От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

توسعه منابع انسانییا سازمان مرده (341)

مناقصه و مزایده

در حاشیه سمینار منابع انسانی منابع انسانی یعنی نیروی کار و مدیریت و طراحی متدلوژی یک شرکت یا یک مؤسسه و یا حتی در سطح کشور و جهان، تابع مقررات طبیعی است و آن این که اگر درجا بزند مانند گنداب یا مرداب از بین می‌رود ولی اگر توسعه یابد و در حال حرکت و تحول باشد، همانند دریاها در میان امواج خروشان خود، منبع عظیمی از مواد غذایی جهان را تولید می‌کند و مرکز حیات موجودات بسیاری می‌شود. لذا برخی‌ها معتقدند توسعه، تحول، پیشرفت، ذاتی یک سازمان است، یعنی اگر سازمانی دارای توسعه یا تحول و یا تغییرات به سوی تعالی و تکامل نباشد، سازمان مرده یا مؤسسه منجمد شده تلقی می‌شود. اما اگر برنامه توسعه داشته باشد و خود را در معرض تحولات قرار دهد، به عنوان یک عنصر پویا و متحرک و زنده و شاداب در جامعه مطرح است. امروزه متخصصان مدیریت در بخش منابع انسانی، تنها راه توسعه منابع انسانی را در آموزش می‌بینند و معتقدند با آموزش می‌توان تخصص و مهارت نیروها را افزایش داد و در نهایت به بهره‌وری بالاتر و بازده بیش‌تر دست یافت. مثلاً فرق بین یک نیروی کار ماهر و نیروی کار ساده در همین است. نیروی کار ساده فراوان است، در همه جا می‌توان آن را یافت، کارگر ساده از شدت فراوانی به وضوح قابل رؤیت است، بر سر هر چهارراه یا کوی و برزن می‌توان تجمع این کارگران ساده را هر روز صبح مشاهده کرد. اما این کارگران ساده از دو طریق به کارگران ماهر تبدیل ‌می‌شوند: یکی در اثر مرور زمان و تجربه کاری و با کندی روند یادگیری و دیگری با آموزش مهارت‌ها از طریق علمی، مؤسسات آموزش صنعتی و حرفه‌ای که چون مجموعه آموزش‌های حرفه‌ای خلاصه تجربیات سالیان دراز بشری است لذا بسته‌های آموزشی به سرعت می‌توانند در بازآموزی مهارت مؤثر باشند. این آموزش‌ها در مقاطع و زمان‌ها و در واقع پکیج‌ها یا بسته‌های گوناگونی عرضه می‌شوند. ابتدایی‌ترین آموزش برای هر مهارت کاری، خواندن و نوشتن است. زیرا کسی که خواندن و نوشتن بداند می‌تواند بدون حضور در کلاس نیز آموزش لازم ببیند و مهارت آن را فرا گیرد. اما انسان بی‌سواد ممکن است دراثر تکرار امری آن را فرا بگیرد اما همیشه درگیری ذهنی او مانع پیشرفت بیشتر او می‌شود و در نقطه‌ای متوقف می‌شود. این آموزش‌ها به عهده دولت‌ها گذاشته شده و قوانین اساسی کشورها، آموزش‌های ابتدایی را اجباری خوانده و آموزش‌های متوسطه را بعضاً اختیاری دانسته‌اند. مهارت خواندن، نوشتن، محاسبات اولیه و آشنایی با کامپیوتر، اینترت و امثال آن، جزو پایه‌های اولیه مهارت فنی و حرفه‌ای امروز است. مثلاً یک محقق به سرعت می‌تواند از طریق اینترنت، اطلاعات مورد نیاز خود را به دست آورد در حالی که کسانی که به این پدیده آشنایی ندارند، شاید نتوانند به این اطلاعات دست یابند و یا برای دستیابی به آن، زمان زیادی را از دست بدهند. محاسبات اولیه حتی در مسایل شخصی انسان نیز مورد نیاز است؛ برای خرید لوازم، پرداخت پول، دریافت از بانک و امثال آن که جزو ضروریات زندگی است، بدون سواد و محاسبات نمی‌توان اقدام کرد. برخی دولت‌ها، آموزش‌های پایه را به طور کلی اجباری دانسته‌اند و برخی آموزش‌های مهارتی، یعنی فنی و حرفه‌ای را نیز اجباری و ضروری می‌دانند. در برخی سیستم‌های آموزشی، اعتقاد به بازآموزی نظری به مدت طولانی است، یعنی فرد تا درجه دکترا فقط نظریه‌ها را مطالعه می‌کند، مانند دوره فیزیک نظری یا فلسفه و ادیان و غیره، اما برخی لازم می‌دانند وارد عمل نیز بشوند لذا دوران کارآموزی، دوران بازآموزی و یا دوران کارورزی و یا طرح را مطرح می‌کنند و در واقع پس از یک دوره طولانی نظری، به سراغ ارتباط آن با زندگی، صنعت، تولید و اشتغال می‌روند. دلایل طولانی شدن آموزش‌های نظری آموزش های نظری خیلی مورد توجه نیستند و معمولاً کسی تمایل ندارد تا آخر عمر به آموزش‌های نظری بپردازد. مثلاً یک معلم ریاضی چه می‌کند؟ ریاضیات را به دانش آموزان خود یاد می‌دهد تا آنان نیز به نوبه خود به دانش آموزان خود یاد دهند، در واقع می‌توان گفت از زمان یونان باستان، یعنی زمان اقلیدس، فیثاغورث و امثال آن نسل اندر نسل، کارشان یادگیری و یاددهی ریاضیات و دوران بازآموزی آن در کلاس‌های تقویتی، آموزشگاه‌ها و دانشگاه‌ها فقط یک دور باطل یا دور تسلسل بوده است؛ ما ریاضی یاد می‌گیریم تا آن را به دیگران یاد بدهیم. اما با تمام مبارزاتی که با طولانی شدن دوره آموزش‌های نظری صورت می‌گیرد، این روش معمول است و هر روز بیش‌تر می‌شود. دلایل عمده آن عبارتند از: 1- نبود امکانات برای آموزش‌های عملی یا در واقع فنی و حرفه‌ای، نیاز به ابزار، لوازم و امکانات است. یک کارگاه آهنگری، ساختمانی، اتومبیل و یا یک لابراتوار شیمی، آزمایشگاه فیزیک و امثال آن از از اولین نیازهای یک آموزش کاربردی یا عملی و تخصصی است در حالی که برای ریاضیات محض، یا ادبیات و تاریخ و فلسفه و امثال آن یک کتاب و یک استاد کافی است! طوری که می‌توان غیر حضوری نیز آنان را آموزش داد. گسترش دانشگاه‌هایی چون دانشگاه پیام نور یا دانشگاه‌ها و مدارس دیجیتالی یا مکاتبه‌ای هم از این روش استفاده می‌کنند. علوم ریاضی محض، علوم تجربی و علوم انسانی در صورتی که امکانات آموزشی کم باشد، به سرعت رشد می‌یابند و بالا می‌روند و لذا کسانی که این آموزش‌ها را می‌بینند در اثر تداوم تئوری‌ها به خیال پردازی، غیر‌ واقعی بودن تمام امور مبتلا می‌شوند و نقش جامعه‌پذیری خود را از دست می‌دهند و به عبارت ساده‌تر در پیدا کردن شغل به بن‌بست می‌رسند. 2- کمبود شغل: وجود محدودیت‌ها برای استخدام و لزوم کاهش دستمزدها و یا افزایش آن، دوران آموزش‌های نظری را افزایش می‌دهد؛ به عبارت دیگر پدران در گذشته برای کارهای کشاورزی خود از فرزندان استفاده می‌کردند اما دولت‌ها برنامه‌ای ریختند تا فرزندان به مدرسه بروند و در روند طولانی آموزش تا 20 یا 30 سالگی شرکت نمایند و از این طریق راه برای استخدام کارگران بزرگ‌تر فراهم شد و اشتغال مولد بیش‌تر شد. گرچه هنوز هم از کودکان زیر 18 سال یا 15 سال کار می‌کشند و بسیاری از آنان به دلیل گرفتاری‌های مالی و خانوادگی ناچارند مدرسه را رها کرده در مزارع و کارخانجات مشغول کار شوند ولی روند برنامه‌ریزی بر کار گریزی است و دانش آموزان و دانشجویان در سراسر جهان تعهد می‌سپارند که تمام وقت، تحصیل نمایند و از اشتغال به کار منع می‌شوند. در برخی کشورها تا درجه دکترا، شخص از اشتغال منع می‌شود و اگر خدمت سربازی شخص را هم محاسبه کنیم که باز یک دوران غیر مولد است. تقریباً می‌توان گفت تا سن 28 یا 30 سالگی، افراد از کارکردن منع میَ‌شوند و اگر بیکار باشند، جزو آمار بیکاران محسوب نمی‌شوند و این به معنی حذف و خروج بخش اعظمی از نیروی کار از بازار ‌کار و آمادگی بازار ‌کار برای پرداخت دستمزدهای بالاتر و تخصصی‌تر. 3- سومین دلیل علاقه انسان به امور ماورائی، متافیزیک و عقلانی است. بشر در ذات خود تنبل و کم کار است و اگر بتواند درآمدی داشته باشد که به سرکار نرود، این کار را ترجیح می‌دهد، لذا دریافت شهریه یا وام و یا کمک هزینه تحصیلی برای انسان، کافی است تا او را قانع کند، نیازی به اشتغال و یا داشتن تخصص حرفه‌ای ندارد. طبیعی است انسانی که 28 یا 30 سال زندگی خود را چنین بگذراند بعد از آن نیز در تطابق خود با محیط دچار مشکل می‌شود؛ لذا می‌بینیم ضریب همبستگی بین درآمد و تحصیلات منفی است، یعنی کسانی که درآمد بیش‌تری دارند به واسطه ترک تحصیل است و ادامه تحصیل باعث دوری آنان از بازار‌ کار می‌شود. توسعه منابع انسانی از طرق دیگر آموزش تنها راه توسعه منابع انسانی نیست و این امری است که باید مورد توجه مدیران شرکت‌ها و مؤسسات مالی واقع شود. زیرا ممکن است افرادی آموزش‌های سطح بالایی هم داشته باشد ولی توانایی کاربرد آن را نداشته باشد و یا اصلاً در محیط کاری، محل ظهوری نداشته باشد. چه بسا پزشکانی که در سیاست، موفق عمل کرده‌اند و چه سیاستمدارانی که در ساخت و ساز، خوب رشد کرده و چه مهندسانی که در پزشکی خود را نشان داده‌اند. این امر به دلایل زیادی صورت می‌گیرد: 1. متغیر بودن بشر 2. عدم کشف استعدادها در موقع مناسب و ادامه ندادن آن 3. تظاهر انسان‌ها به موضوع واحد در حالی که به آن علاقه‌ای ندارند 4. عدم امکان انتخاب رشته تحصیلی مناسب یعنی بشر ممکن است در کودکی به پزشکی علاقه داشته باشد ولی وقتی وارد مدرسه می‌شود با دیدن رفتار معلمان دوست داشته باشد، معلم شود ولی در سن جوانی به دلیل نیاز به مسایل مالی و تشکیل خانواده به شغل‌های پست تن در دهد. مسافرکشی معلمان، ساخت و ساز پزشکان، سیاستمداری مهندسان چیزی است که همه شاهد آن هستند، در واقع انسان‌ها در طول زندگی