طالبانیسم، حلقه آخر قیام نفتی (348)
مناقصه و مزایده
طالبانیسم در شرق آسیا مخصوصاً در افغانستان و پاکستان قبل از آنکه یک گروه سیاسی باشد یک نهضت اقتصادی است. القاعده به عنوان نمود این نهضت فقط در شرایط اقتصادی ظاهر شده است. انفجار برجهای دو قلو که باعث شهرت القاعده و تبلیغات وسیعی برای طالبان در سطح جهان شده، یک نمونه از فعالیت آنان است. البته با مختصر فعالیتی خواستند آن را سیاسی یا امنیتی نشان دهند و بگویند که حملات، به سوی سازمان سیا و پنتاگون بوده ولی تاکنون هیچکس این امر را باور نکرده و اغلب میدانند که بیشترین ضربات در اهداف 11 سپتامبر، اهداف اقتصادی بوده است. بدین لحاظ است که برخوردهای سیاسی یا فرهنگی با این مسأله باعث رشد بیشتر آنان میگردد، زیرا برخوردی انحرافی و هدایت شده است. مثلاً وقتی اعتقادات آنان را بررسی میکنیم مشاهده میکنیم که کتب مورد مطالعه آنان هیچ مطلب خاصی ندارد، جز آموزش زبان عربی، تلفظ قرآن و برخی کتب احادیث، به طوری که فقط 5 سال حداکثر مطالعه و دوره آنان محسوب میشود و بعد از 5 سال فارغالتحصیل شده و مجتهد میشوند و بدیهی است کسانی که کمتر از 5 سال درس خواندهاند و اکثریت را هم تشکیل میدهند، چندان پایه ایدئولوژی و عقیدتی ندارند و از نظر فرهنگی مطلب به خصوصی فرا نمیگیرند. از لحاظ سیاسی هم همین طور است. آنان بینش سیاسی زیادی ندارند. از نظر آنان جهان بر دو قسم است: کسانی که وهابیّت را قبول دارند و کسانی که وهابیّت را قبول ندارند و وهابیّت هم آیینی نیست که مدوّن یا مشخص باشد. تنها شاخص عمده آن مبارزه با شیعه و مخصوصاً ایرانیان است. یعنی هر عقیدهای که ایرانیان دارند درست مخالف آن را باید داشته باشند و خط کشی سیاسی به این روش یعنی تحلیل مسایل براساس موضع مخالف یا مخالف خوانی که اصالت ندارد. آنها دین زرتشت را که در قران همراه دینهای دیگر ذکر شده و بنام مجوس از آن یاد شده یک فحش وناسزا تبلیغ میکنند در حالیکه همه ادیان الهی محترمند. اما بعد اقتصادی آن کاملاً روشن است: طالبان کسانی هستند که به علت فقدان رفاه و درآمد به مدارس درس میروند تا درآمدی داشته باشند. حداقل خورد و خوراک و جای خواب چیزی است که طلاب یا طلبهها و یا طالبان را به خود جذب میکند. لذا این افراد بیشتر در میان کشورهای پرجمعیت که قدرت کنترل فقر را ندارند رشد میکنند. آنها که از ابتدا برای پول و درآمد وارد این جریان شدهاند، طبیعی است که برای هر کاری درخواست پول کنند؛ فتوای کشتن شیعیان روی کاغذ، یک پول سیاه هم نمیارزد مگر اینکه جایزهای یا دستمزد کلانی برای آن در نظر گرفته شود. در تمامی کارها همین طور است، یعنی کارهای طالبان و گروه القاعده همیشه با ارقام نجومی و پاداشهای کلان ارتباط داشته است. از وقتی که طالبان در افغانستان حاکم شده، مواد مخدر توسعه بیشتری یافته است زیرا افغانستان درآمدی جز سنگهای قیمتی ندارد. در زمان اولیه طالبان، احمد شاه مسعود؛ شیر پنجشیر؛ تمامی معادن مهم این دوره و همچنین کوه بدخشان را که بزرگترین معادن سنگهای قیمتی جهان است در