От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

گداخانه‌ای به نام آمریکا(342)

مناقصه و مزایده

آمریکا برای حل بحران اقتصادی خود به بیش از 2000میلیارد دلار کمک مالی نیاز دارد و رییس‌جمهور آمریکا سفرهای دوره‌ای را به کشورهای ثروتمند جهان آغاز کرده است تا از آن‌ها کمک بگیرد. البته سال گذشته کشورهای عربی به خصوص عربستان، مبلغ 300 میلیون دلار کمک مالی کرده‌اند اما ادامه این کمک‌ها میسر نیست. چین کشور ثروتمند دیگری که آمریکا به آن دلبسته است، خود از بحران آمریکا ضرر دیده و قادر به جبران ضرر و زیان خود نیست چه رسد که بتواند به آمریکا کمک مالی کند. کاسه گدایی آمریکا هر روز بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود. اگر تا سال 2008 فقط 700 میلیارد دلار مشکل را حل می‌کرد امروز 200 هزار میلیارد دلار هم کارساز نیست ولی جلوی بحران را می‌گیرد. کلاه گشادی که سر آمریکایی‌ها رفته است از 30 سال پیش آغاز شده است؛ یعنی نمی‌توان منطقی قبول کرد که این همه ضرر و زیان و بحران فقط در عرض یک سال اتفاق افتاده باشد. شهر نیویورک، لس‌آنجلس، واشنگتن، شیکاگو، دورانی را سپری می‌کند که برای مردم آن‌ها جا‌افتاده ولی مردم دنیا هنوز باور نکرده‌اند. در واقع مردم آمریکا می‌دانند چه وضعیتی دارند و با آن خود را سازگار می‌کنند، ولی مردم دیگر کشورها مخصوصاً دلباختگان آنان در ایران هنوز در تصور سال‌های 1960 هستند. دهه رشد اقتصادی، رشد مالی و رشد جهانی آمریکا؛ جایی که در هالیوود آن، پول پارو می‌کردند و زندگی افسانه‌ای داشتند. امروزه مردم آمریکا دید روشنی از دیگر کشورها ندارند و دیگر کشورها نیز دید خوبی به آن ندارند. ضرب‌المثل مرغ همسایه غاز است در همه موارد صحیح است! آمریکایی‌ها تصور می‌کنند اعراب، ثروتمند هستند، اعراب تصور می‌کنند آمریکا معدن ثروت است! اما بررسی اقتصاد هر کدام از کشورها به خوبی نشان می‌دهد که شفاف‌سازی اطلاعات اقتصادی یکی از ضرورت‌های عصر ما در عصر ارتباطات و آزادی اطلاعات است. آمریکا رکود اقتصادی خود را در سال‌های 1980 احساس کرد ولی آن را با جذب نقدینگی از کشورهای دیگر به تعویق انداخت. بالا بردن ناگهانی قیمت نفت، یک ترفند جذب نقدینگی بود. آن‌ها قیمت نفت را بالا بردند و اعراب هم با پول نفت، اسلحه خریدند و یک جریان دو سویه انتقال نقدینگی اتفاق افتاد. سال‌ها این روند ادامه داشت تا مردم آمریکا و مردم اعراب و آسیا به این موضوع پی بردند و در خرید تسلیحات و نفت تجدید‌ نظر کردند و قیمت نفت کاهش یافت و سلاح‌ها بدون مشتری باقی ماند و البته هنوز وضعیت اقتصادی به نقطه هشدار نرسیده بود. شوک جدید نفتی در راه بود. بالاخره این شوک وارد بازار شد و قیمت‌های نفت دوباره بالا رفت ولی از خرید اسلحه به آن میزان مورد انتظار خبری نبود، مخصوصاً که میان اعراب، دو دستگی اتفاق افتاده بود و برخی از آن‌ها نفت را به آمریکا نمی‌فروختند و یا آمریکا