خود، آموزش‌های متفاوتی می‌بینند. در ابتدا آموزش اجباری خواندن و نوشتن، در اواسط آن آموزه‌های تئوریک، موقعی که وارد اجتماع می‌شوند، آموزش‌های تجربی و بالاخره برای انتخاب شغل باید آموزش‌های ویژه ببیند! هیچ کس به یاد ندارد که تمامی آموزه‌های او در تمامی زندگی‌اش مورد نیاز باشد بلکه همیشه برای هر دوره از زندگی خود لازم بوده و آموزش‌هایی را ولو مختصر ولو با هزینه زیاد ببیند. مثلاً پزشکی که ساختمان ساز شده است و در واقع برای ساختمان‌سازی آموزش دیده، ممکن است این آموزش او کلاسیک نباشد، فقط از طریق دوستی با چند معمار یا مهندس و بساز و بفروش این اطلاعات را کسب یا روش کاری آنان را یاد گرفته باشد. لذا در توسعه منابع انسانی باید وجدان کاری، اخلاق انسانی و استعدادها و بینش‌ها، ارزش‌های اجتماعی و فردی هم مد نظر باشند. ممکن است کسی سال‌ها درس مدیریت بخواند، تئوری‌های مدیریت را به طور کامل حفظ باشد ولی قدرت اداره یک کارخانه یا مدرسه را نداشته باشد. این البته تقصیر آموزش‌های اوست. اما ممکن است اصلاً اعتقاد به این کار نداشته باشد، یعنی اصلاً جاه طلبی، زور گفتن، دیگران را به کاری وادار کردن و حتی رییس شدن را دوست نداشته باشد. این مجموعه ارزش‌های فردی هر‌کس است. کسی که دکترای پزشکی دارد اما طبابت نمی‌کند، او به این امر اعتقاد ندارد. از نظر این پزشک، پزشکی یعنی بیمار را به دروغ فریفتن و او را دچار بیماری‌های زیاد نشان دادن و از ترس این بیمار، سوء استفاده کردن و جیب خود را پر کردن! یا کسی ممکن است استاد علوم بازرگانی باشد، تجارت، قانون تجارت، حقوق آن را کاملاً حفظ باشد ولی اصلاً به تجارت دست نزند، زیرا از نظر او تجارت یعنی قورباغه را رنگ کردن و به جای فولکس واگن به مردم غالب کردن؛ یا کسی که دکترای روانشناسی دارد، وقتی وارد محیط کاری می‌شود، ممکن است این حس به او دست بدهد که تمام روانشناسان، خودشان روانی هستند! این‌ها تصورات و ارزش‌های شخصی هستند که نقش آموزش‌ها را به طور کلی و یا به مقدار زیادی بیهوده می‌سازند. در حالی که عکس این موضوع هم اتفاق می‌افتد. افراد، وجدان کاری داشته باشند، خود به خود آموزش هم می‌بینند؛ لازم نیست برای بازآموزی، کارکنان را در یک جلسه یک هفته‌ای گرد آورند و بعد بدون این که آنان حضور داشته باشند، گواهینامه حضور به آنان بدهند و ارتقای شغلی هم داشته باشند. وجدان کاری باعث می‌شود شخص در مسیر تجربه و مطالعه و تحقیق و پژوهش قرار گیرد و حتی در کلاس‌های آموزشی به طور دقیق شرکت کند و ساعات کاری خود را محل تحقیق و افزایش دانش و آموزش آن به دیگران قرار دهد. اخلاق انسانی او را وادار می‌کند در مقابل حقوق دریافتی، کاری که مورد انتظارات است انجام دهد و تخصص خود را توسعه دهد و انسانی وارسته باشد. توسعه به معنی واقعی انسانی باید باشد. سید احمد حسینی ماهینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد