От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

فلسفه هبوط

سخن اولفلسفه هبوط

سخن اول این شماره به مناسبت فرا رسیدن ایام ماه مبارک رمضان، به قلم دوست عزیز سیداحمد حسینی‌ماهینی تقدیم حضور شما عزیزان می‌شود... وقتی از جاده لنکران عبور می‌کنی، با دنیایی از زیبایی بهشت‌آسا روبرو هستی. آن قدر که فکر می‌کنی این زیبایی دیوانه کننده و مدهوش سازنده است البته این نوع زیبایی در تمامی مناطق اطراف دریای مازندران و نیز بسیاری از نقاط جهان وجود دارد. همه آنها هم در یک چیز مشترکند و این‌که همه آنها با تمام زیبایی؛ خالی از سکنه هستند و مردم آنها را رها کرده و به جاهای دیگر کوچ کرده‌اند. بشر ترجیح داده مثلاً به بیابان‌های اسلامشهر و رباط کریم پناه ببرد و برای خود بهشت کوچکی بسازد ولی از زندگی در میان آن همه درخت وسبزی و طراوت دست بکشد. این‌که چرا این کار را کرده است یا او را از آنجا بیرون رانده‌اند؛ یا خودش رفته و یا این‌همه زیبایی را ندیده است، هر کدام باشد تفاوتی ندارد بلکه می‌تواند به فلسفه هبوط انسان اشاره کند و آن را توجیه نماید. چرا آدم (ع) که در میان باغ‌های با صفا و میوه‌جات فراوان زندگی می‌کرد، از بهشت بیرون آمد؟ آیا خودش نخواست یا او را بیرون کردند و یا زیبایی بهشت را ندید و آن را پسند نکرد و الآن نیز انسان‌ها ترجیح می‌دهند در بهشت‌های دست ساز خود زندگی کنند تا بهشت اصلی؟ عمران و آبادانی شهرها در میان بی‌امکاناتی، شاید یکی از دلایل عصیان باشد و عصیان یکی از دلایل هبوط. برخی مفسران قایلند که خداوند مایل نبوده که حضرت آدم در بهشت بماند و لذا از همان ابتدا گفته که به این درخت یا این میوه دست نزن و از آن نخور که از بهشت بیرون خواهی رفت. اگر چنین گفته‌ای نبود، شاید اصلاً حضرت آدم متوجه آن درخت یا میوه ممنوعه نمی‌شد و از آن نمی‌خورد. برخی از مفسرین هم می‌گویند که حضرت آدم عمداً یا به اصطلاح آگاهانه از آن میوه ممنوعه خورد تا بتواند غیر از بهشت جاهای دیگر را هم ببیند. برخی هم معتقدند بهشت هرچند زیبا ولی باعث شد که این زیبایی را حضرت آدم نبیند یا آن را متوجه نشود ولی بعد از هبوط فهمید که چه جایگاهی را از دست داده و لذا توبه کرد و خود را در آرزوی ورود دوباره به آن به زحمت‌های زیادی انداخت و این به مثابه‌ی یک آرزو یا ایده‌آل برای او درآمد...

