От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

سازمان ملت‌ها یا سازمان دولت‌ها؟ (242)

سازمان ملل در یک تحلیل واقعی به حیات خلوت چند دولت بزرگ تبدیل شده است و این امری غیر قابل قبول است اینک که در سالروز تأسیس این سازمان بین‌المللی هستیم بهتراست این حقیقت تلخ را بازگو کنیم تا برای یکبار هم شده به گوش جهانیان برسد و مردم دنیا بدانند که هستند کسانی که حقایق کتمان شده را آشکار می‌سازند و بر افشای آن اصرار می‌ورزند و تا دریافت نتیجه ساکت نمی‌نشینند؛ تا دلیلی باشد بر این‌که حق هیچ‌گاه پایمال نخواهد شد ولو این‌که حق ستیزان بر موشک‌های بالستیک سوار شده و یا دکمه‌ی انفجار زرادخانه‌های بمب اتم را در دست داشته باشند و یا سوار بر خر مراد از بازارهای مالی و سرمایه‌های کلان بگذرند. آیا اینان از قوم شداد بالاترند که باغ‌های معلق در فضا ساخته بود و یا از فرعونیان بالاترند که اهرام را ساخته‌اند که هنوز هم راز آن بر هیچ‌کس آشکار نشده؟ پس چرا باید رسانه‌ها در مقابل این بت‌های مدرن قد علم کنند و حقایق را نادیده بگیرند؟ چرا نباید از سازمان ملل انتقاد شود و چرا نباید سازمان‌های تابعه‌ی آن حساب پس بدهند؟ چرا سازمان مللی که قادر نیست زور گویی‌های یکی از اعضای خود را مانع شود، باز هم پابرجاست؟ مگر منشور سازمان ملل برای صلح و دوستی و برابری انسان‌ها نیست؟ پس چرا در یک کشور باید بمب‌های اتمی وجود داشته باشد ولی کشور دیگری به صرف احتمال دستیابی به آن محاکمه شود؟ چرا باید در یک کشور مردم با اسکناس سیگار خود را آتش بزنند، ولی در کشور دیگر مردم روی کارتن و مقوا خانه بسازند و شب‌های سرد زمستان را به صبح برسانند؟ چرا باید در جایی نسکافه داغ با انواع شیر قهوه و چای سرو شود و در جای دیگر مردم برای شیر یک شیرخوار سرگردان باشند و نتوانند کودک خود را از شیر سیراب نمایند؟
چرا باید در جایی مردم دروان شیر استحمام کنند و در جای دیگر یک وان آب برای شستشوی دست و صورت پیدا نشود؟ چرا باید در جایی مردم شکم‌های گنده خود را به مسابقه بگذارند و در جای دیگر شکم‌ها به پشت چسبیده باشد؟ آیا این همان پیام برابری و برادری است که منشور سازمان ملل مدعی پیاده کردن آن بود و مردم قرن گذشته را به امید پیاده‌سازی آن فریقته بود؟ همه به یاد دارند که کمونیزم در قرن بیستم با چه شعارهای مردم فریبی آمد. چین یک شبه کمونیست شد، فقط به خاطر زیبایی این شعارها، مردم آفریقا، فلسطین و آمریکای جنوبی؛ هستی خود را از دست دادند و جان خودرا فدای کلاشینکف‌هایی کردند که فکر می‌کردند صلح و برابری و آزادی برایشان به ارمغان خواهد آورد. تمامی شعارها پس از فروپاشی شوروی معلوم شد که دروغی بیش نبوده... امروزه نیز همه می‌دانند که شعارهای سازمان ملل به انتها رسیده. کسی به سازمان بهداشت جهانی نگاه مثبت ندارد و می‌داند تمامی بیماری‌های جهان از سوی سازمان بهداشت جهانی سرایت پیدامی‌کند. بیماری ایدز و اعتیاد به روان‌گردان‌ها، همه به یمن استادان جامعه‌شناس و شیمی‌دان‌ها و داروسازهای درجه یک مورد تأیید سازمان بهداشت جهانی ساخته شدند. بی‌سوادی و فقر توسط سازمان ملل در بین مردم تقسیم شد. مردمی که به سبک ملی خود آموزش‌هایی می‌دیدند مجبور شدند در روش یکسان‌سازی فقط زبان انگلیسی یاد بگیرند و سازمان ملل تصویب کرد کسی که زبان انگلیسی و کامپیوتر نداند؛ ولو علامه‌ی دهر هم باشد، بی‌سواد است و سواد آموزی و هوش و استعداد فقط در چارچوب سازمان ملل تأیید می‌شد.

