نه اینها برنامهای دارند نه آنها! خیلی از افراد (مخصوصاً کاندیداهای ریاست جمهوری) فریادشان به هوا بلند میشود که دولت فعلی برنامه ندارد، هیچ حزبی هم ندارد که برایش برنامه بنویسد و در اول کار خود هم سازمان برنامه را منحل و به استانداریها ملحق کرد... ولی خودشان هم برنامه ندارند! آقای خاتمی رییس جمهور سابق که تجربهی دو دوره ریاست جمهوری هم دارد و قصد کاندیداتوری ندارد، گفته که هرکس میخواهد بیاید با برنامه بیاید! و عجیب است در دیدارهایی هم که باچند تن از کاندیداها مخصوصاً آقایان کروبی داشته آنها نیز همین سخنرانیهای خود را برنامه اعلام کردند و گفتند با هر گروهی که ملاقات میکنیم، مواضع خود را در مورد آن گروه و رشته مربوطه اعلام میکنیم. طبیعی است وقتی این مواضع جمعآوری و جمعبندی شود، میتواند یک برنامه باشد. اما برنامهای در حد تئوری و یا حرف و برنامهای که به عمل نرسیده و آزموده نشده است. در واقع این نشان میدهد با آمدن هر کدام از این کاندیداها، سناریوی آزمون و خطا همچنان پابرجا خواهد بود و این مردم همچنان محیط آزمایشگاهی خواهند بود که مدیران بیایند و آزموده شوند و بروند! و البته این فقط مربوط به کاندیداهای ایرانی نیست، بلکه کاندیداهای دیگر کشورها هم همینطور هستند. آنان دو سه ماه مانده به انتخابات چند نفر را دعوت میکنند و القابی چون کارشناس کارکشته و کاردان و غیره به آنان میبندند و جمع نظرات آنها را برنامه گفته و به عنوان کار خود مطرح میکنند ولی همه تاریخ شاهد است که دو روز از انتخابات نگذاشته؛ همه این حرفها و برنامهها پوچ از آب در میآید. در زمان خودمان؛ اوباما چقدر مناظره کرد و چه مقدار در باب تغییر صحبت کرد؟ ولی همه میدانند و میدانستند که چنین چیزی ممکن نیست زیرا اصولاً شما دانهای که در زمین شورهزار میکارید، از اول معلوم است که محصول نمیدهد. سازمانهای بینالمللی و یا هر سازمان دیگری بر اساس اهداف معینی به وجود آمدهاند و در آنها نمیتوان تغییرات داد زیرا ماهیت خود را از دست داده و بیهویت میشوند. مثلاً اگر ما از خودروی سواری به جای وانت کار بکشیم، بدیهی است که امکان دارد؛ ولی هر عقل سلیمی میگوید این خود رو برای سواری است نه بارکشی، لذا بهترین راه تغییر، عوض کردن سیستم یا از بین بردن نهادهای قبلی و ایجاد نهادهای جدید است. زیرا نهادهای جدید در چارچوب مأموریتهای جدید تعریف میشوند و همین تعریف جدیدِ هویت آنهاست که اگر از آنها دست بردارند، فلسفه وجودی خود را از دست میدهند... مثلاً سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همانطور که از ابتدا تعریف شد و به وجود آمد، با هدف حفظ انقلاب اسلامی بود. یعنی ماهیتاً وظیفه او حفظ انقلاب اسلامی است، حال اگر انتظار دیگری داشته باشیم و مثلاً بگوییم تغییر کند و از غیر از انقلاب اسلامی یا ضد انقلاب اسلامی دفاع کند، ماهیت خود را از دست میدهد. حتی اگر برای سازندگی هم به کار گرفته میشود، باید به این ضرورت برسد که این کار نیاز انقلاب اسلامی است و لذا با این حرکت ممکن است در پروژههای عمرانی هم شرکت کند، کامپیوتر هم بسازد و این عدول از برنامه یا استراتژی نیست، بلکه گسترش یا توضیح نوین از وظایف است. یا ارتش، وظیفه حراست از مرزهای کشور را دارد لذا اگر از او بخواهیم که در امنیت داخلی کمک کند باید بگوییم که این امر در راستای جلوگیری از نفوذ دشمن فرامرزی است و الّا تبدیل به نیروی انتظامی شده و چون تجربه نیروی انتظامی را هم ندارد، در مأموریت خود شکست میخورد. لذا سازمانهای بینالمللی هم از این تعاریف و اهداف مستثنی نیستند. آنها همان کاری را انجام میدهند که برای آن به وجود آمدند و البته به وجود آمدن واقعی و نه روی کاغذ. سازمان ملل متحد ممکن است منشور چند صفحهای هم بنویسد و شعارهای زیادی هم بدهد، ولی اساس آن برای حفظ قدرت آمریکابوده است زیرا قبل از آن جامعه ملل وجود داشته و مقر آن در اروپا و شهر ژنو بود ولی چرا آن منحل شد و این به وجود آمد؛ برای اینکه جامعه ملل، تفکر اروپایی داشت و در جهت حفظ منافع اروپا قدم برمیداشت و این بهنفع آمریکا که پیروز میدان جنک محسوب میشد نبود. لذا میبینیم به علت شکست اروپا، سازمانها و نهادهای آنهم شکست خورده و نابود میشوند و با پیروزی آمریکا سازمانهای جدید ولو مشابه قبل ولی با هدف دفاع از منافع آمریکا به وجود میآورند. اینکه گفته شود جامعه ملل برنامه نداشته یا استراتژی آن مشخص نبود، اصلاً اینطور نیست. بلکه فقط هدف آن فرق میکرده است. برای همین مثلاً جامعه ملل به دنبال دادگاههای جنایت جنگی بود تا کشتارهای انجام شده در هیروشیما و غیره را محکوم کند و آمریکا با انحلال جامعه ملل، دادگاههای جنایات جنگی را هم تعطیل کرد و تا50 سال این دادگاهها نابود شدند، بعد هم که به وجود آمد باز با اهداف آمریکا منطبق بود یعنی به جای اینکه هیروشیما و ناکازاکی و یا قتل عام فلسطینیان و یا غیره را بررسی کند؛ بر عکس مفهوم جدیدی به نام تروریسم خلق کرد و کلیه دشمنان آمریکا را در آن محاکمه کرد یعنی در طول این مدت شصت سال فقط در مسألهی بوسنی و محاکمه صربها اقدام شد آنهم به دلیل اینکه آمریکا در طرف مقابل قرار داشت یعنی محاکمه صربها برای این نبود که جنایات جنگی مرتکب شدند و الّا صدام یا پینوشه و یا حتی استالین از همه خونخواران بیشتر به محاکمه نزدیکتر بودند؛ بلکه فقط به این دلیل بود که طرف پیروز جنگ را که امریکا بود نشان دهد و زوال مارشال تیتو را به تمامی جهان اعلام نماید. همه سازمانهای وابسته به سازمان ملل نیز همینطور هستند. یونسکو وقتی یک مقبره بوداییان در افغانستان تخریب میشود، دادش بالا میرود؛ ولی الآن که سیصد نقطه تاریخی و مقدس در مکه و مدینه تخریب شده، چه کردهاند؟
پس اجرا مهم است بر خلاف آنچه که ادعا میشود، برنامهها بسیار زیاد است و از فزونی آن روی هم انباشته شدهاند. بسیار ی از طرحهایی که الآن اجرا میشود همگی قبلاً و شاید حتی 50 سال پیش برنامهریزی شده است مانند مترو و یا طرحهای کشاورزی و ساختمانی. اما مهم این است که تا حالا اجرا نشده بود و در واقع در حد حرف و تئوری باقی مانده بود؛ لذا اجرا مهم است و طرح دادن زیاد مهم نیست. طرحها همیشه بودهاند، ذهن (سر) بشر اصولاً درد میکند برای طرح دادن، یک لحظه مغز ما از فعالیت باز نمیایستد. همیشه در حال طرح دادن و نقشه کشیدن است، حتی نیمه شبها کسی که از بیخوابی رنج میبرد، علتش آن است که طرحهای روزانه او تمام نشده و راهحلهایش به نتیجه نرسیده است. لذا مغز انسان که بههمه طرحها متعهد است نمیتواند کار را نیمه تمام رها کند پس در همان نیمه شب تا خیال شما از اتمام طرح ذهنیتان راحت نشود بهخواب نمیروید. در واقع ذهن فعال شماست که نمیگذارد بخوابید. او وجدان کاری را میداند و تا طرح تهیه و تصویب نکند نمیگذارد شما بخواب بروید اما میبینیم وقتی صبح از خواب بیدار میشویم، همه آنها را فراموش کردهایم و به دنبال انجام کارهای روتین خود میرویم زیرا گرسنگی و تشنگی و لباس قیمت دارد و لذا صبح که گرسنه از خواب بیدار میشویم، با شکم پر دیشب فرق داریم؛ این است که اول به سراغ سیر کردن شکم و خوردن ناشتا و یا صبحانه میرویم و اگر چیزی هم از طرح دیشب یادمان آمد، سری تکان میدهیم و به خود می گوییم حالا! این نشان میدهد که طرح همیشه بوده، حتی به صورت تفضیلی. شما به شهرداری تهران بروید و ببینید چه مقدار طرحهای تفضیلی در بایگانی هست و چه مقدار از این طرحها پاره و یا دور ریخته شده و چه مقدار راجع به آن بحث شده است. مدیر مسؤول یکی از روزنامهها در سخنرانی خود در جشنواره اولین همایش نوآوری و شکوفایی و عدالت اقتصادی گفت که ما اصلاً آمایش نداریم! ما اصلا دانشگاه مدیریت نداریم. اتفاقاً در همان جلسه مطلبی راجع به آمایش سرزمین در نشریه مناقصه مزایده چاپ شده بود. آن را به او نشان دادم. ما در همه زمینهها تحقیقات کافی داریم فقط مهم این است که این تحقیقات اجرا نشده است. چرا اجرا نمیشود؟؟ برای اینکه اهداف دیگری دارد. هرکس از دیدگاه خود آمایش سرزمین میکند! یکی میگوید ما زمینها را در ایران تحویل اسراییلیها بدهیم و سود از آنها بگیریم! دیگری میگوید به ژاپنیها واگذار کنیم همه دنیارا اشباع خواهند کرد، چون خودشان زمین کم دارند! و برخیها میگویند به کشاورزان واگذار کنیم، خودشان میدانند چکار کنند و عدهای هم میگویند که به بازار و سرمایهداران واگذار کنیم. آنها خود عاقل هستند و میدانند چگونه از آن استفاده کنند! لذا تا این تفاوت دیدگاهها هست هیچکس آمایش دیگری را قبول ندارد. امتحان آنهم مجانی است شما زحمت میکشید روزنامهای را باخون دل منتشر میکنید یکی میگوید مثلاً این هم شد نشریه؟ دیگری میگوید کاغذ کاهی خوب جواب نمیدهد و.... در موقع کار و زندگی هم همینطور است شما صبح تا شب کار میکنید و یک پولی به دست میآورید و آن را به خانه میبرید، پدر یا مادر یا برادر و یا همسر شما چه میگویند؟ همسر شما میگوید همین؟ با این مبلغ من چه کنم؟ مادر شما میگوید پسرم خودش را به آب و آتش میزند برای چه کسی؟ ولی شما نباید به این دیگاههای متفاوت توجه کنید زیرا سرگردان خواهید شد. چون هر کس در ذهن خود طرحی دارد و برنامهای برای زندگی میکشد و نقشههایش را تکمیل میکند ولی برای هیچ کس مهم نیست! حتی برای کسی که به ظاهر تو را تشویق میکند هم مهم نیست، از نظر او تو مهم هستی نه کارت و میخواهد تو روحیه داشته باشی. برای امتحان کافی است که او را رودررو با مخالفان خودتان قرار دهید میبینید؛ میگوید البته حرف شما هم صحیح است این آقا یا این خانم هم زیاد زحمت نمیکشد و منهم بارها به او تذکر دادهام! بهراحتی شما را میفروشد زیرا میبیند شما پا را از گلیمتان بیشتر دراز کردهاید و میخواهید از او به نفع خودتان تأیید بگیرید! کشورها هم همینطورند. سازمانهای بینالمللی و داخلی هم همینطور؛ زیرا به وجود آورنده آنها هم من و شما هستیم، کسی از عالم بالا یا از اجنه این سازمانها را به وجود نیاورده است. رییس سازمان ملل هم فردی است مثل شما، رییس جمهور هم یک انسان است با تمایلات مثل شما. او هم از تشویق خوشحال میشود و از تنبیه یا انتقاد ناراحت. از ناسپاسی بیزار است و حقطلبی را دوست دارد. ولی فرق تمام آنها در طرح و برنامه نیست بلکه در هدف است. در همین طرح تحول، دولت همه اقتصاددانان را دعوت نمود سالها کار کارشناسی کرد اما مجلس چه گفت و چه کرد؟ او هم میخواهد از ابتدا کارشناسان را دعوت کند و کار کارشناسی کند، چرا؟ چون با نظر او یا بهعبارت علمیتر با اهداف مورد نظر مجلس نمیخواند. حداقل این است که میگویند طرح باید از سوی مجلس باشد نه دولت! دولت باید لایحه بدهد. معنی این حرف میتواند این باشد که یا دولت به وظایف قانونی عمل نکرده یعنی به جای لایحه، طرح داده است و یا مجلس به وظایف خود عمل نکرده و طرحی در این خصوص تهیه نکرده است. کاندیداهای ریاست جمهوری هم حتی آنهاییکه دو دوره تجربه دارند، میدانند که طرح وجود دارد ولی برای تبلیغات انتخاباتی آن را نفی میکنند. طرح تحول اقتصادی چیزی نیست که کسی با اصل آن مخالف باشد، اما چه کسی آن را مطرح و به نام چه کسی مطرح میشود مهم است. لذا جهت اینکه حمل بر خودپسندی یا موارد مذموم نشود، اصل موضع تکذیب میشود. مثلاً اگر کسی توهین کرد، ما نمیگوییم متشکرم؛ بلکه میگوییم این فرد اصلاً ادب ندارد! سید احمد حسینی ماهینی