با توجه به اینکه روز سوم دسامبر، روز بینالمللی حسابداری و تا روز 9 دسامبر آن هر ساله از سوی فدراسیون بینالمللی حسابداری حرفهای بعنوان هفته حسابداری اعلام شده تا حسابداران دراین هفته بتوانند اعضای خود را با مسایل محیطی و گزارشهای مالی ارتباطات متقابل دولتی و حرفهای حسابداران در امر پیشرفت حسابداری و انجام همایشهای مختلف و انتشار کتب و مقالات مورد توجه قرار دهند. بنا به گفته دکتر کرباسیان بیانضباطی مالی اساس بحران مالی فعلی است. ایشان با ابراز تأسف از اجرایی شدن مسایل سیاسی در امر حسابداری؛ آن را مایه این ناکامیها دانسته و گفت: بیانضباطی در حیطه اقتصاد و هم در حیطه مدیریت مالی است. برخی از سیاستمداران و اقتصاد دانان اهداف و نیتهای سیاسی را بر امنیت اقتصادی ترجیح میدهند و لذا اقتصاد جهان را به بیراهه میکشانند.
یکی از اساتید شرکت کننده در اولین همایش بینالمللی حسابداری از کشور لهستان بود وی با کمال وقاحت ایران را با لهستان مقایسه کرد و گفت همانطور که لهستان از کمونیزم و سوسیالیزم گذر کرد و به سرمایهداری رسید. ایران نیز میتواند از این تجربیات استفاده کند. مهم این نیست که ایشان چه گفت و چه نوشت؛ مهم این است که مسؤولین حسابداری ما هم چیزی جز این نمیاندیشند آنها تصور میکنند انقلاب اسلامی یک انقلاب کمونیستی و یا حداکثر سوسیالیستی بوده و اکنون با اجرای اصل 44 میخواهد به دنیای کاپیتالیستی پای بگذارد. این اشتباه از آنجا ناشی میشود که ایران نیز مانند لهستان یا دیگر کشورهای دست چندم و یا حتی پایینتر ارزیابی میشود. نمیتوان بر دشمنان خرده گرفت زیرا آنها هدفی جز تحقیر ملت ایران ندارند ولی افسوس ما از آن است که وطنپرستان و ایراندوستان و یا حداقل مدعیان ایرانیت چنین برداشتهایی را القا میکنند. آنهمه شعار مردمی نه شرقی و نه غربی را نه میشنوند و نه میخواهند که بشنوند. هنوز بت غرب برای آنها غرب آرزوهاست و سرزمین رویاهاست ولو اینکه ورشکسته به تقصیر و نابود شده باشد. همانطور که کمونیستها تا آخرین لحظه فروپاشی کمونیسم را باور نداشتند اینان نیز هرچه از فروپاشی آمریکا بیشتر میگذرد و آمارهای خودشان آن را نشان میدهد، ادعا میکنند که هنوز اتفاقی نیافتاده و آنها میتوانند همانند دهههای 1960 آمریکا را سمبل پیشرفت و خوشبختی و تئوریهای ناب بداند و ایرانیها را در آرزوی داشتن یک پیروی ماهرانه از آنها بدانند. ولی واقعیت چیز دیگری است انقلاب اسلامی توانسته ابرقدرتها را به خاک مذلت بکشد و پوزه آنها را به خاک بمالد. تا مدتها دیوار آهنین در مقابل انقلاب اسلامی مقاومت میکرد و ارتش سرخ در جهان یکهتازی مینمود. اما به راحتی یک موم نرم در مقابل تاریخ و انقلاب ایران ذوب شد و برای همیشه به موزه تاریخ رفت؛ به طوریکه الآن حتی دانشآموزان جهان و جوانان نمیدانند کمونیسم یعنی چه و اصلاً آن را نشنیدهاند. امروز نیز همه کوشش غربیها آن است که به سرنوشت شوروی دچار نشوند؛ ولی این سرنوشت محتوم تمامی کسانی است که نمیخواهند به ملتها احترام بگذارند و با آنها با حرف زور و از دهانهی تفنگ حرف میزنند. براساس آمار موجود بیش از 60 درصد مردم آمریکا فقط از اسلحه حساب میبرند و بدون وجود سلاح اصلاً زندگی را نمیپسندند. آنها جز آدم کشی و نابودی نسل بشر چیز دیگری رضایتشان را جلب نمیکند حتی در بازیهای ورزشی هم اگر همدیگر را نکشند یا زخمی نکنند، بازی را قبول ندارند.
طرح تحول اقتصادی یعنی گذر واقعی
باید از روزیکه انقلاب اسلامی به وقوع پیوست، عقاید اقتصاد اسلامی اجرا و پیاده میشد اما تحصیلکردگان امریکا مانع شدند ولذا این تدوین ویا تدریس سی سال به تعویق افتاد. امروز که ایران به دنبال طرح تحول اقتصادی است در واقع میخواهد خود تئوری را از نو بازسازی کند یعنی نمیخواهد چون کشورهای سوسیالیستی با یارانه دادن، مردم را کوپنیستی باز آورد و نه میخواهد مانند کشورهای سرمایهداری فقرا را نادیده بگیرد و بگوید تقصیر خودشان است و باید بکشد! یعنی در واقع به دنبال اجرای عدالت است. اما باز هم غربباوران و غربزدگان که باور نمیکنند ایرانی میتواند خودش تئوری داشته باشد؛ جلوی آن را میگیرند. بدیهی است کسانیکه اصلاً فکری بجز سرمایهداری ندارند و اقتصادی بجز اقتصاد لیبرالیستی و فرمایشی غرب نمیشناسند از طرح تحول اقتصادی بیمناکند. آنها آنقدر سواد ندارند که در عرض این سی سال به خود اجازه تفکری غیر از تفکر غربی را بدهند. حالا چگونه میتوانند با روخوانی یک طرح از آن انتقاد یا آن را تکمیل نمایند؟ کسانیکه هیچ ایدهای ندارند، ناچارند فقط مانع بتراشند زیرا نمیدانند چه بگویند و یا ازچه چیزی صحبت کنند. آنها فقط میگویند نباید اجرا شود و ممکن نیست اجرا شود؛ اما آنها بدانند که تحولات اخیر جهان معلول یک شب یا یک ساعت نیست بلکه این فروپاشی از سالها پیش شروع شده بود ولی به مدد رسانههای تبلیغی اکنون پوشیده مانده است و بزودی همه تبلیغاتچیها هم یکی پس از دیگری به ورطه ورشکستگی میافتند و آنوقت بازوی دروغ پراکنی و حبابسازی غرب هم ازبین خواهد رفت و خواهند دید که عمر حباب، واقعی نیست هرچند که حباب بر روی آب باشد و آبروی آب را ببرد اما اینها چند روزی است و عاقبت زمین برای بندگان خداست... کسانیکه وقتی در زمین حاکم میشوند، نماز بپا میدارند و زکات میدهند. به همین دلیل است که بنابر اعلام دکتر ترکان 1800 کلیسا بسته شده برای اینکه مراجعه کننده نداشته ولی 2000مسجد ساخته شده چون هر روز تعداد بیشتری از آمریکاییان و اروپایان مسلمان میشوند . اما حسابداران از این تحولات بیخبرند و فقط به فکر جیب خود هستند. تا موقعیکه حسابداران به فکر این هستند تا با جابجا کردن اعداد و حسابها و یا در واقع حسابسازی، دستمزد خود را بالا ببرند؛ ما شاهد هیچ پیشرفتی در حسابداری نخواهیم بود. دنیا را آب ببرد، آقایان را خواب میبرد. و آنها در لابلای اعداد نجومی به دنبال یک لقمه نان خود خواهند بود و کتابهای حسابداری، همان کتابهای 64 سال پیش خواهد بود و استادان همان اصول سابق را نجوا خواهند کرد و دانشجویان هم قبل از اینکه پایاننامه بدهند، مشغول کار خواهند شد و پایاننامهها را به پایان بینانی! تبدیل میکنند. اینهمه تغییرات در بافت دولت در این چند دهه اتفاق افتاده ولی حسابداران هنوز از روش نقدی یا نیمه تعهدی استفاده میکنند. هیچ حسابداری تا به حال جرأت نکرده تغییرات انجام شده در جامعه را به اصول حسابداری منتقل کند زیرا ازترس از دست دادن آب باریکهی حقوق خود، آهسته میروند و میآیند. اگر تغییرات به سود اسلام و رژیم اسلامی باشد، برخی اساتید قدیمی ناراحت میشوند و اگر تغییرات به نفع سرمایهداری باشد؛ دولت کارایی را از دست میدهد. لذا همانطور که دکتر سجادی گفته همانطور تا الآن عمل میشود! البته دکتر ثقفی خود به این موضوع اعتراف دارد ولی او استاد سالیان سال این رشته است. وقتی خود آشپز به شوری غذا اعتراف کند، ببینید چه دستپختی است! یا رییس شورای عالی حسابداران ایران، دکتر کرباسیان، وقتی میداند که 64 سال از تأسیس شورا میگذرد و ایران سه هزار سال تمدن دارد و حقوق و دستمزد پرداخت کرده و انضباط مالی و حسابداری داشته؛ دانستههای او چه دردی از این سیستم مفلوک را دوا نموده است؟ سیستم مفلوک حسابداری که نتوانست خود را با انقلاب اسلامی تطبیق دهد و در مقابل اینهمه تغییرات مقاومت کرد؛ اکنون با هجوم تازهای روبروست: بحران مالی و فروپاشی سیستم سرمایهداری در راه است و پایه و اساس حسابداری را تهدید میکند.
