اقتصاد هر کشوری با فرهنگ همان کشور ارتباط کامل دارد. مثلاً وقتی ما شاهد سقوط ریال در مقابل دلار هستیم، خود را بدبخت حس میکنیم که چرا ارزش پول ملی ما باید درمقابل ارزهای خارجی سرخم کند! این کشورهای غربی با این حرکات خود نشان دادهاند که به هیچ وجه برای تجربه و تخصص ارزش قایل نیستند. مثلاً اگر در یک سازمان اداری ما کسی را داشته باشیم که 20 سال تجربه وتخصص داشته باشد، به او طبقه یا گروه میدهند تا شأن او حفظ شود و درجه یا رتبه همه جا با اوست و این نشان افتخاری برای آنها محسوب میشود و بر عکس اگر بدانیم یک فردِ بیتجربه بالاتر از این فرد قرار گرفته، ممکن است ناراحت شویم که چرا به فرهنگ و شعور و تجربه اهانت شده. اما این امری است که حدود چند دهه است که تکرار میشود و از غرب به ایران سرایت کرده است. ایرانیان دارای حداقل2500 سال سابقه کشورداری بودند اما غرب یک بار نپرسید آیا مایل است در مدیریت فعلی هم نقشی داشته باشد و بخواهد تجربیات خود را آموزش دهد. غرب با تکیه بر تمدن چند سده اخیر خود تمام تجربیات دیگران را نادیده گرفت و سنگ بنایی گذاشت تا ثابت شود تجربه 2500ساله در مقابل با تجربه سیصد ساله باید نابود شود. یکی از راههای نابودی این فرهنگ و تجربه، ازبین بردن روشهای مالی و بانکداری ایرانیان بود. با تأسیس اولین بانک خارجی، تیشه به ریشه تمامی سیستمهای مالی ایران خورد و حتی آنان گستاخانه ادعا کردند که همه چیز از قرن بیستم شروع شده و بقیه را باید از حافظه تاریخ پاک کرد. هرچه بیشتر سکههای قدیمی درایران پیدا میشد، حداکثر آن بود که با عجین کردن این یافتهها با موضوع قاچاق از تفکر و اندیشه خلاق گذشتگان ایران به سرعت عبور میکردهاند. این تحقیر تاریخ بعد از انقلاب اسلامی به دست خودیها در ادامه سیاستهای آنان اجرا شد. بیارزش جلوه دادن تمامی پیشرفتهای ایرانی، اولین تیری بود که آنان در چنته داشتند و در بسیاری از موارد آن را به مسخره هم میگرفتند و همه را به صورت جوک بیان میداشتند تا کسی حتی جرأت ابراز آن را هم نداشته باشد. اگر خودشان یک قاشق متعلق به ناپلئون را پیدا میکردند، با هزاران افتخار مطرح میکردند که ما با قاشق غذا میخوردیم ولی پیدا شدن آثار تمدنی 15 هزار ساله، چیزی جز تمسخر لازم نداشت.
آنها میدانستند اگر ایرانی به تاریخ خود آگاهی پیداکند و بداند که پایههای اصلی تمدن جدید در ویرانههای آن بنا شده است، ممکن است مدعی شود. و الآن آن روز فرارسیده تا ادعانامهای علیه غرب تنظیم شود. چرا آنان وقتی یک ایرانی در خیابانشان راه میرود، او را دستگیر میکنند و مثلاً به جرم نداشتن موی زرد محاکمه میکنند ولی ما نمیتوانیم آنهایی را که هواپیمای مسافربری ما را سرنگون کردهاند، به پای میز محاکمه بکشیم؟ و درست در زمانیکه باید مجرمان غرب را دستگیر و برعلیه آنان ادعا نامه تنظیم نماییم به دستگیری خودیها مشغول شده و برا ی آنان پروندهسازی میکنیم. (آیا هنوز زمان آن فرا نرسیده که به جای انتقامکشی این قوه از آن قوه، رییسجمهور محترم پادرمیانی کند و مسأله را حل کند تا مردم تصور نکنند مجلس به خاطر تحقیق و تفحص که حق قانونی اوست در ابتدای شروع به کار خود، مورد تهدید قرار گرفته است). به نظر میرسد زمان آن رسیده که برای احقاق حق خود از غرب بپا خیزیم و از آنان بخواهیم که در امور داخلی مادخالت نکنند. چرا آنها باید در رسانههای خود هرچه میخواهند بگویند و اجازه ندهند که به همان میزان، ایران از خود دفاع کند؟ مگر قانون آزادی ابداعی واختراعی خودشان نمیگوید آزادی تا جایی معنی دارد که به دیگران آزار نرساند؟ چرا صبح تاشب آنها صحبت حمله به ایران را در رسانههایشان مطرح میکنند و ایرانیها را در استرس نگه میدارند و از غرب وحشی یک چهره جنگطلب بدون منطق میسازند؟ همین موضوع آنان در همه امور ایران و کشورهای همسایه تأثیر دارد. آیا گرانیها علتی جز جو روانی دارد؟ هنوز عملیات بانکی را محدود و بلوکه نکردهاند که قیمت نفت بالامیرود. هنوز بعد از سی سال جرأت یک حمله کوچک به ایران را نداشتهاند، ولی همیشه صحبت از حمله کردهاند. آیا جز برای این است که عوامل داخلی آنها اجناس را گران کنند و ریال را بیارزش جلوه دهند. تا صحبت یک حمله میشود، بلافاصله شایعات شروع میشود. مسؤولین را به خرید دلار و خروج آنها به کشورهای بیگانه متهم میکنند. آمار نشان میدهد هر روز یا حداقل یک روز درمیان این شایعات پخش میشود و تا حالا اگر مسؤولین میخواستند فرار کنند یا پولهایشان را به خارج ببرند و هر روز ارقامی که این شایعات میدهند اجرا شود چه مبالغ کلانی میشد که در هیچ بانکی وجود ندارد؟ یک محاسبه ساده نشان میدهد در عرض سی سال بعد از پیروزی ایران هرروز حمله آمریکا و نابودی انقلاب اسلامی و فرار سران و بردن پولهای این مملکت را شایع کردهاند این شایعات البته با هدف اصلی تطهیر خروج داراییهای ایران به سمت آمریکاست اما حساب ساده آن یعنی ده هزار بار تا حالا آمریکاییها حرفشان را پس گرفتهاند و ده هزار بار پولهای ایران خارج شده ده هزار بار مسؤولین فرار کردند! همه تبلیغات سی ساله آنان فقط باعث شده چند روشنفکر جوگیر شوند و پناهنده سیاسی شوند و اطلاعات ایران را لو بدهند و به یک لقمه نان پناهندگی برسند. حداکثر چند نفر دیگر که جو آنها را گرفته، فرزندشان را به انگلیس فرستادند و برای آنها شناسنامه آمریکایی گرفتند یا دخترانشان را راهی دبی کردند... مسلماً آمار اینها درمقابل آمار کسانیکه درراه وطن شهید شدند یا جانباز شدند، بسیار حقیر است و نشان میدهد ممکن است عدهای تحت تأثیر قرار بگیرند ولی اینها همیشه وجود داشتهاند مگر جاسوس شدن و یا وطنفروشی شغل جدیدی است؟ در طول تاریخ بودهاند جاسوسانی که به عنوان ستون پنجم دشمن عمل کرده، باعث ایجاد جو روانی شده وگرانی و تورم را به کشورشان هدیه کردهاند. حالا برعکس، اگر روزی شایعه حمله به ایران برداشته شود، چنانکه اخیراً میگویند یکی از مسؤولین رفته و همه شرایط آنها را قبول کرده! در این صورت، دیگر چه کسی دلارها را خریداری کرده و به خارج میفرستد و برای پسرش شناسنامه آمریکایی میگیرد و یا در سوییس حساب باز میکند؟ میبینیم که جنگ روانی دشمن فقط برای مسایل اقتصادی است ولی خداوند آن بالا ایستاده و شر آنها را به خودشان برمیگرداند. اینهمه گرانی نفت برای چیست و به ضرر کیست؟ در اصول اسلامی میخوانیم که هرچه برای خود میخواهی برای دیگران هم آن را بخواه. وقتی ما میگوییم که دست از جنگ روانی بردارید، به نفع خودشان هم است. اگر در آمریکا هر روز شایع نکنند که ایران تروریست است و قرار است که یک حمله سراسر ی به آمریکا بکند و همین حرفهایی که در ایران شایع میکنند؛ همان حرفها را درست برعکس برعلیه ایران در آمریکا ترجمه نکنند. چه کسی بنزین میخرد و انبار میکند؟ یا نفت شش ماه دیگر و یا یکسال دیگر را که هنوز استخراج نشده، با قیمتهای افسانهای خریداری میکند؟ از قدیم گفتهاند چاه نکن بهر کسی، اول خودت دوم کسی!
