اتوپیا یا آرمانشهر یا شهر سالم از زمان وجود انسان وجود داشته و به نظر میرسد که انسان به روایتهای مذهبی ابتدا به اتوپیا رفته و تجربیاتی مقدماتی کسب کرده و لذایذ درون آن را احساس میکند ولی بعداً با یک اشتباه و یا غرور مختصر از آنجا بیرون افکنده میشود تا دوباره با سعی و کوشش مجدد به آن دست یابد. گرچه به روایات غیر مذهبی، اتوپیا تخیلات افلاطونیان است که آن را سایهای از وجود این جایی میدانند و در قرون معاصر هم اتوپیا کاملاً دست نیافتنی و در آیندهای بسیار دور عنوان میشود، اما در اسلام مخصوصاً در طول انقلاب اسلامی و بعد از آن، بارها شاهد ظهور این آرمانشهر بودهایم. در روزهای انقلاب اسلامی، آنهایی که بودند میدانند که مردم نه به خاطر ثروت و پول با یکدیگر دوستی میکردند و درتمام مراحل با صداقت تمام به یکدیگر کمک میکردند. این امر بارها در شرایط مختلف از جمله دوران جنگ و دوران سازندگی، برای مدتهایی هرچند کوتاه تکرار میشد. هم اکنون نیز تجربیاتی میکنیم، از جمله شبهای جمعه در بهشت زهرا (س)، روزهای جمعه در نمازجمعه و در ساعاتی از روز در نماز جماعتها، در ماه محرم و روز عاشورا، ماه رمضان و شبهای قدر که باید این روزها را قدر بدانیم...
نهادهای مدنی در ایران
مدنیگرایان تصور میکنند در ایران سابقه نهادهای مدنی وجود ندارد و ما اکنون هم با خلا وجود این نهادها مواجه هستیم. در حالیکه در ایران نهادهای مدنی، تاریخی به قدمت بشریت دارند. همین نهادهای مدنی بودند و هستند که هویت ایرانی را در برابر تمام هجمههای ناجوانمردانهی تاریخی حفظ کردند. اگر این نهادهای مدنی نبودند، پس آیا ارتشها و سازمانهای دولتی این کار را کردهاند؟ ساسانیان منهدم شدند یا هخامنشیان از بین رفتند، ولی ایران از بین نرفت. چرا که همین نهادهای مدنی بودند که باحمایت مردمی زیرزمینی یا روزمینی تشکیل شدند و بر ادامهی حیات این ملت پافشردند. حتی پیامبر اسلام (ص) در بسیاری از موارد چشمش فقط به ایرانیان بود و درموقع تأسیس نماز جمعه در تفسیر آیه مربوط به گروههای بعدی به سلمان فارسی اشاره داشت و فرمود گروههای بعدی که در قرآن ذکرشده، مقصود بستگان و قوم این مرد هستند.
این نهادهای مدنی بودند که کاوهها، مانیها و مزدکها را یاری دادند تا عدالت را اجرا کنند و در برابر ستم مزدوران داخلی و خارجی بایستند. اکنون نیز در زمان ما مساجد، تکایا، هیأتها، مصلیها و امامزادگان، مراکز اصلی تشکیل نهادها بودند که اغلب از دید روشنفکران نادیده گرفته میشوند. همین پیروزی انقلاب اسلامی یا پیروزی در جنگ تحمیلی را ما مرهون احزاب یا گروههای سیاسی نیستیم، بلکه همه آنها به موقع فرارکردند و توجیهات زیادی نیز برای این فرار مقدس داشتند!
اقتصاد بهشت زهرایی (نمونه اتوپیایی )
مدتی پیش خسرو شکیبایی دار فانی را وداع گفت و به ملکوت اعلی پیوست. این هنر مند پرکار، بالاخره در بهشت زهرا (س) آرمید و خستگی سالها تلاش و کوشش را از تن به درکرد.
ما که فرصتی نشد در روزهای اولیه برویم، شب جمعه به بهشت زهرا سری زدیم تا هم به این هنرمند و هم به پدر و مادر و هم به همه ذوی الحقوق، ادای دین کرده باشیم! از دیدن آنهمه تحرک دربهشت زهرا دانستم که فرهنگ مردم ما واقعاً در همه جا معجزه میکنند! بهشت زهرا تمرینی برای اقتصاد مدنی ایران است. مردم همه به اندازه وسع خود خوراکی برای یکدیگر آورده بودند و برای شادی ارواح درگذشتگان خودشان خیرات میکردند. از آب خنک گرفته تا شربت آلبالو و میوههای فصل و شیرینی و کیک یزدی و گل محمدی گرفته تا بستنی و قاچ هندوانه و حلوا... از هر قطعه که میگذشتی، بدون چشمداشت تعارف به خوراکی میشدی. هیچکس از شما حتی درخواست صلوات یا خدابیامرزی هم نمیکرد. بخششها کاملاً بیمنت و بیادعا صورت میگرفت. مردم مهربان شده بودند و همه با نگاه دوستی به یکدیگر نگاه میکردند. دیگر از دغل و دزدی و سرهم کلاه گذاری خبری نبود. خیابانهای بهشت زهرا آنقدر شلوغ بود که گویا در روز پنجشنبه همه تهران به آنجا میرودچون هرکسی فامیلی و بستگانی را در آنجا دارد. ولی نه دعوا و نه مرافعه و نه تصادف؛ آدمهای فقیر و ثروتمند، هیچگاه به تحقیر یکدیگر نمیپرداختند و ثروتمندان نیز ثروت خود را به رخ نمیکشیدند. یک آرمانشهر کامل و یک شهر سالم. رمز همه این خوبیها فقط یک چیز بود، همه به یاد قیامت بودند و روزی که باید بلاشک در همین بهشت زهرا بیایند و خانه بگیرند و آرام بمانند. همه بحثهای سیاسی و اقتصادی تعطیل بود و همه به فکر خدمت به دیگران بودند تا از این راه یک خدابیامرزی برای خود وپدرومادرشان دریافت کنند.
چگونگی عملکرد واقعی، به جای تمرین اتوپیایی
هر نظریهای باید بتواند جامه عمل بپوشاند و در واقع حداقل یک نمونه داشته باشد تا بتوان آن را عقلایی و قابل تجربه دانست. وقتیکه که میگویند دروغ نگویید، باید کسی یا کسانی باشند که دروغ نگویند تا مردم نتیجه و آثار آنرا ببینند. وقتی هر روز ما شاهد مانور دادن کسانی باشیم که با دروغ و نیرنگ بر خر مراد سوار شده و جولان میدهند، دیگر کسی باور نمیکند که با راستگویی به جایی برسد. اگر در بازار، کاسبیها همه با دروغ شروع شود و قیمتها همه ساختگی باشد آیا سود حاصله هم غیر از دروغ خواهد بود؟ این دروغ از حالت شفاهی تا حالت کتبی ادامه مییابد. فاکتورها همه تقلبی و قیمتهای درج شده در آن همه غیر واقعی و براساس خواسته مشتری یا خریدار تنظیم میشود. یک مأمور تدارکات اداره یا شرکت وقتی برای خرید میرود به او پیشنهاد میشود که: چه قیمتی بنویسیم که برای خودت هم چیزی بماند؟ و اگر او پیشنهاد نکند، ممکن است خریدار بگوید: میشود طوری بنویسید که چیزی هم برایم بماند؟ و این تازه بخشی از قیمت است. بخش دیگر تخفیف ویژه یا پورسانتی است که به حساب خریدار واریز و یا نقد و چک حضوری پرداخت میشود. گویا همه دست به دست هم دادهاند تا از یک انسان خریدار، یک دزد با پرستیژ بسازند. میگویند یک انگلیسی گفته بود: در ایران 16 میلیون دزد هستند که دست در جیب یکدیگر کردهاند! البته این برای زمان خودش بود که جمعیت ایران 16 میلیون بوده است و قیاس به نفس هم کرده است چون به معنی آن نیست که در انگلیس چنین چیزی نیست! زیرا کوچکترها همه چیز را از بزرگترها یاد میگیرند و خیلی کم پیدا میشود کاری که کوچکترها انجام دهند و بزرگترها انجام ندهند. چون دراین صورت دیگر انجام نخواهند داد. اگر مرشد خودش پاک باشد، حرف او تأثیر میگذارد و الّا اگر خودش هم آلوده باشد، حرف او چیزی جز جوک گفتن نخواهد بود و یا اینکه تبرئه خود و معصوم نشان دادن و این حرفها. همین انگلیسیها یا آمریکاییها نفت ایران را چند میخریدند؟ سالها گنجها و معادن ایران را میبردند و اگر ایرانی اعتراض میکرد، او را وحشی میدانستند و حق توحش هم میگرفتند تا ایرانی مطمئن شود این معادن، حق مسلم خارجیهاست! چه اندازه کشته دادند تا نفت ملی شد؟ و این نشان میدهد شاید آنها دزدیهای کوچک را در ایران دزدی میدانستند و دزدیهای کلان را که خودشان انجام میدادند، بد نمیدانستند. این روش آنها هنوز هم ادامه دارد. با بورس بازی و دلالی، با قیمت نفت بازی میکنند تا اقتصاد ایران را دچار سردرگمیکنند. آنها دلال بازی را در ایران نمی پسندند ولی خودشان بازارهای پیشرفته پولی و مالی بورس و بانک درست میکنند تا هزاران واسطه بین خریدار نفت و مصرفکننده آن درست کنند و قیمتها را بالا بکشند. هر وقت خواستند بخرند و هروقت نخواستند، تحریم کنند. وظیفه اصلی بورس لندن یا نیویورک، فقط دروغ تحویل دادن است و با قیمتها بازی کردن. اگر زمانی بورس یا بانک منحل شود، چه اتفاقی میافتد؟ یک اتفاق خوشایند. همهی واسطهها از بین میروند. کشاورز بدون مراجعه به بورس، کالای خود را میفروشد و نفتِ پالایش شده بدون واسطه به پمپ بنزینها ارسال میشود و اکنون برعکس است. نفت تا از سرچاه ایران به چراغ نفتی یا خودرو بنزینی مصرفکننده برسد قیمتش صدها برابر میشود. همه اینها واسطهگری است و شاید بتوان گفت فقط بخشیاند که نتیجه کار وتلاش است و بقیهی ارزش افزودهی آن فقط سهم یقه سفیدهایی است که در بورس نشستهاند و توطئه میکنند فلانکس را شکست دهند یا فلان کشور را بدبخت کنند!
