تاکنون درباره مدل تاریخی فروپاشی آمریکا و نیز مدل ریاضی این فروپاشی مقالاتی ارایه شده است. اما همانطور که میتوان فهمید این فروپاشی به دامنههای دیگری نیز سرایت کرده است که محکم بودن تئوری را نشان میدهد و امروزه این فروپاشی در دایره اقتصادی از همهی ابعاد آن روشنتر و شفافتر است. ممکن است تا یکماه پیش صحبت از فروپاشی نظام اقتصادی آمریکا یک افسانه بود و همه به آن میخندیدند ولی امروز پس از مدتها سقوط بازار بورس زنجیرهای آمریکا و اروپا و نظام سرمایهداری هیچ جای تأملی یا انکاری فرو نگذاشته است.
حتی در اوایل آشکار شدن این فروپاشی اقتصادی بسیاری از تحلیلگران اقتصادی ناباورانه آن را یک شوک میدانستند و بسیاری دیگر که سرمایهدارتر از سرمایهداران بودند میگفتند این یک بازی آمریکایی است تا توجه جهانیان را به خود جلب کند و بعد ناگهان همه چیز را جبران کند! اما ریشهی اقتصادی این فروپاشی اکنون به تمام شریانها نفوذ کرده و هیچ راه گریزی برای آن نگذاشته و امکان هر نوع توجیه یا نادیده گرفتن آن را از بین برده است. عده ای خواستهاند آن را همچون رکود سالهای 1930 نشان دهند که دوباره اقتصاد آمریکا جان گرفت و رشد کرد. اما این تئوری با اینکه در سال 2003 تاکنون قویاً حاکم بود ولی دیدند که حقیقت ندارد و به ورشکستگی به تقصیر سرمایهداری صهیونیستی غرب باید اعتراف نمایند. جمع شدن 20 کشور صنعتی که در جلسات آنان فقط کلیگویی شد و طرحهای درازمدت داده شد دیگر آخرین نقطه امید سرمایهداری را کور کرد. در همان هنگام که برجهای دوقلو را منفجر کردند کارشناسان طی مقالات متعدد در سایتهای گوناگون به زبانهای انگلیسی و عربی و ترکی و فارسی این موضوع را یک خودزنی اقتصاد آمریکا اعلام کردند. زیرا شواهد نشان میداد که انفجارات نه از سوی هواپیما و نه از سوی تروریستها بلکه از داخل بوده و هواپیما فقط یک انیمیشن ناشیانه بوده است. این گمان از همان روز و ساعات اولیه، موقعی قویاً مطرح شد که همه فهمیدند قبل از انفجار به سرمایهداران یهودی آن ساختمان اطلاع داده بودند که در آنجا حاضر نشوند. دستگیر نکردن بن لادن و تبدیل شدن او به یک افسانه که حتی سازمان سیا و موساد و ارتش سری آمریکا و اسراییل و «اینتلیجنت سرویس» و «اف بی آی» از پیدا کردن آن عاجز شدند، دروغ بودن این ادعا را ثابت کرد. گرچه بعدها با تجزیه و تحلیل فیلمهای پخش شده از صحنهی انفجار نکات جدیدی روشن شد. اما حملهی ناشیانه به عراق برای در اختیار گرفتن تولید نفت آن و همچنین هجوم به افغانستان برای منوپل نمودن و افزایش تولید و توزیع مواد مخدر خود نشان میداد که دروازههای درآمدزایی کلاً برای آمریکاییها بسته شده و فقط دزدی و قاچاق برایشان باقی مانده است. کاری که گاوچرانهای آمریکایی در مزارع آمریکا انجام میدادند. از نظر روانشناختی نیز انسانهایی که توان کار را از دست میدهند به دوران کودکی خود و اعمال نوجوانی روی میآورند. زیرا از روشهای قدیمی بهتر میتوانند به نتیجه برسند. به هر حال علایم فروپاشی اقتصادی فراوان بود، ولی لشکر جدیدی به میان آمده بود و این موضوع را پوشش میداد و آن لشکر رسانهها بود. رسانهها نیز که درآمدهای افسانهای هالیوودی و غیره را از دست داده بودند ناچار بودند به این پیروی تن دهند. ساخت فیلمهایی در باب مبارزه با تروریسم و ایجاد وحشت از جهان غیر آمریکایی همه ریشه در شکست غرور کاذب این قوم وحشی داشت. همه مردان قوی آمریکا در تمام بازیها و فیلمها از یک نفر تنهای رنجور و لاغر اندام میترسیدند. سوپرمنها و رمبوها با تمام سلاحهای پیشرفته قادر نبودند با پیروزیهای خود در سینماها ترس از یک مرد لاغر اندام بیمار ریشو را از دلها ببرند! همهی چاقها در مقابل یک لاغر آن هم لاغری ساخته خودشان درمانده میشدند و همین فیلمها باعث شد تا سالیان بعد همه ترسها از آن مرد لاغر اندام تبدیل به اسطوره شود و دیگر کسی از هیچ چیز نترسد! زیرا آن مرد، خود به خود مرد و نیازی به تانک و توپ و اتم و نبود و این جا بود که ناگهان پشتوانه رسانهای از بین رفت و ورشکستگی آمریکایی، عریان و برهنه در مقابل چشمها ظاهر شد. حمله به عراق که برای دست یافتن به سلاحهای کشتار جمعی عنوان شده بود با پیدا نشدن این سلاحها واضح و روشن داستان دزدی نفت را بیرون ریخت و مردن تبلیغی بنلادن و مذاکره علنی آنان با طالبان نیز افسانهی مبارزه با تروریسم را پاک کرد و به جای آن حقیقت قاچاقچیگیری مواد مخدر این ینگه دنیاییها را به نمایش گذاشت. لذا خیلی ساده رسانهها عقبنشینی کردند. افشاگریها آغاز شد و نیروهای ضد جنگ تقویت شدند. بحران و بیکاری که تا آن موقع زیر لوای ترس از حملهی تروریستها مخفی مانده بود دیگر پردهای برای مخفی شدن نداشت. آن عروسکهای کوکی که هر صبح و شام کوک شده بودند تا بگویند من خوشبختم، دیگر کوک نبودند! ستارههای هالیوودی این بار به افشای دروغها پرداختند. سینمای غرب رنگ شرقی گرفت و راه رفته بازنگری شد. همه فهمیدند که اقتصاد دورانی یا ادوار اقتصادی رکود و رونق اگر هم صحیح باشد اینطور نیست که رکود یک روزه و رونق هزار روزه باشد! به همان میزان که رکود هست، رونق هم هست و به همان میزان که رونق بوده بود رکود هم باید باشد! اگر آمریکا ادعا میکند که از سال 1932 تاکنون رونق اقتصادی داشته، از امروز هم تا 75 سال دیگر رکود اقتصادی خواهد داشت و این عمری به بلندای چند نسل است و باید نسلهای آینده همه ریاضتها و سختیهایی را که دیروز آمریکاییهای مغرور آن را به پای خوشی خودشان ریختند را تحمل کنند و بدانند روزگار سختی در پیش است اگر فقط به تئوریهای اقتصادی خودشان متکی باشند.