ممکن است که غرب و غربیها خود را خیلی زرنگ بدانند، ولی آدم زرنگ همیشه در ته چاه است. زیرا چاه را برای دیگران میکند ولی وقتی میبیند دیگران نمیروند مجبور است خودش برود ! معنی علمی این حرف آن است که بحرانسازان جهانی، وقتی بحرانسازی میکنند ناچار خودشان نیز درگیر بحران میشوند. وقتی جو جهان را پلیسی میکنند، فقط به این خاطر که بتوانند اسلحه بفروشند، ناچار دبیرستانهای خودشان هم محل تیراندازی دانشآموزان میشود. وقتی سیاست اقتصادیشان برمبنای درآمد قاچاق مواد مخدر بنا میشود و تنها راه حصول درآمدهای بالا را قاچاق هرویین و کوکایین بدانند، طبیعی است که بغل گوششان همه دانشآموزان دختر و پسر امریکایی هم جز به ماری جوانا و کوکایین به چیز دیگری نیاندیشند و البته وعده خداوند حق است زیرا گفته اگر ملتی خوب عمل نکند، آنها را از بین میبرد. در آمریکایی که دانش آموزان آن یا معتاد هستند و یا هفت تیرکش، کسی به سن بالا نمیرسد که بتواند کیان آن را حفظ کند. اقتصادی که اولینهای درآمدیاش از قاچاق اسلحه و مواد مخدر باشد، این درآمد نان شده بر سر سفره آمریکاییان مینشیند و معلوم است که نان حرام چه بر سر آنان میآورد. آمارهای تکاندهنده جرم و جنایت در امریکا ثابت میکند که نتیجه کسب حرام چیزی جز نسل حرامزاده نیست. چیزی که خودشان هم به آن اقرار دارند و میدانند بیش از 50 درصد کودکانشان نامشروع هستند. اگر پیشرفتی هم دیده میشود، نه به دست آمریکاییهاست بلکه به دست مهاجران است. این ایرانیها هستند که در آنجا فعالیت میکنند و کرسیهای بالای علمی را به دست میآورند. آسیاییها و افریقاییها هستند که مدارج علمی را در دانشگاههای آمریکا و اروپا طی میکنند. لذا اگر مسؤولین مملکتی ما کمی واقع بین باشند، میتوانند تمامی اینها را به نفع جمهوری اسلامی تمام کنند. قدم اول هم قطع وابستگی به دلارهای آمریکاست زیرا میتوانند با تکیه بر پول ملی قدرت خود را حفظ کنند و مایه سرشکستگی پول ملی نشوند. اگر یک دلار که اکنون در همه جای دنیا در مقابل ارزهای دیگر کاهش مییابد، در ایران هم کاهش یابد، هزار ریال غرور ملی افزایش مییابد... و باید که این راعمل کنند.
دراثر کاهش ارزش دلار، همهی اجناس تولیدی ایران قدرت رقابت در بازار جهانی را پیدا میکنند و صدور کالاهای یارانهدار و قاچاق آنها کاهش مییابد. خزانه ریالی افزایش مییابد و حجم پول در گردش کاهش پیدا میکند زیرا مردم برای خرید دلار ارزان تمام پساندازهای خود را به بانک مرکزی میدهند