تاریخ سازمان ملل

سازمان ملل از گذشته وجود داشته و به همین شکل یعنی حکومت‌های پیروز کشورها را به دور خود جمع کرده و برای آنان شخصیت قایل می‌شدند، ولی فقط تحت سیطره خودشان. چه در آن موقع که آتن مرکز دنیا بود و چه آن زمان که فرعونیان در دنیا حاکمیت داشتند و چه زمانی که روم باستان و یا ایران.
اما بیشترین اتحادیه ملل در دوران تمدن اسلامی بود. مردم از نیل تا سند در یک مجموعه حکومتی مرکزی که حالت فدرال داشت گرد آمده بودند آنها به کار همدیگر کاری نداشتند و تنها رشته‌ای که آنها را به هم پیوند می‌داد، مذهب اسلام بود و بس و الّا حکومت فاطمیه در مصر همان‌قدر مستقل بود که سامانیان در ایران و یا اعراب در بغداد و یا شامات در سوریه. اما همگی از یک رشته و ریشه پیروی می‌کردند.
دیوانسالاری ایرانیان همه را گرد هم داشت. هر چند این دبیران گاه عزل یا کشته و یا سرنگون می‌شدند اما تا همین اواخر یعنی حدود هشتاد سال پیش که حکومت عثمانی شکست خورد و آتاتورک در ترکیه و رضاخان درایران به روی کار آمدند، هنوز ایران و خط فارسی در دانشگاه‌های اروپا و آمریکا و حتی عثمانی تدریس می‌شد و اکثر مکاتبات ایرانی بود. تا این‌که اروپا به ایجاد جامعه ملل روی آورد که مقر آن در ‍ژنو بود و سعی کرد که نظم نوینی به جهان دهد و استعمار پیر را از ایران و خط فارسی جدا کند آنها مأموریت یافتند هر چه ایرانی‌ها انجام می‌دهند، بر عکس کنند! اگر ایرانی‌ها خط را از راست می‌نوشتند، آنها از چپ شروع کردند! اگر ایرانی‌ها دست، وجب و ذرع را معیار اندازه گیری داشتند؛ آنها پا و فوت و یارد را معیار قرار دادند. اگر ایران مرکز جهان شناسی بود و شرق و غرب از ایران شروع می‌شد، مرکز را به گرینویچ بردند و اگر ایران، دین و عبادت را اساس می‌دانست؛ آنها آن را پشت سر انداختند و این روال ادامه داشت تا این‌که جنگ دوم جهانی شد و پیروز میدان این بار آمریکا بود. لذا جامعه ملل منحل شد و سازمان ملل ایجاد شد و مرکز آن از ژنو به نیویورک منتقل شد. در آنجا همه چیز کانالیزه شد. از دین و ایمان خبری نبود و همه چیز باید بر اساس عقل بشری بر پا می‌شد و دنیای رویایی ساخت بشر تنها معیار شد و حقوق بشر نوشته شد تا حقوق الهی نادیده گرفته شود...

در عصر تقسیم کار

سازمان مللی‌ها مانند بسیاری از مردم فکر می‌کنند مقررات و آیین‌نامه‌ها و منشور و غیره برای مردم است نه برای خودشان؛ لذاجای تعجب نیست اگر ببینیم بسیاری از تئوری‌های پیشرفته در سازمان ملل جایی ندارد. به عنوان نمونه تئوری سازمان و یا تقسیم کار اصلاً رعایت نشده است. در کتاب سیر اندیشه اداری نوشته شده که اولین سازمان‌های بشری سازمان‌های تخت بودند و بعداً به مرور زمان به شکل هرم یا مثلثی در آمدند. در سازمان‌های تخت مدیر یا رییس به تنهایی با همه افراد عضو در گیر است. مثلاً هنگامی‌که بنده در دانشگاه علوم نیروی انتظامی مدیریت انسانی تدریس می‌کردم، متذکر شدم که در تشکیلات پلیس تهران، همه‌ی کلانتری‌ها با رییس پلیس روبرو هستند و هر روز هم بر تعداد کلانتری‌ها اضافه می‌شود و لذا حیطه‌ی نظارت رییس پلیس که قانوناً باید به عدد انگشتان دست باشد، به چند برابر افزایش می‌یابد و جالب است که این نوع سازمان تخت، به قبل از حضرت موسی نسبت داده می‌شود زیرا برای اولین بار خداوند هرم سازمانی را به حضرت موسی یاد می‌دهد مثلاً برای انتخابات بین پرهیزگاران دستور می‌رسد که ابتدا چهارصد نفر انتخاب و بعد از بین این چهارصد نفر، مثلاً چهل نفر را انتخاب می‌کنند و به طور سینا می‌برند و یا در قرآن، عشره نقیبا آمده است. یعنی مردم را به ده گروه یا لشکر تقسیم کرد و برای هر کدام یک مسؤول گذاشت. حیطه نظارت ده دهی یا اعشاری از این جا آغاز شد. گر چه بعدها این حیطه نظارت کم و کمتر شد. مثلاً امام جعفر صادق (ع) بهترین تعداد افراد تحت پوشش را بین سه تا هفت نفر می‌داند و بعضی‌ها معتقدند باید مانند دست با پنج نفر شروع کرد. یعنی بهترین حیطه نظارت برای مدیران، سلسله اعداد5 تایی است و البته بعداً به استناد بند انگشت‌ها به سه نفر تقلیل یافت. فرضاً می‌گویند گروه آدمیت در ایران یا فراماسونری در جهان و یا حتی گروه فداییان اسلام، گروه‌هایی سه تایی بودند یعنی همه چیز را بر سه تقسیم می‌کردند و هر فردی فقط مجاز بود با سه نفر زیردست کار کند... و در مدیریت نوین حتی به دو قسمت تقسیم شد. امور اجرایی و امور پشتیبانی یعنی یک مدیر باید با دو نفر سر و کار داشته باشد و آن دو نفر هم با دو نفر الی آخر! گرچه بر اساس متون باقی‌مانده از یونان باستان آنها به یک نفر هم معتقد بوده‌اند، لذا هر استادی فقط یک شاگرد می‌توانست داشته باشد و هر کس بعداً می‌آمد شاگرد قبلی می‌شد. مانند رابطه افلاطون و ارسطو... که به همان روش استاد و شاگردی معروف است. سازمان ملل نیز متأسفانه در بین این‌هم تئوری‌ها مانده و هنوز از روش سازمان‌های تخت استفاده می‌کند. یعنی دبیر کل مستقیماً با رؤسای جمهور ارتباط دارد و مثلاً رییس‌جمهور فیجی و یا تایپه با رییس‌جمهور چین یا روسیه، یک‌جا ارزیابی می‌شوند. پیشنهاد این است که همان‌طور که در پلیس تهران برای رفع این معضل اقدام به ایجاد پست سر کلانتر نمودند در سازمان ملل نیز پست‌هایی به نام قاره‌ها ایجاد شود و رییس سازمان ملل فقط با رؤسای 5 قاره جلسات داشته باشد و قاره‌ها در درون خود مانند اروپا اتحادیه یا پارلمان واحد تشکیل دهند. در تهران، اخیراً سازمان اتحادیه آسیایی تشکیل شده ولی اگر این نظریه از سوی سازمان ملل ارایه یا حمایت شود، سریع‌تر به نتیجه می‌رسد. مثلاً همه‌ی قاره‌ها مانند اروپا دارای پارلمان مشترک، پول واحد و مرزهای بدون ویزا ( شینگن) باشند و از سوی سازمان ملل، وحدت رویه‌ای ابلاغ شود تا اتحادیه اروپا، اتحادیه آفریقا و اتحادیه آسیا با نام‌های واحد و تشکیلات مشابه ایجاد شوند و از تداخل مرزها هم جلوگیری شود مثلاً این‌طور نباشد که ترکیه یا روسیه و یا گرجستان؛ در دل قاره آسیا خود را اروپایی بدانند و یا برعکس. مثلاً شمال آفریقایی‌ها خود را آسیایی محسوب نمایند. بلکه مرزها در محدوده‌های جغرافیایی و به اصطلاح نقشه‌کش‌ها با عوارض طبیعی تعریف شوند و از اختیارات مشابه و یا امکانات مشابه برخوردار شوند تا این‌گونه تمایلات نیز از بین برود.
از جمله مسایل دیگر در سازمان ملل، توجه به داوری صحیح است و آن این‌که حق وتو باید برداشته شود و شورای امنیت واقعاً به دنبال امنیت باشد، نه این‌که دادگاه جنایات جنگی،50 سال تعطیل شود و حالا هم که مثلاً افتتاح شده، هنوز نتوانسته جنایتکاران را دستگیر و به سزای اعمال خود برساند. سازمان ملل از لحاظ اقتصادی نیز در مضیقه است زیرا پرداخت حقوق‌های کلان و هزینه‌های تشریفاتی بالا و نبودن منبع درآمد مشخص، این حالت را به وجود آورده که بیشتر به کشورهای ثروتمند وابسته شده و لذا منافع آنان را هم در نظر بگیرد و به همین دلیل ما شاهدیم با این‌که زبان فارسی اولین و مهم‌ترین زبان بین‌المللی بوده و حتی افتخار اولیه سازمان ملل به شعر سعدی است و منشور سازمان ملل را از ایران اقتباس کرده و اما به دلیل وابستگی مالی به آمریکا، زبان انگلیسی به عنوان زبان اول مطرح شده است و همین امر باعث شده که در مجمع آسیایی به زبان غیر آسیایی صحبت شود و سازمان‌های بین‌المللی به جای احترام به زبان‌ها و گویش‌های محلی، به تبلیغ یکجانبه از زبان انگلیسی بپردازند. محدودیت بعدی سازمان ملل از نظر مکان آن است... از آنجا که سازمان ملل در نیویورک است، لذا می‌بینیم بسیاری از قانون‌شکنی‌های آمریکا در گوانتانامو و عراق و افغانستان نادیده گرفته می‌شود در حالی‌که اگر همین کار را مثلاً صدام در کویت انجام داد دیدیم که چه بلایی به سرش آوردند و یا در معادلات جهانی اکنون همه می‌دانند که آمریکا فقط به خرید و فروش سلاح و مواد مخدر زنده است اما سازمان ملل به دنبال مجرم در جاهای دیگر می‌گردد و در حالی‌که شعار مبارزه با مواد مخدر می‌دهد، در اثر تجاوز آمریکا به افغانستان؛ تولید این مواد افیونی سه برابر شده است

وام دادن بهترین راه مشارکت

برای مشارکت مردم به معنی واقعی بخش خصوصی بهترین راه دادن وام است زیرا منابع مالی اعم از ارزی و ریالی در دست دولت است و لذا به کارگیری آن توسط خود دولتمردان سیار، وسوسه انگیز است و آنان ترجیح می‌دهند که این وجوه را با یک امضای طلایی خود فقط خرج کنند اما اگر بخشنامه‌ها وقوانین طوری باشد که مجبور باشند وام بدهند؛ از سلطه‌ی آنان خراج می‌شود و کسانی که وام می‌گیرند نیز باید به دور از وسوسه به کارهای تولیدی و اشتغال‌زا مشغول شوند و الّا مصرف وام در خرید کالا و یا خدمات و یا امور غیر تولیدی چون افزایش ثروت را به دنبال ندارد لذا تورم‌زا خواهد بود پس وام دادن باید حداقل دو مشخصه داشته باشد؛ وجوه به حوزه‌ی غیر دولتی هدایت شود و در این حوزه هم به مصرف امور تولیدی برسد.

نکته مهم در وام این است که بانکداری دچار یک تناقض بزرگ در این زمینه است زیرا هنگامی که می‌خواهد وجوه را از مردم دریافت کند به موضوع قرض الحسنه توجه می‌کند و براساس تبلیغ آن از مردم دریافت وجه می‌کند و بسیاری از مردم برای اجر معنوی این امر آن را می‌پسندند و حاضرند وجوه خود را به بانک بسپارند و بدون هیچ چشم داشتی از سود و بهره، به این کار مبادرت کنند اما وقتی قرار شد که این وجوه همانند وام در اختیار مردم قرار گیرد، ناگهان بانک‌ها دچار تناقض‌گویی شده و می‌گویند که بانک‌ها، مؤسسات خیریه نیستند و نمی‌توانند بدون دریافت سود و کارمزد آن را وام دهند و لذا منابع خود را صرف وام‌های با بهره می‌کنند! اما واقعیت این است که قرض‌الحسنه‌ی تعریف شده در قرآن، به هیچ وجه با این امور سازگار نیست. بر اساس آیات الهی، قرض دادن امری است یک سویه. یعنی انسان به خدا قرض می‌دهد و لذا از خداوند هم درخواست اجر و پاداش دارد و براساس همین رویه، اگر کسی که قرض گرفته قدرت باز پرداخت نداشت به او مهلت می‌دهند؛ بدون افزایش مبلغ یا جریمه یا دیرکرد وبهره و این موارد. حتی اگر باز قادر به پرداخت نبود، باید بخشیده شود! اما می‌بینیم که براساس حکم، بانک‌ها از وام گیرندگان قرض‌الحسنه، سفته و چک می‌گیرند و توقیف اموال می‌کنند. از ضامن او کسر اقساط می‌نمایند و حتی اورا به زندان انداخته و تا یوم الادا او را از حقوق اجتماعی و کار کردن و درآمد زا بودن مانع می‌شوند. بانک‌ها به روش‌های گوناگون تبلیغ می‌کنند که ربا همان بهره است و تفاوتی ندارد، در حالی‌که خداوند ربا را نابود می‌کند وکسی که رباخواری کند، با خداوند به جنگ برخاسته و خداوند معاملات غیر ربوی را حلال و ربا را حرام می‌داند. پس اگر جدا سازیِ انجام شده بین بانک‌های تجاری و بانک‌های قرض‌الحسنه، تحقق یابد یکی از اهداف بلند خصوصی سازی واقعی تحقق پذیرفته و اموال در اختیار دولت بدون اتلاف منابع در اختیار بخش خصوصی واقعی قرار گرفته است. اگر به روح وفلسفه واقعی قرض‌الحسنه توجه شود، حتی قرض‌الحسنه ازدواج و یا بیماری هم ماهیت تولیدی و کارآفرینی خواهد داشت زیرا کسی که خانواده تشکیل می‌دهد و یا کسی که سلامتی خود را به دست می‌آورد، طبیعتاً بهتر و بیشتر به دنبال امور مفید و تولیدی جامعه روی می‌آورد و با مسؤولیت بیشتری قدم بر می‌دارد و احساس دین بیشتری نسبت به جامعه‌ای که به رایگان او را توانمند ساخته دارد. اجرای اصل 44 باید از این منظر باشد. اصل 44 قانون اساسی که تأکید بربخش خصوصی دارد به همین منظور است زیرا که هدف آن توانمند ساختن ناتوانان است نه قدرتمندتر ساختن ثروتمندان یعنی روح قانون، ناظر بر حمایت افراد و نیروهای پراکنده در اجتماع است. کسانی که شغل ندارند، باید صاحب شغل شوند نه این‌که در اتاق شوراهای شهر ورستا حاضر شوند و یک کاغذی را امضا کنند و مثلاً صاحب سهام شوند. لذا واگذاری به بخش خصوصی در این برهه دچار آسیب جدی شده است. اولین آسیب آن واگذاری به صورت بلوک است. اقتصاد دانانی که روح قانون را درک نکرده‌اند، تصور می‌کنند مردم عادی به حقوق خود آشنا نیستند و باید یک سرمایه‌دار بزرگ بیاید و به صورت یکجا سهام را بخرد تا بتواند از حقوق آنان دفاع نماید، در حالی که اینطور نیست. روح حاکم بر اصل 44 می‌گوید: همه افراد به تعداد سهام خود باید خرید نمایند و به میزان توانایی خود در مدیریت آن شرکت نمایند. وقتی یک روستایی و یا شهری سهام عدالت یا سهام عادی را خریداری کرد، در جلسات شرکت می‌کند و با رأی خود در همه تصمیم‌گیری‌ها مؤثر واقع می‌شود. اما وقتی یک سرمایه‌دار بزرگ به میدان آمد، آناً مانند ابزاری برای به دست گرفتن قدرت دولتی نگاه می‌کند و بعد هم وارد دولت می‌شود زیرا سرمایه‌داری که کارخانه‌دار هم هست، برای رأی‌گیری مثلاً در شوراها ویا مجلس و یا حتی در انتخابات ریاست جمهوری مناسب‌تر است و همان فرهنگی که تبلیغ کرده که او کارخانه را بخرد بهتر است، استدلال می‌کند که اگر رییس‌جمهوری نان شب نداشته باشد برای خودش بخورد، چطور برای مردم نان شب تهیه خواهد کرد؟ و به این ترتیب راه ورود او به همه‌ی ارکان باز می‌شود و ساده زیستن تحت عنوان فقر سیاسی مطرح و از صحنه حذف می‌شود. چالش بعدی در اصل 44، تعیین قیمت سهام است. ممکن است ما به طور انحصاری تعیین کنیم و بعد باهمین قیمت هم یک کارخانه دولتی را بفروشیم، ولی این سیستم شکننده است... یعنی خریدار یا تحت شرایط سیاسی به این موضوع تن می‌دهد و یا این‌که بلافاصله پس از انجام کارخانه را می‌فروشد و یا این‌که پس زده وخواستار امتیازهای بیشتری می‌شود. از این جهت مثلاً مناسب بود که همه کارخانجات به قیمت صفر به صورت سهام عدالت به مردم واگذار می‌شد زیرا مردم همان صاحبان اصلی دولت هستند لذا گرفتن پول از صاحبان اصلی غیر مجاز است زیرا مردم بنابر فرموده امام خمینی (ره) پابرهنگان صاحبان اصلی انقلاب و نظام هستند حالا اگر از این صاحبان پول دریافت شود دو حالت بیشتر ندارد یا ندارند که پرداخت کنند لذا از صحنه خارج می‌شوند و یا این‌که مجبورند به هر طریقی شده این وجوه را تهیه نمایند که باعث رشد ربا و بهره در اجتماع نمی‌شود زیرا مردمی که زیر خط فقر یا در حول وهوش آن زندگی می‌کنند قادر به پس‌انداز نیستند و کسانی هم که پس‌انداز دارند و از دهک‌های میانه و بالای جامعه هستند ارزش ریالی وجوه خود را می‌دانند و به همین سادگی آن را از دست نمی‌دهند و بابت این وجوه طلب بهره می‌کنند که طبیعتاً کمتر از بهره یا سود سهام نخواهد بود. زیرا عقل حکم می‌کند وقتی خودشان می‌توانند سهام بخرند، نباید این امتیاز را به رایگان به دیگری واگذار کنند و حتی اگر مجبور باشند آپشن یا حق فروش را هم بخرند به قیمت زیادی نخواهند خرید

