بنگاههای بزرگ آمریکایی که روزی نماد صنعتی و بزرگی آمریکا بودند، امروزه دچار چالشهای فراوانی شدهاند. بنابر گزارشهای رسمی تنها جنرال موتور 400 هزار کارکنان خود را در طی این سه سال اخراج نموده است، اما آمار بیکاری تا 14 میلیون نفر رسیده است.
فورد از این وضعیت هم بدتر است؛ این کمپانی عظیم که روزگاری جهان را اداره میکرد، امروزه معلوم شده است که حداقل از سه سال قبل زیان میداده و هیچ سودی دریافت نکرده است و این تازه آغاز کار است. در حاشیه فیلمی که از شبکه 2 پخش شد و نام آن نابغه مهاجر بود، کمکم چهره کریه این اقتصاددانان بزرگ روشنتر میشود. بنگاه بزرگ در سال 1940 اقدام به سرقت طرح برف پاککن متناوب از مخترع آن میکند و با اینکه مخترع هزینههای زیادی برای ثبت اختراع داده بود، عاقبت ناچار میشود 11 سال دوندگی کند، خانواده و زندگی خود را از دست بدهد تا یک جمله بشنود و آن اینکه کارخانه فورد طرح او را به سرقت برده است؛ گرچه طی دفعات متناوب این کمپانی با پیشنهاد 300 هزار دلاری و یا یک میلیون دلاری نمیخواسته اعتراف کند، اما پس از رای دادگاه دو میلیون دلار جریمه پرداخت میکند و اعتراف هم میکند و این همه در رسانهها منعکس نمیشود و همچنان کارخانه فورد به عنوان نماینده آمریکا به حیات ننگین خود ادامه میدهد. چنین اقداماتی نه تنها در صنایع خودروسازی، بلکه در صنایع نظامی و حتی صنایع غذایی آمریکا هم بوده که پنهانکاری شده است و امروز، روزی است که پردهها بالا میرود و این حرکات ننگین یکی پس از دیگری افشا میشود. یکی از این شرکتها، شرکت غذایی مک دونالد است. خبرنگاری محاسبه کرده بوده اگر صد کشور هر کدام صد شهر و هر شهر، صد خیابان داشته است و بنابر ادعای مک دونالد هر خیابان یک شعبه از این اغذیهفروشی را دارد که باید مواد اولیه و حتی طرح صندلی و رنگ مغازه را از یک جا وارد کند، نیاز به مقدار مشابهی گوشت خالص برای تهیه همبرگر دارد و مثلا باید روزانه حداقل یک میلیون رأس گاو ذبح شود تا چنین گوشتی تهیه شود و برای ذبح یک میلیون رأس گاو، آن هم به صورت متمرکز و محرمانه توسط مک دونالد با حداقل 700 میلیون گاو وجود داشته باشد تا هر دو سال یک گاو ذبح شود و چنین مزرعهای در هیچ کجای دنیا نیافته بود تا اینکه پی برده بود مک دونالد یک مزرعه پرورش کرم دارد! و از محل تولید این کرمها، گوشت لخم مورد نیاز این همه همبرگرها را تهیه میکند! البته برای چینیهای سگخور یا تایلندیهای سوسکخور یا عربهای سوسمارخور این امر اشکالی نداشت، ولی به هر حال به اعتبار شرکت ضربه وارد میکرد، لذا خبرنگار در حین انجام مأموریت تصادف کرده و کشته شد! آمار کشتهشدگان راه اقتصاد بسیار زیاد است، حتی نویسندهای مدیریت آمریکایی را به جنگل تشبیه کرده و کتابی نیز به این عنوان تألیف کرده است. البته همه این کشت و کشتارها تحت عنوان رقابت قابل توجیه است؛ یعنی میگویند اگر قرار است یک کمپانی عظیم از بین برود، بهتر است که یک خبرنگار بمیرد