حسابداران تغییرات را بپذیرند
اگر حسابداری یا مدیریت مالی و یا حتی اقتصاد سرمایهداری بخواهد همچنان در مقابل تغییرات ایستادگی و مقاومت کند، ناچار به زبالهدان تاریخی خواهد رفت همانطور که فروپاشی شوروی باعث شد تا هرگونه سیستم مالی متمرکز از بین برود. اکنون نیز سیستمهای مالی سرمایهداری یکی پس از دیگری کارایی خود را از دست میدهد. کسانیکه تمام عمرشان محاسبه بهره و دیرکرد و سود و نسبتهای مالی بود، الآن میبینند که همه آنها ساخته پرداخته ذهن علیل خودشان بود و سود یا بهره وجود خارجی نداشته. زیانهای میلیاردی همه شرکتهای بزرگ، امروز دیگر خیال و خواب نیست، بلکه واقعیت است. امروز شرکتهای بزرگ یکی پس از دیگری اعلام ورشکستگی میکنند و کارکنان خود را اخراج مینمایند. ممکن است تصور کنند که بازگشت به روش مالی متمرکز و گذشته راه حل سادهای باشد و دولتها با کمک خود به شرکتها، آنها را سرپا نگهدارند ولی همه حسابداران به خوبی میدانند که در غرب، دولت وجود ندارد و مالکیت ندارد. تا حالا همه شعارها این بوده که دولت تاجر خوبی نیست! حالا ثابت شد که دولت با اینکه تاجر خوبی نیست ولی در شرایط ورشکستگی تاجرها میتوانند به کمک آنها بروند یعنی درست در زمانیکه تاجرهای خوب، دستان خود را بالا برده و بالنها را هوا کردهاند. یک تاجر ناخوب میخواهد آنها را نجات دهد. این نشان میدهد که حسابداری نیاز به یک باز تعریف از سود و سود دهند و سود سازنده دارد تا بتواند آنها را نگهداری کند چیزی که تعریف نشده نگهداری کردن آن چه معنی دارد؟ اگر باید دولت را تاجر بد تعریف کرد پس نباید از آن توقع کمک، آن هم کمکهای میلیاردی داشت: اصل منطقی میگوید کسی که چیزی را میدهد ابتدا باید آن را داشته باشد دولتها در نظام سرمایهداری از کجا درآمد دارند؟ بدیهی است از مالیات مالیاتی که سرمایهداران میپردازند، حالا سرمایهداران آمدهاند دهها برابر مالیاتی که نپرداختهاند را بگیرند و این منطق آنان است. حسابداران بهتر از هرکس دیگر میدانند که سرمایهداران حاضرند نیمه یا حتی سه چهارم پول مالیات را به عنوان دستمزد به حسابداران رسمی بپردازند تا مالیات نپردازند! زیرا نپرداختن مالیات برای آنها بسیار سودآور است چون سال اول که مالیات پرداخت کنند، پایهای را گذاشتهاند که سالهای بعد هم بپردازند درحالیکه اگر به حسابداران سه چهارم مبلغ را هم بپردازند برای یکسال است و سال بعدی ممکن است در کار نباشد. و ثانیاً که قابل چانه زدن است و مخصوصاً اینکه اقساطی و نامعلوم هم هست. با شعار دو چیز را نمیشود ترک کرد یکی مرگ و یکی مالیات... چنان ترسی در دل مردم انداختهاند که مردم راهی جز پرداخت مالیات نمیبینند اما این فقط مربوط است به مردم عادی زیرا مردم عادی هستند که به خوراک و پوشاک محتاج هستند و هر روز باید در فاکتورهای خود مالیات را مستقیماً به دولت بپردازند ولی کار خانهداران و شرکتها باید حسابرس بگیرند! حسابرس داخلی و خارجی و حسابرس قسم خورده حسابداری صنعتی و قیمت تمام شده و اینهمه حسابدار برای آن است که اوضاع پیچیده شود و دولت نتواند سود را تشخیص دهد و این تازه غیر از آنست که ثروتمندان و زورگویان بهانهای به نام پناهگاه مالیاتی دارند که اصطلاحاً تکس شلتر Tax Shelter گفته میشود. مثلاً اگر به نوانخانهها کمک کنند یا به خیریهها از مالیات معاف میشوند لذا ما شاهد تأسیس شرکتهای خیریه از سوی شرکتهای بزرگ هستیم تا سر خیریهها را هم کلاه بگذارند و نگذارند یک دلار از شرکت خودشان خارج شود... حالا ببینید با چه رویی میخواهند از دولتها توقع کمک مالی برای شرکتها داشته باشند