تصور بسیاری این است که خودروسازی یک صنعت است و باید با دید صنعتی به آن نگاه کرد. ولی اکنون جهان شاهد است که صنایع خودروسازی عملاً سیاستگذار یا سیاستمدار هستند. این روزها در غرب، ورشکستگی صنایع خودروسازی، مسألهی روز اقتصادی و سیاسی آمریکا و اروپاست. البته اگر فقط مسأله، صنعتی بود قابل حل بود. وقتی یک تولید سودآوری ندارد یا مشتری یا فروش ندارد، طبیعتاً باید تعطیل شود. اصلاً ارکان اقتصاد سرمایهداری این است. سود، نهایت اهداف یک کمپانی یا یک شرکت را تشکیل می دهد و وقتی صنعتی از دور خارج شد، باید با خوشحالی آن را بست و دنبال کارهای دیگر رفت. اما این طور نیست. ما به راحتی میبینیم که ورشکستگی صنایع خودرو قبل از آن که خوشحالی بیافریند، ناراحتی و عصبیت و بحران را بیشتر میکند. هر روز خبر اخراج هزاران کارگر ولو اینکه اتفاق هم نیافتد، امنیت شغلی میلیونها انسان را به خطر میاندازد. چیزی که غرب اکنون برای آن ارزشی قائل نیست. هر چند که در شعارها گفته میشود ولی پخش اخبار نگرانکننده در مورد ورشکستگی کارخانجات یا ادغام و یا کوچک شدن آنها اولین ضربه را بر خانوادهها وارد میکند. وقتی یک پدر در معرض از دست دادن شغل خود قرار میگیرد، آرامش از خانواده رخت بر میبندد و کودکان و زنان، به سبک خود به انتقامجویی از جامعه بر میآیند. کودکان، سلاح در دست میگیرند و در مدرسهی خود، فرزندان سرمایهداران را تهدید میکنند و یا آنان را میکشند و زنان در ناامیدی از درآمد شوهرانشان، دنبال کارهای سخیف و سطح پایین میروند و این گردونه عصبیت همچنان میچرخد و فاجعه میآفریند. نمیتوان گفت صنایع خودروسازی فقط یک صنعت است، بلکه یک معضل اجتماعی، فرهنگی و حتی روانی است. هم اکنون بیشتر تبلیغات پیرامون صنایع خودروسازی جهان یک تبلیغات روانی است. مردم از یک سو در آرزوی داشتن یک خودرو میسوزند و از سوی دیگر قدرت خرید آن را ندارند و از سوی سوم، شغل خود را هم از دست میدهند. زیرا بخش اعظمی از اقتصاد کشورها به خودروسازی و صنایع وابسته آن مربوط میشود. در همین همسایگی شما چند نفر هستند که کارشان پنچرگیری یا لوازم یدکی فروشی یا خرید و فروش ماشین یا دریافت و معاملات وام خودرو است؟
بخش حملونقل، کاملاً وابسته به خودروسازی است. بخش انرژی، نفت، گاز، بنزین بیش از هر چیز دیگری به خودروسازی مربوط میشود. در نیروگاهها یا در خانهها برای ایجاد حرارت میتوان از سوخت زغالسنگ و یا چوب استفاده کرد. در خودروسازی، کارخانجات و صنایع وابسته آن، نبود بنزین یعنی فاجعه بزرگ بشری، همین امروز بزرگترین عامل تحریم اقتصادی غرب روی واردات بنزین ایران تکیه دارد. آنها تحلیل میکنند اگر یک روز ایران بنزین نداشته باشد، ممکن است خطر جدی برای سیاستهای کلی نظام به وجود آید.
بدنه اجتماع ایران و یا سایر کشورها کاملاً با سوخت، خودرو و صنایع تبدیلی آن پیوند خورده است و نمیتوان تصور روزی بدون بنزین یا نفت و گازوئیل، گاز و غیره را انتظار داشت. کوششهای فراوانی میشود که این وابستگیها کاهش یابد. اما این طور نیست و برعکس هر روز مواد جدیدی از این حلقههای کرین نفت به دست میآید.
PVC و صنایع پتروشیمی همه به دنبال آن هستند که بدنه خودروها را از حالت فلزی بیرون آورند. اکنون سپرهای ماشین، دستگیرهها، بسیاری از قطعات موتور و بدنه خودرو دیگر از جنس فلز نیست؛ بلکه از جنس نفت و مشتقات و فراوردههای دیگر آن است. اصلاً بدون وجود قیر، داشتن خودرو معنی ندارد. زیرا این قیر است که آسفالت را میسازد و جاده را صاف میکند تا رانندگی با اتومبیل لذتبخش شود. لذا میبینیم علاوه بر صنایع خودروسازی، صنایع قطعهسازی، صنایع نفت، حتی صنایع عمرانی هم از صنایع وابسته خودروسازان است. میلیونها متر جاده آسفالته و خیابانهای شهری، همه روزه در انتظار تجدید عمرانی هستند. یعنی آنهایی که راههای شوسه هستند، خاکی یا شنی هستند، منتظر اولین قیرریزی و اولین آسفالت هستند. اما آنهایی هم که آسفالت شدهاند، باز هم منتظرند. زیرا استفاده کمتر از قیر در خیابانها و جادهها باعث خورندگی آنها در برابر باد، باران و آفتاب است و استفاده زیاد از قیر باعث موج برداشتن و ذوب شدن آسفالت در مقابل آفتاب و یا سخت و شکننده شدن آن در مقابل سرما است و شاید به سالی نکشد که نیاز به ترمیم آسفالت، روکش آسفالت، قیرپاشی و امثال آن برای پر کردن چالههای ایجاد شده، به عنوان مناطق خطرخیز جادهها باشد.
خودروسازی در ایران
خودروسازی در ایران، جدا از فاجعه جهانی آن نیست و نبوده است. یکی از فجایع مهم خودروسازی در ایران، کشتار وسیع مردم است؛ به طوری که خطر مرگ و میر تصادفات جادهای، دومین آمار مرگ و میر در ایران پس از سکتههای قلبی است. ما میبینیم که مثلاً آنفلوانزای خوکی با نام آنفلوانزای A هنوز کسی را در ایران نکشته است. این همه قرنطینه برایش ساخته میشود و هر روز وزیر بهداشت در صدا و سیما حضور مییابد و آخرین آمار را ارئه میدهد. اما این غول خطرناک و جانی بسیار فعال، همچنان در خدمت مرگ و میر است و این فاجعهی خونبار که حتی از کشتار مردم غزه در فلسطین اشغالی یا انفجارهای عراق یا حتی حادثه 11 سپتامبر و جنگهای جهانی اول و دوم بیشتر کشته داده، آشکارتر از رؤسای سازمانهای جنایی و مافیایی، دور سر جهانیان و به خصوص مردم ایران میچرخد و به ریش همه میخندد.
از فاجعه اول که بگذریم، فاجعه دوم، سرقت، دزدی، جعل و رشوه و امثال آن است که در صنایع خودروسازی فراوان است. از قالپاق دزدی ماشین تا ضبط صوت یا باطری و شیشه آن تا سرقت اتومبیل و اوراق سازی و فروش آن جنایتهایی است که هر روز اتفاق میافتد. در واقع خودروسازی با خود، فرهنگ دزدی، قتل و غارت را آورده و با سرعت آن را منتشر کرده و بدتر از همه اینکه مردم هم به آن عادت کردهاند!
زمانی اعلام کردند که فرق بین مردم زنجان و میاندوآب این است که زنجانیها چاقو میسازند و میاندوآبیها به کار میبرند! رسم قدیم مردم میاندوآب این بوده که اگر کسی چاقو نخورده باشد و در صورت و یا بدنش جای چاقو نباشد، هنوز مرد نشده است و نمیتواند به خواستگاری زن برود. اکنون این روش در رانندگی مد شده است! اگر کسی تصادف نکرده باشد یا کسی را نزده باشد، معلوم میشود راننده نبوده است! احتیاط در رانندگی و تصادف نکردن یک امر مذموم و غلط است. تصور مردم از رانندهای که 30 سال رانندگی کرده و تاکنون یکبار هم تصادف نکرده یا حتی پایش به کلانتری باز نشده، مانند تصور از یک مرد خانهنشین یا پردهنشین است!
از فاجعه انسانی که بگذریم، بیشترین موارد فساد اخلاقی، اقتصادی و سیاسی در اطراف خودرو میچرخد. چه کسی هست که خودرو را برای خوشگذرانی نخواهد؟ یا آن را برای فرار از دست پلیس؟ و یا نمایش قدرت و اقتدار خود برای کلاهبرداری از دیگران و فریب دادن آنها نخواهد. معمولاً هر چه خودرو سنگینتر و گرانتر باشد، کلاهبرداری با آن آسانتر و راحتتر است و این است که نهاد فساد اخلاقی، اقتصادی است. اگر کسی ماشین مدل بالا زیر پایش باشد، همه از خود میپرسند که از کجا آورده است، چرا و چگونه این همه ثروت زیر پای این شخص است و لذا هیچ دیدگاه مثبتی در این زمینه وجود ندارد. از داشتن یک خودروی گران قیمت، تنها شخص مالک خوشحال است و غیز از او مردم بر دو دسته میشوند؛ یا با نفرت آن را نگاه میکنند و صاحب آن را فردی دزد، زورگو و یا حداقل بی انصاف میدانند. گروه دوم کسانی هستند که در آرزوی داشتن چنین خودرویی هستند، لذا به خودرو علاقه دارند ولی به دنبال صاحب خودرو میروند و برای او نقشه میکشند، یا او را میکشند یا ماشین را از او میدزدند و یا زیر پای او را خالی میکنند تا قادر نباشد این ماشین را داشته باشد. به هر حال دارا بودن خودرو، نشان روشنی از فاصله طبقاتی است و میزان خوبی برای تشخیص این امر است. چه تفاوتی میان خانوادهای که دارای چند خودرو است و برای روزهای زوج و فرد یا داخل طرح و یا برای هر یک از اعضای خانواده مدلی از آن خریداری کرده است و حتی برای نوکران و کلفتهای خود هم وانت خریداری کرده است با یک خانوادهای که حتی گاهی پول بلیط اتوبوس را ندارند، پیاده میروند و یا از واحدی یا راننده اتوبوس خواهش میکنند که بلیط از آنان نگیرد و یا حتی آهسته داخل صف شده، وارد اتوبوس میشوند و قسر در میروند، وجود دارد؟ به راحتی میتوان گفت که داشتن خودرو جزو لوازم اولیه است و اگر کسی مقداری پول پسانداز داشته باشد، ابتدا خودرو میخرد. لذا داشتن خودرو میتواند میزان دستهبندی و طبقهبندی شود. وقتی 6 میلیون خودرو در تهران است، یعنی 6 میلیون نفر حداقل دارای 2 تا 3 و یا به طور متوسط 5 میلیون تومان سرمایهاند و اگر این را به طور مساوی در بین شهرستانها و روستاها سرشکن کنیم، معادله بسیار خوبی برای هر نوع محاسبات، از لحاظ درآمد و هزینه و اقتصاد، یک روستا یا شهر به وجود میآید و شاخص خوبی برای برآوردهای اقتصادی است.
خودروسازی، موضوع بشری است
این همه صنایع موجود در جهان نشان میدهد که خودروسازی در اثر وسعت دامنه تولیدات خود توانسته به یک موضوع عمومی و بشری تبدیل شود. شاید در گذشته، داشتن مرکب چندان مهم نبوده است و اسب یا الاغ یا گاری، مشکل برخیها را حل میکرده است؛ ولی امروزه به واسطه تمدن بشری، افزایش جمعیت و دوری مسافتها، داشتن وسیله نقلیه از اهمیت ویژهای برخوردار شده است. قفل شدن ترافیک، مشکل تهران یا چند شهر نیست، بلکه تمامی شهرهای بزرگ دنیا با این معضل روبهرو هستند که در واقع بین دو تضاد اصلی و یا بر سر دو راهی بزرگ قرار گرفته است. خودرو، یک معضل و در عین حال یک راهحل است. از خیابانها، خانهها حتی برخوردهای فامیلی و اداری میتوان به این موضوع پی برد. اگر کسی خودرو نداشته باشد، "پیاده" است؛ یعنی از همه چیز پیاده است! خانوادهاش به هنگام رفت و آمد باید در کنار خیابان بایستند و در انتظار تاکسی یا اتوبوس بمانند و برعکس، اگر خودرو داشته باشد، خانواده در خانه منتظر میمانند تا آقا، همهی کارهای اداری، شخصی و یلّلی و تلّلی خود را انجام دهد؛ اگر وقت کرد سری هم به خانه بزند و بچهها را که ساعتهاست لباس پوشیده و آماده هستند، سوار کند. تازه اگر سرکوفت نزند، دعوا نکند و فحش ندهد!!
در ادارهجات هم همین طور است. اگر کسی خودرو نداشته باشد، یعنی هنوز پست و مقام ندارد! حتی اگر مدیر کل باشد. آنها میگویند کسی که برای خود نتوانسته یک خودرو دست و پا کند، چطور میخواهد یک اداره کل را بگرداند؟! زیردستان خودروسوارش همیشه با گوشه و کنایه میگویند: حاج آقا چه ساعتی میروید؟ در خدمتتان باشیم، شما را برسانیم! و رانندههای واحد موتوری هم همیشه خندهکنان میگویند: آقا، رانندگی بلد نیست، هر جا شد، میاندازیمش پایین و اگر برعکس، دارای ماشین باشد، به خصوص ماشین شخصی مدل بسیار بالا، همین رانندهها بر روی ماشین خط میکشند! اگر برای تعمیر ببرد، خرابش میکنند، اگر حتی کمی اشکال پیدا کند، فاجعه تعریف میکنند و کارکنان یک اداره هم ایشان را مفتخور تلقی کرده و از فرمان او سر باز میزنند. البته رفتار دوگانه هم وجود دارد. یعنی همان شخص وقتی به حضور میرسد، رفتار برعکس داشته باشد و یا به اصطلاح، چاپلوسانه باشد. این روشهای متغیر و متضاد باعث گمراهی هر دو طرف شده و روند رشد و صعود اقتصادی، اجتماعی را به موقع نشان نمیدهد، لذا چالشها راهحل پیدا نمیکنند.
در جهان امروز هم همین طور است. خودروسازهای بزرگ جهان با یک تضاد رفتاری و اجتماعی روبهرو هستند. این رفتار از همان آغاز با آن بوده، به طوری که صنایع خودروسازی از ابتدا با حواشی زیادی روبهرو بودند. شاید بتوان گفت طرح اصلی خودرو مبنی بر آسانپذیری حملونقل، طرحی عمومی و جهانی بوده است. زیرا به محض اختراع آن در سطح جهان، به سرعت تکامل یافت تا به شکل امروزی در آمد. اروپا، آمریکا، روسیه، ژاپن همگی در روند این تکامل مؤثر بودهاند. امروزه برای خیلیها جالب است که بدانند چرا بنگاههای خودروسازی جهان در حال فروپاشی هستند و چرا کارخانجات آنان هر روز تعطیل میشود و کارگران آنها اخراج میشوند. آیا مشتریها هستند که کاهش یافتهاند یا جمعیت، نیازی به خودرو ندارد؟ البته اینها عوامل اصلی فروپاشی کارخانجات نیستند. بلکه عامل اصلی، انتقال و تغییر سلیقه است. یعنی مردم جهان در یک تحول عمومی قرار گرفتهاند که قادر شدهاند سلایق خود را مطابق درآمد خود تنظیم نمایند. به این معنی که در گذشته، خرید وسیله نقلیه کاملاً اعتباری بوده است؛ یعنی شخص از درآمد آینده خود، خودرو خریداری میکرده است؛ زیرا کارخانجات آماده بودند با دریافت 5 درصد نقد، بقیه را اقساط بفروشند و اقساط هم بسیار دراز مدت بودند. یعنی شخصی که خودرو میخرید، تا 15 سال شاید تا 20 سال هم باید هر ماه از حقوق خود صرفنظر میکرد و برای این کار کنار میگذاشت. حتی اگر خودرو تصادف میکرد یا آتش میگرفت یا به سرقت میرفت، اقساط آن بر قرار بود.
امروزه مردم جهان به این واقعیت دست یافتهاند که خودرو، باید واقعی و حقیقی باشد و نباید گول تبلیغات را بخورند. لذا مسأله تبلیغات از کالا حذف شده است. از این رو تا 90 درصد هزینهها کاهش یافته و بسیاری از مشاغل مرتبط با آن تعطیل شدهاند، چون تا روزها قبل، مردم و کمپانیها تصور میکردند برای هر کالا، 90 درصد باید تبلیغ شود. لذا بیش از 9 برابر هزینهی تولید، قیمت کالا گرانتر میشد. حال اگر تبلیغات کاهش یابد و صفر شود، قیمت تا یک دهم کاهش مییابد. البته این امر، تولید را متوقف نمیکند؛ یعنی در هر حال مرم نیاز به خودرو دارند و خودروسازان هم تولید میکنند. تنها تفاوت این است که قیمتها کاهش مییابد و برای این کار بخش مهمی از هزینههای تولید با اخراج بخش اداری و تبلیغاتی کارخانجات کاهش مییابد. لذا میبینیم که ایرانخودرو در سایر کشورها شعبه باز میکند و سایپا در کاشان، سایت عظیمی بنا میکند.