26 مهر روز جهانی ریشه کنی فقر گرامی باد (240)

این‌که جهان در اندیشه نابودی فقر است، امری است که باید به آن اهمیت داد و بر آن پای فشرد اما چرا تاکنون با تمام همتی که سازمان‌های بین‌المللی و ملی و محلی به کار برده‌اند، نه تنها فقر کاهش نیافته بلکه افزایش چشم‌گیری داشته است؛ دلایل فراوانی دارد
اولاً این‌که سازمان‌ها در گفتار خود صادق نیستند بلکه فقط برای این‌که افکار عمومی را داشته باشند به چنین اقدامی دست می‌زنند. دلیل بسیار آشکار و مهم آن، عملکرد ضد آرمانی اکثر سازمان‌های بین‌المللی است... مثلاً شورای امنیت که برای ایجاد امنیت به وجود آمده، همیشه بر طبل جنگ کوبیده و ابزاری در دست آمریکا برای تهدید کشورهای جهان شده است یا سازمان بهداشت جهانی به بهانه تحقیق، بسیاری از بیماری‌های غیر بومی را به کشورهای مختلف انتقال داده و مثلاً ایدز را گسترش داده و یا باعث به وجود آمده بیماری‌های جدید شده است و یا جمعیت‌های مبارزه با اعتیاد و یا مبارزه با دخانیات عملاً محلی برای تبلیغ مشکل بودن ترک اعتیاد شده‌اند به طوری‌که مرسوم است سخنرانان ضد دخانیات بلافاصله بعد از هر سخنرانیِ داغ، برعلیه سیگار (و یا حتی حین سخنرانی)، برای رفع خستگی و هیجان ناشی از این سخنرانی اقدام به کشیدن سیگار در ملا عام می‌کنند و قس علیهذا...
ثانیاً سازمان‌های بین‌المللی خود عامل فقر می‌شوند. مثلاً بودجه‌هایی که سازمان ملل یا سازمان‌های محلی برای تأسیس و تبلیغ سازمان‌های خود و مهمانی‌ها و سفرهای بین‌المللی می‌پردازند، از کجا تأمین می‌شود؟ سازمان‌های امدادی و بهزیستی در جهان هزینه‌های ثابت روبه افزایشی دارند که هیچ‌گاه نمی‌توان از آن صرف نظر کرد یا پرداخت آن را به تعویق انداخت، در حالی‌که کمک به فقرا همیشه در هاله‌ای از ابهام برای زمان پرداخت است. به نظر می‌رسد اگر بودجه جاری وعمرانی سازمان‌های امدادی را به طور مستقیم بین فقرا تقسیم کنند، دیگر فقیری وجود نخواهد داشت! مثلاً درایران یک جانباز یا یک مددجو حداکثر ماهی 50هزار تومان می‌گیرد درحالی‌که مدیران کل و معاونان، بالای یک میلیون تومان حقوق دارند و اگر همردیف بقیه مدیران کل حقوق دریافت نکنند، سازمان را ترک می‌کنند و به جای دیگری می‌روند! اضافه کار و سفرهای خارج از کشور آنان هم که بماند!!!
سوم: ماهیت سرمایه‌داریِ فقیر زادن است. لازمه‌ی سرمایه‌داری وجود فقر است زیرا درغیر این‌صورت، تشخیص فعال و غیر فعال در بخش سرمایه‌داری مشکل می‌شود اگر همه فقرا از بین بروند و همه یک درآمد مساوی داشته باشند آیا کسی برای سرمایه‌گذاری تلاش می‌کند؟ در گرجستان مانند دیگر کشورهای تازه استقلال یافته شوروی سابق، یکی از معضلات همین بود که مردم خانه و زندگی داشتند ولی از قیمت آن خبر نداشتند لذا بسیاری از تاجران خارجی و مخصوصاً اسراییلی‌ها از این فرصت استفاده کرده و با یکصدم قیمت، همه چیزهایی را که می‌خواستند خریدند البته درمورد تجار ایرانی تفاوت داشت و آن این‌که دولت بعداً ادعای خسارت کرده و مبالغی از ایرانی‌ها گرفتند که نمونه آن؛ آقای بدوستانی رییس اتحادیه بازرگانان ایرانی است: اولاً بازرگان و تجار را به گرجی سوداگر ترجمه کردند که بسیار معنی بدی می‌دهد و بعد هم تمام خریدهای ساختمانی آنان مجدداً ارزیابی و از آنان اخذ شد و حتی دریک مورد که ده وزیر هم سند ملک را امضا کرده بودند،50 میلیون لاری گرفتند و با این‌که تاجر ایرانی می‌گفت من به پرداخت این راضی هستم؛ ولی می‌ترسید که هر سال و یا چند بار تکرار شود.

