در جستجوی الگوی مصرف مناسب (322)
مناقصه و مزایده
«لاتبذروا، ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین؛ تبذیر و اسراف نکنید، زیرا مبذرین از برادران شیطان بزرگ هستند».
سوره اسرا، آیه 26
منکراتی که در سطح جامعه وجود دارد و میتوان از آنها نهی کرد و باید نهی
کرد، از جمله اینها است: اتلاف منابع عمومی، اتلاف منابع حیاتی، اتلاف
برق، اتلاف وسایل سوخت، ائتلاف مواد غذایی، اسراف در نان؛ ما این همه
ضایعات نان داریم، اصلاً این منکر است، منکر دینی است، منکر اقتصادی و
اجتماعی است.
مقام معظم رهبری
برای وضو، یک سیر آب و برای غسل، یک من آب کافی است.
پیامبر اسلام(ص)
الگوی مصرف داریم، ولی باید اصلاح شود
اینکه برخیها
میگویند الگوی مصرف نداریم و باید از ابتدا آن را ایجاد کنیم، حرف صحیحی
نیست؛ درست مثل این است که بگوییم در زندگی هدف نداریم یا برنامهای
نداریم؛ البته که داریم، اما ممکن است که صحیح نباشد و باید آن را اصلاح
کنیم؛ لذا امسال را مقام معظم رهبری سال اصلاح الگوی مصرف نام نهادند.
برای این منظور باید همه عوامل آن شناسایی و تعریف شوند. ما باید بدانیم
که چه مصرف کنیم، کجا مصرف کنیم، چه مقدار و به چه منظورهایی و در چه
زمان و مکانی... پاسخگویی به این سؤالات، ما را به اهداف اصلی و عملکرد
واقعی و بالا بردن بهرهوری راهنمایی میکند.
البته الگوی مصرف در غرب بسیار ساده است، زیرا همه چیز را پول تعیین
میکند و قیمت اساس الگوی مصرف است؛ هرچه را بخواهند کم مصرف شود، گران
میکنند؛ اما در اسلام قیمت تعیینکننده نیست؛ بلکه نیاز تعیینکننده است؛
مثلاً اگر نان را گران کنیم، ممکن است مصرف کمتر شود، ولی عده زیادی نان
خالی هم نخواهند داشت که بخورند و اینکه ایدهآل فکر کنیم جامعه باید
طوری باشد که همه توان خرید داشته باشند، فقط یک خیال است. واقعیت جهان
این است که عدهای فقیر هستند و نباید در الگوی مصرف نادیده گرفته شوند.
تعریف مصرف:
مصرف، فرآیند عام جهانی است؛ گاهی مصرف به معنی اتلاف هم هست، یعنی از بین
بردن که این دو تعریف، متضاد هم هستند. در مفهوم، فرآیندی هر مصرفی تبدیل
محسوب میشود؛ یعنی ما مواد اولیه را مصرف میکنیم تا کالا درست کنیم و
کالا را مصرف میکنیم تا ساختمان بسازیم و الی آخر. ولی در مفهوم اتلاف،
به معنی این است که مثلاً آب یا برق را که مصرف میکنیم، یعنی آن را نابود
کردهایم.
مصرف راز بقای اقتصادی و اجتماعی است
برخلاف تصور فنا و نابودی که از مصرف میشود، مصرف عامل بقا و راز سر به
مهر طبیعت است. چرخه عظیم غذایی جهان از مصرف شکل میگیرد. خوردن و خورده
شدن و مسأله (آکل و ماکول در فلسفه) یک اصل لذتبخش فلسفی و معنوی است.
درست مانند فلسفه مرگ که در نظر برخیها، مرگ پایان زندگی است، ولی در
درازنای هستی، مرگ پلکان ترقی است. از اینرو، اسراف و تبذیر هم به معنی
بر هم زدن نظم آکل و ماکول است. فرض کنید برای تولید پنیر به 60 درصد شیر،
39 درصد آب و 1 درصد مایه پنیر احتیاج دارید؛ حال اگر بهجای یک درصد، 2
درصد مایه پنیر بزنید، چه اتفاقی میافتد؟ درست همان اتفاقی میافتد که
اگر به جای 39 درصد آب، 50 درصد آب مصرف کنید: (وَ إِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ
عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ) در
آیات متعدد، به مسأله اندازهگیرى در خلقت موجودات اشاره شده است، از
جمله: «قد جَعَل اللَّه بکل شىء قدرا» <451> «کل شىء عنده بمقدار»
<452> «خلق کل شىء فقدره تقدیرا» <453> در آیهى 27 سوره
شورى مىخوانیم که اگر خداوند رزق بندگانش را توسعه دهد، آنان دست به
تجاوز مىزنند، به همین دلیل به مقدارى که صلاح مىداند، به هرکس مىدهد)
بهمقدار؛ یعنی کار جهان، خلقت دنیا بر روی میلیمترها است و اگر این
میلیمترها رعایت نشود، در نظم جهان خللی وارد کردهایم. درک این مسأله
فقط هنگامی برای ما مشکل است که منافع خاصی از آن داشته باشیم؛ یعنی برای
یک پنیرفروش، 1 درصد را 2 درصد کردن بسیار سنگین است، ولی 39 درصد را 50
درصد نمودن، بسیار راحت! زیرا افزودن آب، فریب خریدار است و سود بالاتر؛
ولی افزودن مایه پنیر، زیان است و سود خریدار! مثالی دوباره برای درک بهتر
این موضوع: میدانیم اگر تمامی ستارهها به هم بریزد و راه کهکشان شیری
تغییر کند و سرعت کرات آسمانی متفاوت شود، خواهیم گفت این نظم جهان است؛
اما اگر در این میان، سنگی یا پارهسنگی به سر ما بخورد و سر ما بشکند،
آیا آنوقت هم میگوییم نظم جهان است؟ یا با توقع تمام فریاد بر میآوریم:
آخر خدایا! میان این همه سر، چرا باید سر من باید بشکند؟! چون محور اصلی
جهان را خودمان میدانیم، هر ضرر و زیان به خود ما، ضرر و زیان به جهان
است و این خودمحوری در مصرف هم خود را نشان میدهد: اگر پول برق و آب را
خود ما بدهیم، ناچار دیگران باید در مصرف صرفهجویی کنند، ولی اگر پول را
دولت بدهد یا پدر و مادر بپردازد یا شرکت پرداخت نماید، اشکالی در اسراف
آن نمیبینیم و میگوییم کندن یک مو از خرس هم غنیمت است. «وقت» اگر وقت
من است، از طلا گرانبهاتر است و همه باید در جلسات سر ساعت حاضر شوند،
ولی اگر وقت دیگران شد، ترافیک، آسمان، ابر، باران و... بهانه میشود تا
این طلای نایاب اتلاف شود.
الگوی مصرف
الگو یا مدل، مجموعه رفتارها و معیارهایی
است که برای تنظیم فرآیند مصرف در چهارچوب اهداف مشخص بیان میشود. برخی
از این الگوها، طبیعی هستند؛ مثلاً غرایز بشری یا حیوانی بهطور طبیعی
میزان مصرف هر چیز را تعیین میکنند. موقع غذا خوردن یا اعمال غریزی دیگر
لازم نیست کسی به حیوانات بگوید چه مقدار بخورد یا چه زمانی بخورد؛ آنها
بهطور طبیعی گرسنه شده و پس از یافتن طعمه به مقدار نیاز خورده و سیر
میشود. رفتار مصرفی انسانها تا سنین بلوغ چنین است؛ یعنی کودک به محض به
دنیا آمدن بدون معلم، مکیدن شیر را از پستان مادر آغاز میکند و وقتی سیر
شد، آن را پس میزند. لذا تعریف اسراف یا تبذیر برای کودکان و آموزش آن،
امری غیرمنطقی است و همینط.ور برای حیوانات یا گیاهان؛ اما شناخت این
تعریف برای انسانهای بالغ و کسانیکه با این موجودات سر و کار دارند،
امری لازم است؛ مثلاً یک مادر باید بداند که وقتی فرزندش گرسنه میشود،
عکسالعمل او گریه کردن، تکان دادن دست و جستجوی شیر با دهان است و وقتی
سیر شد، آن را رها کرده و میخوابد... و این شناخت مادر به او کمک میکند
تا نسبت به اسراف و تبذیر خودش مصونیت داشته باشد و مثلاً کودک را از خواب
بیدار نکند تا دوباره به او شیر گاو و یا خوراکیهای اضافه بدهد؛ اگر این
امر را ادامه دهد، نه اینکه کودک نمیخورد، بلکه مریض میشود؛ زیرا بدن
او قدرت پاسخگویی ندارد و لذا یا چاقی مفرط میگیرد و یا بیماریهای
بزرگسالان را تجربه میکند. این دقیقاً مفهوم عدم رعایت الگوی مصرف است.
یعنی زیادهروی یا کمروی نشانههایی دارند که یا به عنوان بیماری از آن
یاد میکنیم؛ پس اگر اقتصاد یک کشور بیمار باشد، مفهوم آن کمروی یا
زیادهروی در مصرف است. اگر مردم بدون آنکه نیاز داشته باشند، به خرید
خودرو اقدام کنند، نتیجهاش ترافیک و سنگینی رفتوآمد است. اگر مردم برای
دریافت وام، نیازی نداشته باشند، اما به خاطر از دست ندادن سهمیه یا
امثال آن نسبت به اخذ وام اقدام نمایند، نتیجهاش خرید و فروش وام و بالا
بردن بهره و افزایش حجم نقدینگی و تورم است و اگر در کارخانهای مواد
اولیه بدون اینکه نیازی باشد، خریداری شود که مثلاً ممکن است قیمت افزایش
یابد یا سهمیه آنها از بین برود، باعث ضایعات بیش از حد، گرانی کالا،
افزایش هزینههای انبارداری و غیره میشود.
استانداردهای مصرف
مصرف، استانداردهای معینی دارد که بسیاری از آنها از اول تعریف شده و
معمولاً در رزومه تولید یا اهداف و برنامههای تولید بیان میشود؛ یعنی
بهدست آوردن آن اصلاً مشکل نیست؛ مثلاً وقتی ما بخواهیم اجاقگاز تولید
کنیم، میزان ورق آهن مصرفی، لولههای مصرفی، حتی فلکه و شیر و تعداد
بندهای آن هم توسط مدیر تولید و یا مهندس تولید محاسبه و طی نقشههای
زیادی در کتابچه راهنمای تولید درج میشود. این عمل، بسیار مهم و از همه
موارد تولید، باارزشتر است؛ زیرا یک مهندس برای همین استخدام میشود تا
میزان قطعات، مواد مصرفی و حتی مقدار برق مورد نیاز را برآورد کند تا
تولید دچار مشکل نشود. فرض کنید مهندس تمامی محاسبات را دقیق انجام داده
باشد، اما محاسبه برق و میزان مصرف آب را اشتباه کرده باشد، کارخانه با آن
عظمت به علت نرسیدن برق یا آب تعطیل خواهد شد و مهندس طراح آن فقط به همین
دلیل اخراج میگردد! که چرا طرح او جامع نبوده و میزان مصرف آب یا برق در
آن محاسبه نشده یا درست محاسبه نشده است! در مورد رفتارهای انسانی نیز
چنین است؛ مدیر آموزش یا مدیر امور انسانی و استخدامی وظیفه دارد تمامی
استانداردهای مورد نیاز کار را بنویسد و افراد را بر اساس آن استخدام کند
و در ادامه کار آنها را آموزش دهد تا دقیقاً همانطور که پیشبینی شده،
کار کنند. در یک دید بزرگتر، جوامع انسانی نیز همینطور هستند. خداوند
عالم که این انسانها را آفرید، برای آنها دفترچه راهنما نوشت! همانطور
که شما یک دارو میخرید، اول به بروشور یا راهنمای آن مراجعه میکنید و
بعد آن را مصرف میکنید، آن هم زیر نظر پزشک، جوامع انسانی هم باید قرآن
را مطالعه کنند و بر اساس رفتارهای الهی خود را تنظیم نمایند و از خداوند
بخواهند که آنها را مطابق سیره و روش پیامبران و انبیای الهی تربیت نماید
و این منطق عقل و استانداردهای رفتاری است. هرکس بخواهد به سعادت برسد،
یعنی به هدفهای انسانی دست یابد، لازمهاش رعایت رفتارها و الگوهای
مناسب آن است و قرآن کریم هم میفرماید: «ان الدین عند الله الاسلام» روش
زندگی مورد نظر خداوند، فقط اسلام است و الگوی چنین اسلامی را هم پیامبر
معرفی میکند و میفرماید: «و لکم فی رسولالله اسوه حسنه: برای شما
الگوی مناسب، همان رفتار پیامبرانه است»
استثناهای مصرف
اسراف برای علمآموزی اشکال ندارد
الگوی مصرف در برخی موارد استثنابردار هم هست؛ یعنی مانند هر قانون یا
قاعده، یک تبصره هم لازم دارد؛ مثلاً در آموزش علم و اخلاق و سجایای
انسانی، اسراف معنی ندارد. هرچه بیشتر هزینه شود، در واقع یک سرمایهگذاری
انسانی است؛ مثلاً در پژوهشها، اختراعات، ابتکارات و هر چیزی که باعث
پیشرفت بشریت شود، اسراف اشکالی ندارد؛ یعنی محدودیت مصرف منابع از بین
میرود. مثلاً در مورد پروژه تحقیقاتی مبارزه با مواد مخدر یا بیماری ایدز
یا ساختن یک ماهواره یا بردن انسان به فضا، نمیتوان گفت الگوی مصرف به چه
معنا است؛ چه بسا بسیار هم هزینه شود و نتیجهای هم بهدست نیاید، ولی
همین هزینهها اولاً باعث رشد فکری جوانان شده و ایدههای نوین بشری را
تقویت کرده و بعداً باعث سودآوریهای کلان هم میشود. در همین زمینه از
امام حسین(ع) نقل است: «روزی فرزند او نزد پدر آمد و سوره توحید را
خواند. امام حسین(ع) سؤال کرد پسرم این سوره را چه کسی به تو یاد داده
است؟ ایشان از معلم خود نام برد. امام حسین(ع) وی را دعوت کرد و به عنوان
پاداش دهان او را پر از زر و طلا کرد و فرمود علمآموزی قیمت ندارد و اگر
بیشتر از اینها هم به معلمان داده شود، جای دوری نمیرود.» البته این
حادثه الگو و نمونه است؛ و الّا ممکن است تکرار آن امکانپذیر نباشد؛ یعنی
هر معلمی با این بودجه درخواست تعلیم کند، مسلم است که آموزش رایگان و
امثال آن زیر سؤال میرود؛ اما نمونه رفتار این است که در برخی موارد جهت
تشویق معلمان یا نوآموزان و یا بهطور کلی برای علم و دانش باید اهمیت
فوقالعاده قایل شد. در مورد هدایای بهشتی برای کارهای نیکو کردن هم این
امر مصداق دارد؛ یعنی مثلاً بهازای یک خرما صدقه دادن، میلیونها برابر
پاداش داده میشود. میگویند روزی فردی از دنیا رفت و به پیامبر سفارش کرد
انبار خرمای او را صدقه دهد. وقتی کار پیامبر تمام شد، یک خرمای کمی
پوسیده در ته انبار بود. فرمود: «اگر در زمان زندگی خودش این خرما را صدقه
میداد، از این همه صدقات که من دادم، پاداشاش بیشتر بود.»
سد احمد حسینیماهینی
تئوریهای نوین سرمایهگذاری (321)
مناقصه و مزایده
سرمایهگذاری (Investing) یکی از فعالیتهای اصلی هر انسانی است؛ زیرا که
انسان تمایل دارد ثروت خود را افزایش دهد. این افزایش ثروت چه در مادیات و
چه معنویات فرقی ندارد؛ یعنی در هیچ جایی تمامشدنی نیست: «منهومان
لایشبعان، طالبالعلم و طالبالدنیا»، دو گروه، گرسنه هستند که هرگز سیری
ندارند، طالب دنیا و طالب علم؛ یعنی افزایش ثروت علمی یا ثروت مادی را
محدودیتی نیست که شخصی از افزایش آن هراس داشته باشد؛ بلکه برعکس انسان از
کاهش ثروت خود ابراز نگرانی دارد. مسأله خساست یا خسیس بودن افراد، از
همین احساس نشأت میگیرد؛ چراکه انسانها، اموال یا ثروت را جزیی از خود و
وجود خود میدانند و هرگاه کاهش یابد، مانند این است که قطعهای از بدن او
را جدا کردهاند و این احساس بشری، در همه زمانها و مکانها یکنواخت است؛
یعنی همانطور که انسان فرزند خود را دوست دارد، تولیدات و ثروتهای خود
را چه بهصورت مادی یا معنوی دوست دارد، زیرا آن را جزیی از خود احساس
میکنند. نویسندهای که مقالهای را مینویسد، مانند کفاشی که با دست کفش
میدوزد یا معماری که یک خانه میسازد، رابطه و احساسشان یکسان است.
برجسته شدن این احساس در مواقعی که تضاد رابطه وجود دارد، بسیار روشن
میشود: فرض کنید پدری هم فرزند دارد و هم ماشین، تا موقعیکه فرزندش به
ماشین ضربهای نزده است، هر دو را دوست دارد، ولی اگر احیاناً یکی از آن
دو به دیگری ضربهای بزند، در این حالت دچار تضاد یا دوگانگی میشود و
حداقل آن با کتک زدن یکی از آنها خود را نشان میدهد؛ مثلاً وقتی دست
بچهاش لای در میماند، ماشین را کتک میزند تا خشم خود را نشان دهد و
برعکس موقعی که فرزندش شیشه ماشین را میشکند، کتک میخورد! این نوع
عکسالعمل انسان در همه موارد است. یعنی شادی دوستی فرزند، محصول، بسیاری
از مشکلات بشری را میسازد و بهرهکشی از همینجا آغاز میشود. بهرهکشی
یعنی اینکه برای افزایش ثروت خود، محصولات دیگر را از آن خود دانستن
انسان بر اثر شدت دوست داشتن فرزندانش ممکن است حتی دست به دزدی هم بزند
تا ثروت خود را افزایش دهد.
تفاوت سرمایهگذاری و سرقت
افزایش ثروت انسان به هر قیمت را نمیتوان سرمایهگذاری نام نهاد؛ زیرا
ممکن است این افزایش محصول دیگران باشد؛ لذا اینجا بحث مالکیت مطرح
میشود. انسان وقتی میتواند سرمایهگذاری خود را صحیح بداند که تمام
عوامل تولید ثروت یا محصول متعلق به خودش باشد؛ اگر اینطور نباشد، باید
سهم عوامل تولید را بپردازد و این باعث کاهش ثروت او میشود و این کاهش
ثروت همینطور که اعلام شد، باعث رنجش شخصی میشود و لذا اشخاصی که تمایل
به کاهش ثروت ندارند، از دادن سهم عوامل تولید خودداری میکنند. شاخصترین
نمونه، پرداخت مالیات است. سرمایهگذاری، محیط اجتماعی امن و باصرفه
میخواهد و دولتها وظیفه ایجاد چنین فضای مطمئن را بر عهده دارند و در
مقابل، سهمی از عوامل تولید هر محصول را به خود اختصاص میدهند؛ اما
سرمایهگذار در این حالتها دچار تضاد میشود؛ یعنی از یک طرف نیاز به
امنیت سرمایهگذاری او را به سوی دولت جذب میکند و از سوی دیگر، کاهش
ثروتش از طریق پرداخت مالیات او را از دولت دور میکند؛ لذا سرمایهدار دو
وجهه دارد: دوستدار دولت و مخالت دولت، تا موقعیکه امنیت تأمین باشد،
حاضر نیست مالیات خود را پرداخت نماید؛ لذا این قسمت که به عنوان مالیات
است اگر پرداخت نشود، سهم عامل تولید پرداخت نشده است و این عدم پرداخت
سرقت محسوب میشود. سرقت یعنی تخصیص سهم عوامل تولید به خود یا نپرداختن
سهم آنان یا برداشتن سهم تولیدی که تعلق به او ندارد؛ لذا سرمایهگذاری
برخلاف اعلام غرب، شدیداً با اخلاق و ارزشها درگیر است و باید حلال و
حرام را رعایت کند و یک سرمایهگذاری با سود مشروع باشد؛ در غیر این صورت،
ما شاهد خواهیم بود سرمایهداران بسیار ثروتمند و کارگران بسیار فقیر دو
طبقه متفاوت بهوجود میآید و این اختلاف طبقاتی هر روز بیشتر میشود؛
زیرا ثروتی که سرمایهدار اندوخته است، حاصل دسترنج خودش نبوده، بلکه سهم
دیگران بوده است که برای خود برداشته است.
سهم عوامل تولید ثروت
سرمایهگذاری مجموعه عملکردهای پیچیده و عوامل تولید ثروت هستند که در
نهایت باعث افزایش آن میشوند. ابتدا افزایش واقعی نیست، بلکه جمع جدیدی
از موجودیهای قبلی است، مانند یک ساختمان که از مصالح مختلف موجود در
جاهای دیگر ایجاد میشود؛ یعنی معمار سفارش خرید آجر را از کارخانه
آجرپزی و سفارش میلگرد را از آهنفروشان و سفارش ماسه را از معادن ماسه
میگیرد و آنها را در یک جا گرد آورده، با طرح خود روی هم میچیند و در
نهایت یک ساختمان ساخته میشود. این ساختمان، یک سرمایه است، افزایش ثروت
است و در نتیجه قدرت و ثروت یک شخص را که مالک آن است، بالا میبرد.
لذا در تجزیه و تحلیل سرمایهگذاری هم باید نقش عوامل ترکیبی آن به خوبی
شناخته شود؛ البته در دنیای سرمایهداری، این تجزیه و تحلیلها مهم نیست؛
مردم در واقع از دزدی بدشان میآید، ولی به آثار آن احترام میگذارند.
معنی این حرف آن است که آنها در تجزیه و تحلیل دادهها و ستادهها اشتباه
میکند. دادههای یک سرمایهگذار ممکن است همه آن چیزی نباشد که ستادههای
آن هستند. در واقع ممکن است دادههای دیگران باشد، ولی ستادهها را خود
بگیرد. مثلاً کارگر کار میکند؛ دستمزد او روزانه 8 هزار تومان است، ولی
او 5 هزار تومان میدهد. این تفاوت حقوق در واقع سرقت سهم کارگر در سرمایه
است و البته توجیه این امر، بسیار ساده است. ممکن است آن را زرنگی یا
باهوش بودن معنی کرد؛ مثلاً وقتی تولید محصول شما 100 تومان میارزد، شما
بتوانید آن را 120 تومان بفروشید. این در واقع سرقت کردن از مصرفکننده
است، اما هیچکس این گرانفروشی را سرقت یا دزدی نمیداند، بلکه اغلب مردم
آن را یک نوع شیرینزبانی، چربزبانی یا زرنگی محسوب میکنند و به همین
شکل وقتی زیر پای شما یک دستگاه بنز آخرین مدل باشد، معمولاً از کسی
نمیپرسد از کجا آوردهای، بلکه برعکس همه میگویند خوش به حال او و این
است تجزیه و تحلیل سهم عوامل در افزایش ثروت و سرمایهگذاری کاملاً لازم و
یک کار ارزشی است تا حقوق مردم شناسایی و صیانت شود، نه آنکه هرچه دزدید
یا مالکیت دیگران را برای خود برداشت، بدون سزا و پاسخ بماند.
حذف نقش زمان
در سرمایهگذاری به روش غربی، زمان نقش
مهمی دارد. به محض اینکه مثلاً 100 تومان سرمایهگذاری شد، نرخ تورم و
بهره در آن محاسبه میشود و زمان، عامل مؤثری در کاهش یا ارزش آن است. به
همین دلیل ارزش فعلی Present valuue یا ارزش آتی Future value بسیار مهم
است و تفاوت این دو، نرخ بهره است. یعنی به محض اینکه شما پولی را وام
میگیرید یا سرمایهگذاری میکنید، چرتکه انداخته میشود و کیلومتر زده
میشود. این 100 تومان شما با بهره 19 درصد بعد از یکسال میشود 119
تومان و برعکس اگر 100 تومان را با 19 درصد وام بدهید، باید 81 تومان
تحویل بگیرید! این فرض بر اساس آن است که زمان خود باعث افزایش ثروت
میشود و ثروت را کاهش میدهد (نرخ تنزیل)؛ اما واقعیت این است که سرمایه
چه در دست من باشد و چه در دست شما تا با عوامل دیگر ترکیب نشود، تغییری
نمیکند و این مفهوم تفاوت ربا و بیع است که خداوند فرمود: «احلالله
البیع و حرم الربوا... خداوند سرمایهگذاری را حلال و نزولخواری را حرام
کرده است» یعنی سرمایه در دست هرکس باشد، فرق نمیکند و فقط باید با آن
کار کرد تا آن را افزایش داد؛ در حالیکه در سیستم مراجعه یا سیستم ربوی
بانکی، به محض خروج پول از بانک به عنوان وام کنتور بهره شروع به کار
میکند؛ در حالیکه عقل سلیم میداند خروج پول از بانک ذاتاً سرمایهگذاری
نیست و نباید ملاک اخذ بهره و سود توسط بانکها یا هر مؤسسه اعتباری دیگر
شود. بنابراین عامل «زمان» منهای عوامل دیگر هیچ نقشی در سرمایهگذاری
اسلامی ندارد و این تئوری اسلامی است که میگوید بهره برای پول حرام است.
بهره فقط از طریق کار است و کار ممکن است یدی باشد یا معنوی باشد؛ مثلاً
معلم که درس میدهد، کار یدی نمیکند، بلکه از فکر خودش استفاده میکند؛
در حالیکه ممکن است کارگر یا کشاورز با کندن زمین یا بار زدن و غیره کار
یدی انجام دهند. پس ثروت به خودی خود زیاد نمیشود. زمان نقش تعیینکننده
ندارد و فقط با کار کردن میتوان آن را زیاد کرد و بهره و سود از آن
بهدست آورد.
اهمیت انسانمداری
در سرمایهداری غرب و تئوریهای آن، انسان همانند چوب و آجر و آهن، یکی از
مصالح تولید ثروت با همان معیارهای یکدست و همسان است؛ یعنی بین انسان و
حیوان و یا انسان و جمادات هیچ تفاوتی نیست. اولین تئوریپرداز بزرگ غرب،
انسان را گوریل باهوش میداند و در تئوریهای پیشرفته آنان، حداکثر یکی از
اجزای سرمایه 5M محسوب میشود: Material، Man! و...؛ یعنی انسان همردیف
مواد و مصالح است با تمام مشخصات آن؛ در حالیکه در فرهنگ شرق این برابری،
بدترین ناسزا محسوب میشود. کافی است به یک نفر بگویند حیوان یا بگویند
سنگ! این بدترین ناسزاها است و در روایات ما میخوانیم که سنگ
حجرالاسود که در کعبه کار گذاشته شده است، از بهشت آمده و هنگامی که به
زمین افتاد تا ارتفاع و محدوده زیادی را نورافشانی کرده و در اثر حرارت
زیاد از دست دادن، سیاه شده است و این محدوده را حریم کعبه میگویند. اما،
امام جعفر صادق(ع) میفرمایند: ارزش یک مومن، بالاتر از این سنگ است و
این معنی اقتصادی و سرمایهگذاری نیز دارد: میگوید اگر شما به دنبال
زیارت حجرالاسود هستید، کافی است قلب مؤمنی را شاد کنید و یا به او کمک
فکری و مالی نمایید. طبیعی است این همه ارزش دادن به انسان، نه به خاطر
جسم و اعضای بدن اوست، بلکه به خاطر عقلانیت و اراده اوست. هر چند جسم او
نیز ارزشمند است. در حال حاضر در جهان، پرسودترین عناصر و بالاترین
تجارت سودآور، تجارت اعضای بدن انسان است. در همین کشور ما، یک عدد کلیه
انسان تا 20 میلیون تومان خرید و فروش میشود، چه برسد به قلب، ریه یا کبد
و حتی چشم او! یعنی فقیرترین آدمها در ایران، بالای صد میلیون تومان
ثروت دارند! و اهمیت این ثروت از دید اولیای دین نیز غافل نمانده است؛ به
همین جهت است که خرید و فروش اعضای بدن و حتی نبش قبر کردن یا مثله نمودن
حرام است؛ زیرا بدن انسان ارزش دارد و نباید به خاطر سرمایهگذاری از آن
استفاده کرد. در حالیکه در فرهنگ سرمایهداری غربی با تمام این شعارهایی
که به عنوان اومانیستی میدهند، بدترین ظلمها را به بشر در مقابل سرمایه
وارد میسازند و استثمار کارگران، جزء ذات سرمایهداری غرب است.
مالکیت از آن خداوند است
در تئوریهای نوین سرمایهگذاری، همه به این نتیجه رسیدهاند که
سرمایهگذاران نباید رابطه مستقیم با سرمایه داشته باشند؛ زیرا نابودی یکی
دیگری را به دنبال دارد؛ اگر ثروتمندی بمیرد، امکان اینکه فرزندان او
بتوانند همان مسیر را ادامه بدهند، در حد صفر است. معمولاً پس از مرگ
سرمایهداران، سرمایهگذاری آنها هم نابود میشود؛ مگر اینکه این رابطه،
قطع شود؛ لذا جدیداً تئوریهای شایستهسالاری مطرح شده است. شایستهسالاری
یعنی ارتباط مالکیت با مدیریت باید جدا باشد و کسانی باید مدیر باشند که
بتواند سرمایهگذاری را حفظ نمایند و نسبتهای فامیلی باید از بین برود.
این تئوری بسیار ساده و روشن در قرآن بیان شده است: «لله ملکوت السماوات و
الارض: همه مالکیتها از آن خداست» معنی سلبی این جمله آن است که هرکسی
میتوانند از این ملک استفاده کند، ولی مالک آن نیستند و مسلم است استفاده
از یک ملک به معنی تخریب آن نیست و مالک از آن کسی بیشتر خوشحال میشود که
ملک او را حفظ کند و آن را افزایش داده یا توانمند کند و برای نشان دادن
توانمندسازی اشارات زیادی دارد که در زمین بگردید و ببینید عاقبت کسانی
که خود را مالک میدانستند، به کجا رسیدند! میفرماید: «سیروا فی الارض
فانظروا کیف عاقبه الذین کذبوا بآیات الله» اما کسانیکه به مالکیت اهمیت
نداده و بلکه بیشتر به مدیریت پرداختند، از زمین خداوند گنج یافتند و
ثروتهای بیشمار بهدست آوردند و چه ثروتی بالاتر از قلب انسانهای
باایمان که در تسخیر انبیای الهی قرار گرفتند. نقل است که میگویند
حوریان بهشتی آنقدر زیبا هستند که تصورش در ذهن نمیگنجد؛ امام علی(ع)
میفرماید: «اگر عطر یکی از این حوریان بهشتی در این دنیا بپیچد، تمام
مردان دنیا از شوق میمیرند؛ اما امتیاز انسان از این هم بالاتر است،
زیرا نقل میکنند اگر همسر انسان صالحه باشد، زیبایی او چندان خواهد بود
که تمام حوریان نزد او مانند عروسکهای این دنیایی به نظر میرسند و این
عشق به خوبیها بالاترین سرمایه انسانها است، زیرا در همین دنیای غرب هم
ما میبینیم با تمام تحقیرهایی که نسبت به انسان روا میدارند، ولی عشق و
دوستی و محبت را بالاترین سرمایه میدانند، فقط کافی است بدانیم تمام
زحمت کشیدنها و سرمایهاندوزیهای سرمایهداران برای بهدست آوردن محبت
یک محبوب است؛ آنجا که میگویند در هر حادثهای پای یک زن در میان است،
یعنی تمام فتوحات ناپلئون بناپارت فقط برای بهدست آوردن یک قلب بوده است.
سید احمد حسینی ماهینی
سخن اول: سخن اول (322)
مناقصه و مزایده
مهاجرت معکوس
دانشگاههای آمریکا نیز در اثر بحران اقتصادی، دچار رکود شدهاند.
اسپانسرهای مالی تحقیقات صنعتی کارخانجات که از بین رفتهاند،
زیرا کارخانجات در فروش روزانه ضرر میدهند، چه رسد به آنکه برنامه
تحقیقات برای فروش سالهای آتی را داشته باشند؛ اما اخیراً خبر جدیدی به
دست آمده که نشان میدهد دانشجویان و فارغالتحصیلان با مشکل کاریابی و
اشتغال مواجه هستند؛ یعنی برخلاف گذشته که آمریکا و اروپا آمال
تحصیلکردگان برای کار بهتر بود، امروز به کابوس بیکاری تبدیل شد؛ مخصوصاً
اینکه دانشجویان غیربومی بیشتر از دیگران این فشار را تحمل میکنند،
زیرا به طور طبیعی اگر کار وجود داشته باشد، اولویت با غیرمهاجرین است و
مهاجرین در صورتی که نتوانند کار پیدا کنند، تنها راهی که باقی میماند،
بازگشت به کشورهای خودشان است و آمار مهاجرتهای تحصیلکردگان از آمریکا
و اروپا هر روز بیشتر میشود و این خود دلیل محکمی است برای اینکه ثابت
کند قدرت اقتصادی و بالطبع قدرت سیاسی نیز در حال انتقال از غرب به شرق
میباشد؛ زیرا نخبگان کشورها علاوه بر مسأله اشتغال، مسأله نفوذ در عامه
هم دارند؛ یعنی روشنفکران وسیله اعمال قدرت قدرتمندان هستند؛ زیرا قدرت به
خودی خود خشن و ناراحتکننده است و این طبقه روشنفکر هستند که با کلمات
بازی میکنند و آن را قابل تحمل میسازند! شاعران، نویسندگان، تحلیلگران
سیاسی و اقتصادی وظیفهای جز این ندارند تا قدرت را توجیه کنند. برای درک
بهتر موضوع، نگاهی به بازار بیافکنیم. کلمه بازار در میان غیربازاریها و
مخصوصاً کارمندان دولت کلمه خوبی نیست و بازاری آدم خوبی نیست؛ اما
میبینیم همه کسانی که مخالف بازار هستند، فقط اسم آن را بد میدانند،
والا به موقع به بازار میروند و همه چیز را از همین بازاریها میخرند.
واسطه تبدیل آن کابوس به این رویا، تبلیغات است؛ یعنی وقتی شما فرش دستباف
را در تلویزیون تبلیغ کنید، بازار فرش فروشها رونق پیدا میکند! کفش و
لباس و کیف و غیره هم بر اثر تبلیغات برای مردم ضروری میشود و لذا باید
دید که چگونه همه چیز به راحتی معکوس میشود تا هنگامی که غرب قدرت داشت،
دانشمندان را یا به طمع در میآورد یا آنها را میدزدید و هر دو کار
برایشان مثل آب خوردن بود. دانشمندان هستهای را میدزدید و دانشمندان
معمولی را میخریدند؛ اما حالا که وضع بدتر شده و بودجهای حتی برای
خودشان ندارند، لذا خرید و فروش دانشمند و یا دزدیدن آنها معنی ندارد. این
است که حضور دانشمندان در کشورهای خودشان نشان انتقال قدرت است. اقتصاد
هم به معنی بعدی از ابعاد زندگی انسانی همراه و قدرت منتقل میشود و یا در
اثر تعامل این دو میتوان گفت اقتصاد باعث قدرت میشود و قدرت باعث
اقتصاد. با پول و تبلیغات میتوان رییس دولت را تعیین کرد و رییس دولت هم
میتواند با اعمال قدرت، به درآمدهای کلانی دست پیدا کند؛ از اینرو است
که انتقال نخبگان از کشوری به کشور دیگر تابعی است از قدرت و ثروت و
مطالعات نشان میدهد که در سالهای اخیر دانشمندان به کشورهای چین، هند،
پاکستان میرفتهاند، ولی هر چه به زمان فعلی نزدیک میشویم، تمایل آنها
برای آمدن به ایران بیشتر میشود.
سید احمد حسینی ماهین