوانیم به همه ابعاد و نیازهای بشری بپردازیم ولی امکانات محدود است و ما ناچار از انتخاب هستیم. درسیاستهای کلان در قانون اساسی پیشنهاد میشود برای همه آحاد حقوق مساوی و امکانات مساوی داده شود که این یک نگرش سیستمی است. ولی وقتی وارد عمل میشویم دولت از کجا بیاورد اینهمه امکانات را؟
در غرب یا آمریکا این مسألهی ساده رفع شده است. دولت از مردم مالیات میگیرد و لذا به محض اینکه کسی به نبود امکانات اعتراض کند میگویند بیشتر مالیات بدهید تا بیشتر رسیدگی شود و مردم هم کوتاه میآیند! اما در ایران و برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس، موضوع چیز دیگری شده است: دولت نفت دارد. مردم نه تنها مالیات پرداخت نمیکنند، بلکه سهم نفت را هم میخواهند. در عربستان به عنوان مثال دولت مجبور است تمام قیمتها را ثابت نگهدارد و لذا سوبسید و یارانه بسیار زیادی بابت تثبیت قیمتها میپردازد یعنی از هنگامیکه این سیاستها اجرا شده شاید قیمتها از50 سال پیش تاکنون در برخی اقلام تغییری نکرده و این را کلیه اقتصاددانان میدانند به چه معنی است. مثلاً بنزین که در بازار آزاد تا سه دلارهم میرسد، در این کشور به دو دلیل باید ارزان و ثابت باشد! یکی آنکه این دولت دارای منابع نفت است و لذا مردم میگویند حداقل بنزین آن باید ارزان یا رایگان باشد. و دلیل دوم این است که مالیات هم نمیدهند... یعنی مثل کشور امریکا یا دیگر کشورها بلافاصله مالیات محاسبه و به مبلغ درحال شناور بنزین اضافه نمیشود و این امر در کشور کویت به صورت دیگری است. دراین کشور مبالغی به صورت نقدی پرداخت میشود و این پرداختها از دوجهت به ضرر صنایع این کشور است و میبینیم این کشورها با اینکه سالهاست ثروتمندترین مردم دنیا هستند، ولی از لحاظ صنعت و تولید ازهمه عقب ترهستند. زیرا مردم از یکسو درآمد حداقلی را دارند لذا نیازی به کار وتلاش نمیبینند و از سوی دیگر دولت هم مالیات نمیگیرد تا بتواند بدون نفت زندگی کند. اما اینها آثار خود را در زندگی مردم دنیا نشان میدهد و دنیا تبدیل به جهنم میشود و تروریسم در آن رشد میکند. مردم میبینند که مثلاً کشور عربستان و کویت به دلیل داشتن نفت همه چیزهای خوب دنیا را خیلی راحت میخرند و لذا میبینیم تنش در جهان بالامیگیرد و مبارزه مخفی و علنی آغاز میشود و بیشترین مبارزه با اعراب را همین همسایگان و کشورهای قربانی شروع میکنند و عراق و پاکستان و افغانستان تبدیل به مأمن تروریستها میشود. و اینها همه نتیجه همین نگرش سیستمی است که در دهه شصت مطرح شد و برنامهریزان را به خود مشغول کرده است و هنوز این سیستم در ایران هوادران فراوانی دارد.
برای حل این مشکلات نیز نگرش سیستمی به کار گرفته میشود و لذا برعکس نتیجه میگیرند. همیشه گفته میشود که رفاه به همراه همه عناصر خودش باید به کشورهای جهان صادر شود و لذا در کنار کالا فرهنگ و سیاست هم به کشورهای دیگر صادر میشود و این امر باعث میشود تاتئوری خوب جهانی شدن به عنوان یک اژدها یا شبح وکابوس وحشتناک جلوه کند. مردم میگویند ما تکنولوژی را میخواهیم ولی تمدن غرب را نمیخواهیم و لذا یک نزاع دائم به وجود میآید. نزاع در سینما با فرهنگ مردم؛ نزاع در اقتصاد با بنیانهای تولید سنتی ملتها و نزاع درسیاست برای تغییر حکومتها. اما اگر به نظریه اقتضایی برگردیم، قبول خواهیم کرد که بستههای تکنولوژی میتواند فقط بسته تکنولوژی باشد و بستههای سیاسی همان سیاست را در خود باید داشته باشد نه آنکه مثل بقالیهای ایرانی مثلاً برنج یارانهای را مشروط به خرید دائم مشتری ازآن فروشگاه کنیم! بسیار ساده است که این نگرش را در سراسر جهان رصد کنیم: مثلاً میکروسافت بستههای خود را به کسانی میفروشد که تمامش را از آنجا بخرند. حتی تحمل خرید برخی از آنها را از لینوکس یا ای بی ام ندارد! و برای همین کار آدمکشیها و جنایتهای اقتصادی مخفی صورت میگیرد که هیچکس دلیل آن را نمی داند و یا مثلاً گندم تولیدی را به دریا می ریزند ولی به کشورهای اسلامی نمی فروشند و می گویند آنها تروریست هستند و منظورشان این است که در کنار برنج باید سیاست و فرهنگ را هم بخرند! در بسیاری از موارد این نگرش جنبه کاملاً استعماری هم میشود مثلاً عضویت ترکیه در پارلمان اروپا سالیان سال در دست بررسی است زیرا در ابتدا فقط شرط زمین بود و چون بخشی از ترکیه در اروپاست، قبول کرده بودند و او هم درخواست داده بود؛ ولی بعد که نگرش سیستمی صورت گرفت، گفتند اگر ترکیه میخواهد اروپایی شود باید از دین خود دست بردارد و بعد هم شرایط دیگر. استعماریترین شرایط را بانک جهانی دارد. اگر یک ریال بخواهد وام بدهد باید تمام بستههای پیشنهادی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی پیشنهاد ی آن اجرا شود تا مثلاً به ایران پول بدهد که فاضلاب شمال یا جنوب را بهداشتی نماید.
