От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

فلسفه هبوط

سخن اولفلسفه هبوط

سخن اول این شماره به مناسبت فرا رسیدن ایام ماه مبارک رمضان، به قلم دوست عزیز سیداحمد حسینی‌ماهینی تقدیم حضور شما عزیزان می‌شود... وقتی از جاده لنکران عبور می‌کنی، با دنیایی از زیبایی بهشت‌آسا روبرو هستی. آن قدر که فکر می‌کنی این زیبایی دیوانه کننده و مدهوش سازنده است البته این نوع زیبایی در تمامی مناطق اطراف دریای مازندران و نیز بسیاری از نقاط جهان وجود دارد. همه آنها هم در یک چیز مشترکند و این‌که همه آنها با تمام زیبایی؛ خالی از سکنه هستند و مردم آنها را رها کرده و به جاهای دیگر کوچ کرده‌اند. بشر ترجیح داده مثلاً به بیابان‌های اسلامشهر و رباط کریم پناه ببرد و برای خود بهشت کوچکی بسازد ولی از زندگی در میان آن همه درخت وسبزی و طراوت دست بکشد. این‌که چرا این کار را کرده است یا او را از آنجا بیرون رانده‌اند؛ یا خودش رفته و یا این‌همه زیبایی را ندیده است، هر کدام باشد تفاوتی ندارد بلکه می‌تواند به فلسفه هبوط انسان اشاره کند و آن را توجیه نماید. چرا آدم (ع) که در میان باغ‌های با صفا و میوه‌جات فراوان زندگی می‌کرد، از بهشت بیرون آمد؟ آیا خودش نخواست یا او را بیرون کردند و یا زیبایی بهشت را ندید و آن را پسند نکرد و الآن نیز انسان‌ها ترجیح می‌دهند در بهشت‌های دست ساز خود زندگی کنند تا بهشت اصلی؟ عمران و آبادانی شهرها در میان بی‌امکاناتی، شاید یکی از دلایل عصیان باشد و عصیان یکی از دلایل هبوط. برخی مفسران قایلند که خداوند مایل نبوده که حضرت آدم در بهشت بماند و لذا از همان ابتدا گفته که به این درخت یا این میوه دست نزن و از آن نخور که از بهشت بیرون خواهی رفت. اگر چنین گفته‌ای نبود، شاید اصلاً حضرت آدم متوجه آن درخت یا میوه ممنوعه نمی‌شد و از آن نمی‌خورد. برخی از مفسرین هم می‌گویند که حضرت آدم عمداً یا به اصطلاح آگاهانه از آن میوه ممنوعه خورد تا بتواند غیر از بهشت جاهای دیگر را هم ببیند. برخی هم معتقدند بهشت هرچند زیبا ولی باعث شد که این زیبایی را حضرت آدم نبیند یا آن را متوجه نشود ولی بعد از هبوط فهمید که چه جایگاهی را از دست داده و لذا توبه کرد و خود را در آرزوی ورود دوباره به آن به زحمت‌های زیادی انداخت و این به مثابه‌ی یک آرزو یا ایده‌آل برای او درآمد...

به هرحال معنی کفر و ایمان وشرک هم از همینجا که یک نکته باریک‌تر از مو است روشن می‌شود. کافر کسی است که خود را بزرگ‌تر و بالاتر از خدا می‌داند، ولی مسلمان کسی است که می‌گوید الله اکبر یعنی خدا بزرگ‌تر است. این‌که کافر چنین ادعایی دارد، خودْ اثبات وجود خداست. یعنی کافران نه این‌که خدا را قبول ندارند، بلکه خود را بهتر از خدا می‌دانند و همیشه می‌گویند اگر ما بودیم بهتر عمل می‌کردیم. همه حرف اصلی آنها این است که اگر یک روز خدای جهان بشوند، طرحی نو در اندازند! آنها به عدالت خداوند شک دارند ولی به عدالت خودشان هرگز. آنها به عملکرد صحیح خود باور دارند ولی عملکرد خدا را ناقص می‌دانند و این به معنی آن است که او را قبول دارند و می‌دانند که هست و لذا انسان با چیزی که نیست خود را مقایسه نمی‌کند. و معنی کافر هم این نیست که خدا را منکر است، بلکه او حقایق را می‌پوشاند و خدا را ضعیف‌تر از خود و ناتوان‌تر از بشر می‌داند. اینهمه اختراعات و اکتشافات بشر از این دیدگاه هم قابل بررسی است که او می‌خواهد ثابت کند اگر خدا به طور تصادفی موجود یا وسیله‌ای را آفرید، انسان می‌تواند با فکر و اندیشه خود، بهتر از آن را بسازد که ایرادهای گذشته را نداشته باشد. مثلاً زمانی پزشکان در اعتراض به خدا دستور داده بودند آپاندیسیت را از بین ببرند. می‌گفتند که این عضو زاید است که خداوند نمی‌دانسته برای چه آفریده و از دستش در رفته است! این‌همه اعمال جراحی بر روی بینی و صورت و... همین معنی را دارد که خداوند ظلم کرده و بینی مرا بزرگ‌تر از حد معمول آفریده و باید خودم دست به کار شوم و این عیب را برطرف کنم. این‌همه بنا سازی و عمارت، آیا جز این است که آنها می‌خواهند بهشت را بر روی زمین بسازند و بگویند از بهشت خدا بی‌نیاز هستیم؟حتی در یک آپارتمان کوچک وقتی گل کاری می‌کنیم، نمی‌خواهیم بهشت را به وسعت و توانایی و امکانات خودمان برای خودمان بسازیم؟ گل‌هایی که هدیه به عروس می‌دهیم یا به مزار از میان رفتگان می‌بریم، یک پیام دارد: حسرت بهشت خدا را نخور و بدان که از آن بهتر را خواهی ساخت؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد