وقتی برای مناقصه و شرایط برگزاری آن مراجعه شود، همه میتوانند این شعار را بشنوند که اگر در شکل حقوقی و مشارکتهای مدنی و به صورت شرکتهای ثبت شده در مناقصه شرکت نمایند، بهتر است. لذا افراد مجبور هستند تا شرکتی را ثبت و شماره ثبت آن را اعلام نمایند. بسیاری از شرکتها هم ناچارند برای مناقصههای بزرگتر به سازمان برنامه یا مدیریت کشوری مراجعه نمایند و درجه و رتبه دریافت کنند تا بتوانند در مناقصههای مربوطه پا به میدان بگذارند. لذا بازار ثبت شرکتها بسیار داغ است و هر روز شاهد ثبت حداقل صد شرکت هستیم! البته از این صد شرکت، 99% آن غیرفعال هستند و یا در سال اول ورشکسته میشوند! تنها شرکتهایی دوام میآورند که دارای پشتوانه مالی وسیع یا حمایت دولتی باشند. لذا انگیزه ثبت شرکت به دو گونه است؛ یا شرکت میسازند تا کار پیدا کنند یا کار پیدا میکنند، بعد شرکت میزنند. بدیهی است نوع دوم موفق است، زیرا از قدیم گفتهاند که اول چاه رو بکن، بعداً منار رو بدزد! یعنی اگر چاه نکنی، منار دزدیدن جز رسوایی چیزی در پی ندارد. امروزه هم اگر کار نداشته باشید، ثبت شرکت فقط هزینه است. هزینههایی از قبیل هزینه ثبت، ایاب و ذهاب، مالیات، بیمه و... اما اگر کار داشته باشید یا پارتی داشته باشید که کار را برای شما تضمین کند، آن وقت میبینید که این هزینهها اصلاً هزینه نیست بلکه یک شیرینی مختصر است. به همین جهت در اداره ثبت شرکتها میبینیم که فرضاً ریختن 000/40 ریال حق ثبت نام شرکتها برای برخی بسیار زیاد است، ولی برای برخی دهها فیش را از واسطهها با قیمت بالا میخرند تا در صف بانک و حسابداری نایستند! یا یک نفر برای ثبت شرکت، دو سه هفته میرود و میآید ولی یک نفر با پرداخت 70 هزار تومان شماره ثبت را به سادگی میگیرد! یک نفر که میخواهد خودش شرکت ثبت کند، باید احدی از شرکا حاضر شود و هر روز با دربان و میز تحریر و دیوار و ... سلام علیک کند و ساعتها پشت صفهای طویل بایستد و در آخر هم با ایرادات کارشناسان روبرو شود، اصلاً شاید منصرف شود! اما یکی دیگر چند تا فیش آماده دارد و بلافاصله با داشتن دو پرونده، یک روز یا دو روز کارش انجام میشود. جالبتر این که برای شرکت در مناقصههای مختلف باید شرکتهای متفاوت با موضوعات مرتبط ثبت کرد. مثلاً اگر کلمه ساختمان یا عمران در موضوع شرکت نباشد یا اگر کلمه صنعت و معدن نباشد، شما نمیتوانید در مناقصههای مربوطه شرکت کنید یا اگر کلمه صنعت و معدن نباشد در هیچ یک از مناقصات وزارت صنایع و معادن نمیتوانید، شرکت کنید. لذا یک نفر که میخواهد در همه مناقصهها شرکت کند یا مانند برخیها سراغ جانبازان، آزادگان و خانواده شهدا میرود و زیر پوشش آنها شرکت چند منظوره ثبت میکند یا برای هر موضوع، یک شرکت ثبت میکند! یا برای شرکت در یک مناقصه در یک سال یا یک دوره، ممنوعیت بیش از یک بار وجود دارد. لذا برای یک موضوع هم که در چند وزارتخانه یا شرکتهای دولتی برگزار میشود باید شرکتهای متعدد ثبت کرد! فرض کنید در خرید ضایعات در کارخانجات، شما با محدودیت مواجه هستید. فرضاً کارخانه پارس الکتریک در مزایده ضایعات، نام شما را به عنوان برنده اعلام کند. دیگر شما نمیتوانید در کارخانجات آلومینیوم یا دیگر شرکتهای تحت پوشش سازمان صنایع ملی یا سازمان گسترش و امثال آن شرکت کنید. بنابراین، باید شرکت جدیدی ثبت کنید و چون مدیرعامل دو شرکت بودن ممنوعیت دارد، شما به عنوان عضو اصلی مجمع عمومی و شریک بالای 50% در تمامی شرکتها باید حضور داشته باشید و بالاخره میبینید یک ضایعاتخر میدان شوش صد شرکت ثبت کرده و همه ضایعات را از همه کارخانجات برنده میشود و همه را یک جا سرازیر میدان شوش میکند، سپس در انبارهایی که به عنوان جایگاه کالای بازرگانی تأسیس کرده است، پیاده میکند. درآمد ضایعات بیش از سود کارخانه! چرا این همه شرکت ثبت میکنند تا برنده ضایعات شوند؟ برای این است که درآمد حاصل از ضایعات، از سود کارخانه بیشتر است تا جایی که به ضایعات، طلای کثیف هم گفته میشود. وقتی شما در مزایده ضایعات کارخانه ایران خودرو شرکت میکنید، تمامی دیسکهای صفحه ضایعات را برنده میشوید و آن را در جایگاه کالای بازرگانی تخلیه میکنید و چند نفر کارگر افغانی میگیرید. اولاً سالمهایش را جدا میکنند که فقط تمیز کردن و رنگ زدن میخواهد، بعداً زنگزدهها را پیدا میکنند که سند بلاست میکنند، تازه میشود. بعد هم ناقصی که بعضاً یک انگشتی یا فنر یا پیچ کم دارد و شما با چند پیچ و قطعه آن را بازسازی میکنید و بعد از آن هم به کارخانه ایران خودرو میروید و چند جعبه خالی میخرید و آن را جای دیسک صفحه فابریک قالب میکنید! مشتری هم که میداند دست دوم یا تعمیری است، ترجیح میدهد بخرد. چون دست اول آن گران است و تازه معلوم نیست سالم هم باشد و اگر ناقص باشد، معلوم نیست که گارانتی قبول کند! حتی قطعات بزرگتر هم این طور است. یک قطعه جعبه دیفرانسیل یا جعبه دنده بنز را حاضرند از دست قاچاقچی کردستان که میگوید از آن طرف مرز آورده، بخرد ولی از نمایندگی بنز نخرد! چون اولاً نمایندگی کلاس میگذارد و قیمتهای بالا میگیرد و بعد هم قراردادهای سنگین که به زبان فارسی و غیر فارسی باید امضاء کنید و معلوم نیست آیا بندهای آن را درست فهمیدید یا خیر. وقتی نوبت به گارانتی میرسد، میگویند طبق بند فلان باید آزاد حساب شود و شما میبینید که برای یک بنز 50 میلیونی، 50 میلیون دیگر باید خرج کنید تا بتوانید گارانتی حساب کنید و اصولاً گارانتی یا ضمانت، یک خدمات پس از فروش است و خدمات پس از فروش هم مانند ضایعات فروشی، سود بیشتری از خود کارخانه دارد. اصلاً همه تولیدات برای خدمات پس از فروش است. حتی در تولیدات غیر خودرویی مانند تلویزیون، ضبط و پخش یا لوازم خانگی امید تمام کارخانجات به دو چیز است: 1) فروش ضایعات، 2) خدمات پس از فروش. مثلاً کارخانهای بود به نام جهانرو یا رکس که موتور دوچرخه تولید میکرد. موتور آن دنده خودکار بود، یعنی اول که آهسته بود با دنده یک حرکت میکرد ولی گاز که زیاد میدادید و سرعت میگرفت، به طور اتوماتیک به دنده دو میرفت. این کارخانه سالها پیش با پیدایش موتور هوندا از دور خارج شد. ولی هنوز خدمات پس از فروش آن درآمدزا است. درست مانند خبرنگاران که پیش از متن به حاشیه اهمیت میدهند. گزارش رسمی از بازی فوتبال یا مجلس شورای اسلامی یک وظیفه ثابت و کسلکننده است. اما وقتی صحبت از حاشیهها میشود، دروبینها خبرساز میشوند و اصل موضوع را تحتالشعاع قرار میدهند و شاید برای مردم هم جذابتر باشد. در سطوح بینالمللی و سیاسی هم همین طور است. مثلاً نشستهای رسمی سازمان ملل، جوامع جهانی حتی در مجالس بینالمللی، سنا و کنگره هم این طور است. همیشه تصمیمهای مهم جهانی نه در جلسات رسمی که در لابیها صورت میگیرد. گاهی یک اشاره در راهروهای یک مجلس، جهانی را تغییر داده است. اکنون در جهان این موضوع به خوبی جا افتاده که لابی صهیونیسم در آمریکا از مجلس سنا یا کنگره و حتی پنتاگون قویتر عمل میکند. در تبلیغات اقتصادی، مهمترین بحث همین است. ما از ریزی جوئال (Residual) باید استفاده کنیم. آگهیهای بازرگانی در بین یک فیلم یا یک سریال مؤثرتر از اوقات دیگر است. زیرا کشش یکنواخت یک فیلم ممکن است باعث خستگی شود و در اوج خستگی ناگهان هوای فیلم عوض شود. در کشاورزی هم میتوان به اهمیت این موضوع پی برد. پسماندههای کشاورزی استفادههایی دارند. مثلاً از شیره چغندر، قند تهیه میکنند و از کنجاله آن غذای دام. حتی یکی از سفرنامهنویسان میگوید، بهترین کبوترخانهها در ایران است و ایرانیها از فضله کبوتران برای تهیه کود و باروت استفاده میکنند! 5 تا 2 درصد بیشتر! وقتی یکی از مدیران عامل شرکت تعاونی جانبازان به شرکت کارخانجات الکترو پارس مراجعه کرد، همه چیز را میدانست. لذا به طرف مدیر عامل شرکت رفت و گفت چرا در همه مناقصهها و مزایدههای این شرکت، فلان کس برنده میشود؟ مدیرعامل میگوید، برای این که قیمت بالاتر را پیشنهاد داده است. آقای مهندس شهیدی که مدیر عامل تعاونی جانبازان بود با قاطعیت گفت که این طور نیست. اما مدیر عامل شرکت الکترو پارس اصرار داشت که منافع شرکت را در نظر گرفته و به بالاترین پیشنهاد مزایده ضایعات، آن را واگذار نموده است. شهیدی میگوید اگر شما منافع شرکت را میخواهید، ما 10% بیشتر از مبلغ پیشنهادی بالاترین پیشنهاد را میدهیم. شما هم که در رد یا قبول پیشنهاد مختارید، پس باید آن را رد کنید و به ما واگذار کنید. او میپرسد، جداً راست میگویید. میگوید بله، چون قیمت پیشنهادی او تقریباً 40% زیر قیمت بازار است و او یک سری شرکتهای زنجیرهای برای این کار دارد و خودش یک ضایعاتخر در میدان شوش است. میگوید اگر راست میگویی، چک آن را بنویس و چک کل مبلغ را به صورت نقدی به علاوه آن مبلغ اضافی مینویسد و کل ضایعات را تحویل میگیرد و 30% سود بقیه را هم به تعاونی صد در صدی جانبازان واگذار میکند. این کار او نزد مدیر عامل بسیار ارزنده جلوه میکند و از او درخواست توضیحات بیشتری میکند. توضیح هم میدهد که اگر به من اختیارات کامل دهید، میتوانم همه چیز را با سند و مدرک توضیح دهم و مدیر عامل میگوید، تو اختیارات کامل داری و او بلافاصله به واحد تدارکات رفته و درخواست میکند تمامی اسناد و مدارک برندگان مزایدههای ده سال اخیر را به او تحویل دهند و وقتی مقاومت میکنند با توبیخ مدیر عامل روبرو شده، ناچار همه اسناد را تحویل میدهند. او که خود مدیر عامل بسیاری از شرکتهای دولتی بعد از انقلاب اسلامی بود با مهارت تمام اسناد و مدارک را تجزیه و تحلیل کرده و روزنامههای رسمی شرکتهای برنده را کنار هم میگذارد. این عمل به وضوح نشان میدهد که آقای X در تمامی این شرکتها شریک و صاحب سهم است و بیشترین سهام را هم به خود اختصاص داده است. مدرک از این بهتر نبود. لذا وقتی آنها را به مدیر عامل نشان میدهد، مدیر عامل ضمن تشویق وی، شرکت و افراد وابسته به آن را تحت هر عنوان جدید از معامله با تدارکات منع میکند. شاید بتوان معضل اصلی را در ثبت اطلاعات و مکانیزه نبودن آن دانست. زیرا قوه قضاییه، آخرین قوهای است که مکانیزه میشود و طبیعتاً هنوز این مکانیزاسیون به سازمانهای تابعه نرسیده است. مثلاً ثبت احوال به تازگی به آن دست یافته است و هنوز اطلاعات جامع کسانی که کارت ملی یا شناسنامه دریافت میدارند، در سیستم جایگزین نشده است. همه معضلات آماری و اسنادی کشور هم به این شرکت مربوط میشود. سازمان ثبت اسناد، سازمان ثبت احوال مراکز اصلی اطلاعات و آمار هستند که متأسفانه هنوز مکانیزه نشدهاند و هزینههای بسیار زیادی از این قبیل به دولت و سیستم ملی کشور وارد میکند. سالهاست که قرار است کارت ملی هوشمند صادر شود که در آن تمام مشخصات مربوط به یک نفر موجود باشد ولی هنوز عملی نشده است. سازمانهای بیمهای، خدمات درمانی و همه سازمانها و ادارات دولتی نیازمند این اطلاعات هستند. خلاء موجود در این شبکه اطلاعرسانی باعث شده تا افراد سودجو بسیار سریع به مطامع خود برسند. از جهت این که هنوز از درآمد اشخاص هیچ گونه فایل یا پروندهای موجود نیست و سازمان امور مالیاتی طبق معمول باید سنواتی از راه علیالرأس مالیات اخذ کند یا بیمه تأمین اجتماعی با اشتباهات بزرگ، محاسبات را انجام دهد. آنها یعنی بیمه و مالیات میگویند ما با رقم بالا جریمه میکنیم تا شخص مجبور شود، مراجعه کند. اگر اشتباه کرده باشیم در دادگاههای عادی و تجدید نظر رسیدگی میشود و اگر اشتباه نکرده باشیم، درآمد برای سازمان ایجاد کردهایم! سید احمد حسنی ماهینی
بسیار عالی بود ممنون