بی صداقتی طرفداران این نظریه موقعی روشن میشود که میبینیم خودشان در دریافت همه چیز پاستوریزه عمل میکنند! مثلاً بانک جهانی برای دریافت حق السهم یا بودجه خود هرگز نمیگوید که فلان کشور سیاه است یا کمونیست است یا توسعه نیافته است. سازمان ملل به عنوان بزرگترین حامی تبعیض، یک نماد سیاه از نا اعتقادی به نگرش سیستمی در اخذ امکانات را به نمایش میگذارد و از کشورهای فقیر با تهدید به خروج از عضویت، کمکهای مالی دریافت میکند ولی از آمریکا نه تنها قادر به دریافت حق عضویت نیست بلکه همه نظرات آنها را اجرا میکند آنهم با پول اعراب و دیگران... کسانی که موقع پرداخت، آدمهای ثروتمند و پیشرفته و مبادی آداب و قابل شراکت و تأسیس شرکت و شریک شدن هستند؛ به محض اینکه درخواست وام یا اعتبار کنند، میشوند عقبافتاده و توسعه نیافته و عربِ وحشی و ایران تروریست! در دنیا ازنظر بوش همه تروریست هستند مگر خلاف آن ثابت شود! و در خود آمریکا هم همه مجرم هستند مگر خلاف آن ثابت شود. نه تنها در آمریکا بلکه در انگلیس هم ما میبینیم تعداد دوربینهای مدار بسته بیش از جمعیت آن کشور است و این بی اعتمادی تاکی ادامه خواهد داشت؟
بدیهی است دوحالت بیشتر وجود ندارد یا اینکه این استعمارگران دانشمند! دست از تئوریهای غلط خود بردارند و حقوق ملتها را بپذیرند و این گزینه با غرور آمریکایی و انگلیسی بعید به نظر میرسد و لذا راه دوم حذف فیزیکی آنان از تاریخ است و همانطور که خداوند قول داده، اگر قومی خوب عمل نکنند برای خدا بسیار راحت است که آنها را ببرد و یک قوم جدید بیاورد. الآن اروپا با تئوریهای فساد خود مانع ازدواج جوانان شده لذا نسل آن رشد منفی دارد و بدیهی است که روزی منقرض خواهد شد و به جای آن نسل ترکیهای و عرب و ایرانی که اکنون اکثریت را دارند جایگزین خواهند شد و از نسل اروپا در موزهها دیدار خواهند کرد و خواهند گفت اینها قومی بودند که در عصر برهنگی به دنیا آمدند و با فسادهای اخلاقی باعث نابودی نسل خود شدند!
و تازه این اول راه است... یعنی نگرش سیستمی به همه چیز از نظر خود غربیها باعنوان تئوری اقتضایی رد شده ولی اینهم مربوط به خیلی سال است و نظریات جدید در راه است. در غرب امروزه تئوری مدیریت زمان یا مدیریت آنی مطرح است و در کتبی نظیر آن قورباغه را بخور یا چه کسی پنیر مرا دزدید، از یک تئوری نوین بنام مدیریت آنی صحبت میکنند. البته هرچه تئوریها تازهتر میشوند به تئوریهای اصیل واسلامی که از سوی خداست نزدیکتر میشوند. اخیراً در دانشگاه تهران سمیناری بود با نام پیامبر اسلام و معنویت نو! معنویت و عرفانهای جدید غرب را باور نداشتند و مانند همیشه از این نوها وجدیدها با ترس و لرز یاد میکردند که مثلاً شیطان پرستان ال و بل... اما این خود یک قدم به جلو است. مردمی که تا دیروز جز مادیات چیزی را قبول نمیکردند و میگفتند خدا باید زیر تیغ جراحی مابیاید تا قبول کنیم، امروز یک قدم جلو آمدند وحالاباید هدایت شوند نه آنکه برخورد شوند. این برخوردها مرا به یاد برخورد باموضوع تلویزیون و ویدیو و ضبط صوت انداخت که همه میدانند روز اول چقدر با اینها مخالف بودند و الآن هرکانال را که میزنی، همین آقایان هستند که صحبت میکنند...