نشست گروه 8 درایتالیا، بیش از هر کشور دیگر با حضور مخالفان صورت میگیرد. از روزها و هفتهها قبل، مردم مخصوصاً دانشجویان، همه گونه رنج و مرارت را به خود هموار میکنند تا بتوانند صدای اعتراضشان را به گوش جهانیان برسانند. اعتراض آنها یک مفهوم دارد و آن این که 8 کشور صنعتی نباید خود را تمام جهان بدانند. جهانی سازی یعنی این که به جای 200 کشور فقط 8 کشورو یاحتی یک کشور به نام آمریکا تصمیم بگیرد. شعار آمریکا هم همیشه این بوده است: همه برای یکی و یکی برای خودش! زیرا دوست داشته همه کشورها زیر پرچم او باشند ولی او هیچ کاری برای آنها انجام ندهد. حضور اوباما در روسیه و تأکید بر خلع سلاح عمومی، فقط برای دیگران است، نه برای خودش؛ آمریکا فقط با دیگران مشکل دارد. اگر در خود کشور آمریکا حقوق بشر وجود نداشته باشد مهم نیست، مهم آن است که در کشورهای دیگر وجود داشته باشد. اگر آمریکاییها زندان درست کردند، ابوغریب ساختند، گوانتانامو را به پا کردند مهم نیست، مهم این است که کشورهای دیگر زندان نداشته باشند و کسی را اعدام نکنند. کشتار وسیع کودکان در غزه مهم نیست، مهم این است که حتی یک مورچه در ایران یا کشورهای دیگر زخمی نشود. در اقتصاد هم با همین دید آمریکاییها روبرو هستیم؛ اگر فقر و گرسنگی در بین مردم آمریکا زیاد باشد، بیماریهای گوناگون ایدز، هپاتیت، مخصوصاً در بین مردم عادی شیوع پیدا کند و اگر مردم آمریکا از گرسنگی بمیرند و توفان کاترینا هنوز قربانی بطلبد مهم نیست! آنها یک مشت اوباش هستند ولی اگر در یکی از کشورهای جهان، مردم فقیر باشند، فقط باید با چهره همان فقرا آن کشور را بشناسند. سیاست تبلیغی آمریکا در مورد قاره آفریقا همین است و در مورد آسیا هم همینطور. هرگاه آفریقا را در تلویزیون آمریکا نشان میدهند، یک کودک لاغری است که ته مانده غذای آمریکاییاش را میخورد.
جهانی سازی در واقع تبدیل شده که هر کاری آمریکا میکند، صحیح است و هر کاری بقیه میکنند ناصحیح! حتی اگر سر تا پای آسیاییها، آفریقاییها و اروپاییها، آمریکایی شود باز هم کار آنها غلط است، اگر حتی کارهای آمریکاییها را انجام دهند باز هم اشتباه است! مثلاً در فوتبال آمریکا، اگر هر روز یک مربی عوض کنند، این یک کار در جهت تقویت فوتبال است، زیرا میخواهند مربی بهتری را استخدام کنند ولی اگر در کشور دیگری اتفاق بیافتد، این سوء مدیریت و عدم امنیت شغلی است. در آمریکا اگر حذب دموکرات بر سر کار بیاید حق دارد تمامی اعضای خود را در دولت استخدام کرده و اعضای جمهوری خواه را بیرون کند، زیرا پیروزی حزب، معنیاش همین است والّا میشود پیروزی فردی! اما اگر این کار در کشور دیگر انجام شود، تغییرات کامیونی نام میگیرد و به عدم ثبات مدیریت تعبیر میشود. اگر آمریکا سلاح هستهای بسازد و حتی آن را به کار ببرد و هیروشیما را نابود کند و دیگران را هم تهدید به نابودی کند، این اقدام او همان صلح طلبی است ولی اگر کس دیگری حتی از بمب اتمی حرف نزند، میگویند او بمب اتم میسازد و تروریست است. جهانی سازی آمریکاییها را قبل از همه ایتالیاییها فهمیدند، زیرا مردم ایتالیا دارای فهم عمیق هستند و به مردم ایران شبیهترند. تاریخ آنها هم پای تاریخ ایران است. بسیاری از معاملات اقتصادی ایران با اروپا از طریق این کشور است. کشور روم باستان، همیشه در تعامل با ایران بوده است و در گذشته نه چندان دور همه میدانستند که همه راهها به روم ختم میشود. روم و ایران، دو بازوی تمدن سراسری تاریخ هستند. ایران از اساس با آمریکا مخالف است ولی ایتالیا کمی آرامتر است. ایران، اصلاً اوباما را راه نمیدهد اما ایتالیا راه میدهد ولی بر علیه او تظاهرات میکند. الان سنگینترین هزینههای دولت ایتالیا برای حفاظت از این گروه G8 است.
نمایش مسخره
گروه G8 یا کشورهای صنعتی و توسعه یافته، بارها و بارها برای حل مشکلات جهان تصمیم گرفتند و در دورانی که عصر طلایی آنها محسوب میشد، تمامی ثروت جهان را برای خود برداشتند؛ اما این دوران طلایی تمام شد، عصر انحطاط و سقوط آغاز شد. اکنون از اولین تظاهرات ایتالیاییها 8 سال میگذرد؛ آن موقع کسی حرف ایتالیاییها را نمیفهمید ولی امروز همه دنیا حرف آنها را میفهمند، زیرا گروه G8 به جایی رسیده که نه تنها برای دنیا نمیتواند تصمیم بگیرد، حتی برای حل مشکلات خود نیز ناتوان است. امروزه جلسات پی در پی آنان برای کمک به بنگاههای ورشکسته، کار به جایی نمیبرد. زیرا ورشکستگی سیر و جریان تند و سراشیبی به خود گرفته است، فقط در فاصله دو جلسه اخیر این گروه، 5 میلیون نفر در اروپا بیکار شدهاند و بیکاران آمریکایی از مرز 14 میلیون نفر گذشته است و این همه، تازه بیکارانی را شامل میشود که در ادارات کاریابی ثبت نام کردهاند و یا از دولت مستمری میگیرند و الّا کسانی که در صفهای طویل ادارات کاریابی در نوبت هستند و یا مدارک کافی برای دریافت مستمری ندارند و یا حتی جرأت ثبت نام خود، به عنوان بیکار را ندارند، بیش از اینهاست. بیکاران ثبت نام شده، مستمری دریافت کننده، به هر حال خانه و کاشانه دارند و با هر سختی زندگی خود را اداره میکنند؛ حقوق آنها هر چند کم است ولی به هر حال یک آب باریکه محسوب میشود ولی آنهایی که خانه و کاشانه ندارند و در کنار خیابانها زندگی میکنند و با تکدی گری و گدایی و سرک کشیدن به زبالهها زندگی میگذرانند، بسیار وضع بدتری دارند و کسانی که در روستاها، در شهرهای کوچک هستند که رسیدگی به آنها را مشکل میکند، از این آمارها هم بالاترند. این است که تجمع گروه 8 در ایتالیا یک نمایش مسخره است. آنها ادعای روزهای طلایی را دارند و ادای ثروتمندی را در میآورند. آنها دیگر نمیتوانند حتی برای دولت خود، چارهای بیاندیشند چه رسد به مردم و کارکنان بخش خصوصی.
آمارها نشان میدهد که از کمکهای مصوب برای بخش خصوصی در آمریکا و اروپا، بخش اعظمی پرداخت نشده و آن قیمت هم که پرداخت شده است کافی نبوده و صنایع همچنان خواستار کمک مالی بیشتری هستند. این صنایع که تا دیروز اعلام میکردند بالاترین سودآوری را دارند، معلوم شد همه آنها فقط حساب سازی و جعلی بوده است. آنها به قدری دروغ تحویل داده بودند که الان حتی ابا ندارند برای اخذ کمکهای بیشتر، کارکنان خود را کامیونی اخراج کنند. هر شرکت مهم آمریکایی و یا اروپایی، کمتر از صد هزار نفر را اخراج نمیکند! گویا اصولاً مسابقهای صورت گرفته است تا هر شرکتی بیشتر اخراج کند، از کمکهای مالی بیشتری برخوردار گردد. زیرا اخراج کارکنان، هجوم به ارگانهای دولتی را افزایش میدهد و باعث تشکیل گروههای فشار میشود و زمینه را برای جرم و جنایت افزایش میدهد و هر کاری این گروهها انجام دهند، هزینهاش بر دوش دولت است؛ زیرا برای مقابله با بزهکاری، حقوق بیشتری به پلیس باید پرداخت شود و پلیس و مأمور بیشتری استخدام شوند، زندانهای بیشتری باید ساخته شوند و مانند انگلستان تمامی خیابانها به دوربین مدار بسته تجهیز شود. این تجهیزات، نیاز به استخدام نیروهای کیفی که حقوق بسیار بالایی را مطالبه میکنند، دارد و همه اینها بودجه نیاز دارد و دولت این همه بودجه نیاز به کادر وسیعی از حسابداران و حسابرسان دارد و این روند فزاینده مانند یک دور باطل، هر روز بیش از روز پیش، درون سرمایهداری را میخورد و آن را پوکتر میکند و عمیقاً به مرحلهای میرسد که جز فروپاشی باقی نمیگذارد زیرا با فروپاشی، تمامی معادلات به هم میریزد و نظم نوینی برقرار میگردد و مسؤولیتها جابجا میشود و دیگر این روند ادامه پیدا نمیکند و مردم با احساس فضای جدید، آن را با شادی تنفس میکنند.