نمی‌خواست از آنان نفت بخرد. در این میان ایران هم در جمع کشورهای عربی دیده می‌شد. آمریکا ایران را تحریم اقتصادی کرد و این نقطه‌‌ی هشدار اقتصاد آمریکا بود. زیرا بزرگ‌ترین خریدار تسلیحات آمریکا در ایران بود و لقب ژاندارم منطقه داشت ولی حالا با وقوع انقلاب اسلامی قصد نداشت از آمریکا اسلحه بخرد بلکه قصد داشت تولید نفت را از 6 میلیون بشکه در روز به 2 میلیون برساند و فقط به رقبای اقتصادی آمریکا یعنی چین و ژاپن بفروشد و خریدهای خود را نیز از کشورهای آسیای شرقی انجام دهد و این معادلات را به هم می‌زد. زیرا ایران، بزرگ‌ترین مرکز مصرف کالاهای آمریکایی بود و برخلاف اعراب که هنوز سنتی بودند و به صنعت علاقه‌ای نداشتند، ایران کالاهای سرمایه‌ای زیادی لازم داشت که می‌توانست سفارش خرید بدهد. چین، اقتصادی وابسته آمریکا به چین به عنوان یک بازار مصرف بزرگ نظر داشت. جمعیت 5/1 میلیاردی آن، بازار مصرف خوبی بود ولی ظهور مائو و انقلاب کمونیستی و زندگی دهقانی و ساده زیستی از دهه 1950 به هیچ وجه نظر آمریکا را تأمین نمی‌کرد لذا کم کم در انقلاب چین تحول ایجاد کرد و حزب کمونیست چین تبدیل به یک سرمایه‌دار بزرگ شد. اکنون کنگره حزب کمونیست که بزرگ‌ترین حجم را در جهان دارد دارای بیش‌ترین ثروت هم هست و همه چیز در اختیار حزب است. اما این حزب جدید که با ایده‌های «مائو تسه تونگ» در سال‌ 1948 پایه‌گذاری شد حتی بیوه مائو هم نتوانست مانع سرمایه‌دار شدن آن‌ها شود. این سرمایه‌داران نو کیسه فقط به بازار آمریکا چشم دوخته‌اند اما نه بازار مصرف؛ که بازار تولید. چین کشوری با نیروی انسانی فراوان و ارزان است و لذا تولید در آن به صرفه است و قیمت تمام شده‌ی کالاها را کاهش می‌دهد. ابتدا از سرمایه‌گذاران آمریکایی دعوت شد تا در آمریکا سرمایه‌گذاری کنند و با سطح دستمزدهای پایین، سود بالایی ببرند ولی سپس تکنولوژی را فرا گرفتند و حرکت معکوس آغاز شد؛ اجناس ارزان چین وارد بازار آمریکا شد. این بار امریکا نه تنها نمی‌توانست کالایی به چین بفروشد که بازار خود را نیز نمی‌توانست از ورود کالاهای ارزان قیمت چینی کنترل کند و در مرحله بعد نیز چین دچار ورشکستگی شد زیرا سرمایه‌گذاری چینی‌ها در تهیه اجناس ارزان قیمت، حد و حدودی داشت و تا زمانی که این امکان فراهم بود بازار آمریکا و آسیا را در اختیار داشت؛ اما وقتی آمریکا نتوانست صادراتی به چین داشته باشد، ارزش دلار او در مقابل پول‌های آسیایی کاهش یافت و این کاهش ارزش، کاهش خرید را به دنبال داشت. کالاهای چینی بدون مشتری ماند؛ حقوق معوقه و قول‌های اولیه کمونیست‌های سرمایه‌دار هم به سر رسید خود رسیده بود لذا دیدیم که چین هم به دنبال آمریکا دچار بحران اقتصادی شد. ایران هم نقش تسریع کننده بحران را در اقتصاد چین و آمریکا داشت، زیرا پول نفت ایران به تبع پول نفت منطقه، بین آمریکا و چین تقسیم شد. چین و ژاپن نیاز به نفت داشتند و آمریکا نیز؛ لذا درخواست نفت