اختیار گرفته بود اما طالبان راه چاره را در آن دیدند که مزارع گندم را تبدیل به مزارع کشت خشخاش کنند و تولید افیون در این کشور تا چند هزار برابر افزایش یافت. بودجه کل طالبان از این مزارع تهیه میشود. آنها با این روش نشان دادند که آموزشهای طلبگی آنان اصلاً اهمیت ندارد بلکه آنان به دنبال دستیابی هر چه بیشتر به منابع مالی آنهم منابع نجومی هستند. توسعه میدان عمل طالبان دقیقاً بر اساس مبنای حرکتی این مزارع است. یعنی در جاهایی طالبان رشد میکنند که مزارع بیشتری برای تولید افیون باشد زیرا مردم افغانستان در صورت آگاه شدن به مسایل مذهبی و عقیدتی هرگز زیر بار تولید مزارع خشخاش نمیروند. تنها کسانی به این مزارع میروند که از نظر ذهنی تهی شده باشند و فقط به ظاهر لباس یا پوشش خود برسند. آغاز حلقه نفتی حلقههای نفتی یا نهضتهای نفتی از اوایل قرن بیستم زمانی که نفت، ارزش خود را پیدا کرد شروع میشود. البته نفت بیش از صد سال است که کشف شده و اولین چاه نفت به وسیله ناکس دارسی در سال 1908 در مسجد سلیمان ایران بود. اما در سالهای 1916 نهضت بزرگ عربی در سراسر کشورهای جنوبی ایران آغاز شد. روندی که توسط انگلیس در عربستان به وسیله لورنس پیاده شده بود، ادامه یافت. هدف این نهضت عربی، تجزیه کشور بزرگ ایران و عثمانی به قومیتهای کوچک و کوچکتر بود. نهضت شیخ خزعل در خوزستان، شعبهای از این نهضت ساخته و پرداخته انگلیس بود که هدفش شعار مهم "تفرقه بیانداز و حکومت کن" بود. تا آن زمان کلیه کشورهای عربی، یا تابع عثمانی بودند یا تابع ایران و هدف مهم اروپا شکست این وحدت بود. در آغاز حرکت آنتونی وشرلی در زمان صفویه، انگلیس میخواست فقط بین ایران و عثمانی جنگ دائمی باشد تا مسلمانان تضعیف شوند. آنها حتی به وسیله مارکوپولو پیامهای دوستی به چین و مغولها فرستادند تا یک کمربند امنیتی علیه مسلمانان ایجاد نمایند. اما به مرور، این خواستهها به تجزیه این دو کشور انجامید. در جنگ جهانی اول، فروپاشی عثمانی آغاز شد و کشور واحد عثمانی به حدود چند کشور عربی تجزیه شد و افرادی از خاندان سعوریها در اردن، سوریه، مصر، یمن و... حاکم شدند. نتیجه مثبت همکاری اعراب با انگلیس و مغول راه را برای پیروزی آنان فراهم ساخت و بعد از جنگ جهانی دوم، رهبران آمریکا، روسیه و انگلیس در تهران جلسه گذاشتند و ایران باقیمانده را هم بین خودشان تقسیم کردند. شمال به روسها، جنوب به انگلیسها و مرکز به آمریکا واگذار شد. روسیه خاکهای جدا شده از ایران را به عنوان اتحادیه جماهیر شوروی به خود وصل کرد و در جنوب هم پان عربیسم یا نهضت عربی، اتحادیه عرب را زیر نظر انگلیس به وجود آورد. اما وسعت کشورها و مناطق جداشده از ایران به قدری زیاد بود که کنترل آن به وسیله روسیه یا آمریکا و اروپا امکانپذیر نبود. لذا در مرکز اعراب، کشور اسراییل به وجود آمد تا مرکزیت کنترل را داشته باشند. روسیه نیز با تمرکز بر حزب کمونیست و ایجاد ارتش سرخ، شبکه وسیعی از دیوار آهنین به دور تمامی کشورهای تازه الحاق یافته از ایران باقی ماند و تحت نفوذ آمریکا و خاندان پهلوی به ژاندارم منطقه تبدیل شد و مواظبت از این تجزیهطلبیها را به عهده گرفت. به طوری که ما شاهدیم آخرین قطعه یعنی جزیره بحرین در سالهای 1340 از ایران جدا شد و به جای آن دو جزیره تنب کوچک و تنب بزرگ به ایران الحاق شد که البته جدایی بحرین به صورت کاملاً کتبی و رسمی بود در حالی که الحاق این دو جزیره که قبلاً هم در مالکیت ایران بود به صورت شفاهی صورت گرفته و در یادداشتهای سلطنتی میخوانیم که شاه از این جهت بسیار خود را سرزنش میکرده است البته این روش تجزیه بعد از انقلاب اسلامی پیگیری شد و سیاست انگلیس و آمریکا و حتی روسیه، چین، اروپا بر این بود که خوزستان را بنا به عربستان از ایران جدا کنند و حتی برای شهرهای آن نامه عربی تعیین کرده بودند. البته در این امر موفق نشدند ولی هرگز این طمع خود را پنهان نکردند. امروزه خطه جنوب ایران، بیشترین زمینه تبلیغاتی وهابیّون و گروه القاعده است در حالی که شرق ایران بیشتر در معرض تبلیغات گروه طالبان و عقیده طالبانی هستند. طالبانیسم در واقع شاخه غیر عربی القاعده است لذا در نیجریه که هم دارای زمینه نفتی و هم عربی است، گروه القاعده فعالتر هستند و در افغانستان یا پاکستان که به اعراب چندان خوشبین نیستند طالبان که خود ریشه درآموزشهای عربستان و وهابّیون دارد تسلط دارند. طالبان در واقع آخرین حلقه توطئهها برای تصاحب چاههای نفت، توسط انگلیس است که آمریکا و اسراییل نیز بعداً این مسیر را دنبال کردند. اکنون محبوبیت القاعده و طالبان گرچه زیر سؤال است ولی هنوز رهبر آنان یعنی بن لادن اسیر یا دستگیر شده است. سفرهای کشوری به جای سفرهای استانی همان طور که سفرهای استانی، حاکمیت دولت را در سرتاسر ایران و در تمام نقاط به رخ جهانیان کشید، پیشنهاد میشود این دوره ریاست جمهوری ایران به جای سفرهای استانی، سفرهای منطقهای یا کشوری صورت گیرد تا این مردم مشتاق منطقه بتوانند شور و شوق خود را به وحدت ایران بزرگ نشان دهند. تا قبل از سفرهای استانی بسیاری تصور میکردند که حاکمیت فقط در تهران و چند شهر بزرگ، حرفی برای گفتن دارد. روستاها، مناطق دور افتاده ملوکالطوایفی است و هیچ کدام به دولت مرکزی کاری ندارند به خصوص خاطرات جنگهای قومی در مرزهای ایران در اوایل انقلاب اسلامی این ذهنیت را بیشتر برجسته میکرد. درگیریهای کردستان، فرقه دموکرات آذربایجان با حزب خلق مسلمان، خلق ترکمن، خلق بلوچ، خلق عرب که یک حاشیه یا کمربندی به دور مرکزیت ایران کشیده بودند، حبابهایی بودند که با حضور رییسجمهور و هیأت دولت در این استانها محو و نابود شدند. وقتی هیأت دولت در مرکز استانها و یا شهرستانهای سراسر کشور تشکیل جلسه میدادند یعنی حاکمیت کامل خود را بر مناطق دور افتاده و روستایی اثبات مینمود. حملات عبدالمالک ریگی در شرق یا پژاک در غرب یا وهابّیون در جنوب و یا روشنفکران در مرکز، هرگز نتوانست این حاکمیت را زیر سؤال ببرد. اکنون اگر دولت برنامهریزی کند علاوه بر سفرهای استانی به سفرهای بینالمللی هم ادامه دهد توهم این گروهکها که به داخل لانههای خود در کشورهای همسایه خزیدهاند باطل میشود. حضور مقتدرانه ایران در بین مردم عراق، پایگاه اشرف و پایگاه پژاک را از ریشه میسوزاند و یا در شرق به شرکت عبدالمالک ریگی پایان میدهد و همه اینها مانند یخ در برابر آفتاب ذوب میشوند زیرا حضرت علی (ع) میفرماید: از هر چه میترسید خود را در درون آن بیافکنید. اگر از تاریکی میترسید یک شب تاریک بیرون بروید، هیچ اتفاقی نمیافتد اما اگر نروید همیشه از آن خواهید ترسید. در این دنیای بزرگ همه چیز ممکن است وحشتناک یا همه چیز دوست داشتنی باشد. این بستگی به عملکرد و درخواست و آرزوهای هر فرد یا کشور یا قوم دارد. ممکن است وقتی ارتش چین، 82 سال تأسیس حزب کمونیست را جشن میگیرد در دل خیلیها ترس ایجاد شود که اگر این ارتش بزرگ که بیشترین نفرات ارتش جهان را دارد، حمله کند چه میشود؟ کل جمعیت بحرین مثلاً یک میلیون نفر نمیشود؛ آیا میتواند در مقابل ارتش چین حتی یک لحظه هم مقاومت کند؟ و همین امر باعث ایجاد افسانههایی در مورد قوم یأجوج و مأجوج که حملات همیشگی خود را از همان سرزمین زردها داشتند شود. افسانهای که میگوید الکساندر یا اسکندر یا ذوالقرنین برای نجات جان بقیه مردم از شرّ این قوم زرد، دیوار چین را ساخت. امروزه در داخل مرزهای ایران در طول مرزهای شرقی دیوار چین جدیدی در حال کامل شدن است که شاید طولانیتر و پر هزینهتر از آن باشد. اما آیا این هزینهها نمیتوانست نباشد؟ آیا اگر ایران از ابتدا حضور خود را در کشورهای شرقی بنا بر خواست مردم آنان پر رنگتر میکرد، آیا اکنون وهابّیت میتوانست به عنوان یک حرکت رادیکال در آنجا مطرح شود و یا القاعده، طالبان و دیگران از بستر به وجود آمده در گرایش مردم به عقاید دینی رشد کنند؟ دیدگاههای تنگ نظرانه و کانالیزه شده که توسط انگلیسیها بر جهان حاکم شد تا همه با هم جدا باشند و دارای مرز باشند و اجازه عبور نداشته باشند خانواده بزرگ ایران به خانوادههای کوچکتر تقسیم شود که حتی جرأت دید و بازدید از یکدیگر را نداشته باشند، مانع از آن شد که ایران بتواند از گرایش مردم جهان به خوبی استفاده کند تاجایی که این دیدگاه در انتخابات دهم گلوی خود ایران را هم گرفت! انقلابهای رنگین یا مخملی، نشان از عطش مردم برای تغییر بود اما وقتی این تغییر درست سازماندهی نشد، تبدیل به حربهای علیه خودشان شد. شاید اگر ایران، تنگ نظری گذشته را کنار میگذاشت و با دیدگاه جهان شمولی کنونی به مسایل نگاه میکرد همه ملتهای جهان را اگر چه ایرانی نبودند یک انسان تصور میکرد و با آنها همدردی میکرد. این انقلابهای رنگین همان انقلاب اسلامی میشدند و در کنار ایران میایستادند ولی عدم توجه به انسانها و داشتن دیدگاه ملیگرایی باعث شد که آنها منحرف شوند و از انقلاب اسلامی فاصله بگیرند تا جایی که در مقابل انقلاب اسلامی بایستند. اکنون نیز دیر نشده است. میتوان با توجه در رویکرد جهان شمولی، قلب ملتها را به تصرف در آورد و انقلابهای رنگین را به انقلابهای الهی و اسلامی و جهان را به جهانی پر از صلح و دوستی تبدیل نمود. سید احمد حسینی ماهینی