فروپاشی سرنوشت محتوم
همانطور که در دنیای کمونیزم، شاهدیم که فروپاشی باعث شد تا کشورهای تازه استقلال یافتهای به وجود آید که بعضاً حتی قویتر از شوروی سابق هستند، از فروپاشی آمریکا نیز به کشورهای ثروتمندتری میتوان رسید. یعنی در انتهای تاریکی، همیشه سپیده دم سپیدی وجود دارد. این طور نیست که تمامی راهها بسته باشد. راه نجات گروه G8، انحلال و پایان یافتن مأموریت آن است. هر چه گروه G8 بیشتر مقاومت کند و بخواهد بیشتر دوام بیاورد، هزینه فروپاشی خود را افزایش میدهد و تقاص سختتری را به دنبال خواهد داشت.
اکنون هیچکس در دنیا دیگر صحبتی از گورباچف، یلتیسن و یا استالین نمیکند و هیچ کس آنها را مسؤول نمیداند بلکه فقط به عنوان عناصر تاریخی از آنها یاد میشود، مخصوصاً گورباچف که به راحتی در آمریکا زندگی میکند و کتاب مینویسد و از راه فروش خاطرات، زندگی میگذراند. اما بلوک غرب که در مقابل فروپاشی مقاومت میکند، بیکاری میلیونها نفر در اروپا و آمریکا به پای آنها نوشته میشود. کشت و کشتار در افغانستان، پاکستان، عراق، غزه و ... همه به پای آنها نوشته میشود و روز دادگاه و محاکمه برای آنها بسیار سختتر خواهد بود. درست مانند کسی که در عنفوان جوانی یا در سنین بالا در میدان جنگ تیر خورده و از دنیا میرود. او از زجر کشیدن در بستر بیماری راحت میشَود. اما کسی که مقاومت میکند و هر روز ثروت خود را فدا میکند تا چند روزی بیشتر عمر کند، ناچار است با تمام محرومیتها بسازد و همه مردم را شاداب ببیند و خود را بیمار، و زجر کشیدن او در زیر دستگاههای بیمارستان همه نتیجه دوستی او برای ادامه چند روز دیگر زندگی است. زندگی ادامه مییابد ولی بسیار سخت و کوبنده خواهد بود؛ اکنون نیز احتضار غرب برای همه روشن است.
حضور غرب در افغانستان و اعزام نیرو به عراق، نه تنها باعث افزایش قدرت آنها نمیشود بلکه ناتو را با مشکلات عدیده مالی و روانی روبرو میکند. سربازان، فرماندهان خودکشی میکنند و آنهایی که دوام میآورند روانی میشَوند. هیچ کس حاضر نیست به خاطر قدرت کشورهای آتلانتیک شمالی فداکاری کند. همه برای پول میآیند و وقتی بحران و کسر بودجه سراغ دولتها میآید قادر به پرداخت این پول هم نیستند و در صورتی که پرداخت هم شود باعث تورم در جامعه شده و سقوط ارزش پول و کاهش قدرت خرید مردم را در پی دارد. کانادا یکی از کشورهای عضو این گروه که در لانیکولای ایتالیا آمده است میگوید: ما باید پول دادن و کمک کردن به صنایع را ادمه دهیم و سعی کنیم این امر نظارت شده باشد، چرا که اگر خوب مدیریت نشود، باعث ایجاد تورم و عمیقتر شدن این بحران خواهد شد. تحلیلگران معتقدند که گروه 8 هنوز به عمق فاجعه و بحران اقتصادی پی نبرده است و بر اساس شعارهای ارایه شده که با کمکهای مالی میتوان این بحران را از بین برد، حرکت میکند. واقعیت این است که آنان نه تنها بحران را نشناختند بلکه آن را باور نیز نمیکنند. چون اگر باور میکردند، هرگز به روند آن توسعه نمیدادند. در واقع غرور و نخوت آمریکایی اجازه نمیدهد تا با واقعیت جدیدی به نام بحران روبرو شود و همین امر باعث عمیقتر شدن بحران میشود که تنها راه نجات از آن فروپاشی است و این به نفع کشورهای دیگر است؛ چرا که اگر بحران یا مشکل درک شود، طبیعت راه حل آن را بهتر پیدا میکند، ولی وقتی موضوع را درک نمیکنند یا مشکل را قبول ندارند، مشکل که به ذهنیت اینها وابسته نیست؛ لذا کار خود را انجام میدهد! مشکل همانند خوره بدنه اقتصاد را میخورد و از بین میبرد و روزی این موضوع را خواهند فهمید که همچون سلیمان نبی، از بالای عمارت فرو افتد و در واقع عمله و عکره سرمایهداری مانند دیوان و جنیان زمان حضرت سلیمان در حالی به سعی و کوشش خود و به ساخت و ساز خود ادامه میدهند که یک جسد را ناظر خود میدانند و اگر موریانه پای عصای حضرت سلیمان را نخورده بود شاهد این کار کردن و سعی نمودن ادامه مییافت اما هر چه بیشتر اینها کار میکردند، موقع فهمیدن واقعیت، بیشتر عصبانی بوده و تخریب بیشتری از خود بروز می دهند.
سید احمد حسینی ماهینی