فقر از نظر اسلام

فقر از نظر اسلام معانی متفاوتی دارد. از دیگاه عرفانی همه انسان‌ها فقیر هستند و تنها غنی خدا است... هو الغنی و نحن فقرانا الی الله... و ما نیز به این فقر آگاه و از آن راضی هستیم. یعنی همین که در مقابل خدا فقیر هستیم و به او نیازمند این افتخار ما است معنی دیگر مردم فقیر به عنوان اعضایی از انسان‌ها هستند پیامبر اسلام در همین زمینه می‌فرماید الفقر فخری یعنی این‌که تصور نکنید از این‌که من فقیر هستم ناراحت هستم بلکه چون خواست خداست که فقیر باشم، به این فقر افتخار می‌کنم و در یکی از آیات قرآنی هم عبس وتولی در تفسیر آن آمده که مرد فقیری کنار یک ثروتمندی نشست او روی ترش کرد و دامن کشید و پیامبر اسلام که این حرکت را دید ناراحت شد و پرسید آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد یا این‌که لباس‌هایت آلوده شود؟ و از امام رضا (ع) نقل است که همیشه با فقرا نشست و برخاست می‌کرد و با این‌که ولیعهد بود و در قصر زندگی می‌کرد، ولی خوردن طعام و همنشینی با فقرا را بیشتر دوست داشت. پیامبر اسلام نیز غالباً با لباس‌های معمولی و در بین مردم می‌نشست، به طوری‌که وقتی غریبه‌ای از در مسجد وارد می‌شد، نمی‌توانست تفاوتی بین مردم و پیامبر اکرم (ص) احساس کند و او را بشناسد. اما از جنبه عرفانی که بگذریم، در جنبه زندگی اجتماعی و مخصوصاً در محیط خانوادگی؛ فقر چیز پسندیده‌ای نیست و در روایت داریم «کاد الفقر ان یکون کفرا»، گرچه این روایت به سند چندان قوی نیست ولی نشان می‌دهد که کفران نعمت ممکن است نتیجه‌ی فقر باشد و کسانی‌که فاقد حداقل معیشت هستند نارضایتی از خداوند داشته باشند و لذاست که ضرب‌المثل فارسی می‌گوید شکم گرسنه دین وایمان ندارد. بسیاری از محرمات بر مردم فقیر حلا ل می‌شود. مثلاً اگر کسی دزدی کند و بعد بفهمند فقط به اندازه نیاز خود و از روی ناچاری دزدی کرده است، حد براو جاری نمی‌شود یا اگر کسی گرسنه و رو به موت باشد، خوردن میته بر او ناروا نیست.

عوامل ایجاد فقر

عوامل ایجاد فقر بسیار است ولی مهم‌ترین آنها عبارتند از: ناتوانی بدنی و عقلی براثر ناتوانی بدنی شخص قادر به کار مولد نبوده و درآمدی نیز ندارد مثلاً کسی که نابینا است یا کر و لال است و یا قلب او گشاد است و یا بیماری صعب‌العلاج دارد ممکن است به اندازه یک فرد سالم نتواند کاری انجام دهد لذا درآمد او کم و یا حتی صفر باشد یعنی به او اصلاً کار ندهند و خودش هم قادر به انجام کاری مفید و با درآمد نباشد اینجاست که او فقیر می‌شود. ناتوانی فکری نیز همین‌گونه است. اصطلاحاً کسی که عقل معیشتی نداشته باشد فقیر است زیرا با این‌که بدن او سالم است ولی قادر به یادگیری کارهای معمولی نیست و یا امکان ایجاد کار جدید و یا ابتکار و خلاقیت ندارد. می‌توان به گروه اول مسکین نیز گفت یعنی زمین‌گیر شدگان. البته یتیم بودن و یا بیوه بودن و بی سرپرست بودن نیز در این تقسیم بندی‌ها وجود دارند و درهمین دایره قرار می‌گیرند. چه بسا افرادی یتیم بودند ولی کار می‌کردند و درآمد داشتند مگر این‌که آنقدر کوچک بودند که توانایی کار نداشتند و یا بسیاری از خانواده‌ها بی‌سرپرست هستند یا زنان سرپرست خانوار هستند، ولی هیچ‌گاه فقیر نبوده‌اند بلکه توانایی فکری یا بدنی برای انجام کار و درآمد زایی داشته‌اند. اینها عواملی خدادادی هستند یعنی استعدادهای ذاتی برای خلاقیت یا توانایی بدنی چیزی نیست که انسان در آن مسؤولیتی داشته باشد لذا حق معلوم دارند در اموال مردم توانا یعنی کسانی‌که دارای درآمد هستند باید بخشی از در آمد خود را به اینان اختصاص دهند. عوامل اکتسابی یا جعلی فقر فقر و مهم‌ترین نکته آن در عوامل جعلی یا قراردادی فقر است که انسان‌ها به دست خود ایجاد می‌کنند. مثلاً ممنوعیت‌های اعمال شده برای ورود به کارها یا ایجاد شرایط برای استخدام و یا اخراج کارگران و امثال آن به دست انسان صورت می‌گیرد و بیشترین نابرابری‌ها از اینجا منشا می‌گیرد، زیرا شنیده نشده مثلاً ماهیان دریا یا مورچگان آفریقا فقیر باشند یا از فقر وگرسنگی بمیرند... زیرا هر که دندان دهد نان دهد و خداوند برای همه‌ی موجودات روزی تقسیم می‌کند و هیچ‌کس را فراموش نمی‌کند اما انسان‌ها با ایجاد محدودیت‌ها باعث می‌شوند 3میلیارد از 7 میلیارد در گرسنگی به سر ببرند یا یک میلیارد از آنان از گرسنگی تلف شوند. لذا در این قسمت اصلاح رویه‌ها و روش‌ها و سیستم‌ها کارساز خواهد بود. مثلاً وقتی سرمایه‌داران برای حفظ قیمت کالا آنها را دور می‌ریزند یا اسراف می‌کنند اگر چنین نکنند کالاهای دور ریخته شده به بازار عرضه می‌شود و کالاهای باقیمانده هم ارزان‌تر در دسترس قرار می‌گیرند. فروش دلار در ایران از عمده عوامل ایجاد فقر است که در این دسته‌بندی می‌گنجد زیرا منابع مالی اعم از ریالی و ارزی در اختیار دولت است که می‌تواند با توزیع مناسب آن مانع از گسترش فقر شود ولی با توزیع نامتعادل باعث افزایش فقر و اختلاف طبقاتی می‌شود. فرضاً اگر دولت برای درآمدزایی خود نرخ دلار را افزایش دهد طبیعتاً ارزش برابری کاهش یافته و پول ملی بی‌ارزش می‌شود و اتکای مردم به دلار افزایش می‌یابد و نتیجه آن بی‌اعتمادی به کار و تولید و چشم داشت به دلالی دلار و سفرهای خارجی است. حرص و طمع مردم که معمولاً انتها ندارد تا موقعی که از سوی فرد یا به طور شخصی باشد کارساز نیست اما به محض این‌که از سوی دولت و نهادهای مورد اعتماد مردم بها داده شود، دیگر به عنوان طمع مطرح نمی‌شود بلکه به عنوان یک ضرورت برای پیشرفت مطرح می‌شود و هر شهروندی خود را موظف می‌داند به خارج رفته و دلارهای بیشتری برای کشور خود بیاورد لذا کسب دلار ضربه شدیدی به کسب ریال زده و آن را بی‌اهمیت می‌کند و به همین دلیل دلالی و سفته‌بازی رونق می‌گیرد و مردم دلارها را لای قران می‌گذارند.
یکی دیگر از عوامل فقر در جامعه، عدم قبول حقوق حقه است یعنی هرکس کار می‌کند باید بداند که بخشی از کار کرد او برای دیگران است. این دیگران، اعم هستند از اعضای خانواده یا فامیل و بستگان یا شهروندان کم توان ویا حتی فقرای جهان. نمی‌توان تصور کرد که یک کودک تازه به دنیا آمده به دنبال کسب درآمد باشد لذا این حق برگردن پدر ومادر اوست اما اگر پدر ومادر توانایی نداشته باشند بدیهی است نباید این کودک از گرسنگی بمیرد. لذا افراد فامیل او مسؤولند و اگر فامیل نداشت یا فامیل اوهم ناتوان از پرداخت بود، مسؤولان شهری و شهروند و سپس مسؤولان سازمان‌های جهانی باید به این وظیفه عمل کنند که متأسفانه اکثر این سازمان‌ها مخصوصاً سازمان‌های بین‌المللی تشریفاتی بوده و قادر نیستند این وظیفه را بخوبی انجام دهند