امروزه دولت سوبسیدهای سنگینی میدهد، ولی نتیجه کمتری میگیرد. علت چیست؟ هرچند دولت اصول جدیدی را برای تحول اقتصادی ارایه نموده اما این نشریه هم به نوبه خود پیشنهاداتی را ارایه میدهد که امید است مورد توجه برنامهریزان اقتصادی قرار گیرد. هرچند که پیشنهادات ما روشن و ساده است و سالهاست که تکرار میشود ولی بیتوجهی به آنان درد مزمن جامعه را افزایش میدهد و نباید به خاطر ساده بودن آن، غیر علمی تلقی شود. زیرا گفتن آن به زبان ساده چندین دلیل دارد. اولاً مطالعات تخصصی فقط به درد محققان و اساتید دانشگاهها میخورد و لذا کشاندن آن به سطح مطبوعات نه تنها کار ژورنالیستی نیست بلکه دردی هم از جامعه دوا نمیکند؛ ثانیاً پشتیبان اصلی طرحها، مردم هستند و اگر مردم از چیزی سر در نیاورند، بهترین طرحها هم که باشد، با دید مشکوک و بدبینانه به آن نگریسته میشود و ثالثاً طرح موقعی قابل اجراست که با انتظارات مردم هماهنگ باشد و لذا مفاهیم ساده برای آنان قابل فهمتراست و زحمات مسؤولان را به نحو احسن نشان میدهد در حالیکه زبان سرد و سخت علمی نه تنها اجرای آن را به عقب میاندازد، بلکه عدم مهارت متخصصین را در انطباق شرایط و فهم عمومی نشان میدهد. مثلاًً تفاوت بیان دکتر احمدینژاد با رییس مجلس در آن است که فهم کلمات ساده و روان رییسجمهور برای مردم راحتتراست تا فلسفه بافیهای دانشمندانه وعمیق و البته نمیتوان گفت سادهگویی حتماً سادهاندیشی هم هست. مثلاً رویه امام خمینی هم همین بود که وقتی برای مردم سخنرانی میکرد، از کلمات مردمی و حتی احساسی بهره میجست ولی وقتی به شعرا یا فلاسفه میرسید، هیچگاه شعر ایشان کمتر از حافظ و یا بیان عقلی ایشان کمتر از ملاصدرا و ابن سینا نبود. مثالهای این دو هم باهم فرق میکند. مثالهای عامیانه گاه قوانین کلی جامعه را که فلاسفه قادر به اثبات آن نیستند، به سادگی نشان میدهد مثلاً وقتی مولوی میگوید این جهان کوه است وفعل ما ندا؛ وی اشاره به قانون عمل و عکسالعمل فیریک نیوتنی میکند. ولی حرف نیون را فقط در کلاسها میشود گفت اما شعر مولوی را حتی برای آنان که فارسی زبان نیستند به راحتی میتوان خواند. این سادهگویی مولوی از سادهاندیشی او نیست بلکه از کمال پختگی او نشان دارد زیرا هم او میگوید:
چون که با کودک سر و کارت فتاد
پس زبان کودکی باید گشاد!
پیامبر اسلام یا امیرالمؤمنین هم همینطور بودند و هیچگاه با زبان فلاسفه با کودکان یا مردم عامی صحبت نمیکردند ولی درمقابلِ بزرگترین فلاسفهی هم عصر خود هم هیچگاه در نمیماندند. قرآن کریم هم به همین مضمون اشاره دارد که اگر قرار است مردمی هدایت شوند، باید رسول آنها هم از جنس خودشان باشد. حتی اگر فرشتهای را برای هدایت بفرستیم بر او لباس آدمیزاد میپوشانیم: للبسنا...
به هرحال الآن مشکل مردم گرانی است و گرانی تنها یک راه دارد و آن کاهش ارزش دلار است. یعنی به زبان ساده اگر دولت تمام سوبسیدها را قطع کند و آن را دستمایه کاهش ارزش دلار کند، خود به خود ارزش پول ملی افزایش مییابد. مثلاً وقتی دلار 700 ریال باشد، همهی آنهاییکه عادت کردهاند با دلار همه چیز را حساب کنند آن وقت میبینند که حقوقشان که تا دیروز مثلاً ماهیانه سیصد دلار بوده یعنی مثلاً دویست وهشتاد هزارتومان؛ امروز به 4000 دلار رسیده است بدون اینکه دولت ضریب حقوقها را تغییر دهد یا آن را افزایش داده باشد و همینطور همه اجناس و تولیدات، ارزانتر به نظر میرسد... این راه حل ساده و روشن است ولی برای یکبار هم شده آنرا تجربه نکردند. البته تصور آنها این بوده که اگر دلار را گران بفروشند درآمد دولت بیشتر میشود ولی این اشتباه است زیرا فقط بالارفتن رقم که دلیل بالارفتن درآمد نیست. هزینهها هم رشد میکند. آیا مردمی که دلار را 9400ریال میخرند، حاضر میشوند باحقوق 200 هزار تومان زندگی کنند و آیا اصلاً جواب میدهد؟ اگر فقط 5 درصد از دلارهای دولتی در بازار اضافهتر تزریق شود جمعاً میشود 5 میلیون دلار! ولی همین باعث میشود که ناگهان قیمت دلار تا نصف کاهش یابد زیرا محتاجان به دلار یا دلالان آن زیاد نیستند که بتوانند همهی آنها را بخرند. مانند موضوع مسکن: میگویند تعدادی در شمال شهر بدون قصد خرید به درخانهها مراجعه و قیمتهای نامعقول و بسیار بالا پیشنهاد میدادند و همین عمل آنها باعث بالا رفتن قیمت شد زیرا از 2 میلیون واحد مسکونی در تهران همه که آماده فروش نیستند. ممکن است فقط 5 درصد قصد فروش یا تعویض داشته باشند و با ایجاد تقاضای مصنوعی بر همین 5 درصد تأثیر میگذارند.
به نام جانبازان و به کام دلالان
در مسکن، این نوع سوبسیدها بسیار زیاد است و مصرفکننده نهایی آن هم هرگز از این سوبسیدها نصیبی نمی برد. نامه یک جانباز آزاده و سردار ارتش را دریافت کردم که همرزم شهید چمران بوده و به علت مسؤولیتهای زیاد هرگز به فکر مسایل شخصی نبوده و یا نخواسته از رانتها استفاده کند و اکنون با چند سرعایله پس از بازنشستگی از خانههای سازمانی بیرون رفته و در جنوب شهر با کرایهای ماهانه سیصد هزار تومان اجارهنشین شده است و بر اساس سادگی ضامن چند نفر هم شده که آنها اقساطشان دیر شده و از حقوق ایشان کسر میشود و ایشان با امضا و شماره تلفن و آدرس نوشته که فیش حقوقیاش فقط 50 تک تومان است. در حالیکه ممکن است کسانی که دستی از دور بر آتش دارند تصور کنند این آزادهی جانباز و همرزم شهیدچمران تا حالا چندین خانه و مغازه و غیره را گرفته است. البته ایشان نوشته که تعاونی مسکن نامنویسی کرده ولی نوبت به او که رسیده، همه چیز آزاد شده و گفتهاند باید طبق قیمت بازار پول بیاورد و بخرد. این یک سیستم است که از مدتها پیش عمل میشود و نه بخشنده راضی است نه بخشاینده! زمین دولت مفت و مجانی در اختیار تعاونیها قرار میگیرد با این هدف که مردم صاحبخانه شوند ولی تمام زمینهایی که به تعاونیها واگذار شده، اگر پس از ساخت از ساکنان آنان آمارگیری شود فقط ممکن است 5 درصد افراد اولیه باشند آن هم حتماً از رؤسا ویا معاونین همان تعاونی بودند که میتوانستند از ریختن وجوه کلان خود را آزاد کنند و یا از رانتهای مخفی استفاده کنند ولی اعضای اصلی معمولاً در مقابل اولین واریزی خود را ناتوان یافته و امتیاز آن را به دیگری واگذار مینمودند. به طور مثال برای بنده یک زمین در شهرک پردیس از سوی دانشگاه آزاد واحد رودهن منظور شد. در آنموقع گفتند یک میلیون تومان در مرحله اول باید به حساب بریزید. سال 71 این مبلغ را درخواب هم نمیدیدم. حقوق استاد دانشگاه 30 هزار تومان بود. در نتیجه، الآن اگر به شهرک پردیس بروید و از ساکنان آن سؤال کنید؛ فکر میکنید این فاز که گل شهرک هم بود، چه کسانی مینشینند؟
در همه تعاونیها که تحقیق کردم اینطور بوده است. تعاونی مخابرات، تعاونی تاکسیرانی و... این یک طرف قضیه است. یعنی اگر هیچ خلافی صورت نگیرد و از همه امکانات دولتی مانند سیمان دولتی و آهن و غیره استفاده میکردند، سرنوشت این بود. وای به روزی که مانند تعاونی مسکنهای فرهنگیان سرقت و دزدی و کلاهبرداری و اختلاس و ارتشا در آن صورت میگرفت که کم هم نبود. تعاونیهایی هم هستند که کارشان تا سی سال طول کشید و هنوز صاحبخانه نشدهاند و بسیاری از تعاونیها که به علت فرار مدیران آن بدون پیشرفت باقی ماندهاند.
کوپن فروشی
از جمله مواردی که مصرفکننده نهایی از آن کمترین بهره را میبرد، مسأله کوپن است. البته باعث بسته شدن زبانها میشود که به مردم گفته شود که روغن و برنج ارزان به آنها داده میشود ولی همه میدانند این سکوت سکوت اجباری است وکوپنها نه از لحاظ کیفیت و نه از لحاظ کمیت به درد مردم نمیخورد. اولاً دلارهایی که بابت آنها داده میشود اگر خشکه و به طور مستقیم به مردم داده شود، آنها راضیتر خواهند بود.
گرچه عدهای استدلال میکنند که ما پولمان آن طرف است و باید حتماً چیزی بخریم ولی اینطور نیست و نباید به استدلال آنان توجه کرد اگر همان پول را در بازار فردوسی بریزند و ریال آن را به کشاورز ایرانی بدهند بسیار ارزانتر تولید میشود و هم به صرفه است. این عمل در ورزش خوب نمود دارد. مثلاً مربی خارجی میآورند با 500 هزار دلار ولی صدهزار دلار آن را حاضر نیستند به مربی ایرانی بدهند چون معتقدند پررو میشود! اگر گندم از خارج کشور کیلویی یک دلار خریداری میشود، از کشاورز خودمان هم کیلویی 9400 ریال بخرند، کدام کشاورز زمین را رها میکند و میرود شهر؟ اگر برنج ایرانی راهم معادل بدترین برنج پاکستانی بخرند، کدام شالیکاری میرود برنج پاکستانی را دود میدهد و به نام برنج ایرانی به مردم قالب میکند؟ اگر قطعات یدکی ماشینآلاتی که از بلغارستان یا مستقیماً از انگلیس وآلمان یا حتی کره و ژاپن خریداری میشود، آن هم به صورت وحشتناکی یکجا به تولیدکنندگان داخلی بدهند، کدام تولید کننده، کارخانه را رها میکند و به دلالی روی میآورد؟ اگر پول نفت حتی به صورت نقدی به مردم داده شود، چه کسی از بیکاری و بیپولی ناله خواهد کرد؟ فرض کنید که به آزادگان یخچال و تلویزیون و زمین و خانه و مغازه میدهند؛ اگر به جای آن پولش را بدهند چه اتفاقی میافتد؟ جز اینکه او خود راساً به خرید یخچال و خانه میرود؟ این بسیار نابخردانه است که ماتصور کنیم از خود آنها دلسوزتریم! آنها مصالح خودشان را نمیدانند و ما بهتر میدانیم؟ همین تصور است که از یکسو لیستها نشان میدهد که خانواده شهدا و جانبازان و یا ایثارگران همه چیز گرفتهاند ولی آنان در گوشه گوشه از فقر و نداری حتی اظهار فقر هم نمیتوانند بکنند. کارگران و بیماران و همه اقشار در بودجهها کلان کلان سوبسید میگیرند ولی وقتی به خانهشان سرمیزنیم هیچ نشانی از اینهمه بذل و بخششها دیده نمیشود زیرا یخچالها به نام آزادگان و جانبازان، فقرا و محرومین، مددجویان و دانشجویان وکارگران، خریداری میشوند ولی کسان دیگری آن را میبرند. جعل امضا برای این کار امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و بقیه راهها هم که الی ماشاء الله راحت و زیاد است.
نامه جانبازِ آزاده
*** با احترام به استحضار میرساند اینجانب اسماعیل خیریپور فرزند اصلان متولد 1329 بازنشسته و جانباز 25 درصد و از کار افتاده ارتش و برادر شهید پاسدار غلامرضا خیریپور و برادر سرهنگ باز نشسته نیروی هوایی علیاکبر خیریپور میباشم و در دوران هشت سال دفاع مقدس سربازی در جبههها حضور شایانی داشتم. قبلاً از خانههای سازمانی استفاده مینمودم و در سال 1379 که بازنشسته شدم، خانه سازمانی را تخلیه نموده و اکنون با همسر و 4 فرزندم در خانهای استیجاری به مبلغ سیصد هزار تومان اجاره ماهیانه زندگی میکنم. عدم توانایی مالی در پرداخت اجاره بها و اتمام پی در پی قراردادها ی اجاره، خانوادها م راسخت تحت فشار روحی و جسمی قرارداده و همگی در اضطراب به سر میبرند. در ضمن با بررسیهای لازم ارتش جزو پروژههای بنیاد تعاون مسکن ارتش خانههای اندیشه کرج درآمده بودم. گفتند فعلاً به صورت آزاد میفروشیم وباید مبلغ 33میلیون تومان به حساب بریزید. بنده به علت عدم توانایی مالی نتوانستم شرکت کنم.
ضمناً فیش حقوقی اینجانب به مبلغ 50 هزار تومان رسیده لذا از مسؤولین محترم و ایثار گران دولت جمهوری اسلامی ایران تقاضا دارم درصورت امکان و تصویب مقامات ارتش و یا هر سازمانی که در اختیار ایثارگران خانه مسکونی یا به صورت سازمانی و یا اجاره 99 ساله دارند، به بنده و خانوادها م ارایه دهند تا شاید سرپناهی برای خانوادهام بر جای بگذارم. فقط همین تقاضا را دارم.
با تشکر
شماره تماس آقای خیریپور در دفتر نشریه موجود است