افزایش یافت اما پولی در کار نبود زیرا مبادلات چین، کالاهای ارزان قیمت بود و مبادلات آمریکا هم در رقابت با چین شکست خورده بود و رویکرد مبادلاتی ایران به هر طرف، معادلات بین‌‌المللی را بر هم می‌زد. ایران بزرگ‌ترین شریک تجاری کشورهای اروپایی، آمریکایی حتی چین و ژاپن و کره بود. اما توان ایران تقسیم می‌شد و به جای یک قطب به چند قطبی بودن تمایل داشت. گاز ایران نیز به کمک آمد. ابتدا چین، هند، پاکستان، مشتری گاز ایران شدند سپس اروپا و این قدرت چانه‌زنی ایران را بالا برد. دستیابی ایران به انرژی هسته‌ای نیز بر آن افزوده شد. آمادگی ایران برای تولید چرخه سوخت با کمتر از نیم‌ بهای جهانی، ورشکستگی بزرگی به جهان وارد کرد و نشان داد که فروش انرژی هسته‌ای هرگز به قیمت عادلانه نبوده است و اما البته کشورها ساکت ننشستند و بر علیه برنامه‌های نفتی، عراق را مأمور جنگ کردند و چون موفق نشدند، قطر را بر علیه برنامه‌های گازی ایران تحریک نمودند و اروپا خود، سردمدار مبارزه با حق انرژی هسته‌ای ایران شد. اما همه این‌ها هزینه داشت؛ یعنی هیچ مبارزه‌ای بدون هزینه نیست لذا عراق با میلیاردها دلار بدهی، تن به سقوط صدام داد و قضیه را به این صورت فیصله داد که همه تقصیرها به گردن او انداخته شد و او هم اعدام شد و یک مرده هم نمی‌تواند بدهی‌هایش را پرداخت کند. اما در مسأله گازی و انرژی هسته‌ای، ناگهان آمریکا و اروپا با خزانه خالی مواجه شدند. هیچ تیری در ترکش نداشتند و چنته‌شان خالی بود ولی نمی‌خواستند آن را اعلام کنند و یا حتی باور کنند. اما روزگار، آن‌ها را مجبور به باور نمودن کرد. الان آن‌ها می‌دانند که هیچ چیزی ندارند. پز عالی، جیب خالی امروزه وضعیت غرب، اعم از آمریکا و اروپا به منزله‌ی کسی است که با سیلی صورت خود را سرخ نگه می‌دارد و با جیب خالی، پزهای عالی می‌دهد. زیرا شروع بحران فقط از امروز یا دیروز نبود و آن‌ها این را می‌دانستند ولی بر سر قبری گریه می‌کردند که مرده نداشت و نیاز به 2000 میلیارد دلار کمک مالی آن هم بلاعوض چیزی نیست که به این سادگی بتوان از کنار آن گذشت. ممکن است نادیده گرفتن آن برای برخی افراد امکان‌پذیر باشد ولی مانند خوره به جان تمدن غربی افتاده است. هر چه به آن بی‌توجهی شود، ضربات مرگبار آن بیش‌تر می‌شود و ادامه این وضعیت، فروپاشی را به دنبال دارد. روش آمریکایی‌ها البته با اروپایی‌ها در دفع‌الوقت کردن و نادیده گرفتن تفاوت اندکی دارد. آمریکایی‌ها تمایل دارند همیشه به دنبال یک مقصر باشند و این مقصر، کسی جز ایران نیست. دلایل هم کاملاً روشن است اما نمی‌توانند آن را بیان کنند؛ باید شکل آن را عوض کنند. لذا می‌بینیم به جای مقابله با ترفندهای مردافکن اقتصادی ایران، به فریب افکار عمومی ایران روی می‌آورند و ایران را تروریست می‌خوانند. اما تروریست دانستن ایران نشان می‌دهد که تئوری‌های اقتصادی ایران بسیار کارآمد و محکم بوده است و توانسته غرب را