به هرحال معنی کفر و ایمان وشرک هم از همینجا که یک نکته باریک‌تر از مو است روشن می‌شود. کافر کسی است که خود را بزرگ‌تر و بالاتر از خدا می‌داند، ولی مسلمان کسی است که می‌گوید الله اکبر یعنی خدا بزرگ‌تر است. این‌که کافر چنین ادعایی دارد، خودْ اثبات وجود خداست. یعنی کافران نه این‌که خدا را قبول ندارند، بلکه خود را بهتر از خدا می‌دانند و همیشه می‌گویند اگر ما بودیم بهتر عمل می‌کردیم. همه حرف اصلی آنها این است که اگر یک روز خدای جهان بشوند، طرحی نو در اندازند! آنها به عدالت خداوند شک دارند ولی به عدالت خودشان هرگز. آنها به عملکرد صحیح خود باور دارند ولی عملکرد خدا را ناقص می‌دانند و این به معنی آن است که او را قبول دارند و می‌دانند که هست و لذا انسان با چیزی که نیست خود را مقایسه نمی‌کند. و معنی کافر هم این نیست که خدا را منکر است، بلکه او حقایق را می‌پوشاند و خدا را ضعیف‌تر از خود و ناتوان‌تر از بشر می‌داند. اینهمه اختراعات و اکتشافات بشر از این دیدگاه هم قابل بررسی است که او می‌خواهد ثابت کند اگر خدا به طور تصادفی موجود یا وسیله‌ای را آفرید، انسان می‌تواند با فکر و اندیشه خود، بهتر از آن را بسازد که ایرادهای گذشته را نداشته باشد. مثلاً زمانی پزشکان در اعتراض به خدا دستور داده بودند آپاندیسیت را از بین ببرند. می‌گفتند که این عضو زاید است که خداوند نمی‌دانسته برای چه آفریده و از دستش در رفته است! این‌همه اعمال جراحی بر روی بینی و صورت و... همین معنی را دارد که خداوند ظلم کرده و بینی مرا بزرگ‌تر از حد معمول آفریده و باید خودم دست به کار شوم و این عیب را برطرف کنم. این‌همه بنا سازی و عمارت، آیا جز این است که آنها می‌خواهند بهشت را بر روی زمین بسازند و بگویند از بهشت خدا بی‌نیاز هستیم؟حتی در یک آپارتمان کوچک وقتی گل کاری می‌کنیم، نمی‌خواهیم بهشت را به وسعت و توانایی و امکانات خودمان برای خودمان بسازیم؟ گل‌هایی که هدیه به عروس می‌دهیم یا به مزار از میان رفتگان می‌بریم، یک پیام دارد: حسرت بهشت خدا را نخور و بدان که از آن بهتر را خواهی ساخت؟

آسیب‌شناسی اقتصاد ترکیه (222)

آسیب‌شناسی اقتصاد ترکیه (222)




ترکیه مدت‌هاست که از اقتصاد متورم رنج می‌برد، یک بار در سال 2006 دولت ترکیه اقدام به حذف 6 رقم صفر از لیر واحد پولی خود کرد اما هنوز هم بیم آن می‌رود که نیاز به کاهش آن باشد. دلیل اصلی این اقتصاد، آن است که کشور دچار مسایل سیاسی شدیدی شده و اقتصاد آن که بر پایه کشاورزی است، کاملاً نابود شده است و مهم‌ترین مسأله سیاسی آن هم سوق‌الجیشی بودن آن است زیرا از لحاظ ژئو‌پلیتیکی ترکیه از دو قسمتِ کاملاً جدای ازهم تشکیل شده است. یکی قسمت آسیایی آن است که به آسیای صغیر نیز معروف است و مردم آن گرایش به فرهنگ ایرانی و آسیایی دارند و کردها در آن قسمت‌ها پراکنده هستند و دیگر قسمت اروپایی آن که به وسیله تنگه‌ای به نام بُسفر یا داردانل و یا استانبول بوغازی جدا شده است. این دو قسمت در شهر بزرگ استانبول به هم می‌رسند. اکنون استانبول به قدری بزرگ شده که گفته می‌شود 20میلیون جمعیت دارد. در شهر استانبول از مترو وخطوط اتوبوسرانی وتراموای برقی و نیز از مینی‌بوس وتاکسی برای حمل و نقل شهری استفاده می‌شود و در آرم معروف شهرداری استانبول، «استلبول بیوک شهری بلده سی» یعنی شهرداری کلانشهر استانبول استفاده می‌شود که این شهر را به چند ناحیه و یا محدوده تقسیم کرده‌اند که مهم‌ترین قسمت آن امین نو است و البته دارای خیابان‌هایی است که به نام پادشاهان است. محمود پاشا، احمد پاشا و محمد پاشا، از مهمترین خیابان‌های آن به شمار می‌رود. بازار بزرگ استانبول هم درهمین منطقه قرار گرفته که به بازار سقف‌دار معروف است ومسجد ایرانیان هم درداخل همان بازار است که شب‌ها دروازه آن بسته می‌شود. بازار با تاریک شدن هوا کم کم تعطیل می‌شود زیرا اکثر کارکنان آن از مناطق دیگر به این منطقه می‌آیند و رفت وآمد وترافیک، مسأله‌ی مهم آنان است. بسیاری از کوچه‌های بازار درشب مانند محله ارواح می‌شود و چون بافت قدیمی دارد، محافظت از آن بسیار مشکل است و فقط با فرهنگ عمومی مردم آنجا حفظ می‌شود.
به علت فراوانی مناره‌ها در استانبول، آرم شهرداری از همین موضوع الهام گرفته و تقریباً شبیه دست‌های علم که در بالای علم و کتل روز عاشورا قرار می‌گیرد، شده است.
آنکارا که پایتخت محسوب می‌شود، به قدر استانبول بزرگ و بااهمیت و تاریخی نیست. آنکارا در واقع یک خیابان اصلی است از ترمینال تا بازاراصلی یا محدوده شهری که مانند میدان ولی‌عصر(عج) تهران، مردم در آن گردش می‌کنند و گاهی هم خرید دارند. همه ارگان‌های دولتی و مؤسسات بین‌المللی در این شهر مستقر هستند ولی نقش اصلی را ایفا نمی‌کنند. شهرهای دیگر هم هرچند مهم هستند، ولی همگی در الگوگیری از استانبول هستند و در واقع چشم همه شهرها و شاید شهرهای ایران هم به عنوان دروازه اروپا، به استانبول است.

توریسم

توریسم که از آن به صنعت توریسم هم یاد می‌شود، در واقع همانند نفت گمراه کننده است و نقش آن در اقتصاد بسیار مبهم است زیرا همانند کلیه کشورهایی که تک محصولی هستند، هیچ تأثیری جز ایجاد اشتغال ندارد. به طور مثال ما می‌بینیم که با این‌که قیمت نفت به چند برابر افزایش یافته ولی عملاً چیزی فرق نکرده زیرا همیشه در این گونه موارد فقط درآمد به معنی عایدی در نظر گرفته می‌شود و نه به معنی سود بازرگانی. یعنی ما می‌گوییم فلان قدر بشکه نفت فروختیم، هر بشکه فلان قدر؛ پس این قدر درآمد داشته‌ایم ولی اینها عایدی هستند و معلوم نیست اصلاً به دست ما برسد! زیرا بسیاری از این عایدات در همان کشور مبداء تبدیل به کالا می‌شود و نمی‌توان از ارز برای خریدهای داخلی استفاده کرد و اگر برای تغییر ارز یا تبدیل آن هم اقدام شود، ارزش ارز و در نتیجه ارزش نفت کاهش می‌یابد. مثلاً اگر دولت تمامی ارزهای نفتی را به بازار فردوسی تزریق کند، دلار ممکن است به70 ریال هم برسد و لذا قیمت نفت با دلاری70 ریال مسلماً خیلی کمتر از دلاری هزار تومان به نظر می‌رسد و چون دولت مجبور است کالا وارد کند، فروشندگان کالا هم وقتی تقاضا را زیاد می‌بینند قیمت‌ها را بالا می‌برند و این افزایش قیمت در واقع خنثی کننده افزایش قیمت نفت می‌شود. این تازه یک طرف قضیه است. در طرف دیگر هزینه‌های تولید است که اگر باتوجه به قیمت‌های جهانی ارزیابی شود، می‌بنیم که بسیار گران تمام می‌شود. یعنی اگر فروش نفت به 130 دلار برسد ومعادل آن قیمت کالاها افزایش یابد و دستمزدها هم بالا رود، ممکن است قیمت تمام شده نفت به 110 دلار هم برسد! لذا می‌بینیم بسیاری از کشورها مانند چین یا ژاپن که نفت ندارند، ثروت و رشد اقتصادی بیشتری دارند. این پیچیدگی در درآمدهای نفتی در توریسم هم وجود دارد. توریسم هم همیشه از سوی عایداتش مورد حمایت است اما هزینه‌های آن هرگز مورد نظر قرار نمی‌گیرد و یا عمداً حذف می‌شود. در توریسم اگر به محیط زیست و یا رشد دایمی و توسعه پایدار معتقد باشیم که هزینه‌های آن بسیار سنگین و ملموس می‌شود و اگر به فوردیسم که نقطه مقابل آن است، معتقد باشیم در این حالت هزینه‌ها در واقع وجود دارد ولی درنظر گرفته نمی‌شود. مثلاً جنگل‌ها تخریب می‌شوند. آتش‌سوزی‌های توریست‌ها آنها را ازبین می‌برد و یا نیروی انسانی را فاسد می‌کند اما هیچکدام به هزینه توریسم منظور نمی‌شود. شیوع بیماری‌های بین‌المللی از بین رفتن فرهنگ ملی و لگدمال شدن غرور مردمی برای چند دلار در دست توریست‌ها، هیچ‌کدام به ریال یا دلار قابل تبدیل نیست ولی نتیجه آن این می‌شود که مردم ترکیه درپی درآمدهای واهی، زمین‌های پر آب و کشاورزی پر رونق خود را رها کنند و به نوکری کردن برای اجنبی‌ها یا در واقع تورگردانی روی آورند. ترکیه کشوریست که سرمنبع و سرچشمه بزرگ‌ترین رودهای جهان از آنجاست که اگر بخواهد می‌تواند به عنوان انرژی هسته‌ای یا بمب اتم از آن استفاده کند و همان‌طور که اعلام شده، قرن بیست و یکم قرن جنگ برای آب است و ترکیه این اسلحه مهم را در دست دارد. اما از آن غافل است و نشان می‌دهد که توریسم در واقع پوششی است برای ازبین بردن فرهنگ مردم و بی‌اعتنا کرد آنها به داشته‌های خود. توجه به تیپ‌شناسی توریسم در ترکیه به خوبی نشان می‌دهد که توریست‌هایی که از غرب می‌آیند، اغلب پیرمرد و پیرزن هستند و این به معنی آنست که توریسم رشد نکرده بلکه همان کسانی‌که قبلاً آمده‌اند، می‌آیند. البته ممکن است که همان افراد نباشند، ولی همان رده سنی هستند که با انگیزه مشخصی قانع می‌شوند که به ترکیه بروند. اولین انگیزه آنان استفاده از سوبسیدهای دولتی ترکیه است زیرا دولت ترکیه به تصور درآمد از این ممر، بسیار به سوبسیدهایی برای آن معتقد است. دلیل دیگر آن است که جوان‌ها نیروی فعال جامعه هستند و نباید از کار و تولید جدا شوند و لذا وجود آنان دربین توریست‌های هرکشوری نشان می‌دهد که اینها نیروهای رها شده یا معلق هستند و دولت‌ها نتوانسته‌اند برای آنها برنامه‌ریزی داشته باشند البته به طور تصادفی اگر تعدادی دربین آنها باشند، می‌توان گفت برای ماه عسل یا موارد خاص آمده‌اند. دلیل سوم هم که مهم‌تراست این‌که این افراد به جای پرداخت هزینه‌های سرسام‌آور خانه سالمندان، می‌توانند بامعادل آن مسافرت نمایند. زیرا تورها دسته جمعی است و برخلاف انتظار، همه وسایل همراه است و خرید خیلی کمی از استانبول توسط آنان انجام می‌شود. البته درایران هم همین‌طور است. یعنی اغلب جهانگردان کسانی هستند که مسن هستند و به بسیاری از کشورهای جهان سفر کرده‌اند که احتمال چهارمی را تقویت می‌کند که اینها مأمورین دولتی هستند و برای اجرای مقاصد دیگری در لباس توریسم می‌آیند. به طور مشخص برای ترکیه که کشور ی است اختلافی بین اروپا و آسیا، این مأموریت‌ها بیشتر معنی می‌دهد یعنی حضور اروپایی‌ها در ترکیه به معنی تداوم جنگ‌های صلیبی است و آنها که نتوانستند با جنگ این منطقه را بگیرند، حالا با حضور آتاترک در پشت مفهوم پان ترکیسم حضوری همیشگی دارند. پان ترکیسم دروغین آتاترک، توانست تمامی فرهنگ اروپایی را بدون مقاومت مردمی در ترکیه پیاده کند. از آن جمله ما تغییر خط را می‌بینیم. چون در ایران نتوانستند این امر را پیاده کنند، متوجه شدند عامل اصلی مقاومت مردم ایران ملی‌گرایی آنان در مقابل اجنبی بود. لذا در آنجا با لباس ملی‌گرایی وارد شدند و علاوه برتغییر تاریخ و زبان و تقویم، به فرم لباس پوشیدن و عبادت آنها هم تغییرات اساسی دادند و امروز با این‌که مردم در نمازجمعه شرکت می‌کنند، ولی روز جمعه تعطیل نیست و یکشنبه تعطیل است و حتی حضور آنان در نماز جمعه هم به حضور مسیحیان در روز یکشنبه در کلیسا شبیه است.

نوع لباس و اقتصاد

اقتصاد بشر از ابتدایی‌ترین حالت خود فقط برای ملبوسات به وجود آمد یعنی بشر برای خوراک خود ازهمه چیز جنگل استفاده می‌کرد ولی برای لباس خود نمی‌توانست به محصولات صد در صد طبیعی بسنده کند. لذا نوع پوشش و نیاز به پوشش، اساس اقتصاد جهانی است. درغرب به دلیل تمدن کوتاه، نیاز به لباس بسیار کم است اما در شرق، لباس‌ها بسیار پرملاط است لذا صنعت نساجی در کشورهای غربی رونقی ندارد ولی همین صنایع برای شرقی‌ها رونق دارد. یعنی ژاپن و چین از جمله کشورهایی هستند که لباس‌های سنتی آنان بسیار پرحجم است و نیاز به منسوجات را افزایش می‌دهد و لذا باعث رونق اقتصاد می‌شود ولی درغرب هم اگر کارخانجات منسوجات وجود دارد، برای تولید وفروش به شرق است. لذا تغییر نوع لباس، تغییر در رشد اقتصادی کشورهاست. درهمین بازار استانبول هم بیشترین خریداران، توریست‌های شرقی هستند و اغلب هم لباس می‌خرند زیرا خود ترکیه دریک دگردیسی فرهنگی همه چیزش به اروپا رفته و در واقع صلیبی‌ها فاتحانه در خیابان‌ها گردش می‌کنند. اکنون کار ارتش در ترکیه، دفاع از مردم نیست بلکه حمله به آنهاست. کارمهم ارتش ترکیه، امروز کشیدن روسری از سر زن‌هاست. با این‌که رفراندوم هم شده ولی دانشگاه‌های این کشورهمچنان شاهد زورگویی‌های لاییک‌ها برای برداشتن روسری وپوشیدن لباس‌های تنگ وکوچک است. نگارنده خود شاهد بوده که در دانشکده ادبیات دانشگاه استانبول، انتظامات به زور روسری را می‌کشیدند وحتی راضی به این هم نمی‌شدند که دور گردن باشد! و کار پلیس شهری هم نه نظم دادن است بلکه فقط مواظب هستند همه دست بسته باشند و دست بسته نماز بخوانند و چنان‌چه دستشان باز شد، بلافاصله به شخص نزدیک شده و سلاح بر او می‌گشایندکه توشیعه شده‌ای! که باز خود نویسنده عملاً مورد تهدید قرارگرفت.
به هرحال به نظر می‌رسد استفاده از منابع فراوان خدادادی آب و رشد فرهنگ اسلامی در ترویج پوشیدن لباس‌های مناسب و مبارزه با توریسم تخریب کننده، تنها راه نجات اقتصاد ترکیه است. یعنی ترکیه نباید گول شعارهای میهن پرستانه اتاترک را بخورد. زیرا این شخص یک‌بار هم بر روی ملت خود لبخند نزده بود و با تمام عکس‌های فراوانی که از او بر در و دیوار است، یک لبخند مشاهده نمی‌شود و این ملی‌گرایی به این دلیل کور است که در مقابل تهاجم فرهنگی غرب به ترکیه، ساکت و بلکه مشوق است ولی دربرابر مثلاً کردها خشن است. اگر ملی‌گرایی خوب است چرا فقط ملی‌گرایی ترکی؟ مگر 15 میلیون کردِ ساکن ترکیه، حق ملی‌گرایی ندارند. شاید یکی از دلایل محبوبیت کردها در بین حتی اتراک همین توجه آنان به منابع طیعی از قبیل کوه و دریا و چشمه و زمین و باران به عنوان عناصر اصلی اقتصاد مستقل است

رانت‌خواری در ورزش (218)

رانت‌خواری در ورزش (218)




گران شدن ورزش باعث می‌شود تا مردم همه کار بکنند بجز ورزش. زیرا وقتی برای یک دور زدن در پیست اسکی باید بیست هزارتومان ناقابل بپردازی و یا برای یک توچال رفتن، نفری 25 هزار تومان پیاده شوی؛ معلوم است که کوهنوردی و اسکی و بقیه ورزش‌ها می‌شود یک امر فانتزی و لوکس و این امر باعث می‌شود تا روحیه ورزشی تبدیل به روحیات غیر ورزشی بشود. یک کوهنورد وقتی قیمت‌های زیادی می‌پردازد و کوله پشتی و کفش کوهنوردی و لباس کوهنوردی و کیسه خواب می‌خرد و هربار که می‌خواهد عازم سفر شود برای خوراکی و وسایل گرمایی خود مبالغ زیادی را می‌پردازد، آیا سزاوار است که میزهای غذاخوری آنان به رستوران‌ها داده شود و آنها مجبور شود روی زمین بنشینند؟ و یا این‌که وقتی یک اسکی باز بهای زیادی برای خرید لوازم و لباس خود می‌پردازد باید برای استفاده از برف خدادادی هم پول بدهد؟
البته یکی از عوامل گرانی ورزش‌ها رانت‌خواری مسؤولین آن است رانت‌خواری در این‌جا منظور بحث‌های سیاسی نیست بلکه همینقدر که دوستانشان را مجانی دعوت می‌کنند و آنها را رایگان به غذاخوری و مراکز دیگر می‌برند، مجبورند این هزینه‌ها را از مردم بگیرند و بعضی مواقع همه می‌دانند که میهمانان بیش از مراجعه کنندگان هستند لذا تا دو برابر بهای هربلیط فقط صرف اینگونه رانت‌خواری می‌شود و البته این نوع رانت‌خواری‌ها فقط مخصوص ورزش نیست اما به دلیل اهمیت ورزش در ایران و تبلیغ گسترده برای آن، گرایش مردمی بیشتر است زیرا دولت از ابتدای ایجاد سازمان تربیت بدنی هدفش آن بود که با ایجاد یک ورزشگاه درب یک زندان و یا یک معتاد خانه بسته شود، گرچه دشمن در این خصوص نیز توانسته به عنوان دوپینگ و غیره ساحت ورزش را نیز آلوده سازد اما به هرحال ظاهراً این‌طور است که باید به ورزش بها داده شود تا اوقات فراغت جوانان پر شود و از سوق دادن آنها به میادین ورزشی نتیجه‌ای جز کاهش تمایل جوانان به تفریحات غیر سالم باشد. اما این‌که تاچه حد این موضوع به نتیجه رسیده یا می‌رسد، کاری جامعه‌شناسی و سوسیومتریک می‌خواهد. یکی دیگر از مسایلی که باعث گران شدن ورزش می‌شود، فصلی بودن آنهاست. مثلاً استخر وشنا امریست که فقط سه ماه در سال و یا حتی یک ماه در سال اهمیت پیدا می‌کند لذا تمامی کسانی‌که خود را در این امر دخیل می‌دانند می‌خواهند درآمد یکساله خود را از در یک ماه کسب کنند و این تازه افراد با انصاف آنها هستند و الّا ممکن است کسانی باشند که تا جایی‌که تیغشان می‌برد و به اصطلاح علمی بازار کشش دارد، آن را کش بدهند. نمونه بارز آن در گردشگری به خوبی روشن است. در ایام سال معمولاً مردم به مسافرت نمی‌روند و لذا تمامی هتل‌ها و وسایل نقلیه مسافرتی یا کاملاً خالی هستند و یا منت مسافر را به جان می‌خرند. اما به محض این‌که چند روزی تعطیل می‌شود، دیگر کسی یارای مقابله با گرانی آنها را ندارد و این امر بر کل جامعه اثر می‌گذارد. یعنی وقتی یک ورزشکار برای تفریحات سالم روانه کوهنوردی یا ورزش دیگر می‌شود، وقتی او را نقره‌داغ می‌کنند و دستمزدهای گزاف برای اشیای رایگان می‌گیرند، اوهم وقتی به محل کسب خود یا محل کار خود بر می‌گردد، بی‌کار نمی‌نشیند و گرانی را در همانجا ساری و جاری می‌کند.
می‌توان گفت فصل تابستان، فصلی برای تمرین گران‌فروشی است زیرا در روزهای عادی اگر کسی مثلاً کرایه تاکسی یا مواد غذایی را گران کند، مردم به او اعتراض می‌کنند و هرچه استدلال روشن هم باشد، مردم قبول نمی‌کنند ولی در تابستان همه زبان‌ها بسته است. وقتی بلیط را گران می‌کنند، شما که به همراه اهالی خانواده آمده‌اید تا خوش بگذرانید می‌بینید با جر و بحث این هدف شما ضایع می‌شود؛ لذا ناچارید آن را بپردازید و زبان آن بلیط فروش هم باز است. مجبور نیستید که به تفریح بروید! تفریح که غذا خوردن نیست که اگر نخورید، نتوانید زنده بمانید. هتل رفتن پرستیژ خودش را می‌خواهد، ولو این‌که یک شب آن برابر حقوق یک‌ماهه شما باشد و شما نمی‌توانید حتی این حرف را هم بزنید زیرا آمار حقوق خود را هم به همه می‌دهید و مثلاً فامیل و زن و بچه هم می‌فهمند که حقوق شما به اندازه یک شب خوابیدن درهتل است، آن هم در جوار حضرت رضا (ع). کسی که اگر یک روز رجعت کند، همه‌ی آن طلاهای گنبدش را با دست مبارکش می‌کند و به فقرا می‌دهد و یک پول سیاه هم نمی‌گذارد بر مزارش بماند. واقعاً بعضی مواقع انسان فکر می‌کند که این پوستین وارونه که امام علی (ع) می‌گفت و مردم تعجب می‌کردند، چطور در قرن بیست و یکم اتفاق می افتد وهیچکس هم اعتراضی نمی‌کند. کدام‌یک از ائمه ما برای همدیگر گنبد و بارگاه ساختند و طلا و نقره در آن انباشتند؟ به هرحال ما چهارده معصوم (ع) را داریم. آیا تا هنگامی‌که یکی از آنها بود، چنین کارهایی با دست خود می کرد؟ البته احترام به اولیا ومقبره آنها واجب است، اما برای معنویت نه مادیت. یعنی وقتی‌که به زیارت امام حسین علیه‌السلام می‌رویم، مقصود این است که از او شجاعت ودینداری را یاد بگیریم؛ نه آن‌که با دیدن پول‌های درون ضریحش بگوییم یا امام حسین، تو که به این پول‌ها احتیاج نداری، چرا پس آنها را به ما نمی‌دهی؟ روش غلط، گرچه نتیجه خوبی هم داشته باشد ولی بار کج به منزل نمی‌رسد و لذا می‌بینیم کسانی که مثلاً پول در ضریح می‌اندازند، فقط در همان مزار شریف نماز می‌خوانند و بعد به دنبال همان کارهای روزمره خود می‌روند و اگر این‌طور نبود، ما این‌همه گرانی نداشتیم. کسانی‌که حتی مجاور هستند، بد تربیت می‌شوند زیرا اساس کار غلط است. امام رضا (ع) در زمان حیات خود با آن‌که ولی‌عهد بود و همه امکانات را در دست داشت، پابرهنه برای نماز می‌رفت و با بردگان غذا می‌خورد... و حالا همه گرانی‌ها معمولاً از مراکز سیاحتی زیارتی به سوی مردم حمله ور می‌شوند. البته گرانی در شمال یا اصفهان و یا جاهای دیگر ممکن است به مردم زیاد سخت نیاید زیرا از مردم سودجو چیزی بیش از این انتظار نمی‌رود؛ هرچند که سودجو بودن آنها هم محل اشکال است ولی وقتی در یک مرکز مذهبی، چنین کاری می‌شود مردم به کجا پناه ببرند؟
به راحتی می‌بینیم که با همه سختی‌هایی‌که بزرگان بر خود تحمیل می‌کنند و زندگی ساده پیشه می‌کنند ولی بلافاصله اطرافیان همه این ارزش‌ها را به باد داده، برای خود آلاف و الوف تهیه می‌کنند. امام خمینی (ره)، خود مظهر چنین امری بود. تمامی دارایی او آنچه بود که در وصیت‌نامه‌شان ذکر شده، ولی بلافاصله بعد از وفات ایشان، دوستان و اطرافیان چه مبالغ گزافی از مردم و دولت نگرفتند تا بارگاه و گنبد برای ایشان بسازند. البته نفس امر هم ظاهراً بد نیست؛یعنی درست کردن گنبد و بارگاه، اهمیت دادن به اندیشه و فکر اوست، ولی همین کار چه گرانی‌ها که برمردم تحمیل نمی‌کند. بازاری که میلیون‌ها تومان کمک می‌کند، باید آن را جایگزین کند. از کجا می‌آورد جز این‌که اجناس خود را گران بفروشد و مردم هم حق اعتراض نداشته باشند؟ زیرا بلافاصله می‌گویند این گرانفروش، آدم خوبی است چون‌که یک میلیارد کمک کرده است. اگر بازاری‌ها راست می‌گویند، بیایند کمک کنند و جنس‌های خودشان را گران نکنند. یعنی از سرمایه و جانمایه خودشان پرداخت کنند، نه از جیب مردم. یکی از بدترین روش‌ها در اذیت کردن مردم، ملبس کردن امر گرانی به لباس دین و مذهب است. یعنی مردم هرچه گرفتاری داشته باشند، پناه به خدا می‌برند ولی وقتی ببینند خود خدا و یا ائمه با دروغ برخی از مردم باعث گرانی می‌شوند، دیگر به چه کسی پناه خواهند برد؟ می‌گویند در زمان طاغوت، دزد به خانه یک نفر از روستاییان زده و فرشش را برده بود. او به همه جا شکایت برده و نالان مانده بود. عاقبت به پاسگاه روستا می‌رود و با داد و بیداد می‌گوید من با رییس پاسگاه عرضی دارم! عرض دارم! عرض دارم! می‌گوید و در را باز می‌کند و به اتاق رییس می‌رود. تا در را باز می‌کند، ساکت می‌شود. همه تعجب می‌کنند و می‌گویند چه شد؟ او می‌گوید عرض من اینجا پهن است!
نه تنها اطرافیان یک مؤسسه ورزشی یا یک مؤسسه خیریه، حتی اطرافیان علما و زهّاد هم باید مواظب باشند. ما می‌بینیم در تاریخ که پیامبر اسلام از همه زاهدتر بود و قوت و غذا و لباسش با پایین‌ترین افراد جامعه یکی بود و هرکس برای اولین بار بر پیامبر وارد می‌شد، او را از بین مردم دور و اطراف، تشخیص نمی‌داد، ولی دیدیم که اطرافیانش چگونه کاخ سبز شام را علم کردند و روی دست کسری‌ها و قیصرها زدند. امروز در تمام دنیا همه می‌دانند که عیسی و دیگر انبیای الهی، حتی مالیات نمی‌گرفتند برای استفاده شخصی، بلکه همه آنها کار می‌کردند. از ساده‌ترین کارها تا سخت‌ترین آنها از شبانی و چوپانی تا نجاری و دامداری و کشاورزی و غیره. اما جانشینان و یا اطرافیان، این حرمت را نگه نمی‌داشتند. لذا باید دانست که رانت‌خواریِ اطرافیان، فرهنگ نامناسبی است که باعث می‌شود تا گرانی و تورم بیشتر شود و نهایتاً به سوی خود آنها برگردد زیرا وقتی در جامعه همه چیز گران شد، دیگر اینها نمی‌توانند جدای از آن جامعه باشند و بلای همه‌گیر به سراغ آنها هم خواهد رفت. مثال‌های روشنی که ارایه شد، مخصوص یک فرد یا یک جمع نیست بلکه معضلی است که ناخود آگاه همه با آن دست به گریبان هستیم و اگر قبول کنیم که جهان کوه است و فعل ما ندا، به سوی ما باز خواهد آمد این ندا... و آن وقت دیگر نباید از کسی گله داشت زیرا آن کس که خود پرده می‌درد، لازم نیست تا بر او پرده بدوزیم! کسانی که در رانت‌خواری در جوامع مختلف وجود دارند، باید شناسایی شده و به مردم معرفی شوند تا مردم متنبه شوند. ولی اگر جلوی این کار گرفته شود، به ضرر همه خواهد بود. وقتی که مثلاً شخصی می‌آید و تعدادی مدرک و پرونده رو می‌کند، باید رسیدگی شود و نباید این طور شود که از یک‌سو ادعا کنند مدارک موجود در نه منطقه مخفی شده بوده و بعد هم این‌همه مدارک را نادیده بگیرند و بگویند همه اینها غیبت است و بعد هم بگویند گوشت برادر مرده را نخورید! غیبت، برای کسی حرام است که کاری را انجام نداده ولی وقتی مدرک، موجود است باید رسیدگی شود. زیرا در این صورت دیگر غیبت نیست. یعنی کسی منافع مردم را فدای منافع شخصی خود و یا گروهی خاص نموده است.