دانشگاهها و مدارس تعطیل میشود و بیش از 18 میلیون نوجوان وجوان راهی کوچهها و خیابانها میشوند. آیا برای اینها فکری شده است؟ به نظر میرسد اینها سه دستهاند: یک دسته که پدر و مادر ثروتمند دارند لذا سفرهای خارج و داخل و ویلاهای شمال شهر و شمال کشور و دبی و سه بی! و غیره و یا حداقل کلاسهای زبان و موسیقی میروند تا آمادگی پریدن به آن طرف را پیدا کنند!
دسته دوم برعکس یا پدر ومادر ندارند یا پدر و مادرشان آنقدر فقیرند که اوقات فراغت را اصلاً نمیفهمند خوردنی است یا پوشیدنی و این نوجوانان و یا جوانان باید بروند دنبال کار تا لقمه نانی به دست آورند و زندگی خود را ادامه دهند و اگر میخواهند ادامه درس بدهند و یا ادامه زندگی... گرچه بالاترین تفریح کار است، ولی کودکان کار هرگز از کار، تفریح را نمیفهمند زیرا با پس گردنیها ی اوستایشان یا باید هرروز صبح علیالطلوع بروند و شام برگردند و یا اینکه از ترس اخراج شدن، تن به بیگاری بدهند ومجانی کار کنند و فکر تفریح و ورزش و اوقات فراغت برای آنان یک رویا و خیالی بیشتر نیست.
میماند دستهی سوم که طبقه متوسط هستند و میمانند که چه کنند؟ نه پول دارند که به ویلاهایشان بروند و نه آنقدر فقیرند که بچههایشان را به بیگاری بفرستند. اینها عدهای از بچههایشان به مدرسه میروند تا در 16 هزا ر پایگاه تابستانی نامنویسی کنند ولی برخی نیز اصلاً نمیخواهند دیگر روی مدرسه را ببینند که شاید سازمان تبلیغات اسلامی و یا بسیج و یا ادارات پدرانشان این ذهنیت آنان را خوانده و جداگانه برایشان تفریحاتی را تدارک دیدهاند. حفظ قرآن وآموزش آن از مهمترین برنامههایی است که تمامی این مراکز برای خود دارند. و این البته به آن معنی است که باز هم بار سنگین تعلیم و تربیت را به دوش خداوند میاندازیم که خودش اینها را آفریده خودش هم تحویل بگیرد! و البته نتیجه بدی هم نداده زیرا« من قراء القران و هو شاب مؤمن اختلط القران بلحمه و دمه»: اگر کسی قرآن بخواند و او نوجوان مؤمنی باشد، قران با خون و گوشت او آمیخته میشود و موفقترین آموزشها در تمام کشورهای اسلامی همین آموزش قرآن است که بخش اعظمی از اوقات فراغت آنان را برای یادگیری و حفظ پر میکند. در کشورهای غیر اسلامی هم باز ترجیح میدهند از کلیسا یا کنیسه و یا حتی معبد برای این کار استفاده کنند زیرا ارزانترین و مؤثرترین روش برای آموزشهای خارج از دبستان است. بخش مهم بعد از آموزش قرآن، آموزشهای علمی و کلاسیک است که برای بسیاری از دانشآموزان جاذبه اختیاری و برای برخی جاذبه اجباری دارد. آنها که دوست دارند زودتر بزرگ شوند و به کلاسهای بالاتر بروند، جاذبهشان اختیاری و برعکس، آنهاییکه دوست ندارند بزرگ شوند و به کلاسهای بالاتر بروند، جاذبههایشان اجباری است و به زور پدر ومادرشان به این کلاسهای تقویتی یا تجدیدی میروند.
اما مهم این است که آیا این کلاسها هم مجانی هستند یا دارای شهریه؟ اینکه شهریه نداشته باشد، برای همه خوبست؛ گرچه عدهای معتقدند هرچیز رایگان باشد بی ارزش است و باید برای خالی نبودن عریضه، یک حداقلی هم بگیرند ولی اگر این حداقل به حداکثر برود مکن است برای برخی بهتر باشد چون تعداد کمتری میتوانند شرکت کنند و این به نفع دهک بالای این طبقه متوسط است و به اصطلاح کسانی میتوانند در این کلاسها شرکت نمایند که دستشان به دهنشان میرسد و اینها هم یا جیب پدر ومادر را خالی میکنند و یا از خیرش میگذرند.