همین بورسها هستند که نمیگذارند حتی پول نفت داخل ایران بشود و در همانجا سرتیر خرج میکنند. و همینها هستند که نمیگذارند نرخ دلار کاهش یابد و میگویند اگر نرخ دلار کاهش یابد، ارز از مملکت خارج میشود! چیزی که اصلاً داخل مملکت نشده، چطور خارج میشود؟ همه استدلالهای دروغپردازان عرصه اقتصاد همینطور است. این دروغها بر اساس نظریات ماکیاولیستی باید چنان بزرگ و تکنولوژیک باشد که مردم باور کنند و دلایل پیچیده کردن بازارهای پولی و مالی و ایجاد مؤسسات مالی هم همین است. آنها با تکنولوژیک نمودن دروغ و مفاسد اقتصادی، آن را باور پذیرتر میکنند. فرض کنید بانک وجود نداشته باشد و پولهای کلان مردم دریک جا جمع نشده باشد؛ آنوقت اختلاس چگونه اتفاق خواهد افتاد؟ پس لازمه اختلاس یا دزدیهای کلان یا مفاسد اقتصادی بزرگ، مجهز شدن به سیستمهای پیشرفته تئوریک و تکنولوژیک است تا هم از دسترس مردم دور باشند و هم غیر قابل باور. ترسهایی را ایجاد کند و برای مردم عامی که منابع اصلی تأمین این اختلاسها هستند، این باور را ایجاد نماید که اینها دزدی نیست بلکه حق آنهاست. حتی این روش مخصوص بازار نیست در موارد دیگر هم عینیت دارد. در مورد مرزبندیهای سیاسی، مردم حساسیت دارند و دوست ندارند قطعه زمینی از کشور و وطنشان جدا شود و اگر کسی این کار را بکند، خائن ووطن فروش محسوب میشود. اما تکنولوژی به راحتی آن را باورپذیر میکند. با سند سازی، زمینهای جمهوری آذربایجان توسط اسراییل خریداری میشود، به طوریکه مطابق نقشه جدید فقط شهر باکو متعلق به اهلی آن است و در عراق و افغانستان و جاهای دیگر هم همین است. ایجاد مناطق آزاد در کشورها به همین مناسبت است تا مراکز و شهرهایی که با جنگ قابل تصرف نبود، با اقتصاد وتکنولوژی به تصرف درآیند. مرزهای جدید را هواپیماها در هم شکستهاند و گمرکها از مرزهای آبی تا دل بزرگترین شهرها رسیده است. دیگر نمیتوان مثلاً به ورود مواد مخدر به مرزهای خاکی اکتفا کرد. در افغانستان لازم نیست گروهی خطر کنند و از راه ایران ترانزیت نمایند، بلکه هواپیماهای نظامی ناتو در این کار به سرعت حمل و نقل را انجام میدهند و برای همین است که اروپا و آمریکا بیشترین معتادان را بعد از اشغال افغانستان دارند. هم اکنون آمارها نشان میدهد که بیش از50 درصد جوانان در آمریکا و اروپا وکشورهای عضو ناتو معتاد شدهاند و همهی این مواد نمیتواند فقط از طرق ترانزیت زمینی به دست آنان برسد. این تبلیغات فقط برای آن است که مسیر اصلی پوشیده بماند و آنها با راحتی این تجارت مر گآفرین و پر سود را انجام دهند... و تنها راه نجات بشر، شناخت این ترفندهای جدید با اتوپیایی است که اسلام معرفی میکند. هرروز انسانها باید در مساجد جمع شوند تا ضمن عبادت به مشکلات روز خود رسیدگی کنند و در هفته یکبار جمعهای بزرگتر انجام داشته باشند و در نمازجمعه همچون کنگره های حوزههای احزاب، مسایل را مطرح نمایند و ماهانه و سالانه هم در کنگرههای بینالمللی حج و امثال آن شرکت نمایند.