آمارها در همه کشورها بزرگترین ابزار سیاستگذاریهای اجتماعی و اقتصادی است. اما این آمارها واقعی هستند یا خیر همیشه مورد سؤال بوده است. البته در روشهای آماری میتوان از جداول «زد» یا «تی» و امثال آن یا «آموزن چی دو» استفاده کرد و خیال خود را آسوده نمود، ولی در اجتماع اینطور نیست. زیرا واقعیت با این روشها تغییری نمیکند. مثلاً ما از روشهای آماری استفاده کرده ومیگوییم تورم 20 درصد است ومطمئن به روش خود هستیم. شاید اگر کسان دیگری بودند در این مراکز آمار گیری به سرعت رقم دیگری ارایه مینمودند مثلاً تورم را 30 درصد و یا 10درصد اعلام مینمودند اما آیا واقعیت کدام است؟ واقعیت این است که تورم وجود دارد و کار خودرا انجام میدهد و پیش میرود. لذا باید به بیماری اعداد گرفتگی یا رقم سالاری اشاره کرد. بسیاری از ماها دوست داریم واقعیت را همانطور که میخواهیم ببینیم. بزرگترین مثال، حرکت رییس کل سابق بانک مرکزی بود. او اعلام کرد چون تورم 13درصد است، پس نیاز به انتشار اوراق قرضه وجود دارد. پس از انتشار اوراق قرضه هم بلافاصله اعلام میکرد مثلاً یک درصد تورم کاهش یافته. یعنی به طور دستوری مثلاً تورم را کاهش میداد و به این خلاقیت خود آفرین ومرحبا میگفت. بسیاری از اقتصاد دانان ویا دانشمندان از طبقات محروم جامعه هستند. اینان در هنگام مطالعه دچار شوک عددی میشوند و بعد از اعدادی صحبت میکنند که در خیالات کسی نگنجد. مثلاً وقتی صحبت ثروت میشود، ابتدا میگویند طرف میلیونر است اما می بینند که مثلاً یک میلیون ریال اهمیتی ندارد و امروزه هرکس حداقل یک موتور گازی داشته باشد میلیونر است! حالا که ضایع شدهاند، دیگر سراغ عدد بعدی نمیروند که مثلاً بگویند میلیاردر است چون میترسند دوباره کار خرابی شود و مثلاً اگر بگویند هرکسی یک خانه در تهران داشته باشد، یک میلیارد ریال را دارد و لذا به دنبال رقم جدید میگردند. مولتی میلیاردر و... خودشان هم نمیدانند یعنی چه ولی میگویند تا طرف بفهمد ما منظور خود را رساندهایم. اما واقعیت چیز دیگری است اگر فلان کس حتی یک مولتی میلیاردر هم باشد، از نظر حسابداری او همان فقیر واقعی است چرا که این میلیاردها ریال یا تومان یا دلار متعلق به او نیست زیرا اینها درواقع حق کارگر یا دولت یا ملت است که داده نشده و نزد یک نفر جمع شده است. اگر این شخص دستمزد حقیقی کارگرانش را میداد، خمس و زکات میداد مالیات و بیمه را پرداخت میکرد و قیمت واقعی جنس خود را میفروخت، چیزی برایش نمیماند. در اجتماع هم همینطور است.
آمارها نشان میدهد که همه مردم سهام عدالت دریافت کردهاند، ولی وقتی از تک تک افراد میپرسید، میگویند فقط پرسشنامهاش را پرکردهاند. پس در نظر آمار دهنده، همینکه کسی پرسشنامه را پر کرد، جزو آمار حساب میشود ولی یک بازنشسته یا یک روستایی میداند که پرسشنامهی او در شورای روستا یا در اتاق بازنشستگی خاک میخورد و هنوز کاری انجام نشده است و دست او چیزی نرسیده است. در واقع برای تست اینکه چند نفر تا کنون توانسته سهام عدالت بگیرد، لازم نیست و نباید به مجریان مراجعه کرد بلکه باید به ذینفعان مراجعه کرد. آمارها نشان میدهد که از هر هزار نامهای که به ریاست جمهوری نوشته شده، 999 تای آن پاسخ گرفتهاند اما پاسخ به معنی اداری است نه به معنی واقعی. یعنی دفتر ریاست جمهوری آن را ارجاع داده است به مشاور یا افراد ذینفوذ در امر و بدیهی است که این به معنی حل مشکل نویسنده نیست مگر اینکه فرضیه یا انگارهی ما این باشد که منظور نویسنده نامه فقط این بوده که نامش درلیست نامهی نویسندگان ثبت شود! و او هم به همین راضی است که اسمش در کامپیوتر ریاست جمهوری ثبت و جلوی نامش علامت گذاشته شده که نامه به رؤیت رییس دفتر رییس جمهور رسید و ایشان در هامش نامه، آن را به وزارتخانه مربوطه جهت رسیدگی ارجاع نموده و رونوشت آن جهت پیگیری برای ذینفع ارسال شد و او هم این نامه را دریافت و به همه دوستان نشان داده که ببینید: رییسجمهور جواب نامه مرا داده است. پس در اینجا بین آماره و انگاره هماهنگی است، یعنی بر فرض موجود، نویسنده نامه جواب خود را دریافت داشته. حالا فرض کنید منتقدان از راه برسند و نامه شخص را در روزنامهای درج کنند و یا خود نویسنده نامه دوباره به رییس دفتر نامه بنویسد که خب؟ و رییس دوباره دستور پیگیری صادر نماید. در این صورت، اطمینان دیگران نیز بالا میرود و میتوان مدعی بود که غیر از این نامه بقیه نامهها به مقصود رسیده و نویسنده نامه اکنون شاهد مثال را در آغوش گرفته و در نهایت شادمانی، نیازی به مکاتبه مجدد ندارد. پس انگارهها خیلی سریع ثابت میشوند، حتی از طریق برهان خلف و میتوان نتیجه گرفت که هیچ مشکلی در جامعه وجود ندارد زیرا دیگر مردم نامه نمینویسند و شکایتی را مطرح نمیسازند. آمارها هم نشان میدهد که بار اول مردم بسیار نامه مینویسند ولی بار دوم نامهها کمتر میشود و طبیعی است که بار سوم بسیار کمتر. اما باید فوراً نتیجه گیری کرد که مشکلات حل شده ومردم انتظاری ندارند یا باید بدبین بود وگفت که مردم از بینتیجه بودن نامهنگاری مطلع شده و خود را با نوشتن آن خسته نمیکنند؟ برای تست اینکه کدام انگاره صحیح است، تنها یک راه وجود دارد که این امر امکانپذیر نیست و آن این است که در یک مواجههی فِیس تو فِیس! از نویسنده نامه همه چیز پرسیده شود و اما اینکه امکانپذیر نیست؛ دلایل زیادی دارد زیرا نویسنده نامه هم انگارههای زیادی دارد. آیا قرار است در صدا وسیما پخش شود؟ یا فقط خود رییسجمهور یا مقام مسؤول خواهد دید یا به دست کسی خواهد رسید که از اوشکایت شده؟ و چون جواب هیچیک از این سؤالها معلوم نیست، لذا امکانپذیر هم نیست.
به طور مثال سالها پیش یک نفر بغدادی بود درتهران که محل کار و جلسات خود را در یک کبابی تعطیل شده در خیابان جمهوری برگزار میکرد و خودش را از دلسوزان و از مقامات قضایی مهم معرفی مینمود. شخصی به طور اتفاقی وارد این مغازهی به ظاهر تعطیل که درش از پشت باز میشد میشود و میبیند که طرف پاسپورت سه دختر جوان را در دست دارد و برای آنها به تنهایی ویزا صادر میکند که به دبی بروند. با توضیخاتی که این عرب بغدادی میدهد، معلوم میشود این دختران از دختران برخی مسؤولین هستند و ظاهراً میروند تا دیگر برنگردند! خیلی سادهلوحانه آدرس و مشخصات را مینویسد و به مقامات بالادست گزارش میدهد که ای بابا چه نشستهاید که اِل و بِل! فردا همانطور تلفن زنگ میزند و آن آقای بغدادی میگوید حالا برای ما گزارش رد میکنی؟ نامه الآن دست من است... خوب میتوان بقیه ماجرا را حدس زد. برای همین است اغلب کسانی که نامه مینویسند، برای اولین بار است! یا آخرین بار! یعنی یا تجربه ندارند و جواب نامه دریافت نکردهاند و یا میگویند سنگ، مفت و گنجشک مفت، شاید به نتیجهای برسیم و لذا اگر به نتیجه هم نرسید، زیاد ناراحت نمیشوند و این البته به زمان ما یا زمان گذشته یا حال و آینده وشخص خاصی مربوط نیست، بلکه بررسی فرایند آماره و انگارههاست.
در فرضیههای تعاونی مسکن و زمین رایگان و آهنآلات دولتی و غیره، قبلاً صحبتهایی شده است. ما میخواهیم یک نسبت آماری به دست دهیم تا مفهوم جوجهها را آخر پاییز میشمارند، روشن شود. یعنی مسؤولین آمار دهنده بدانند که مسؤولیت الهی و خدایی دارند و باید به مقامات صالحه آمار درست بدهند و اینها را مایهی آخرتی خود بدانند و نگویند که چند روزی دست ماست و بعدش مهم نیست. حتی آنهاییکه آمار معکوس میدهند هم باید بدانند که مهمترین اثر آمارها، باور مردم است و مردم باور خود را به آماره نباید از دست بدهند. به طور مثل امروز ما شاهد طرح نوسازی مسکن از سوی شهرداری هستیم و شهردار در مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرده که این طرح به نفع طبقات محروم تمام خواهد شد. تست این نظریه بسیار ساده است. همین مصاحبه را سه سال دیگر برروی پیشخوان وجدان بگذاریم؛ اما میبینیم هرگز چنین امری اتفاق نمیافتد. زیرا بعد از سه سال همه چیز تغییر میکند. ممکن است رییس دولت یا شهردار عوض شود. ممکن است قیمتها تغییر کند. ممکن است طرحها به خنسی بخورد و هزاران ایراد دیگر که معمولاً در هیچ زمانی این مقایسه صورت نگرفته است. کافی است بعد از سه سال که انتهای این پروژه یا پروژههای مشابه است، ما بیاییم ساکنین این طرحها و ساختمانهای این طرح را با صحبتها و وعدههایی که الآن میدهیم، مقایسه کنیم. ولی آیا تا به حال چنین شده؟ وقتی که خط فقر در جامعه را بررسی میکنیم؛ یا بسیار اغراق میشود یا بسیار ناچیز جلوه داده میشود. به هرحال مردم زندگی میکنند و همه هستند. اما در موقع آمارگیری همه عوض میشوند. اِلمانهای آماری ناگهان شیفت میکنند و چیز دیگری میشوند که آمارگیر را متعجب میکنند. برخی آمارها میگویند مردم هر روز فقیرتر میشوند ولی بعد میبینید هر روز تعداد خودروهای مدل بالا بیشتر میشود و خانههای شیکتر ساخته میشود. پس اینها کی هستند؟ از اجنه؟ خیلیها اینطور مطرح میکنند که اینها انگشت شمارند! با یک حساب ساده، 4 میلیون خودرو در تهران است و نزدیک به دو میلیون واحد مسکونی و واحد تجاری و اداری در تهران ده میلیونی یا پانزده میلیونی وجود دارد. اینهمه خودرو و اینهمه مغازه و اینهمه خانه مال چه کسی است؟ و این است که آمارگر گیج میشود. لذا باید انگارههای مخفی را شناخت تا اینگونه دچار سر درگمی نشد. مثلاً وقتی در پرسشنامه سؤال میشود که درآمد شما چقدر است؟ در واقع سریترین مسایل شخصی سؤال شده و لذا هیچکس درست نمیگوید. برخی برعکس خود را بالاتر نشان میدهند و برخی پایینتر! تا به واقعیت نرسیم. آنهاییکه پایینتر میگویند، تصور یا انگارهشان این است که ممکن است مالیات بگیرند و یا سرمایهشان را نابود کنند و یا ضرری به او بزنند و یا سهم اورا مانع گردند. و عدهای نیز بالاتر میگویند چون فکر میکنند که ممکن است بخواهند وامی بدهند و اگر درآمد کم باشد، چون قدرت پرداخت قسط کم نشان داده میشود، وام تعلق نمیگیرد! یا مثلاً فرزندشان را نمیتوانند به خارج بفرستند و یا...
تجربه بانکها یا صنایع خودروسازی دراین مورد بسیار شگفتانگیز است. درحالیکه آمارها اعلام میکنند در آمد اکثر مردم زیر خط فقر است و لذا آنها پساندازی ندارند، میبینیم با اعلام جوایز عجیب و غریب، ناگهان پولهاست که سرازیر بانکها میشود. به طوریکه مثلاً کسر بودجه شب عیدی آنها را میپوشاند و یا وقتی اعلام ثبت نام حج عمره یا عتبات میشود و یا صنایع خودروسازی اعلام وضعیت خاص میکنند.
میتوان نتیجه گرفت که واقعیت، امری است که با آن بازی میشود. هم از طرف آمارگیر و هم آمار شونده و هم تحلیلگر آمار و لذا همانند یونان قدیم که برای اثبات مدعا هرکس وکیل بهتری داشت پیروزتر بود، امروزه هم هرکس پیچیدگیهای آماری را بیشتر بداند، پیروز است. زیرا آمارهم مانند بقیه ابزارها فقط یک ابزار هستند، نه چیزی بیشتر و بالاتر و برای همین است که علیرغم اینکه امام علی بر اساس دفتر محاسبات به همه مردم از بیتالمال مقرری مساوی پرداخت میکرد، اما شبانه هم کیسه نان وخرما دوش میگرفت و به سراغ کسانی میرفت که از آمار جا مانده بودند. لذا بهترین روشهای آماری را باید از بزرگان دین فراگرفت . زیرا آنان هرچه ما میپنداریم را میدانند؛ ولی برتر از آن را هم میدانند