دولت نهم دولت کار وکوشش بوده و در دو سه سال اول این دوران؛ ریاستجمهور به دور از هیاهو به سازندگی و کارهای عمرانی پرداخت. رشته مهندسی و تحصیلات دکترا در دانشگاههای تهران بخصوص دانشگاه علم و صنعت، ایشان را با مشکلات پروژههای عمرانی آشنا ساخته بود به طوریکه دراین مدت طول مدت پروژهها به طور شگفت انگیزی کاهش یافت و بسیاری از طرحهای طولانی مدت به پایان رسید. همین عشق و علاقه به کار و کوشش بود که حسادت دیگران را برانگیخت و کسانیکه دستمزد بیکاری میگرفتند را برآشفت. آنان با استفاده از خلاء موجود که دولت سعی داشت از خود تبلیغی نکند تا فرصت بیشتری برای رسیدگی به مسایل مردم داشته باشد، استفاده کرده و هجمههای فراوانی را برعلیه آن انجام دادند. رهبری معظم انقلاب اسلامی، شخصاً به میدان آمد و بخشی از این خلاء را پرکرده و از مظلومیت دولت در مقابل تهاجمات ناجوانمردانه دفاع نمود زیرا ایشان هم به کار برای مردم به عنوان یک ارزش اساسی معتقد هستند و لذا بیش از این صلاح ندیدند که دولت کار و کوشش تنها بماند. اما این بار دشمنان خارجی به میدان آمدند. آنها با طرح خیالی حمله به ایران، خواستند تا جو روانی ایجاد کرده و مشکلات اقتصادی و تورم را به وجود آورده و به گردن دولت بیاندازند. گرچه این حیله به خودشان برگشت و اکنون بانکها و مؤسسات آمریکایی و اروپایی، یکی پس از دیگری اعلام ورشکستگی میکنند و بیشتر اینها هم نتیجه جنگ روانی است زیرا مردم هجوم به بانکها را فقط به خاطر امنیت روانی خودشان آغاز کرده و همانطور که قبلاً هم اعلام شد، دیگر به بانکها و مؤسسات مالی و شرکتهای اعتمادی ندارند. این عمل دشمنان چگونه به خودشان برگشت؟ با یک حرکت کوچک رهبری انقلاب اسلامی که در اوج شایعات حمله به ایران دستور مانور نظامی دادند و یکی از موشکها را آزمایش نمودند، بلافاصله اثر اقتصادی را گذاشت. نفت ارزان شد و بانکها ورشکستگی اعلام نمودند و معلوم شد همه گرانیها فقط یک دسیسه بوده و از منطق اقتصادی به معنی علم اقتصاد بهرهای نبرده بودند.
لذا مانند بازی شطرنج اکنون ایران به خوبی میداند که چگونه دشمن را سرکار بگذارد و آنها را وادار به ضعف خود بکند. اما هنوز تعدادی ظاهراً اصولگرا دلشان بیشتر از خود امریکاییها و اروپاییها برای آنها میسوزد وهمچنان بر طبل مخالفت میکوبند و این بعید نیست زیرا دیگر دشمنان فهمیدهاند از چپگرایان و مخالفان و به طور کلی اپوزیسیون دیگر کاری برنمیآید لذا به سراغ آن دسته و یا جناحی رفتهاند که ظاهر اصولگرا داشته ولی هدفشان منافع شخصی است. همه میدانند که اصولگرایان واقعی کسانی هستند که رهبری انقلاب اسلامی را قبول داشته و نظرات ایشان را میپذیرند و مقام معظم رهبری هم با تأکیداتی که بر دولت نهم و شخص احمدینژاد دارند، بعید است به کاندیدای کس دیگری رأی دهند. البته آزادی انتخاب به معنی کاندیدا شدن هست وبهمین جهت ما در جبهه اصلاحطلب شاهد ظهور حداقل ده مدعی در این زمینه هستیم. البته همین کاری که دکتر باهنر در جبهه اصولگرایان تبلیغ میکند، محمد هاشمی هم در جبهه اصلاحات پی گرفته، ایشان هم با اینکه میداند که دکتر خاتمی یا مهندس موسوی کاندیدا نخواهند شد ولی برای تضعیف موقعیت جناح مقابل و نگهداشتن آنان در استرس دایمی، اینها را مطرح میکند. اما همه میدانند معمولاً کسانیکه دکتر خاتمی یا مهندس موسوی را مطرح میکنند، کسانی هستند که هرگز پای صندوقهای رآی نیامدهاند و نخواهند آمد و لذا اظهار نظر آنان پشیزی ارزش ندارد و فقط میخواهند از درصد بالای آرا بکاهند لذا هرچه تعداد اصلاحطلبها برای کاندیداتوری بیشتر باشد، طبیعتاً وحدت در بین آنها کمتر بوده و با پراکندگی اعتقادی که در بین آنان وجود دارد، محال است که به وحدت برسند و تفرقه آنان باعث شکستن آرا خواهد بود. در بین اصولگرایان هم وحدتی حاصل نخواهد شد. دلایل این امر بسیار ساده است زیرا کاندیداهای مطرح هرکدام یک مزیت نسبی دارند و لکن یک ایراد کلی هم دارند. ایراد کلی آنان همان پولدار بودن یا تظاهر به پولدار بودن است. از تشکیل ستادهایشان از هم اکنون تا خرید روزنامهها و ایجاد خبرگزاری و غیره تا بخششها و یا ایجاد طرحهای درآمدزا، همه و همه گویای این است که میخواهند ثابت کنند از احمدینژاد پولدارتر و دست و دلبازترهستند اما صرفهجویی یا سختگیری احمدینژاد ممکن است به کام دولتمردان خوش نیاید ولی محبوب مردم است. مردم همیشه با فساد، از هرنوع چه فساد اخلاقی وچه فساد اقتصادی مخالف هستند و سؤال از کجا آوردهای یک سؤال قانون اساسی است. وقتی مثلاً دکتر قالیباف به هر خبرنگاری 50 هزار تومان میدهد، خبر نگار آن را میگیرد، ولی خیلی ساده است که از خودش بپرسد این پول از کجا آمده؟ اگر از بیتالمال میدهد و از بودجه شهرداری که کار درستی نیست زیرا خبرنگاران کارمند شهرداری نیستند و اگر از جیب خود میدهد، او که شغل غیر دولتی ندارد و حقوق دولتی هم که معلوم است. خود به خود جواب این سؤال بسیاری از مسایل را روشن میکند. یا مثلاً وقتی مهندس ضرغامی در تمامی همایشهای خود بالاترین هزینهها را انجام میدهد و همیشه هم درهمایشهاست .
شرکت کنندگان همایشها بدشان نمیآید که چندین نوع غذا بخورند و غذای چندروزشان را مهمان باشند ولی همه چیز فقط شکم نیست. بالاخره آنها هم وجدان دارند و ممکن است دو سه روزی در مستی این غذاها بمانند، ولی ساعتی یا لحظهای هم به خودشان خواهند آمد و همان سؤالها را خواهند نمود.
چند نمونه بحرانسازی
برای بررسی بهتر عملکرد اقتصادی دولت، بهتراست چند نمونه از بحرانسازیها را بررسی کنیم. اولین گامِ دکتر احمدینژاد، مطرح کردن عقاید شیعی و نظرات ائمه در سازمانهای بینالمللی بود. کاری که بعد از شهید رجایی فراموش شده و غالباً در حد دیپلماسی و حتی کمتر از حد آن عمل میشد. در واقع تا قبل از این، دیگران دیکته میکردند که ما چه بگوییم، ولی ادبیات جدید؛ دیکته ما به جهانیان بود. امروز در مسایل هستهای یا مسایل دفاعی و اقتصادی، مشاور خارجی نمیگیرند که آداب معاشرت را به آنان یاد بدهد! ما بعینه شاهد بودیم که آقایان برای چند مسافرت خارج ازکشور و تحت عنوان آموزش دیپلماسی به کارهایی تن دادند که اکنون کره شمالی انجام میدهد و نتیجهی آن را در مسایل هستهایشان مشاهده میکنیم. پایان یافتن مسایل هستهای ایران هنوز برای خیلی از افراد داخلی باور کردنی نیست! در حالیکه آمریکا بدون پیش شرط غنیسازی در مذاکرات شرکت میکند. اینها حیران و سرگردان این راهم یک برنامه میدانند. درست مانند زمان جنگ که وقتی حتی ایران در خاک دشمن هم پیشروی میکرد، میگفتند این کلک صدام است و عقبنشینی تاکتیکی کرده! کسی که قدرت داشته باشد، نیازی به عقبنشینی ندارد چه برسد که از آن بخواهد تاکتیکی استفاده کند. حتی سفر آقای روحانی و امثال ایشان هم نتوانست روند سریع به پایان رسیدن را کند کند. سومین گام، معرفی کابینهای نسبتاً جوان بود. متأسفانه در عرض سی سال، بدنه دولت خود تبدیل به یک طبقه اجتماعی