اما همه اینها موقعی جواب میدهد که در کنارش یک استخر و اردویی هم باشد و یا زمین بازی و ورزش هم داشته باشد. لذا هر دو مورد در قانون اساسی دیده شده است. آموزش رایگان است و در اصل سوم هم ورزش رایگان را برای همه پیشبینی کردهاند و لذا دید درآمدی داشتن برای اینگونه فعالیتهای فوق برنامه اشتباه است. گرچه حتی یک ریال هم درآمد برای مدارس اهمیت زیادی دارد که آنان ناچارند در این راه حرکت نمایند. اما نمیتوان سیاست کلی را براین مبنا پایهگذاری نمود. لذا باید گفت که اگر 18 میلیون را به ده قسمت نماییم همتراز با کل جامعه دو دهک بالا و دو دهک پایین و60 درصد بقیه متوسط هستند و لهذا ورود20 درصد آنان به بازار کار غیر قابل اجتناب است و20 درصد دهک بالا هم برنامه گردشگریشان حتمی است و تنها 60 درصد امکان حضور در طرحهای دولتی را دارند و این 60 درصد با توجه به بودجههای پراکنده ممکن است نتوانند کاملاً پوشش داشته باشند و بهترین راه هماهنگی ارگانهاست. یعنی اگر آموزش و پروش و یا شهرداری و یا هر ارگان دیگری بخواهد بدون هماهنگی و فقط در حیطه خود عمل کنند، موازیکاریها مانع به کارگیری همه امکانات میشود. مثلاً آموزش و پرورش بخواهد وسیله نقلیه تهیه کند، ممکن است از لحاظ فنی نتواند آنها را ساپورت کند و یا شهرداری نتواند نیروی کافی برای آموزش آنان داشته باشد اما هنگامیکه تعمیم در نظر باشد و همه در آن منظور شوند، بودجه آن نیز از بودجههای کل ادارات منظور خواهد شد. اکنون قسمتهای فرهنگی شهرداری بقدری بودجه دارند که غالباً برای اینکه برگشت نخورد، به اسراف کاری روی میآورند در حالیکه مثلاً کل گردشگری ایران فقط 500 میلیون تومان بودجه یکسالهاش است. میتوان به طور قطع گفت که برنامهریزی اوقات فراغت نباید در اختیار وزارت آموزش وپرورش تنها باشد یا فقط در اختیار شهرداری شاید در یک شورای مهمی که اساس آن گردشگری و اکو توریسم باشد، بهتر باشد و یا زیر نظر وزارت کشاورزی باشد، بهتر باشد زیرا حدود 50 درصد محصولات در فاصله برداشت تا مصرف از بین میرود و همین امر میتواند بودجه اوقات فراغت را تأمین کند. برداشت محصولات مخصوصاً در ایام تابستان هم کار است و هم تفریح و هم باعث توریسم، طبیعی میشود و درآمد زاهم هست. مثلاً اگر روزی تمام دانشآموزان به شمال کشور دعوت شوند و درختان پرتقال و نارنگی و کیوی مورد حمایت قرار میگیرند و دیگر شاهد پلاسیدن این میوهها در کنار خیابانها و باغات نخواهیم بود. حداقل آن است که دانشآموزان آن را خودشان میخورند! و اگر سیر شدند، در سبدها میریزند و برای فامیلهایشان میفرستند. یا دانشآموزان تهرانی یک روز دعوت شوند به ارومیه دیگر سیبی پای درختها در تمامی باغها دیده میشود؟ اگر روزی اهالی میناب یا بوشهر و حاجیآباد، بچههای اصفهانی را دعوت کنند آیا لیموترشی روی زمین میافتاد. این است که باید همه دستگاهها با بودجه کافی به میدان بیایند و همه چیز برای جوانان رایگان باشد و بعد از انجام این تعطیلات نیز بازدهی لازم مالی را داشته باشد تا بودجه را به جای خود برگرداند.
تور کار یا Work Tourism
پیشنهاد اصلی این مطلب، تور کار است. دراین روش هم گردش وسیاحت است و هم تجارت و تولید و درآمد. ابتدا باید کشور را به چند قطب صنعتی وکشاورزی و یا خدماتی تقسیم کرد. مثلاً ممکن است مناطق ویژه اقتصادی به کار خدماتی از قبیل ترخیص وحمل و ترابری و واردات و صادرات و تخلیه و بارگیری بیشتر نیاز داشته باشند، لذا این مناطق به عنوان قطبهای خدماتی معرفی شوند و روستاها غالباً زمینه کشاورزی دارند و اگر مراتعی داشته باشند، دامداری معرفی خواهند شد. دریاها مناطق صید آبزیان و شهرکهای صنعتی و شهرهای بزرگ نیز به عنوان قطب صنعتی منظور شوند. این قطبها برای نیروی انسانی مورد نیاز خود در فصل تابستان برنامهریزی کنند و سپس آن را به مراکز کاریابی یا جهادهای روستایی و شهری اعلام نمایند.
برای فعالتر کردن این بخش میتوان دستمزدهای پایین را به عنوان عامل برتر یا مزیت نسبی آن اعلام نمود. کلیه مدارس هم آمادگی تبدیل به خوابگاه شبانهروزی را داشته باشند و برای انجام همه این امور از خود دانشآموزان استفاده شود تاهم هزینه کمتری داشته و هم برنامهریزی با تعهد و علاقه لازم انجام شود. سازمان ملی جوانان و سازمانهای دانشجویی و دانشآموزی میتوانند منبع نیروی انسانی مناسبی برای طراحی و اجرای این طرح باشند. کارخانجات موظف باشند دراین ایام سه شیفته کار کنند و طرحهای عمرانی دولت هم طول پروژه خود را به یک سوم تقلیل دهند. تا بدینوسیله نیاز به نیروی کار به طور طبیعی ایجاد شود.
تجربه دولت و سازمانهای دولتی و جمعیتهای مردمی دراین زمینه بسیار زیاد است. از زمان قبل از انقلاب اسلامی که اردوهای تابستانی کار بوده و در دوران انقلاب اسلامی که به فرمان امام خمینی، جهاد سازندگی ایجاد شد. نیروهای پیشاهنگ یا جوانان هلال احمر در گذشته و بسیح درامروز همه و همه تجربهاندوزی خوبی است. سفرهای تابستانی و مخصوصاً سازماندهی سال گذشته سفرهای نوروزی با ایجاد ستاد گردشگری توانسته بود تا 70 میلیون مسافر را ساماندهی نماید.
توزیع نیروی کار رایگان یا کم هزینه
با اعلام آمادگی کلیه مزارع وکارخانجات و سازمانها و شرکتها، توزیع نیرو آغاز میشود. ابتدا باید سعی کرد که نقاطی که تقاضای بیشتری داشتهاند پوشش داده شوند. این امر به لحاظ روند کاری و ایجاد روحیه و وجدان کاری بسیار مهم است زیرا تمرکز بر مکانهای کم اهمیت نه برد تبلیغاتی دارد و نه در کاهش هزینه مؤثراست. مثلاً وقتی فولاد خوزستان یا ذوبآهن اصفهان یا نورد اهواز اعلام کند که انبارگردانی دارد؛ خواهید دید که به تعداد زیادی کارآموز نیاز دارد. این امر از چندین جهت به نفع آنهاست زیرا انبارگردانی در طول تمامی دوران تولید به خوبی انجام نمیشود و معمولاً بسیاری از اموال به زیان این شرکتها یا ثبت نمیشوند و یا درجات و طبقات مناسب دریافت نمیکنند. مثلاً کالاهای درجه یک به علت کم حوصلگی و نداشتن فرصت و نیروی لازم به دور انداخته و یا جزو ضایعات شمرده میشوند. بنده به جرأت میتوانم بگویم هنوز دولت و شرکتهای دولتی از داراییهای خود خبر ندارند و با تجربه سی ساله خود در امور حسابرسی و حسابداری؛ میتوانم بگویم همه سیستمهای انبارداری چیزی جز تخیلات حسابداران نیست! همیشه مغایرتهای موجودی کالا بسیار زیاد و غیر قابل جمعآوری است. در خصوص اموال دولتی که اصلاً جای بحث نیست زیرا دولت از صورت ریز حتی یک اتاق کوچک بیخبر است. صبح که صورتبرداری میکنند، شب همه آنها بر هم میخورد! و تازه سیستم حسابداری دولتی این اجازه را نمیدهد که سرجمعدار اموال، درست کار کند زیرا چیزی به نام دارایی و یا اموال وجود ندارد. در سیستم مالی دولت، هرچیزی خریداری میشود، هزینه است! و لذا در ترازنامه منعکس نمیشود و مقامات از ارزش ریالی یا تعدادی آنها خبر ندارند و اگر خیلی فشار بیاورند، دو روز رونویسی میشود و بعد هم فراموش میشود و به محض سؤال مجدد؛ دوباره دو روز قلمها به کار میافتد و همه اینها تعطیل میشود و زمینه فساد اداری و مالی در ارگانهای دولتی همین است. مثلاً ستاد اجرایی میفرستدکه بروید بینید این خانه صاحب دارد یا نه. مأمور میرود و وقتی از آن خوشش میآید، خودش مینشیند و گزارش میدهد که چنین ملکی وجود ندارد و آدرس مثلاً اشتباه است! و دانشآموزان و لشکر جوان و پرانرژی میتواند جلوی این اسرافکاریها رابگیرد و تابستانی پرماجرا و درآمد زا را داشته باشد