От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

پدیده بورس؛ بالنده یا میرا (351)

پدیده بورس؛ بالنده یا میرا (351)




بورس، محل عرضه اوراق بهادار، پدیده‌ای است که به خوبی مورد مطالعه قرار نگرفته و معمولاً به صورت امری گذری و موقتی به آن نگاه می‌شده است. مقوله بورس و اوراق بهادار فقط جایی برای سودآوری و یا به اصطلاح عامیانه، بزن و در رویی بود. در واقع نگرش به اداره بورس فقط این بوده است که چگونه وارد آن شوند و بالاترین سود را ببرند و در مورد ماندگاری یا نابودی آن تصوری نداشتند. غالباً علت این امر هم ترس از آینده آن بوده است، یعنی کارشناسان به نرخ روز می‌خوردند و هر چه پیش می‌آمد برایشان قابل قبول بوده است. لذا زمان آن رسیده که یک بازنگری صورت گیرد. آیا می‌توان گفت که بورس، یک پدیده همیشگی، لازم و دارای آینده‌ی روشن است؟ یا ممکن است مانند حباب به راحتی از بین برود؟ به خصوص این‌ که اخیراً بحران‌های مالی و اقتصادی غرب، همه نهادها و گزاره‌های سرمایه‌داری را زیر سؤال برده است و ماندگاری آنان را مورد تردید قرار می‌دهد. چرا که تقریباً یک رابطه مثبت بین سرمایه‌داری آمریکا و بازار بورس وجود دارد و یا لااقل تاریخ آن‌ها یکی اعلام شده است. برداشت عمومی مردم از بورس، یک بازار اتفاقی است؛ یعنی ممکن است فرد، سهام یا اوراق بهادار بخرد و ناگهان صاحب ثروت کلان شود و یا در اثر سقوط سهام، تمام دارایی خود را از دست بدهد. همین وحشت از بازار بورس است که مسؤولان امر را به این فکر انداخته که کاری کنند این ریسک و خطر پذیری کاهش یابد و یک روند کلی و ثابت بر آن حاکم شود. این روند کلی باعث تخریب ساختار بورس شده است و به دو صورت خود را نشان می‌دهد؛ یکی آن ‌که هزینه‌های ثابت (مانند اجاره محل+حقوق کارکنان+آب و برق و ...) را بالا می‌برد و سودهای حداقلی معاملات سهام قادر به پوشش آن نیست و از سوی دیگر باعث ظهور بازار دسته دوم یا غیر رسمی می‌شود که بازار سیاه نیز نامیده می‌شود. اما باید دانست که بازار بورس، تکامل بازار اسکناس و نقدینگی است. یعنی از سپیده‌دم تاریخ که تجارت آغاز شد تا مدت‌های مدیدی، معاملات به صورت پایاپای بود. یعنی هر کس تولید خود را در مقابل تولید دیگران عرضه می‌کرد. ظهور کالای واسطه یعنی پول، به این تجارت رونق بیش‌تری داد و همین امر باعث شد گروهی به وجود آیند که در تولید نقشی نداشتند. این گروه با نام بازرگانان یا تجار معروف شدند. تجار به دنبال کالای واسطه‌ یا پول بودند. با اندوخته کردن پول می‌توانستند هر کالایی را بخرند و به جای دیگری ببرند و بفروشند. لذا در عرضه اول این کالای واسطه، طلا گرانبهاترین کالا بود. تقلب در طلا و به کار بردن فلزات دیگر باعث شد تا مراکزی به وجود آید که این اصالت را تضمین نماید و حکومت‌ها به تشکیل خزانه و ضرب سکه روی آوردند. آن‌ها برای جلب اعتماد مردم، سکه‌ها را به دو یا سه قسم کردند؛ سکه‌هایی که از طلا بودند، سکه‌هایی که فقط از نقره بودند و سکه‌هایی که از فلزات دیگر بود و ارزان‌تر ساخته می‌شد. ضرب سکه یعنی تأیید اصالت این فلزها از سوی حکومت‌ها. در واقع مردم با دریافت سکه‌ی آرم دار، یا به اصطلاح معروف، سکه ضرب شده می‌دانستند که این سکه کاملاً طلاست یا کاملاً نقره است. در ایران این سکه‌ها به زر و سیم و در میان تمدن اسلامی به طلا و نقره معروف بودند. اعتماد مردم به حکومت‌ها باعث شد که حکومت‌ها طلا را ذخیره کنند و به جای آن کاغذ یا حواله یا اسکناس منتشر کنند. در ابتدا اسکناس، دقیقاً معادل طلا بود. یعنی فرضاً یک تومان، برابر یک گرم طلا بود ولی در اثر کمبود اعتبارات و افزایش اعتماد مردم به دولت‌ها، سهم طلا از پشتوانه اسکناس کم‌تر شد به طوری که مثلاً در عصر سرمایه‌داری کنونی کسی از پشتوانه طلای دلار آمریکا سؤال نمی‌کند. همین که آمریکا دلار را تأیید می‌کند مردم هم آن را می‌پذیرند. در ایران و ترکیه و بیش‌تر کشورهای توسعه ‌نیافته، دلار اهمیت فوق‌العاده دارد و پشتوانه آن، خزانه‌داری خالی آمریکا نیست. اما در میان کشورهایی که رشد اقتصادی دارند، دلار بی‌ارزش است و هر روز سقوط می‌کند. تاریخچه بورس ممکن است تاریخچه بورس یا استفاده از حواله و اسکناس و کاغذ به دوران فنیقی‌ها برگردد یا در دوران ساسانی باب شده باشد؛ ولی عملاً در قرون معاصر مخصوصاً قرن بیستم است که بورس به طور مستقل و رسمی آغاز به کار می‌کند. بورس لندن، نیویورک اولین بورس‌ها هستند که در جهان شکل می‌گیرند. سپس کشورهای دیگر به تبع این دو بازار، تصمیم به ایجاد بورس می‌گیرند و این تصمیم کاملاً یک وابستگی است. یعنی بورس‌های مناطق عربی، ایرانی، حتی چین و ژاپن به طور کامل از لحاظ سیستم و برنامه‌ریزی تابع بورس مادر است و وال استریت به عنوان مرکز اصلی بورس‌های جهان، مسؤولیت تعیین خط مشی و سازماندهی آن را دارا می‌باشد. نشریه وال استریت ژورنال هم عمده‌ترین نشریه جهان و بین‌المللی در این زمینه است. در این نشریه میزان معاملات، قیمت‌های مورد معامله در اول روز، وسط روز، آخر روز، پایان هفته و بعدها به صورت گزارش‌های ماهانه و سالانه منتشر می‌شود. البته نشریات دیگری هم وجود دارد اما هیچ کدام به پای این نشریه نمی‌رسد. مثلاً در ایران همه نشریات مهم، صفحه مخصوص معاملات بورس دارند و یا چند روزنامه، اقتصادی هستند ولی ما شاهدیم که آن‌ها فقط نامشان روزنامه‌ی اقتصادی است و تنها چیزی که نمی‌نویسند اقتصاد است؛ زیرا در ایران که مردم به مسایل اقتصادی اهمیت نمی‌دهند، تیترهای روزنامه‌های اقتصادی هم سیاسی است و اقتصاددانان ایرانی باید سیاستمداران خوبی باشند. وظیفه اصلی آنان شناخت خط و ربط‌های سیاسی است. آن‌ها می‌دانند که مثلاً سخنرانی یکی از شخصیت‌های سیاسی چه تأثیری در قیمت بورس خواهد گذاشت و چه کالایی کمیاب خواهد شد. کافی است اشاره‌ای کنند که فردا ما با آمریکا تحریم را ادامه می‌دهیم، آن وقت همه چیز تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و بیان تمام مسایل اقتصادی مشکل می‌شود. می‌توان حتی از جلسات داخلی شوراها، مجالس و حتی از سخنان ناگفته سخنگویان و یا امثال آنان به جواب یک سؤال، حدس زد که چه بلایی بر سر اتاق بورس خواهد آمد. در واقع این سؤال مطرح است که آیا دولت است که بورس‌ها را به وجود می‌آورد و یا بورس‌ها دولت‌ها را جابجا می‌کند. هم اکنون در ایران ما شاهدیم که به کمک اصل44، بورس جان تازه‌ای گرفت و به رتبه اول جهان رسید. آیا این به معنی فعال شدن بورس به وسیله دولت است یا این‌که دولت‌ها هستند که تحت فشار بورس‌ها مجبور شدند فعالیت اقتصادی خود را به وسیله بورس‌ هماهنگ کنند؟ ممکن است در ایران این قانون تغییر کند ولی در غرب به همین ‌شکل است. اگر 187 میلیارد دلار کمک دولت به سازمان بورس نیویورک نبود، این بورس، مدت‌ها پیش سقوط کرده بود. اکنون بازار مالی و پولی نیویورک تبدیل به یک نهاد دولتی شده است که کارمندان آن فقط به فکر حفظ موقعیت شغلی خود با حداقل دستمزدهای ثابت هستند و دیگر از کلاهبرداری‌های کلان که در کتاب اسرار وال استریت بیان شده خبری نیست، زیرا در آن شرایط، کمک مالی دولت یا حمایت ایالت‌های آمریکایی از اتاق‌های بورس، شکل دیگری داشت. آنان با رانت‌های اطلاعاتی از بورس‌ها حمایت می‌کردند. این به آن دلیل بود که دولت‌ها مرکز آمار و اطلاعات بودند. سازمان‌های اطلاعاتی خصوصی هر چقدر هم فعال بودند به پای CIA نمی‌رسیدند. زیرا که CIAگرچه از نظر ما لغت منفوری است ولی ترجمه آن "اطلاعات مرکزی" یا سازمان اطلاعات مرکزی یا سازمانی برای مرکزیت اطلاعات است و حالا مؤسساتی مثل گالوپ و دیگران هر چه فعالیت کنند آیا می‌توانند به پای چنین سازمانی برسند؟ از آن گذشته اداره خزانه‌داری آمریکا، سازمان مالیاتی- ایالتی از مهم‌ترین منابع اطلاعاتی هستند که برای فعالیت بورس‌ها لازم است ولی فقط در اختیار دولت است زیرا تمامی شرکت‌ها و مؤسسات و کمپانی‌های بزرگ و کوچک ناچار، همه ساله ترازنامه خود را ابتدا در اختیار آنان قرار می‌دهند. بعد از تأیید حسابرسان قسم خورده در سازمان‌های مالیاتی آن وقت قابل درج در روزنامه‌ها و یا ارسال به سازمان‌های بورس خواهد بود. طبیعی است اول کسی که از سود آوری یا زیان‌دهی یک شرکت آگاه می‌گردد، مأمور مالیات یا حسابرس قسم خورده سازمان‌های مالیاتی است و سازمان‌های بورس اوراق بهادار یا سهام‌داران شرکت‌ها همیشه در درجات بعدی دریافت اطلاعات قرار می‌گیرند. مضافاً این‌که اطلاعات رسیده به سازمان‌های بورس معمولاً دست کاری شده است؛ زیرا اطلاعات اولیه و صحیح در دست مدیران شرکت‌هاست و آنان برای پرداخت مالیات کم‌تر ناچارند سود را دست کاری کنند و یا برعکس برای امیدواری دادن به سهام‌داران، آن را زیاد نشان دهند. نقش دولت‌ها در سازمان بورس پدیده بورس همان‌ طور که به وسیله دولت‌ها ایجاد شده به وسیله دولت‌ها نیز حمایت می‌شود و اگر روزی دولت‌ها به این نتیجه برسند که باید بورس‌ها نابود شوند، مرگ آنان فرا خواهد رسید. دلایل دولت‌ها برای ایجاد بورس عبارتند از: 1. ایجاد تفکر جدایی بورس از دولت و تبلیغ برای استقلال تجار و بازرگانان 2. تمرکز در تجارت و تأسیس مرکزی برای سازماندهی امور داد و ستد 3. سازماندهی اطلاعاتی و حمایت از اطلاعات مورد توجه دولت 4. حمایت از عناصر طرفدار دولت در سازمان‌های تجاری 5. اعمال سیاست‌های دولت از طریق عناصر ظاهراً مستقل به طور مثال وقتی آمریکا در سیاست خارجی خود تعیین می‌کند که با ایران هیچ رابطه تجاری نباشد و یا کره شمالی را تحریم می‌کند و یا لیبی را در لیست سیاه قرار می‌دهد، کدام کارمند یا مسؤول اداره بورس اوراق بهادار می‌تواند نسبت به خرید ارز یا سهام شرکت‌های تحریم شده اقدام کند؟ این اعمال سیاست‌ها از سوی دولت و رییس‌جمهور ایالات متحده آنقدر مستبدانه و تحریک‌ آمیز است که اگر حتی یک شرکت و یا یک فرد اقدام به شکستن این سیاست‌ها کند، برای همیشه نه تنها از تجارت بلکه از زندگی و خانواده‌اش نیز باید خداحافظی کند و حتی اگر دولت مرکزی آمریکا یا نخست وزیر و ملکه انگلیس بخواهند رابطه مخفیانه اقتصادی یا فرهنگی داشته باشند، باز هم برای حفظ آبروی آن‌ها سازمان‌های بورس با پذیرش سهام یا خرید و فروش مخفیانه برای آن‌ها وارد بازار می‌شوند. در واقع هر نوع تجارت یا آزادی بورس فقط در چارچوب سیاست‌های اقتصادی دولت مرکزی قابل تحلیل است نه کمی بیش‌تر و یا کم‌تر. در واقع سیاست چماق و هویج در مرحله اول با سازمان‌های بورس اجرا می‌شود و سپس به جهان و دیگر مکان‌ها منتقل می‌شود. سیاست چماق و هویج به این معنی است که رانت‌های اطلاعاتی دولتی یا حمایت‌های مالی آشکار دولت از مراکز بورس به عنوان مشوق به کار می‌رود. فقط به این جهت که سیاست‌های تحریم اقتصادی و سرکوبگری دیگر کشورها صورت گیرد و هرکس این سیاست‌ها را نادیده بگیرد، هم از رانت‌های اطلاعاتی و کمک‌های مالی دولت محروم می‌گردد و هم این‌ که چماق تحریم بر سر آن‌ها فرود می‌آید. باندهای مخوف گانگستری هم از عوامل دولت برای سرکوب تجار و بازرگانانی است که سیاست‌های دولت را نادیده می‌گیرند. تحریم‌های اقتصادی آمریکا تا زمانی که در چارچوب جنگ سرد جهانی بود، نتیجه خوبی داشت. یعنی ملت‌های مبارز را استعمار می‌کردند و به ملت‌های تحت پوشش کمک مالی می‌دادند. اما هنگامی که با انقلاب اسلامی ایران مواجه شدند، نه تنها سازمان‌های اطلاعاتی آن‌ها را معطل گذاشت بلکه تحریم‌های اقتصادی را از کار انداخت. ایرانیان در طی 30 سال تحریم اقتصادی نه تنها عقب‌گرد نداشتند بلکه در همه زمینه‌ها به پیشرفت اقتصادی دست یافتند. لذا رانت‌خواری اطلاعاتی در بازار بورس اوراق بهادار هم شکست خورد. یعنی اکنون همه‌ی دست‌اندرکاران بورس می‌دانند که تکیه بر اطلاعات CIA و یا گالوپ، یا حتی وال استریت تکیه بر دیوار شکسته‌ای است که هر لحظه ممکن است فرو بریزد. لذا نقاب آزادی یا جدا بودن از دولت را برداشته و عملاً خواستار حمایت مالی دولت برای بقای خود شده‌اند. دولت‌ها باید سه برابر هزینه‌های موجود، به سازمان‌های بورس کمک مالی کنند تا بورس‌ها بتوانند به حیات خود ادامه دهند و لذا کمک مالی یک‌ بار یا چند بار کفایت نمی‌کند. لایه‌های کمک دولت به بورس‌ها به شکل زیر است: 1- پوشش هزینه‌های جاری بورس‌ها از قبیل: اجاره، حقوق و دستمزد، هزینه‌های معرفی، تبلیغاتی و ارتباطی؛ یعنی دولت‌ها باید ثابت کنند که به بورس احتیاج دارند و برای اثبات این مدعا باید حقوق و دستمزد همه شاغلین آن را بپردازند و یا تضمین کنند که خواهند پرداخت. 2- پوشش هزینه‌های دولتی و عمرانی؛ دولت نه تنها باید حقوق افراد را بپردازد، بلکه باید آنان را بیمه کند. یعنی هر چه امکانات مورد نیاز آن‌هاست فراهم سازد. ساخت مکان بازارها، ساختمان‌های کارگزاری و تحویل رایگان آن و پرداخت هزینه‌ها به طور دائم به عهده دولت است. زیرا اگر چنین پرداختی صورت نگیرد، یا بورس تعطیل می‌شود و یا این‌ که به صورت زیان انباشته در صورت‌های مالی ثبت شده و در پایان به صورت ورشکستگی، درخواست کمک‌های مالی از دولت می‌شود. 3- جبران ریسک‌پذیری؛ علاوه بر هزینه‌های جاری و عمرانی بورس‌ها؛ برای این که بورس‌ها تعطیل نشوند، دولت باید هزینه‌های سربار یا سودهای مورد انتظار کارگزاران را نیز پرداخت و یا تضمین نماید. زیرا در غیر این صورت کارگزاری در بورس باقی نمی‌ماند؛ چرا که در شرایط عادی، کارمندان اگر انگیزه‌ای برای سود نداشته باشند ترجیح می‌دهند به سراغ مشاغل دیگر بروند و بورس‌ها از هم می‌پاشد. سید احمد حسینی ماهینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد