От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

مصالح رایگان برای کار خانجات و طرح‌های عمرانی (215)

مصالح رایگان برای کار خانجات و طرح‌های عمرانی (215)




روش حسابداری به قدری مهم است که برخی از کار خانجات برای داشتن مثلاًً یک فاکتور اقدام به ایجاد شرکت یا کار خانه می‌کنند! در صورتی‌که مثلاًً آن فاکتور لازم نبود، یا روش دیگری جایگزین می‌شد، شاید وضع بهتر بود. نمونه این کار برای کارخانجات تولیدی است، مخصوصاً کارخانجاتی که مصالح اولیه را تولید می‌کنند. همه چیز در طبیعت رایگان است، ولی آنها مجبورند که به قول معروف لقمه را دور سر بگردانند تا مثلاًً فاکتور جور کند و مالیات ندهند یا مشتری را فریب بدهند. اکنون طوفان شن وماسه در شرق کشور بیداد می‌کند وهمه اینها از سطح رودخانه‌هایی بلند می‌شود که به سبب برداشت نادرست افغانستان و یا کمی نزولات آسمانی دچار بی‌آبی شده‌اند و بهترین نوع و مرغوب‌ترین نوع شن و ماسه را تشکیل می‌دهند. کارخانجات می‌توانند کامیون کامیون از این ماسه‌ها را برای کارخانجات ومصالح فروشی‌ها بار کنند ولی فقط این بیابان‌ها توان دادن فاکتور را ندارند وحسابداران نمی‌دانند قیمت خرید را چند بزنند! زیرا رقم صفر در معادلات حسابداری جایی ندارد! ولذا اینها می‌آیند کارخانه یا شرکت جعلی درست می‌کنند ! دولت هم می‌آید تجمیع عوارض می‌سازد و قوزِ بالا قوز می‌شود! نه فقط شن وماسه رایگان است، بلکه با این عمل می‌توان از طوفان شن هم جلوگیری کرد و یک تهدید را به فرصت و یک خسارت را به منفعت و یک زیان را به سود تبدیل کرد. در همه مصالح و مواد اولیه کارخانجات، این امر صادق است. چه مقدار سیب در بالای درخت‌ها می‌ماند و می‌پوسد؟ چه مقدار انگور، توت و... در پای درختان از بین می‌روند؟ اینها همه رایگان هستند، یعنی هیچ باغداری برای جمع‌آوری آنها پول نمی‌گیرد! در حالی‌که همین‌ها می‌تواند مواد اولیه بسیاری از کارخانجات باشد ولی چون فاکتور نیست و نمی‌توان قیمت خرید زد و قیمت تمام شده قابل محاسبه نیست، لذا کارخانجات بهتر می‌بینند از جایی خرید کنند که فاکتور داشته باشد! و اگر این سلسله را پی‌گیری کنیم، می‌بینیم همین‌که حسابداری فاکتور می‌خواهد، باعث نابودی تمام سیستم تولید وگرانی اجناس نیز می‌شود. زیرا این روش به مردم کوچه بازار هم سرایت می‌کند و مردم هم با این‌که می‌بینند میوه‌جات تلف می‌شود، حاضرند سیب را کیلویی دوهزار تومان بخرند ولی نروند در باغ‌ها گردش کنند و سیب مجانی بخورند! چون به تریپشان برمی‌خورد که مثلاًً گل‌های وحشی و طبیعی را به محبوبشان هدیه کنند، می‌روند گل‌های مصنوعیِ چهل پنجاه هزار تومانی می‌خرند که کلاس داشته باشد و فاکتور آن را نشان بدهند که ما این‌قدر آن را خریده‌ایم!
در طبیعت نه تنها گل‌ها و میوه‌ها حتی مواد اولیه معادن، همه و همه رایگان است. در شمال ایران، آب فراوان است به قدری که مردم به زحمت می‌افتند! و در کویر، نمک فراوان است. دراستان تهران هم خاک رس و تپه‌ای زیاد است، به طوری‌که مردم از اینهمه تپه وخاک خسته می‌شوند. رودخانه دز به قدری آب دارد که هزاران کامیون از آن آب بکشند و ببرند، هیچ کم نمی‌شود و این‌هم رایگان است. در کوه‌های سرد و یخ زده و پر برف، چشمه‌های آب گرم فراوان است و در بیابان‌ها بوته و باد بسیار است. چه کسی باید از این مراتع استفاده کند؟ و آیا این‌همه گنجینه تمامی دارد؟ در حالی‌که آب‌های بسیار گوارا در بین کوه‌ها از سرچشمه‌ها سرازیر می‌شود، مردم در بندر عباس یا بوشهر از بی‌آبی هلاک می‌شوند و همه اینها نه اختراعات آنچنانی می‌خواهد نه بودجه‌های این‌چنانی. باهمان روش‌های سنتی هم می‌توان به انتقال این دارایی‌ها عمل کرد فقط باید بروکراسی و روش‌های غلط حسابداری و ادرای اصلاح شود.
چه اشکالی دارد که کامیون‌ها به جای خرید ماسه از معدن فرمانداری از جاده زابل ماسه را بارگیری نمایند، آیا هزینه حمل مورد قبول واحد مالی نیست؟ ذی‌حساب آن را تأیید نمی‌کند یا فرمانداری فقیر می‌شود؟ چه اشکالی دارد که ماشین‌های شهرداری برای آب دادن به درختان از رودخانه دز، لااقل برای شهرهایی که نزدیک هستند آب بردارند؟ و یا چه اشکالی دارد که لوله‌کشی صورت بگیرد؟ آیا این‌همه آب که به هدر می‌رود، سرمایه ملی نیست؟
از نظر حسابداری ملی، آنچه از بین می‌رود مهم نیست بلکه آنچه هزینه بر می‌دارد، مهم است؟هزینه فرصت‌های از دست رفته کجا دیده شده و در کجا محاسبه می‌شود؟ این‌همه نیرویی که ادعا می‌کنند بیکارند و این‌همه زمین‌هایی که بایر مانده‌اند چه روش مالی باید اتخاذ شود تا این دو عاشق و معشوق به هم برسند؟