شده بود و سیستم نا کار آمد مدیران ادواری باعث شده بود تا خون جدیدی به شریانهای اداری نرسد. همه طرحها، همان طرحهایی بود که در زمان طاغوت ترسیم شده بود. این طبقه جدید جز با اسرافکاری و تبذیر و مصرف اموال دولتی به کار دیگری عادت نداشتند. یکی دیگر از مسایل، همین موضوع است که کابینه تعهد نمود از حقوق دولتی استفاده نکند و از همان دریافتیهای قبل از مسؤولیتشان در آمد داشته باشند. چیزی که اسرافکاران حتی در مخیله خود جا نمیدادند زیرا از نظر آنان، پُست دولتی همچون صیدی بود و یا همای خوشبختی بود که بر سرشان نشسته بود و باید تا آخر عمر خود و خانوادهشان را تأمین میکرد. کمکم دست اسرافکاران قطع شد و آنان به بهانهتراشی روی آوردند و تغییرات ایجاد شده را ضد ارزش معرفی کرده وثبات در مدیریت را مطرح نمودند! در حالیکه امام خمینی (ره) میفرمود انقلاب و اسلام به هیچکس وابسته نیست و نباید عدهای تصور کنند دولت یا اسلام و یا انقلاب، ملک خصوصی آنهاست. آنها نه تنها از بدنه دولت جدا شدند، بلکه حتی تجربیات با ارزش خود راهم باخود بردند. کاری که تمامی عناصر دولتی زمان شاه بعد از انقلاب اسلامی انجام دادند و تصور نمودند با خارج کردن پولهای خود میتوانند مردم را درهم بشکنند. اینان نیز در خارج از کشور در دبی وسه بی سرمایهگذاری کردند و تا توانستند سرمایه مملکت را به خارج بردند، ولی نتیجه درست برعکس شد. همه خرده پولهای رفته به صورت قلمبه به ایران برگشت و قیمت نفت تا سه برابر افزایش یافت و هرچه آنان در حلقوم غرب ریخته بودند، یک شبه به ایران بازگشت.
گام چهارم، مقابله با تبلیغات بود. دشمنان و دوستان نادان همه چیز را برعلیه دولت خواستند. آنها حتی خشکسالی و نبود باران را بهانه کردند. بدنه دولت در سازمان آب، به جای استفاده از تخصص خود برای بهتر شدن با راهنماییهای غلط سال را با بیآبی و بیبرقی روبرو کردند. آنها نگذاشتند سدها در فصل زمستان پر شود، گفتند سرریز میشود و بعد که در بهار، باران کم شد سدها خالی ماندند و برقابیها کم شدند... اما همه اینها هم با طرح جدید تحول اقتصادی دولت مانند یخ آب شدند. طرح اقتصادی دولت، طرحی است که باتوجه به نزدیک شدن به انتهای انتخابات اجرا میشود و انتخاب مجدد این دولت را تضمین میکند. مردمی که ماهیانه یکصد وپنجاه هزار تومان دریافت کنند و مبلغی هم از سهام عدالت به آنان داده شود، هرگز به فکر انتخاب شخص دیگری نخواهند بود. حتی اگر مخالفان مخالفت کنند و این پولها داده نشود هم به نفع احمدینژاد خواهد بود. یعنی این طرح در واقع سه قفله کردن حریفان است. اگر مجلس یا کارشناسان بیایند و ثابت کنند که پرداخت این پول خوب است که دولت مجری آن میشود و اگر حتی برعکس؛ بگویند که تورم زاست و جلوی دولت بایستند، مردم خواهند گفت احمدینژاد میخواست پول بدهد ولی بقیه نگذاشتند و جریان شاه میبخشد و شاه غلام نمیبخشد، میشود!
به هرحال و به زبان ساده، مخالفان چه بخواهند وچه نخواهند باید 5 سال دیگر این دولت را تحمل نمایند و معلوم نیست دولت بعدی که میآید، سرسختتر و رادیکالتر از این نباشد زیرا خواست مردم این است که دولتمردان هیچ چیز برای خود برندارند و این خواستهی برحقی است و اکنون از سطح رهبری تا سطح وزرا این امر اجرا میشود و آنها هیچ چشمداشتی ندارند و اگر روند تکاملی در بین باشد، دولتهای بعدی بسیار زاهدتر و مؤمنتر و سادهزیستتر خواهند بود واین طور زیستن، هیچگاه به کام دنیاطلبان نخواهد بود.