گرچه مصدق تا روزی که نخست وزیر شد هیچگونه حمایتی از ملی شدن نفت نکرد و اصلاً آن را امکانپذیر نمیدانست ولی بعد از ملی شدن که مأمور اجرای آن شد یک شعاری مطرح کرد که اقتصاد باید منهای نفت باشد.
یعنی ایران باید بتواند بدون نفت هم خود را اداره کند، از آن زمان تاکنون همهی دولتها این شعار را دادهاند ولی به شهادت آمار و ارقام؛ همه فقط شعار بوده و هیچکس نه تنها نتوانسته از وابستگی اقتصاد ایران چه بعد از انقلاب اسلامی و چه قبل از آن کم کند بلکه روز به روز وابستگی ایران و اقتصادایران به نفت بیشتر و بیشتر شد حتی صادرات غیر نفتی هم به طمع پاداشها و هدایای دلارهای نفتی بود که برپا بودند و ادامه میدادند و هرگاه تشویقهای صادراتی و سوبسیدهای دولتی قطع میشد، مانند حباب از بین میرفتند. قویترین صادرات غیر نفتی ایران که سالهاست شعار آن را میدهند و هزاران دلار نفتی برای تقویت آن خرج کرده و سوبسیدهای فراوان دادهاند و یک میلیون نفر را سر کار گذاشته است، فرش است که در همایش تولید کنندگان و صادرکنندگان مشخص شد که همه ساله فقط نیم میلیارد دلار صادرات دارد. وضعیت خرما و پسته و فندق هم از این بدتر است. پتروشیمی هم که هر سال وعدهی بازگشت سرمایه را در عرض 8 ماه میدهد و به مصداق سنگ بزرگ علامت نزدن است، قبل از رسیدن دلارها به ایران همانجا روی هوا برای یک پروژه جدید خرج میشود و کلی هم از دولت یارانه میگیرد! به هرحال اکنون که قیمت نفت کاهش پیدا کرده و برخی صاحبنظران معتقدند که باز هم کاهش پیدا خواهد کرد، این شجاعت که بتوان کشور را بدون دلارهای نفتی هم اداره کرد بسیار به موقع است و همه میدانند که ایشان رییسجمهور مقتدری است و قادراست این کار را انجام دهد زیرا کسانی از کاهش قیمت نفت ضرر میکنند که برنامه داشتند هفت پشت خود را ببندند و از این نمد کلاهی برای خود ببافند ولی دولت عدالت محور حداقل این تفاوت را دارد که برای خود و اعوان و انصارش چیزی نمیخواهد و مردم هم میتوانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند زیرا تولید برای خود کفایی چیزی نیست که ایرانیان از آن غافل باشند. اگر تاکنون واردات بوده برای این بوده که مردم میگفتند حالا که هست! سفرهای پهن است و باید سهم خود را به هر صورت شده بگیرند. آمارها نشان میدهد که اغلب این دلارهای نفتی هم در مسیرهایی هزینه شده که نه دولت در برنامه داشته و نه مردم آن را میخواستند؛ یعنی وجود درآمد نفتی بیبرنامگی را تزریق میکرد. یک نمونه از آن مسألهی بنزین است. شاید بیش از 50 درصد درآمد نفت صرف واردات بنزین میشود و 50 درصد باقیمانده هم هزینهی استخراج است! یعنی عملاً هیچ چیزی برای ایران به عنوان درآمد نبوده که بخواهیم غصه از دست دادنش را داشته باشیم مگر برداشتهای مخفیانه و حقوق کلان مدیران اسبق که در بدهی دولت به دستگاهها ظاهر شده است. بدهی دولت به بانکها معادل حقوق و پاداشهای کلان و خارج از ضابطهی مدیران ارشد و عالی در دورههای گذشته به عنوان پاداش و حق مأموریت و حقالعمل پروژهها و غیره به دلار به آنان پرداخت میشد و چون چیزی درآمد نفت نبوده، لذا به صورت بدهی و کسر بودجهی خود را نشان میداده که هنوز وارث آن هستیم و با اینکه سه سال است این رانت خواریها قطع شده ولی تبعات آن اقتصاد ایران را رنج میدهد. هنوز مدیران مستعفی به دنبال رانتها هستند و کار شکنی میکنند. کار شکنی آنا ن از خارج شروع شده به داخل میرسد ولی کاری از پیش نمیبرند زیرا مردم میدانند که برج سازی در کانادا و دبی و اربیل و غیره همه از همین پولهای بیزبان نفتی است که به عنوان بخش خصوصی برای بیگانگان فعالیت میکند و اگر این دلارهای باد آوردهی نفتی نبود آقایان از کجا داشتند که سرمایهگذاری در لسآنجلس و تورنتو و حتی توکیو بکنند؟ این است که وقتی دلارهای نفتی کاهش پیدا میکند، دم آنان میجنبد! البته کاهش قیمت نفت یک زیان به درآمد دولت محسوب میشود ولی دولت آن نیست که فقط در خوشیها کشور را اداره کنند و به دلیل سودآور بودن مناصب، آن را بپذیرند بلکه دولت واقعی برعکس آن است باید حتی به قیمت زیانهای شخصی منافع عموم را حفظ کنند یکی ازاین زیانها عرض و آبرو است. ممکن است تهاجمات زیاد باشد حتی مصدقیها یادشان برود که بهترین مجری ایدههای او را تشویق کنند نه تحریم! حتی ممکن است همهی کسانیکه سالها شعار اقتصاد بدون نفت را میدادند امروز بیایند و انتقاد کنند و سوابق خود را فراموش کنند ولی ملت آن را فراموش نخواهد کرد... و میدانند این افراد فقط عرض خود را میبرند و زحمت ما میدارند...