برخلاف تصور بسیاری که اقتصاد ایران را یک اقتصاد بیمار میدانند، در حالیکه اقتصاد ایران، اقتصادی شکوفا و امیدوارکننده است. چرا که هر روز شاهد رشد یک بانک جدید، تأسیس بانک یا توسعهی بانکهای دیگر هستیم. حتی بانکهای زیانده دولتی وقتی وارد بورس میشوند، در یک ثانیه سهام آن به فروش میرسد. چرا چنین حادثهای اتفاق میافتد، آن هم در شرایطی که در جهان سرمایهداری، بانکها یکی پس از دیگری ورشکست میشوند؟ البته از نظر برخی، آمریکا هر کاری کند خوب است! با اینکه دو تریلیون دلار بدهکار است و 5/1 تریلیون دلار کسری بودجه دارد، میگویند خیلی زرنگ است! با پول دیگران کار میکند، از کشورهای دیگر پول میگیرد و برای خودش کار میکند. همینها زمانی که آمریکا بدهکار هم نبود، این طور میگفتند که آمریکا کشور ثروتمندی است، به طوری که به همه جهان کمک مالی میکند! آیا تبدیل شدن یک کشور ثروتمند که با طرح مارشال به اروپا و جهان کمک مالی میکرد به یک کشور بدهکار که رییسجمهور آن برای جذب کمکهای مالی اعراب و اسرائیل، ناچار است یک روز اعراب را مهم جلوه دهد، روز دیگر اسرائیل را، واقعاً یکی است؟ اوباما وقتی به مصر میرود با کلمه سلام علیکم عربی با آنان سخن میگوید یا به اسرائیل که میرود، میگوید که حفظ امنیت اسرائیل، اولویت اصلی آمریکاست. جالب است که یک مهمانی در ماه رمضان ترتیب میدهد و خودش هم روزه میگیرد. ولی مهمان ویژه این ضیافت، سفیر اسرائیل در کاخ سفید است! گرچه ممکن است همین دودوزه بازی هم به نظر آمریکاپرستان یک زرنگی باشد، ولی به هر حال نشان یک اقتصاد سالم نمیتواند باشد و به زودی شاهد بدهکاری بیشتر آمریکا خواهیم بود. زیرا هزینههای آمریکا امری اجتنابناپذیر است. اما درآمدهای آن به هیچ وجه قابل حصول نیست. هزینههای آمریکا، هزینههای دفاعی یا هزینه جنگ در افغانستان، عراق و سایر کشورهاست. باتلاق عراق چنان برای آمریکا هزینه دارد که حتی عقبنشینی از این کشور، بالاترین هزینه جنگی در طول تاریخ آمریکا را بر آن تحمیل میکند؛ یعنی اینکه چه در عراق بماند یا از آن خارج شود، هزینههای سرسام آوری خواهد داشت. اما درآمدهای آن فقط از مالیات است که مردم به علت رکود اقتصادی قادر به پرداخت مالیات نیستند و شرکتها هم به همین دلیل اعلام ورشکستگی میکنند. تنها راه باقی مانده برای آمریکا، دست کمک دراز کردن به سوی کشورهایی است که تا دیروز با کمکهای جزئی، حکومت آنها را ساقط میکرد! اما در ایران میبینیم حتی یک مؤسسه مالی بدون مجوز بانک مرکزی تا 3 هزار شعبه در سراسر ایران افتتاح میکند! مؤسسه مهر یا مؤسسه قوامین یا مؤسسه سینا و امثال آن، مؤسساتی هستند که بدون مجوز بانک مرکزی تأسیس شدند و تبلیغات آنان از بانکهای عادی با قدمت هشتاد ساله بیشتر است. یک سازمان کوچک اقتصادی مانند سازمان اقتصاد اسلامی، دارای سه هزار صندوق قرضالحسنه است که هرکدام از این صندوقهای قرضالحسنه خود دنیای پول و سرمایه است که مثلاً نمونه آن که باید بر اینها اضافه کرد، صندوق قرضالحسنه کوثر یا جاوید است که سالهاست در بازار ریشه دارد و وامهای کلان بدون بهره پرداخت میکند و همچنین صندوقهای قرضالحسنه یا مؤسسات اعتباری که از وزارت کشور مجوز دارند یا از طریق شرکتهای تعاونی تأسیس شدهاند و تعاونی اعتباری را تشکیل دادهاند که علاوه بر اینان، میلیونها صندوق قرضالحسنه ثبت نشده در سطح فامیلی و محلی نیز وجود دارد که هرکدام از ما حداقل چندتای آن را میشناسیم و از آنها وام دریافت کردهایم. سهولت چرخش پول و شرایط اخذ وام و بازپرداخت آن باعث شده حتی در ادارات و سازمانهای رسمی هم صندوق قرضالحسنه کارکنان تشکیل شود. وامهای یک طرفه و دو طرفه! مردم ایران قرضالحسنه را خوب میشناسند و به آن عمل میکنند ولو اینکه سیستم بانکی وارداتی با آن دشمن بوده و با شدت با آن برخورد کند. از نظر قرضالحسنه، وامها دو حالت دارند: یک طرفه و دو طرفه. یک طرفه بودن وام به شرط صفر بودن بهره و دو طرفه آن، به شرط مشارکت است. یک طرفه بودن به این صورت است که عدهای خیّر جمع میشوند و پولهایی که قرار است خیرات کنند، در صندوق قرضالحسنه میگذارند، زیرا حدیث نبوی است که قرض دادن از صدقه دادن بهتر است! در صدقه، شخص ممکن است تنبل بار بیاید ولی در قرض، چون باید پس بدهد، به کار و کوشش وادار میشود. هرچند که یک درهم صدقه، از یک روز روزه گرفتن بالاتر است. لذا نیت خیر یعنی این که شخصی انتظار بازگشت پول یا سرمایه خود را نداشته باشد و اصل صندوق را تشکیل میدهد و به این جهت چه مؤسسین و چه قرض گیرندگان، اصطلاح معروفی دارند که قرضالحسنه را قرض پس نده میگویند! وقتی صندوق شکل گرفت، هرکس وام میخواهد دیگر لازم نیست به این و آن رو بیاندازد که آیا داشته باشد یا نداشته باشد؛ بدهد یا ندهد. بنابراین به صندوق رفته و در نوبت وام ثبتنام میکند و با معرفی یک ضامن یا گذاشتن یک چک یا سفته وام میگیرد و بعد به امان خدا! اگر دلش خواست اقساط را به موقع میآورد یا همه را یک جا تسویه میکند و یا اصلاً پیدایش نمیشود و کسی هم دنبال او نمیفرستند! بلکه خیرین جدیدی جذب میشوند و جای این قرض را پر میکنند. به هر حال چون اغلب این صندوقها فامیلی یا همکارانه است، همدیگر را خوب میشناسند و وقتی کسی قسط را نیاورد، میدانند که گرفتاری دارد یا بیکار است. به رویش نمیآورند و به اصطلاح قرآنی، به حساب خدا میگذارند و دو برابر آن را از طرف خدواند خواستار میشوند. اما این طور نیست که بدهکار هم واقعاً همان طور که نشان میدهد، بیخیال باشد. او هم میرود و پیدایش نمیشود تا روزی که دست و بالش باز شود. آن زمان خودش میشود مؤسس یک صندوق قرضالحسنه جدید و زیر پر و بال چند جوان را میگیرد. وام دو طرفه از نظر قرضالحسنه، دستمایه یا وام کسب و کار است. یعنی شخصی که وام میدهد، نرخ ثابتی از سود را نمیخواهد، بلکه پول خود را به مشارکت با کارگر یا اجیر میگذارد و معمولاً سود، 50% است. یعنی 50% سود حاصله برای کارگر و 50% برای سپردهگذار است که البته این، هم در سود است و هم در زیان. لذا هیچ گاه دچار بحران نمیشود. رییس کل بانک مرکزی در سمینار بانکداری اسلامی این نکته را بسیار برجسته اعلام کرد و دلیل نجات اقتصاد ایران در بحران اقتصادی فعلی را همین مورد ذکر کرد. ایشان گفتند که بانکداری غربی به علت این که نرخ ثابت سود ولو حداقل آن را باید بپردازد، همیشه بدهکار است و دچار بحران میشود. اما در بانکداری اسلامی که بر مبنای مشارکت است، این فشار وجود ندارد. اگر بانک زیان کرد، زیان را تقسیم میکند و اگر هم سود کرد، سود را تقسیم میکند و لذا هیچ بحرانی در پی ندارد. وی خاطرنشان کرده است که اخیراً کشورهای اروپایی هم درخواست آموزش بانکداری اسلامی کردهاند. در کشورهای اسلامی مانند کشورهای عربی یا آسیای شرقی از همان ابتدا، بانکداری اسلامی را از ایران یاد گرفتند و عمل کردند، ولی اروپا و آمریکا که به آن به دیده شک مینگریستند، اکنون در بحران ورشکستگی بانکهای خودشان، محتاج آموزش بانکداری مشارکتی یا اسلامی شدهاند. روشهای جذب نقدینگی و توزیع مجدد آن در وامهای دو طرفه، بسیار طبیعی و عادی و قابل قبول همگان است. در حالی که این روش در بانکداری غربی بسیار پیچیده و دور از ذهن است. یعنی تا کسی دکتری اقتصاد و فاینانس Finance و مدیریت مالی نداشته باشد، سر از کار بانکها در نمیآورد و تخصص در امر بانکداری، سالها تحصیل را طلب میکند و همین امر اعتماد مردم به بانکها را تضعیف میکند. زیرا یک سرمایهدار جزء با خود میگوید که چرا باید پول بی زبان را دست یک آدم با زبان بدهد که از کارها و نحوه محاسبات او سر در نمیآورد؟ و چرا باید برای سود درآوردن از چند درصد سود مختصر، مبالغ هنگفتی هزینه مشاوره، کارگزاری و مطالعات میدانی بدهد؟ لذا تا مجبور نشود به بانک مراجعه نمی کند. درست مثل مراجعه آنها به نزولخواران است که سراز حساب وکتاب آنها در نمی آورند ولی وقتی لاعلاج می شوند همه شرایط آنها را می پذیرند . در حالی که قرضالحسنهی دو طرفه، با کارگر مستقیماً در ارتباط است. سود مورد انتظار سود مورد انتظار در سیتم بانکداری غربی دارای پیچیدگیهای بسیار است و خروجی آن با هم تفاوت میکند. در ابتدای سرمایهگذاری برای جذب مشتری، نرخ سود مورد انتظار بسیار بالا محاسبه شده، ولی در موقع پرداخت بسیار کم منظورمیشود! مثلاً بنا بر ادعای اقتصاددانان غربی، سود 5/2 درصدی بانکها هم شامل نرخ بهره است، هم تورم و هم سود مورد انتظار! یعنی یک سرمایهگذار یا سپردهگذارغربی در شرایط عادی، انتظاری از سپرده خود ندارد و اگر هم داشته باشد، یک تا دو درصد است! که بانکها تفضّل میکنند و افتخار میدهند و 5/2 درصد پرداخت میکنند. اما در ایران، اقتصاددانان میگویند که سود مورد انتظار باید بالاتر از نرخ تورم باشد. اگر نرخ تورم 25% است، سود مورد انتظار 50% باید باشد. زیرا 25% آن تورم را خنثی میکند. یعنی ارزش پول را حفظ میکند، لذا سود محسوب نمیشود و 25درصد را هم شخصی که پول میآورد، باید ببرد! و بانکها هم که عامل اجرای این سودآوری هستند، خودشان هم سود میخواهند و لذا اگر 25درصد هم برای بانکها در نظر بگیریم، هر سرمایهگذاری باید 75 درصد عایدی داشته باشد تا سهم هر یک از عوامل، منصفانه پرداخت شود. اما اقتصاددانان و سرمایهگذاران از این هم بالاتر میگویند. آنها میگویند در ایران سرمایهگذاری امنیت ندارد. لذا ما باید یک ساله یا حداکثر دو ساله، بار خود را ببندیم! مثلاً اگر A ریال وام گرفتهاند تا سرمایهگذاری کنند یا باید جریمه و دیرکرد و نرخ بهره، سود و هزینههای بانکی را بابت اصل وام پس بدهند و یا اگر سود آوری میخواهند، در پایان سال اول یا دوم، تمام و کمال دریافت کنند و لذا نرخ ریسک هم به بهره اضافه میشود. این یک طرف قضیه است و طرف دیگر آن است که برخی، ساعتی یا روزانه حساب میکنند. لذا تنها راه باقی مانده برای جبران این نرخها، قاچاق فروشی، دزدی یا اختلاس میشود که تمام عمر یا قسمتی از زندگی شخص را در یک طرف ترازو قرار میدهد. نقشههای فراوان دزدی، غارت، اختلاس، رشوه و امثال آن برای این است که ذهن شخص با ارقام نجومی درگیر است؛ توهمات ناشی از خسارتهای متعدد، بهره، ریسک، تورم، سود و ... شخص را دچار اختلال در عمل کرده و او را به سوی سود آوریهای غیر قانونی سوق میدهد. اقتصاد سالم و اقتصاد بیمار را باید از همین راه شناخت. اقتصاد سالم، مردمی سالم بار میآورد و اقتصاد بیمار، مردمی بیمار. وقتی مردم به کار و کسب علاقه پیدا کردند و زندگی و درآمد خود را از راه حلال و شرافتمندانه تأمین کردند، این اقتصاد سالم است، والّا اگر در راه قاچاق، دزدی، سرقت، ارتشاء و اختلاس افتادند، این اقتصاد بیمار است. ممکن است نمودهای ظاهری یا تبلیغی، این امر را برعکس نشان دهد، ولی آمارها چنین حقیقتی را نمیتوانند کتمان کنند. وقتی بالاترین سود و معاملات در تجارت جهانی از فروش اسلحه یا مواد مخدر یا اعضای بدن است، چگونه میتوان ادعا کرد که اقتصاد، سالم است؟ وقتی بالاترین رقم کارکرد بانکها از پولشویی است، چگونه میتوان گفت بانکها سالم هستند؟ شاخصترین عامل بانکداری غرب، بانکهای سوییس هستند و ثروتمندترین و با ثباتترین زندگیها در این کشور کوچک است. ولی این کشور تنها کشوری است که اسرار حسابهای بانکی را نگاه میدارد و این یعنی اینکه پولشویی به طور کامل انجام میشود. در هر کشوری هر ثروتمندی که نمیخواهد مالیات بدهد یا پول او مشخص شود، یا این که راه برای فرارش آماده شود، پولهای خود را در حسابهای بانکی سوییس واریز میکند. این یعنی یک جزیره امن برای دزدان. البته ممکن است غرب به آن افتخار کند.،همان طور که به همه کارهای خود افتخار میکند. ولی ماهیت امر چیزی را تغییر نمیدهد. دزدان دریایی سومالی هم به دزدی دریایی خود افتخار میکنند . آمریکا هم به کشتار مردم در ناکازاکی یا هیروشیما یا افغانستان و عراق افتخار میکند. اصلاً مگر میشود کار خلاف را بدون افتخار انجام داد؟ کسی که دزدی میکند، میگوید که میخواهم شکم زن و بچهام را سیر کنم! کسی که آدم میکشد، میگوید که از خودم دفاع کردم و اگر این توجیهات نبود که کار خلافی صورت نمیگرفت. اما وقتی آبها از آسیاب بیافتد و آن شرایط جو زدگی از بین برود و گرد و غبارها بنشیند، معلوم میشود که چه کسی دزد بوده و چه کسی کار کرده است. کشتار مردم فرانسه یا روسیه توسط هیتلر تا قبل از سقوط او یک امر قهرمانانه بود. اما بعد از سقوط هیتلر، درست برعکس شد. هنوز هم بعد از 60 سال کسی جرأت پیوستن به حزب نازی یا آوردن نام هیتلر را ندارد. این است که اگر دزدان حاکم شوند اتهامات به افتخارات تبدیل می شود واگر انسانهای صالح حاکم شوند افتخارات به اتهامات تغییر وضعیت میدهد وکسی که تادیروز به کف زنی وتکزدن ودزدی افتخار میکرده باید امروز سوراخی را برای مخفی شدن پیداکند. سید احمد حسینی ماهینی