بسیاری از دشمنیها و منازعهها، نتیجهی نادانی بشر یا جهل اوست لذا در اثر پیشرفت علمی و دانایی او میتوان انتظار داشت که به صلح نزدیکتر شویم. البته در اثر دانا شدن نیز گاهی منازعه و جنگ صورت میگیرد و چون دزد با چراغ آید؛ گزیدهتر برد کالا یعنی علم برای او وسیله میشود تا بهتر جنگ کند و بیشتر از صلح دورتر و دورتر شود.
از این جهت علم را هم بر دو قسم تقسیم میکنند. علوم مفید و علوم غیر مفید یا بشری، اما این تقسیمبندی ناعادلانه است زیرا علم هم مانند همهی چیزهای دیگر یک ابزار است مانند اینکه بگوییم چاقوی خوب و چاقوی ضد بشر! همانطور که کسی که چاقو را میسازد، نمیداند که آیا این چاقو پوست یک سیب را خواهد کند یا پوست یک انسان را، کسانی هم که علم را تولید میکنند، نمیدانند آیا این علم انرژی برق خواهد شد و دنیا را روشن خواهد کرد یا انرژی هستهای و اتمی شده بر سر مردم هیروشیما و ناکازاکی خواهد ریخت. اصولاً همه علوم مادی و معنوی با نسبتی به انسان معنی پیدا میکنند. صلح و جنگ از این مقولهها جدا نیستند. چه کسی تعریفی از صلح یا جنگ میتواند ارایه دهد؟ از نظر ما جنگ یعنی شرایطی که صلح در آن نیست و صلح یعنی موقعیتی که جنگ در آن نیست. یعنی هر دو بر اساس هم تعریف میشوند بدون اینکه خودشان تعریفی داشته باشند. اصلاً انسان به قدری ماهر است که میتواند صلح را جنگ و جنگ را صلح تعریف کند. شما از کسی که بمب اتم در زرادخانههایش از تعداد جمعیت کشورش بیشتر است، سؤال کنید اینهمه بمب یا کلاهک را برای چه میخواهید؟ میگوید برای صلح! و اگر سؤال کنید که چرا به هیروشیما حمله کردید؟ میگوید برای صلح. راست هم میگوید چون پس از حمله به هیروشیما، حتی احتیاجی به انعقاد قطعنامه یا موافقتنامه برای صلح نشد و برای نیم قرن انسانها از جنگ متنفر شده و به سمت آن نرفتند. اما این به حساب عقلانیت انسان نبود که جنگ را نمیخواست، بلکه احساس او و ترس او بود که میترسید بلایی مانند هیروشیما بر سر او بیاید. در ایران مثلاً مصدق را قهرمان ملی مبارزه با استعمار و ملی شدن نفت میدانند و این قهرمانی چیزی است که میتواند حتی مفهوم جنگ را مقدس کند. یعنی اگر به خاطر ملی کردن نفت، هزاران انسان هم کشته میشدند، ارزش داشت و کسی هم اعتراض نمیکرد در حالیکه در همان زمان مدعیانی ادعا کردهاند که مصدق نه تنها مبارز نبود حتی تا زمانی که نفت ملی شد یک کلام به نفع ملی شدن نفت حرفی نزد و فقط هنگامی که مجری آن شد، دفاع کرد! در این خصوص، حجتالاسلام حسینیان میگوید اگر یک قطعه یا یک کلام از مصدق آوردید که قبل از سال 1329 که نفت ملی شد، مصدق دفاعی از مبارزات مردم کرده باشد من همه حرفهایم را باطل اعلام میکنم؛ خسرو معتضد از این بالاتر میگوید. او میگوید قبول نابههنگام مصدق از مسألهی ملی شدن نفت باعث شد ایران یک میلیارد دلار ضرر کند و کنسرسیوم که ششصد میلیون دلار بدهکار ایران بود آن را نداد و 400 میلیون دلار هم بعداً گرفت و کنار رفت و این ضرر او به ملت ایران با قیمتهای یک دلاری هر بشکه نفت در آن زمان بود... و از این قبیل مباحث؛ بسیار در همه زمانها اتفاق افتاده است. از زمانی که هابیل توسط قابیل کشته شد، قرنها میگذرد ولی برادر کشی علیرغم نکوهش شدید آن ادامه دارد و هرروز یک بهانه جدید و هر روز یک توجیه جدید و هر زمان یک اختراع نوین در استدلال بر صلحآمیز بودن برادر کشی میآید. از نظر ما آمریکا و انگلیس یکی هستند و برادر خوانده محسوب میشوند ولی ضررهایی که انگلیس از پیروی آمریکا کشیده، تاریخ این استعمار گر پیر را سیاه کرده است یا چین و شوروی برادر بودند ولی هیچگاه حتی در عصر طلایی کمونیستی حاضر نشدند یک انتخابات عادلانه و برادرانه در کمونیسم واحد برگزار نمایند. زیرا جمعیت چین بیشتر بود و میتوانست واحد مرکزی مدیریت را به دست بگیرد و شوروی را از برادر بزرگی بیاندازد. این برادرکشیها از بالاترین سطح یا پایینترین سطح وجود داشت و تنها انتظار توجیه را میکشید. هرگاه که توجیه فراهم میشد، برادرکشی مانند آب خوردن اتفاق میافتاد و این توجیه را فقط علم علمدار بود. و شیطان بود که به صورت دانشمند ظاهر میشد و علم شیطانی آنها را بالا میبرد تا آنها با خیال راحت و با اختراع یک توجیه جدید، این جنایت قدیمی وکهن را سامان دهند. مثلاً میگویند که وقتی برای کشتن پیامبر در مکه سران قریش جلسه مخفی گذاشته بودند یک نفر غریبه که هیچکس او را نمیشناخت هم بر در ایستاد و اذن دخول خواست و اتفاقاً هرچه دیگران نظر دادند او رد کرد و بعد خودش نظری داد که همه پسندید: وی گفت از هر قبیله یک نفر شمشیر زن به طور متحد بر پیامبر بتازند و او را بکشند تا خون او پایمال شود و کسی نتواند انتقام بگیرد یا قصاص نماید و میگویند این شیطان بود که به صورت آدم ظاهر شد تا علم آنها را افزایش دهد. و البته در این طرف جبهه هم همینطور بود خداوند به وسیله ملایک از نقشه آنان پیامبر را آگاهی داد و ایشان حضرت علی را برجای خود نصب کرده و از مکه هجرت نمودند و... حتی وقتی کفار قریش در راه مدینه نزدیک بود که او را بیابند، کبوتران به کمک آمده و لانه ساخته و تخم نمودند و عنکبوتها بر در غار تار تنیدند... این است که نیرو و دانش شیطانی با نیرو و دانش الهی تفاوت ماهوی دارد. آن برای از بین بردن و نابود کردن است و این برای زنده نگهداشتن و افزودن است... تفاوت علم شیطانی و علم الهی هم در همین است. علم الهی به سوی زنده کردن حیات ادن و مهربان نمودن ابنای بشر است ولی علم شیطانی در پی جنگ و نابودی و از میدان به در کردن است و یا بهتر بگوییم علم شیطانی برای شروع جنگ است و علم الهی برای پایان دادن به جنگ که دفاع مقدس نام میگیرد؛ یعنی جنگ الهی جنگ دفاعی است و جنگ شیطانی ویرانگر است