لطمه به کشاورزی

این روش حسابداری نه تنها باعث نابودی تولید و صنعت می‌شود، بلکه به کشاورزی نیز لطمه می‌زند. شاید از روزی که ماکس وبر گفت: نگو و بنویس! و بوروکراسی را باب کرد، فکر چنین روزهایی را نمی‌کرد. پدر بوروکراسی جهان باعث شد امروز ما با اقیانوس کاغذهایی مواجه شویم که دیوانسالاری را همان کاغذ بازی می‌دانند. آدم به این بزرگی را قبول نداریم و به او می‌گوییم اسمت چیست؟ اگر هرچه بگوید هم قبول نیست و باید فتوکپی شناسنامه ارایه دهد و مکتوب باشد. حتی اگر یک میخ از ما بخواهد، باید آن را بنویسد و برگ درخواست پرکند. گاهی در حسابرسی‌ها شاهد هستیم برای این‌که حساب‌ها بالانس شود، مثلاًً باید یک ریال چک کشیده شود! هزینه چک و نویسنده و ثبت کننده و عملیات بانکدار و غیره و غیره، همه به خاطر این است که یک ریال در بدهکار و بستانکار بالانس باشد. این‌که چه میزان دقت لازم است، امری است که باید عقلا بنشینند و آن را تعدیل کنند. به صرف این‌که ما همه چیز را مکتوب کنیم، نباید تولید وکشاورزی را نابود نماییم. مثلاًً در بسیاری از شهرها و روستاها املاک و زمین‌هایی هستند که موروثی هستند حالا یا سند دارند و یا ندارند. اما بر اثر مرور زمان، انحصار ورثه مشکل ایجاد کرده و لذا همه این سندها از حیز انتفاع افتاده است و کار و تولید در آنها از بین رفته است. مثلاًً در همین تهران هرجا قناسی در نقشه‌ها هست و هرجا بافت‌های فرسوده ترمیم نمی‌شوند و یا به زیبایی شهر لطمه می‌زنند مشکل سند دارند و یا مشکل انحصار ورثه! خانه‌ها و زمین‌های بسیار بزرگی در بهترین نقاط شهر متروکه شده‌اند. خانواده‌ها یا از هم پاشیده‌اند یا مفقود شده‌اند یا جدا شده‌اند و ملک هم بلا تکلیف است. به قول شهریار، هیچ بیلمزدیم ایریلیق وارایتگینیق وار اولوم وار. املاک نه می‌توانند خرید وفروش بشوند ونه وثیقه قرار گیرند لذا زمینه کلاهبرداری هم فراهم می‌شود زیرا شخص می‌بیند املاک را نمی‌تواند رسماً بفروشد لذا به صورت وکالتی یا به اصطلاح کلیدی می‌فروشد! بعد هم که مشکلی پیش بیاید، دستش به هیچ جا بند نیست. همه اینها اگر طبق قانون خدا عمل شود، خیلی ساده به نتیجه می‌رسد. مثلاًً ما می‌دانیم زمینی که 5 سال پشت سرهم بدون کشت باشد، بایر محسوب شده و از ملکیت در می‌آید. یعنی هرکسی مالک زمین هم باشد و 5 سال متمادی یک زمین را بدون کشت و یا صنعت و تولید رها کند، مالکیت خود را از دست می‌دهد. حالا معلوم نیست طبق چه قانونی باید همیشه بایر بماند و مردم گرسنه بمانند. انفال و دارایی‌های عمومی متعلق به هیچ کس نیست و حالا معلوم نیست طبق چه قانونی مثلاًً قرق شده‌اند! اینهمه جنگل‌ها می‌سوزند ولی کسی نیست اجازه دهد درختان آن قطع شود! آیا درختان به طور طبیعی قطع شوند و برای مردم اشتغال و کار ایجاد شود، بهتر است یا این درختان در آتش بسوزند و خسارت‌های بی‌شماری به بشر تحمیل نمایند؟ چرا همه مردم باید در قوطی‌های کوچکی که نامش را انبوه‌سازی مسکن می‌گذارند، زندگی کنند و بقیه زمین‌ها برای سرمایه‌گذاران باقی بمانند؟ این سرمایه‌گذاران کیستند که از خداوند بالاتر تصمیم می‌گیرند؟ از نظر الهی، زمین مال خداست ومردم هم نانخور خدا هستند: اِنّ الارض لله یا النّاس عیال الله.
چرا باید کسانی باشند که برای گران‌تر شدن زمین، آن را بایر کنند و بر عکس، مردمی بدون زمین و خانه و مسکن باشند. البته بحث کلی این است که همه چیز در طبیعت رایگان است، اما عده‌ای خود آگاه یا ناخود آگاه باعث و مانع می‌شوند که مردم از آن استفاده کنند. باید این موانع را برطرف کرد. ممکن است مانع، بسیار پیش پا افتاده باشد مانند همین موضوعی که اشاره شد؛ روش‌های حسابداری! یعنی با اصلاح روش حسابداری یا بوروکراسی، همه این مشکلات حل می‌شود. به طور مثال دربانکداری ما می‌بینیم که قانون بانکداری اسلامی سال‌هاست تدوین و تأیید و تصویب شده و قانون هیچ اشکالی ندارد و پیش هر مجتهدی ببرند، می‌گوید در صورت فرض مسأله عملیات بانکی حلال است. ولی روش حسابداری همان روش ربوی است. یعنی هر بانکداری بهره و سود را بهتر محاسبه کند، او بانکدار واقعی است. هنوز حتی برای محاسبه عملیات بانکی بدون ربا از روش بانکداری ربوی استفاده می‌کنند و این یعنی بسته شدن دست قانون‌گذار. حالا هزاری هم رییس‌جمهور، رییس مجلس و علما بگویند که قانون اسلامی تهیه و تصویب شود. اما یک حسابدار بانک همه اینها را زیر پا می‌گذارد. مانند همان ضرب‌المثل سابق که فرزند یک نماینده مجلس با فرزند یک پاسبان مشاجره کرده بودند! فرزند نماینده مجلس می‌گفت پدرم ماهیانه ده میلیون تومان حقوق می‌گیرد و قانون می‌نویسد و فرزند پاسبان با غرور گفته بود: پدرم 5 تومان می‌گیرد و همه را زیر پا می‌گذارد! نوشتن قانون مهم است، ولی مجریان آنهم باید روش‌های خود را هماهنگ کنند. فرض کنید که عده‌ای تصمیم می‌گیرند که خانه‌ای درست کنند، آیین‌نامه می‌نویسند و تمام ضوابط شهر داری را در آن می‌گنجانند، ولی معمار بیسوادی می‌آید و طبق نظر خودش بنا را می‌سازد. هر کس حرف خود را می‌زند و این همان می‌شود که ناگهان بنای 7 طبقه فرو می‌ریزد. آسیب‌شناسی که می‌کنید، می‌بینید همه چیز درست است! ناظر نظارت کرده و نقشه محاسبه شده و هیچ‌کس گناه ندارد! اما به هر حال چند نفر زیر آوار مانده و مرده‌اند. در مسایل اقتصادی هم همینطور است. وقتی نگاه می‌کنیم، همه چیز در طبیعت هست و رایگان هم هست. باران رایگان است، آب رودخانه‌ها و دریاها و زمین‌های کشاورزی هم. ولی می‌بینیم که تعداد زیادی مردم زیر خط فقر هستند و گرسنه. همه چیز هم درست است! مجلس قانون خوب تصویب کرده، دولت هم خوب آن را اجرا نموده و قوه قضاییه هم خوب داوری و نظارت کرده. اشکال کجاست؟ و این است که گره کورها وقتی شناخته شود، بسیاری از مشکلات حل می‌شود. یکی از این گره‌های کور، روش‌های اجرایی و آیین‌نامه‌هاست. که برخی از آنها در اثر شدت ساده بودن به چشم نمی‌آیند. همین که بیاییم بورکراسی را مرحله‌ای کنیم، خودش مهم است. مثلاًً لازم نباشد که در کوچک‌ترین عملیات هم مانند بزرگترین عملیات، اسناد ومدارک مشابه فراهم شود و به قول و گفتار هم به میزان نوشتار اهمیت داده شود. همه جا لازم نیست کامپیوتری شود و برخی جاها هم که لازم است کامپیوتری شود، نباید دستی کار شود. توصیه‌ها بسیار ساده است. هرچیزی باید در جای خود به کار گرفته شود. زمین‌ها طبق اصول اسلامی بین مردم تقسیم شود. احتکار گران چه احتکار ارزاق کنند و یا احتکار زمین و یا سرمایه و یا طبیعت باید شناسایی و خلع ید شوند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد