برخلاف دیگر کشورها که هویت ندارند و همگی در سالهای اخیر از سازمان ملل مجوز گرفتهاند، ایران تنها کشوری است که از ابتدای تاریخ وجود داشته و باز هم برخلاف دیگر کشورها که با وحدت با یکدیگر، بزرگ و بزرگتر شدهاند، ایران با تجزیه هر روزه کوچک و کوچکتر شده است.
روند تجزیه ایران و ترکیب دیگر کشورها، درست برعکس همدیگر بوده است؛ یعنی هرچه ایران بیشتر تجزیه شده، کشورهای دیگر بزرگتر شدهاند و هرچه ایران به وحدت رسیده است، کشورهای دیگر کوچکتر شدهاند؛ زیرا همه آنان از تجزیه ایران قدیم بهوجود آمدهاند. در ایران قدیم، تا قبل از جنگهای جهانی اول یا دوم، قدرت سیاسی و اقتصادی براساس وحدت این ملت بوده است؛ حتی شیرازه تجارت جهانی نیز، یعنی جاده ابریشم بیشتر به ایران و تجارت جهانی تکیه داشته است. متأسفانه روند تجزیه ایران که گاهگاهی به این سرزمین سر میزده است، از جنگهای جهانی به این طرف، شدیدتر شد. اولین و مهمترین آن، جنگهای ایران و روسیه سابق بود؛ تزارهای رومی میتوانستند با شکست دادن لشکر ایران، قفقاز را از ایران جدا کنند و لذا راه برای جنگهای استعماری دیگر از قبیل انگلیسیها، پرتغالیها و فرانسویها هم باز شد و هر کدام تکهای از ایران را جدا کردند. شاید بتوان گفت عمدهترین وسیله برای جنگ استعمار علیه ایران، مسأله قومیتگرایی بوده است؛ زیرا که اقوامی مانند ازبکها، تاجیکها و افغانها و غیره تا هنگامی که تابع ایران بودند، ایران وحدت و یکپارچهگی خود را داشت؛ اما به محض اینکه آنان تحریک شدند، مسأله ملوکالطوایفی بهوجود آمد. این ملوکالطوایفی در بعد از آغاز قرن بیستم، تئوری شده و به عنوان فدرالیسم مطرح گردید. و اکنون که امید قدرتیابی ایران دوباره در همه جهان پراکنده است، باز باید راه رفته را از همان قفقاز شروع کرد و از قوم تاجیک و...! معکوسسازی این روند شروع شده است و مردم جهان به این خودآگاهی میرسند که مرکز نظم نوین جهانی نه در آمریکا، چین و یا در روسیه؛ بلکه در ایران است. جوشش موج جدید وحدت نه زاییده فکر ناتوانهایی مانند بوش و بلر باشد؛ بلکه معلول تفکر آرمانی، همیشگی و اصلی یک اعتقاد است. اعتقاد به اینکه جهان روزی به وحدت خواهد رسید و در سراسر جهان یک حکومت واحد جهانی تشکیل خواهد شد. در این مسیر، البته مشکلاتی وجود دارد و آن حرکت معکوس و یا ضد وحدت است. کارشناسانی که هنوز در قرون وسطی زندگی میکنند و یا هنوز در قرون گذشته هستند؛ هنوز هم ایران را کشوری توسعه نیافته و عقب مانده میدانند و هرگونه حرکتی را با خطکش همان روزگار، یعنی روزگار فراموشی و تجزیه ایران بررسی میکنند. حالا که بحران اقتصادی غرب فراگیر شده است و غرب بیکاری و آوارگی را تجربه میکند، هنوز تصور میکنند که غرب ثروتمند، قادر متعال، تنها قدرت جهانی و کشوری پیشرفته و با رشد بالای اقتصادی است. از اینرو، همان ادبیات دوران تجزیهشده ایرانی را به کار میگیرند؛ در حالیکه اکنون ایران بالاترین رشد اقتصادی جهان را دارد و توسعهیافتگی را زیر سؤال برده است. از اینرو، در چشمانداز جدید ایران، نه تنها توسعه یافته بلکه لیدر و رهبر اقتصادی جهان است؛ زیرا که کشورهای توسعهیافته پس از 60 سال تبلیغ کمونیستی، سرمایهداری و مختلط، امروز شاهد شکست همه این تئوریها است؛ چه آنان که از نظر اقتصادی به اقتصاد دولتی متکی بودند، و چه به اقتصاد آزاد و چه آنکه اقتصاد مختلط، یعنی بین دولتی و آزاد را پیشنهاد داده بودند، هر سه به ورطه ورشکستگی و افول قدرت افتادهاند. امروز آمریکا مظهر اقتصاد آزاد و شرکت GM به عنوان نماد اصلی این اقتصاد همانقدر ضعیف و ورشکسته شدند که اقتصاد دولتی در شوروی و اروپای شرقی و چه اقتصاد مختلط که در فرانسه و آلمان و چین و ژاپن و امثال آن بود. امروزه همه اقتصادها در یک خط در مقابل اقتصاد ایران ایستادهاند و در حالیکه تمام اقتصاد جهان، رکود را تجربه میکند، در ایران تورم 25 درصد وجود دارد و معنی این تورم، درست برعکس رکود است و در اقتصاد یا تورم است یا رکود و رکود به معنی کسادی و عدم رونق است و تورم به معنی رونق؛ یعنی همه چیز هست، ولی گران است؛ اما رکود یعنی همه چیز نیست و مردم قادر به کار و تولید نیستند و بیکار هستند؛ در حالیکه تورم رابطه مستقیمی با اشتغال دارد و هر کسی کار میکند تا سود بیشتری بهدست آورد. سید احمد حسینی ماهینی