زمین‌گیر کند. آن‌ها ایران را تحریم کردند اما در واقع خود را تحریم نمودند. هرچه امام خمینی (ره) و دیگر مسؤولان گفتند، آن‌ها خیال‌بافی‌‌های خودشان را اجرا کردند و این نتیجه آن شد؛ ایران در مقابل تحریم‌ها سربلند از آب درآمد در حالی که 2000 میلیارد دلار، نیاز فوری در کاسه آن‌ها گذاشت. وضعیت ارزی ایران در حال حاضر در بهترین وضعیت است. بدهی‌های خارجی ایران کاهش یافته و خزانه پر از پول است که آن را وام می دهند و به هر بهانه‌ای در دست مردم می‌ریزند. در حالی که بانک‌های آمریکایی، کاری به جز مصادره‌ی خانه‌هایی که وام‌دار هستند ندارد و آمریکا آدرس را نباید اشتباهی بگیرد. باید به جای رفتن به سراغ چین و یا اعراب، به سراغ ایران بیاید و به گذشته خود اعتراف کند و اشتباهات خود را بپذیرد. اوباما به جای این‌که به سراغ محفل یهودی‌های آمریکا برود و دست خالی برگردد و یا به جای این ‌که با روسیه و ایتالیا بنشیند و یا با فرانسه و آلمان دم‌خور شود باید صراحتاً بیاید و مانند رهبران کشورهای دیگر در مقابل رهبر ایران زانو بزند و درخواست کمک نماید و الّا چیزی جز افزایش بحران در انتظار آنان نخواهد بود. مسلمانان چه در ایران و چه در کشورهای دیگر به نیروی توان کاری خود متکی هستند نه به خیال‌پردازی‌ها و تئوری‌سازی‌های خیالی؛ از این رو ما می‌بینیم نه تنها در ایران بلکه در لبنان و سوریه، عراق و ... هم مسلمانان را تروریست خطاب می‌کنند. چین میلیون‌ها مسلمان را می‌کشد و نام تروریست بر آن‌ها می‌گذارد. اما بداند که ایران در مقابل این کشتارها ساکت نخواهد نشست. ایران می‌داند که تکمیل نیروگاه بوشهر چرا عقب می‌افتد و چرا خط لوله صلح در چالش و درگیری است. زیرا همه این‌ها در واقع کمک به ایران نیست بلکه حق‌السکوتی است در مقابل کشتار مسلمانان در چین، روسیه، هند و امثال آن. اقتصاد ایران در کمال قدرت و متانت در خلاف جهت بحران جهانی در حال رشد و شکوفایی است. اگر ایران، اوراق قرضه خارجی منتشر کند همه را در یک روز می‌خرند ولی اگر اوباما اوراق قرضه منتشر کند، باید به اعراب و دیگران التماس کند تا آن را بخرند و البته آن‌ها هم نخواهند خرید، چرا که در طول سال‌های گذشته جز بحران و کاهش سرمایه چیزی نصیبشان نشده است. کشوری مثل آمریکا که نان شب ندارد چگونه می‌خواهد سود 2000 میلیارد دلار اوراق قرضه را با اصل و فرع آن بپردازد؟ و یا شرکت‌های خودروسازی که مشتری ندارند چگونه می‌توانند وام‌های دولت آمریکا و یا آلمان را پس بدهند؟ چرا آن‌ها چشم خود را به روی واقعیت بسته‌اند و آدرس را اشتباهی می‌روند؟ آیا 30 سال اشتباه رفتن‌ها برایشان کافی نیست؟ آیا وقت آن نرسیده که با خودشان رو راست باشند، مشکلات را بپذیرند و راه حل آن را قبول کنند؟ آیا راهی جز احترام به ایران و مسلمانان جهان، برای چین و آمریکا و اروپا باقی مانده است؟ سید احمد حسینی ماهینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد