От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

نرخ بهره در بانکداری ایران(363)


برخلاف تصور بسیاری که اقتصاد ایران را یک اقتصاد بیمار می‌دانند، در حالیکه اقتصاد ایران، اقتصادی شکوفا و امیدوار‌کننده است. چرا که هر روز شاهد رشد یک بانک جدید، تأسیس بانک یا توسعه‌ی بانک‌های دیگر هستیم. حتی بانک‌های زیان‌ده دولتی وقتی وارد بورس می‌شوند، در یک ثانیه‌‌ سهام آن به فروش می‌رسد. چرا چنین حادثه‌ای اتفاق می‌افتد، آن هم در شرایطی که در جهان سرمایه‌داری، بانک‌ها یکی پس از دیگری ورشکست می‌شوند؟ البته از نظر برخی، آمریکا هر کاری کند خوب است! با اینکه دو تریلیون دلار بدهکار است و 5/1 تریلیون دلار کسری بودجه دارد، می‌گویند خیلی زرنگ است! با پول دیگران کار می‌کند، از کشورهای دیگر پول می‌گیرد و برای خودش کار می‌کند. همین‌ها زمانی که آمریکا بدهکار هم نبود، این طور می‌گفتند که آمریکا کشور ثروتمندی است، به طوری که به همه جهان کمک مالی می‌کند! آیا تبدیل شدن یک کشور ثروتمند که با طرح مارشال به اروپا و جهان کمک مالی می‌کرد به یک کشور بدهکار که رییس‌جمهور آن برای جذب کمک‌های مالی اعراب و اسرائیل، ناچار است یک روز اعراب را مهم جلوه دهد، روز دیگر اسرائیل را، واقعاً یکی است؟ اوباما وقتی به مصر می‌رود با کلمه سلام علیکم عربی با آنان سخن می‌گوید یا به اسرائیل که می‌رود، می‌گوید که حفظ امنیت اسرائیل، اولویت اصلی آمریکاست. جالب است که یک مهمانی در ماه رمضان ترتیب می‌دهد و خودش هم روزه می‌گیرد. ولی مهمان ویژه این ضیافت، سفیر اسرائیل در کاخ سفید است! گرچه ممکن است همین دودوزه‌ بازی هم به نظر آمریکاپرستان یک زرنگی باشد، ولی به هر حال نشان یک اقتصاد سالم نمی‌تواند باشد و به زودی شاهد بدهکاری بیش‌تر آمریکا خواهیم بود. زیرا هزینه‌های آمریکا امری اجتناب‌ناپذیر است. اما درآمدهای آن به هیچ وجه قابل حصول نیست. هزینه‌های آمریکا، هزینه‌های دفاعی یا هزینه جنگ در افغانستان، عراق و سایر کشورهاست. باتلاق عراق چنان برای آمریکا هزینه ‌دارد که حتی عقب‌نشینی از این کشور، بالاترین هزینه جنگی در طول تاریخ آمریکا را بر آن تحمیل می‌کند؛ یعنی اینکه چه در عراق بماند یا از آن خارج شود، هزینه‌های سرسام‌ آوری خواهد داشت. اما درآمدهای آن فقط از مالیات است که مردم به علت رکود اقتصادی قادر به پرداخت مالیات نیستند و شرکت‌ها هم به همین دلیل اعلام ورشکستگی می‌کنند. تنها راه باقی مانده برای آمریکا، دست کمک دراز کردن به سوی کشورهایی است که تا دیروز با کمک‌های جزئی، حکومت آن‌ها را ساقط می‌کرد! اما در ایران می‌بینیم حتی یک مؤسسه مالی بدون مجوز بانک مرکزی تا 3 هزار شعبه در سراسر ایران افتتاح می‌کند! مؤسسه مهر یا مؤسسه قوامین یا مؤسسه سینا و امثال آن، مؤسساتی هستند که بدون مجوز بانک مرکزی تأسیس شدند و تبلیغات آنان از بانک‌های عادی با قدمت هشتاد ساله بیش‌تر است. یک سازمان کوچک اقتصادی مانند سازمان اقتصاد اسلامی، دارای سه هزار صندوق قرض‌الحسنه است که هرکدام از این صندوق‌های قرض‌الحسنه خود دنیای پول و سرمایه است که مثلاً نمونه آن که باید بر این‌ها اضافه کرد، صندوق قرض‌الحسنه کوثر یا جاوید است که سال‌هاست در بازار ریشه دارد و وام‌های کلان بدون بهره پرداخت می‌کند و همچنین صندوق‌های قرض‌الحسنه یا مؤسسات اعتباری که از وزارت کشور مجوز دارند یا از طریق شرکت‌های تعاونی تأسیس شده‌اند و تعاونی اعتباری را تشکیل داده‌اند که علاوه بر اینان، میلیون‌ها صندوق قرض‌الحسنه ثبت نشده در سطح فامیلی و محلی نیز وجود دارد که هرکدام از ما حداقل چندتای آن را می‌شناسیم و از آن‌ها وام دریافت کرده‌ایم. سهولت چرخش پول و شرایط اخذ وام و بازپرداخت آن باعث شده حتی در ادارات و سازمان‌های رسمی هم صندوق قرض‌الحسنه کارکنان تشکیل شود. وام‌های یک طرفه و دو طرفه! مردم ایران قرض‌الحسنه را خوب می‌شناسند و به آن عمل می‌کنند ولو اینکه سیستم بانکی وارداتی با آن دشمن بوده و با شدت با آن برخورد کند. از نظر قرض‌الحسنه، وام‌ها دو حالت دارند: یک طرفه و دو طرفه. یک طرفه بودن وام به شرط صفر بودن بهره و دو طرفه آن، به شرط مشارکت است. یک طرفه بودن به این صورت است که عده‌ای خیّر جمع می‌شوند و پول‌هایی که قرار است خیرات کنند، در صندوق قرض‌الحسنه می‌گذارند، زیرا حدیث نبوی است که قرض دادن از صدقه دادن بهتر است! در صدقه، شخص ممکن است تنبل بار بیاید ولی در قرض، چون باید پس بدهد، به کار و کوشش وادار می‌شود. هرچند که یک درهم صدقه، از یک روز روزه گرفتن بالاتر است. لذا نیت خیر یعنی این که شخصی انتظار بازگشت پول یا سرمایه خود را نداشته باشد و اصل صندوق را تشکیل می‌دهد و به این جهت چه مؤسسین و چه قرض‌ گیرندگان، اصطلاح معروفی دارند که قرض‌الحسنه را قرض‌ پس نده می‌گویند! وقتی صندوق شکل گرفت، هرکس وام می‌خواهد دیگر لازم نیست به این و آن رو بیاندازد که آیا داشته باشد یا نداشته باشد؛ بدهد یا ندهد. بنابراین به صندوق رفته و در نوبت وام ثبت‌نام می‌کند و با معرفی یک ضامن یا گذاشتن یک چک یا سفته وام می‌گیرد و بعد به امان خدا! اگر دلش خواست اقساط را به موقع می‌آورد یا همه را یک جا تسویه می‌کند و یا اصلاً پیدایش نمی‌شود و کسی هم دنبال او نمی‌فرستند! بلکه خیرین جدیدی جذب می‌شوند و جای این قرض را پر می‌کنند. به هر حال چون اغلب این صندوق‌ها فامیلی یا همکارانه است، همدیگر را خوب می‌شناسند و وقتی کسی قسط را نیاورد، می‌دانند که گرفتاری دارد یا بیکار است. به رویش نمی‌آورند و به اصطلاح قرآنی، به حساب خدا می‌گذارند و دو برابر آن را از طرف خدواند خواستار می‌شوند. اما این طور نیست که بدهکار هم واقعاً همان طور که نشان می‌دهد، بی‌خیال باشد. او هم می‌رود و پیدایش نمی‌شود تا روزی که دست و بالش باز شود. آن زمان خودش می‌شود مؤسس یک صندوق قرض‌الحسنه جدید و زیر پر و بال چند جوان را می‌گیرد. وام دو طرفه از نظر قرض‌الحسنه، دست‌مایه یا وام کسب ‌و کار است. یعنی شخصی که وام می‌دهد، نرخ ثابتی از سود را نمی‌خواهد، بلکه پول خود را به مشارکت با کارگر یا اجیر می‌گذارد و معمولاً سود، 50% است. یعنی 50% سود حاصله برای کارگر و 50% برای سپرده‌گذار است که البته این، هم در سود است و هم در زیان. لذا هیچ گاه دچار بحران نمی‌شود. رییس کل بانک مرکزی در سمینار بانکداری اسلامی این نکته را بسیار برجسته اعلام کرد و دلیل نجات اقتصاد ایران در بحران اقتصادی فعلی را همین مورد ذکر کرد. ایشان گفتند که بانکداری غربی به علت این که نرخ ثابت سود ولو حداقل آن را باید بپردازد، همیشه بدهکار است و دچار بحران می‌شود. اما در بانکداری اسلامی که بر مبنای مشارکت است، این فشار وجود ندارد. اگر بانک زیان کرد، زیان را تقسیم می‌کند و اگر هم سود کرد، سود را تقسیم می‌کند و لذا هیچ بحرانی در پی ندارد. وی خاطرنشان کرده است که اخیراً کشورهای اروپایی هم درخواست آموزش بانکداری اسلامی کرده‌اند. در کشورهای اسلامی مانند کشورهای عربی یا آسیای شرقی از همان ابتدا، بانکداری اسلامی را از ایران یاد گرفتند و عمل کردند، ولی اروپا و آمریکا که به آن به دیده شک می‌نگریستند، اکنون در بحران ورشکستگی بانک‌های خودشان، محتاج آموزش بانکداری مشارکتی یا اسلامی شده‌اند. روش‌های جذب نقدینگی و توزیع مجدد آن در وام‌های دو طرفه، بسیار طبیعی و عادی و قابل قبول همگان است. در حالی که این روش در بانکداری غربی بسیار پیچیده و دور از ذهن است. یعنی تا کسی دکتری اقتصاد و فاینانس Finance و مدیریت مالی نداشته باشد، سر از کار بانک‌ها در نمی‌آورد و تخصص در امر بانکداری، سال‌ها تحصیل را طلب می‌کند و همین امر اعتماد مردم به بانک‌ها را تضعیف می‌کند. زیرا یک سرمایه‌دار جزء با خود می‌گوید که چرا باید پول بی زبان را دست یک آدم با زبان بدهد که از کارها و نحوه محاسبات او سر در نمی‌آورد؟ و چرا باید برای سود درآوردن از چند درصد سود مختصر، مبالغ هنگفتی هزینه مشاوره، کارگزاری و مطالعات میدانی بدهد؟ لذا تا مجبور نشود به بانک مراجعه نمی کند. درست مثل مراجعه آنها به نزولخواران است که سراز حساب وکتاب آنها در نمی آورند ولی وقتی لاعلاج می شوند همه شرایط آنها را می پذیرند . در حالی که قرض‌الحسنه‌ی دو طرفه، با کارگر مستقیماً در ارتباط است. سود مورد انتظار سود مورد انتظار در سیتم بانکداری غربی دارای پیچیدگی‌های بسیار است و خروجی آن با هم تفاوت می‌کند. در ابتدای سرمایه‌گذاری برای جذب مشتری، نرخ سود مورد انتظار بسیار بالا محاسبه شده، ولی در موقع پرداخت بسیار کم منظورمی‌شود! مثلاً بنا بر ادعای اقتصاددانان غربی، سود 5/2 درصدی بانک‌ها هم شامل نرخ بهره‌ است، هم تورم و هم سود مورد انتظار! یعنی یک سرمایه‌گذار یا سپرده‌گذارغربی در شرایط عادی، انتظاری از سپرده خود ندارد و اگر هم داشته باشد، یک تا دو درصد است! که بانک‌ها تفضّل می‌کنند و افتخار می‌دهند و 5/2 درصد پرداخت می‌کنند. اما در ایران، اقتصاددانان می‌گویند که سود مورد انتظار باید بالاتر از نرخ تورم باشد. اگر نرخ تورم 25% است، سود مورد انتظار 50% باید باشد. زیرا 25% آن تورم را خنثی می‌کند. یعنی ارزش پول را حفظ می‌کند، لذا سود محسوب نمی‌شود و 25درصد را هم شخصی که پول می‌آورد، باید ببرد! و بانک‌ها هم که عامل اجرای این سودآوری هستند، خودشان هم سود می‌خواهند و لذا اگر 25درصد هم برای بانک‌ها در نظر بگیریم، هر سرمایه‌گذاری باید 75 درصد عایدی داشته باشد تا سهم هر ‌یک از عوامل، منصفانه پرداخت شود. اما اقتصاددانان و سرمایه‌گذاران از این هم بالاتر می‌گویند. آن‌ها می‌گویند در ایران سرمایه‌گذاری امنیت ندارد. لذا ما باید یک ساله یا حداکثر دو ساله، بار خود را ببندیم! مثلاً اگر A ریال وام گرفته‌اند تا سرمایه‌گذاری کنند یا باید جریمه و دیرکرد و نرخ بهره، سود و هزینه‌های بانکی را بابت اصل وام پس بدهند و یا اگر سود‌ آوری می‌خواهند، در پایان سال اول یا دوم، تمام و کمال دریافت کنند و لذا نرخ ریسک هم به بهره اضافه می‌شود. این یک طرف قضیه است و طرف دیگر آن است که برخی‌، ساعتی یا روزانه حساب می‌کنند. لذا تنها راه باقی مانده برای جبران این نرخ‌ها، قاچاق فروشی، دزدی یا اختلاس می‌شود که تمام عمر یا قسمتی از زندگی شخص را در یک طرف ترازو قرار می‌دهد. نقشه‌های فراوان دزدی، غارت، اختلاس، رشوه و امثال آن برای این است که ذهن شخص با ارقام نجومی درگیر است؛ توهمات ناشی از خسارت‌های متعدد، بهره، ریسک، تورم، سود و ... شخص را دچار اختلال در عمل کرده و او را به سوی سود آوری‌های غیر قانونی سوق می‌دهد. اقتصاد سالم و اقتصاد بیمار را باید از همین راه شناخت. اقتصاد سالم، مردمی سالم بار می‌آورد و اقتصاد بیمار، مردمی بیمار. وقتی مردم به کار و کسب علاقه پیدا کردند و زندگی و درآمد خود را از راه حلال و شرافتمندانه تأمین کردند، این اقتصاد سالم است، والّا اگر در راه قاچاق، دزدی، سرقت، ارتشاء و اختلاس افتادند، این اقتصاد بیمار است. ممکن است نمودهای ظاهری یا تبلیغی، این امر را برعکس نشان دهد، ولی آمارها چنین حقیقتی را نمی‌توانند کتمان کنند. وقتی بالاترین سود و معاملات در تجارت جهانی از فروش اسلحه یا مواد مخدر یا اعضای بدن است، چگونه می‌توان ادعا کرد که اقتصاد، سالم است؟ وقتی بالاترین رقم کارکرد بانک‌ها از پولشویی است، چگونه می‌توان گفت بانک‌ها سالم هستند؟ شاخص‌ترین عامل بانکداری غرب، بانک‌های سوییس هستند و ثروتمندترین و با ثبات‌ترین زندگی‌ها در این کشور کوچک است. ولی این کشور تنها کشوری است که اسرار حساب‌های بانکی را نگاه‌ می‌دارد و این یعنی اینکه پولشویی به طور کامل انجام می‌شود. در هر کشوری هر ثروتمندی که نمی‌خواهد مالیات بدهد یا پول او مشخص شود، یا این که راه برای فرارش آماده شود، پول‌های خود را در حساب‌های بانکی سوییس واریز می‌کند. این یعنی یک جزیره امن برای دزدان. البته ممکن است غرب به آن افتخار کند.،همان طور که به همه کارهای خود افتخار می‌کند. ولی ماهیت امر چیزی را تغییر نمی‌دهد. دزدان دریایی سومالی هم به دزدی دریایی خود افتخار می‌کنند . آمریکا هم به کشتار مردم در ناکازاکی یا هیروشیما یا افغانستان و عراق افتخار می‌کند. اصلاً مگر می‌شود کار خلاف را بدون افتخار انجام داد؟ کسی که دزدی می‌کند، می‌گوید که می‌خواهم شکم زن و بچه‌ام را سیر کنم! کسی که آدم می‌کشد، می‌گوید که از خودم دفاع کردم و اگر این توجیهات نبود که کار خلافی صورت نمی‌گرفت. اما وقتی آب‌ها از آسیاب بیافتد و آن شرایط جو زدگی از بین برود و گرد و غبارها بنشیند، معلوم می‌شود که چه کسی دزد بوده و چه کسی کار کرده است. کشتار مردم فرانسه یا روسیه توسط هیتلر تا قبل از سقوط او یک امر قهرمانانه بود. اما بعد از سقوط هیتلر، درست برعکس شد. هنوز هم بعد از 60 سال کسی جرأت پیوستن به حزب نازی یا آوردن نام هیتلر را ندارد. این است که اگر دزدان حاکم شوند اتهامات به افتخارات تبدیل می شود واگر انسان‌های صالح حاکم شوند افتخارات به اتهامات تغییر وضعیت می‌دهد وکسی که تادیروز به کف زنی وتکزدن ودزدی افتخار می‌کرده باید امروز سوراخی را برای مخفی شدن پیداکند. سید احمد حسینی ماهینی

کارچاق‌کنی؛

اشتغال کاذب یا تیر خلاص اقتصاد؟

یکی از مشاغل پر سود و منفعت، شغلی به نام کار‌قاچاق‌کنی است. گذر همه ما به این عناصر افتاده است. اینان از قدرت روانشناسی بسیار بالا و ضریب هوشی خوبی برخوردارند. از قیافه شما می‌خوانند که مشکلی دارید و مانند رمال‌ها چند کلمه مبهم به کار می‌برند. ناگهان سر درد دل شما باز می‌شود و مشکل خود را می‌گویید. آن‌ها به همان سرعت که حرف شما را می‌شنوند، راه‌حل آن را تمام و کمال عرضه می‌دارند و خود را تنها کسی می‌دانند که قادر است این کار را انجام دهد و در یک ثانیه، پسرخاله رییس‌جمهور یا پسردایی رییس قوه‌قضاییه می‌شوند. برخی هم عکس‌هایی مشترک با آقایان را همیشه همراه دارند و شما متوجه می‌شوید با کسی روبه‌رو هستید که همه دنیا مطیع او هستند! فرض کنید شما یک سرباز دارید؛ قول معافیت، قول انتقال به تهران از جمله راه‌های پیشنهادی آنان است. به هر حال، هر کسی یک مشکلی دارد: یکی مدرک می‌خواهد، ولی به دست نمی‌آورد، یکی شغل نیاز دارد و یکی هم ممکن است، شغل داشته باشد ولی خواستار درآمدهای کلان و وام‌های بزرگ میلیاردی باشد. همه‌ی این‌ها ‌مسائلی است که مورد توجه کارچاق‌کن‌ها است و البته هرکدام از آن‌ها تخصصی‌تر باشند، بهتر عمل می‌کنند ولی اگر عمومی باشند، می‌توانند در همه جا حضور داشته باشند. ابزار مورد نیاز یک کارچاق‌کن، بسیار کم و ارزان است: یک زبان چرخنده! و یک فیلم و کاغذ و البته اگر چند عکس یا کارت در جیب خود داشته باشند، بهتر است. کارچاق‌کن حتی احتیاجی به دفتر یا اتاق و تلفن ندارد. می‌تواند همه دفاتر و یا اتاق‌ها و تلفن‌ها را به نام خودش معرفی کند. از شما دعوت می‌کند برای جلسه گذاشتن به یک دفتر شیک در بالای شهر بروید. کافی است یک ساعت یا چند دقیقه زودتر برسید؛ آن‌گاه می‌فهمید کسی آن‌ها را نمی‌شناسد! ولی اگر دیرتر برسید، او به عنوان دوست یا مهمان می‌آید و با صاحب ملک آنجا صحبت می‌کند و می‌گوید که من با دوستم اینجا قرار ملاقات دارم! و از او اجازه میگیرد تا پشت میز بنشیند و با شما قرارداد امضاء کند. به قول یکی از معلمان ما، اگر می‌خواهید در همه شهرها، خانه داشته باشد، مغازه داشته باشید، یک راهش این است که آن‌ها را بخرید، ولی این بسیار دست‌نیافتنی و مشکل است. اما راه آسان‌تر این است که در هر شهر یا خیابان یا محله، یک دوست داشته باشید! اخلاق خوش شما باعث می‌شود که دوست شما، خانه و مغازه را در اختیار شما بگذارد و شما همه جا، هم صاحب‌ خانه می‌شوید، هم صاحب مغازه. کار‌قاچاق‌کن هم از این نکته استفاده می‌کند. لذا می‌بینیم به راحتی نزد رییس دیوان عالی کشور، دفتر ریاست‌‌جمهوری و بسیاری از مکان‌ها که برای برخی‌ رؤیاست، می‌رود. زیرا او به رمز و راز دوستی پی برده و کافی است با رییس دفتر یا آبدارچی یک اداره، دوست شود. به راحتی می‌تواند رفت‌ و ‌آمد کند. برخی کار‌چاق‌کن‌ها فراتر از دوستی، به شراکت هم روی می‌آورند. مثلاً با یک آبدارچی یا رییس دفتر به توافق می‌رسند که هرکس را آوردند و مدتی در آنجا پذیرایی شد، مبلغی پول یا هدیه‌ای به آبدارچی بدهند.

البه غیر از هبه یا هدیه، عده‌ای بالاتر هم می‌روند! آن‌ها پیشنهاد رشوه یا حق‌العمل هم می‌دهند. اختلاس و ارتشاء در اول کار بسیار ساده و شیرین است؛ وقتی شما مسؤول یک اداره هستید، پول زیادی در اختیار شماست. اما شما تصور می‌کنید که این پول برای خود شماست و آن را خرج می‌کنید، زیرا حداکثر این است که اگر از خود شما خواستند، عین پول را جایش می‌گذارید و یا اگر نداشتید، از حقوق شما کسر می‌شود. اما بعداً شما می‌بینید حقوق شما کفایت نمی‌دهد. از این‌ زمان، توجیه شروع می‌شود: هزینه‌های خود را به عنوان هزینه‌های اداری جا می‌زنید، ایاب و ذهاب، نهار خوردن در زمان مأموریت، دعوت از مهمان‌ها، پذیرایی از آن‌ها و هزینه سفر، کم‌کم در ارقام هزینه دولتی یا شرکتی وارد می‌شود. کار به جایی می‌رسد که از شرکت بهینه‌سازی مصرف یا دانشگاه آزاد اسلامی، مبالغ هنگفتی به خارج از آن منتقل می‌شود و یا شبیه این کارها که در همه جا انجام می‌شود.

 

کارچاق‌کن‌ها دارای انواع مختلفی هستند!

کارچاق‌کن‌ها به وسعت بشری قابل تقسیم هستند و حداقل آن به شرح زیر است:

1.  کارچاق‌کن‌های قانونی و غیر قانونی

2.  کارچاق‌کن‌های عمومی و خصوصی

3.  کارچاق‌کن‌های اطو کشیده و ساده

4.  کارچاق‌کن‌های میلیاردی و ارزان‌قیمت

به طور مثال برخی از کارچاق‌کن‌ها فقط دنبال ارقام نجومی هستند. آن‌ها می‌گویند که ما می‌توانیم وام میلیاردی جور ‌کنیم و 10% یا 5% آن را کار‌مزد می‌گیریم!

طرف کارخانه دارد، ولی نقدینگی ندارد. اینان با آشنایی مختصر با روش‌های بانکداری، براساس سند او میلیاردها ریال وام می‌گیرند و کارخانه‌دار هم خوشحال که توانسته نقدینگی به دست آورد. اما این عمل چند نکته دارد: اول این‌که معمولاً این وام‌ها جور نمی‌شود ولی حق‌العمل‌ها پرداخت می‌شود! یعنی شخصی که کارچاق‌کن است، با چرب‌زبانی در ابتدای کار مبلغ کلانی می‌گیرد و خرج می‌کند و رسید هم نمی‌دهد. وقتی وام جور نشد، باز تقاضای مبلغ بیش‌تری می‌کند. وام‌گیرنده از آن امتناع می‌کند و کار در همانجا می‌ماند! و چون رسید هم نیست، این پول حیف و میل می‌شود.

در بسیاری از مواقع هم اسناد، گروکشی می‌شود و اگر چنانچه کار به جاهای باریک بکشد، ناگهان شخص کارچاق‌کن نیست و نابود می‌شود و هرچه به دنبالش می‌روند، پیدایش نمی‌کنند. به هر حال وام، در یکی از پروسه‌ها متوقف می‌شود.

عده‌ای هم کارچاق‌کن قانونی هستند. یعنی می‌گویند که زندانی‌ها را آزاد می‌کنند و یا املاک را مسترد می‌کنند. این امر به خصوص بعد از انقلاب اسلامی بسیار شایع شد. بسیاری از افراد، در دوران انقلاب اسلامی ترسیدند و فرار کردند و اموال خود را رها نمودند، عده‌ای هم اعدام شدند و اموالشان مصادره شد یا محکوم شدند. لذا تعدادی از اعضای دادستانی یا دادگاه‌ها به فکر افتادند از این موضوع استفاده کنند و اغلب هم به نتیجه می‌رسیدند. یعنی اموالی که به موجب قانون مصادره می‌شد، توسط کارچاق‌کن‌ها به صاحبانش برگردانده می‌شد و یا خیلی از کسانی که به دلیل مواد‌مخدر دستگیر می‌شدند، شبانه با پول و وعده و وعید این کارچاق‌کن‌ها آزاد می‌شدند. حتی کار به جایی می‌رسید که عده‌ای را مخصوصاً زندانی و تهدید به مصادره اموال می‌کردند تا بتوانند مانع این کار شوند و پولی از ثروتمندان بگیرند!

بسیاری از بازنشستگان و اخراجی دادگاه‌ها یا ادارات دولتی، تجربیات خود را به میدان آوردند تا تخلفات قانونی را بپوشانند و خود را صاحب ملک و املاک می‌کردند. در همین جریانات اخیر، شاهد خواهیم بود که همه چیز معکوس شود! یعنی به مرور به جایی برسد که به جای محاکمه اغتشاشگران، کم‌کم شاهد محاکمه کسانی خواهیم شد که نظم و امنیت را برقرار کردند و معروف است که می‌گویند: انقلاب، فرزند‌خور است؛ یعنی بعد از مدتی، انقلاب، خود شروع به محاکمه و از بین بردن کسانی می‌کند که انقلاب را ایجاد کردند. حال چه بهانه‌ای برای این کار است، این بهانه‌ها مختلف خواهد بود.

کارچاق‌کن‌های اطو کشیده و ساده هم یکی از طبقات دیگر اینها هستند. عده‌ای در هوا یا سرپایی به کار شریف کارچاق‌کنی می‌پردازند تا در صورت نیاز، فوری گم و گور شوند. ولی عده‌ای دارای دستک و دنبک هستند. بهترین دفاتر در بهترین مکان‌ها را خریداری و بالاترین امکانات اداری را در اختیار می‌گیرند و متخصص‌ترین مشاوران را استخدام می‌کنند و دارای عوامل بسیاری در همه جا هستند. اینها را اطو کشیده می‌‌گویند. زیرا به قول یکی از دیالوگ‌های سریالی، آدم باید کار کثیف را هم تمیز انجام دهد! وقتی کسی وارد اتاقی بزرگ با مشاوران زیاد و تحصیلکرده می‌شود، حاضر است مبالغ بیش‌تری بپردازد و بالاخره عده‌ای از کارچاق‌کن‌ها خصوصی هستند. یعنی برای همه، کار نمی‌کنند! فقط به پروژه‌های اختصاصی می‌پردازند و در بقیه موارد مثل مردم معمولی هستند. یعنی برعکس، همه جا اعلام می‌کنند و در همه زمینه‌ها وارد می‌شوند و نسخه می‌پیچند.

 

راه‌حل و روش مبارزه با کارچاق‌کنی

می‌توان با ایجاد اشتغال مولد، شفاف‌سازی، تسویه اطرافیان متقلب و مجازات عمومی آنان با این روش اشتغال کاذب مبارزه کرد. ولی مهم‌تر از همه ایجاد تقوی در مردم است. مردم باید به این نتیجه برسند که روزی خود، دیگران را به زحمت بیاندازند.

البته طبع بشر مانند طبع گربه است. اگر یک تکه گوشت تمیز به گربه بدهند، آن را به خاک می‌مالد و بعد می‌خورد. انسان هم پول حلال از گلویش پایین نمی‌رود. باید به طریقی آن را کثیف و خاک‌آلود کند تا به او بچسبد!

خودش می‌داند که در انتهای کار، هیچ چیزی نیست؛ ولی خود را فریب می‌دهد. می‌گویند، روزی حضرت علی (ع) اسب خود را به یک تیماردار سپرد، تا کاری را انجام بدهد و برگردد (به قول امروزی‌ها به پارکبان داد تا پارک کند). وقتی برگشت، دید که لگام اسبش نیست و از پارکبان هم خبری نیست. ناچار اسب را برد تا برایش لگام بخرد. چند قدم آن طرف‌تر، لگام اسب خود را در دست یک فروشنده دید (مال خر) و از او به یک درهم خرید و بعد فرمود: سبحان‌ا...، حق این یک دینار را قصد داشتم مستقیماً به وی بدهم، ولی او این راه ناصواب را انتخاب کرد. هر کارچاق‌کنی هم می‌داند در آخر همه‌ی این ارقام نجومی، تنها می‌تواند یک لقمه نان با یک شکم سیر غذا بخورد و بقیه را یا باید برای وراث باقی بگذارد یا خرج بیماری‌ها، مواد مخدر و امثال آن نماید. به هر حال هیچ کس از پول حرام به جایی نمی‌رسد. شفاف‌سازی، بسیاری از کارچاق‌کنی‌ها را از بین می‌برد. مثلاً تمام روزنامه‌ها پر است از بنگاه‌ها یا خط تلفن‌هایی که وام، خرید و فروش می‌کنند؛ در حالی که رییس کل بانک مرکزی می‌گوید که این امر، ممنوع است. اما آن‌ها می‌گویند وام، جنبه مالکیت دارد و می‌توانیم آن را خرید و فروش نماییم! عده‌ای پول دارند و در بانک مسکن ودیعه می‌گذارند. وام برای آن‌ها تهیه می‌شود، اما خودشان لازم ندارند و بابت این مدت انتظار، مبلغی دریافت می‌کنند و آن را به دیگری واگذار می‌کنند! یا مثلاً رییس کل بانک مرکزی می‌گوید که ما به ایران‌خودرو وام نمی‌دهیم؛ زیرا این کارخانه‌دار به جای مصرف وام در تولید، آن را سهام می‌خرد یا بانک پارسیان را ایجاد می‌کند! اگر ایران‌خودرو، سهام خود را بفروشد یا بانک پارسیان را واگذار کند، به همان اندازه‌ی هزار میلیارد تومان وام درخواستی، پول خواهد داشت! و این نشان می‌دهد که وام‌گیرندگان هم به جای تولید به کار سرمایه‌گذاری و کارچاق‌کنی می پردازند! دکتر بهمنی می‌گوید: وقتی در اروپا، بهره و سپرده، 4% یا در ژاپن، 5/2% است، یعنی سود مورد انتظار سرمایه‌گذار، ریسک سرمایه‌گذاری و تورم در آن دیده شده است. در حالی که سود مورد انتظار در ایران، بالای 50% است؛ یعنی همه کسانی که وام می‌گیرند یا سرمایه‌گذاری می‌کنند، انتظار دارند یک ساله یا دو ساله، تمام سرمایه خود را دو برابر کنند و وام را پس بدهند و معادل آن، برای خود سود ایجاد کنند. این است که تورم به وجود می‌آید. بنابراین اگر سود مورد انتظار یک درصد باشد، همه چیز ارزان می‌شود.                                                                                     سید احمد حسینی ماهینی

اقتصاد ورزش رو به شکوفایی می‌رود؟

کنفرانس خبری مدیران عامل باشگاه‌های پیروزی و استقلال برای تأسیس شرکتی خصوصی در حمایت از هواداران، امیدهایی در دل مدیران زنده کرد تا شاید بتوانند از کمبود بودجه و کسری‌های پرداختی خود نجات پیدا کنند. مدیرعامل شرکت تازه تأسیس که در میان دو مدیرعامل نشسته بود و از ایدههای خود برای پرورش فوتبال و تزریق بودجه به آن سخن می‌گفت، از تأسیس شرکت و اخذ مجوزهایی صحبت کرد که میتوانست بستر بسیار خوبی برای درآمد‌زایی باشد و از طریق ساماندهی هواداران و فروش بلیط‌هایی برای پیش‌بینی بازی‌ها و اعلام نتایج و اعطای جوایز، سخن می‌راند.

آقای انصاری‌فرد، مدیرعامل باشگاه پیروزی نیز در تأیید فرمایشات آقای آلفرد عابدی گفت: فیفا چهار نوع درآمد را برای فوتبال پیش‌بینی کرده که از جمله آن‌ها فروش بلیط، جذب اسپانسر، پخش تلویزیونی و قبول آگهی‌هاست. در حالی که در ایران، هیچکدام از این‌ها مثمرثمر واقع نشده و فوتبال ایران به کمکهای دولت بعلت  کسری بودجه نیاز دارد. وی اشاره کرد که در عربستان فقط یک تبلیغ بر روی سینه فوتبالیست‌ها، 20 میلیارد دلار درآمد دارد در حالی که در ایران، وقتی برای اولین بار این کار را انجام دادیم، صداوسیما از پخش آن بازی خودداری کرد و صاحب شرکت هم از ما جریمه خواست. در فروش بلیط هم معمولاً دو باشگاه در سال، هر دیدار مهمی داشته باشند، مردم بلیط را به هر قیمتی شده، تهیه می‌کنند. حتی در امارات که مسابقه داشتیم، یک ایرانی، تمام بلیط‌ها را یکجا خرید و رایگان به هواداران پیروزی داد تا به تماشای فوتبال بیایند. اینها نشان میدهد که فوتبال میتواند درآمد خود را داشته باشد و به دولت متکی نباشد. به طور مثال، سازماندهی هواداران، یکی از راه‌های درآمدی است. در عربستان، کل جمعیت، 7 میلیون نفر است و لذا هواداران آن ممکن است به یک میلیون نفر هم نرسد. در حالی که در ایران، برابر تمام جمعیت عربستان، هوادار داریم و اگر هواداران دو تیم با هم در نظر گرفته شوند، شاید تا 15 میلیون هم هوادار باشد. با این وسعت هواداری، هواداران و بازیکنان کشورها ی دیگر تصور می‌کنند ما باشگاه بسیار ثروتمندی هستیم؛ حتی به کشورهای دیگر که می‌رویم با توجه به مطرح بودن دو تیم پرسپولیس و استقلال در سطح آسیا، تقریباً همه ما را ثروتمند می‌دانند؛ در حالی که بودجه ما حدود 10% کل نیاز ماست و ما همیشه برای پرداخت دستمزد بازیکنان، مشکل داریم. وی سپس با شاهد گرفتن آقای واعظ آشتیانی گفت که گرچه ما در میدان بازی، رقیب یکدیگر هستیم، ولی تصمیم داریم با تأسیس این شرکت در کارهای اقتصادی و مالی با یکدیگر هماهنگ باشیم تا بتوانیم بیشتر به خود متکی بوده و به فوتبال حرفه‌ای بیاندیشیم. واعظ آشتیانی هم ضمن دفاع از فوتبال حرفه‌ای گفت که مردم باید بدانند هواداری از فوتبال، باید ساماندهی شود و بدون کمک هواداران، فوتبال حرفه‌ای وجود ندارد.

به هر حال باید دانست علی‌رغم امیدواری‌های هوادران این باشگاه‌ها، هنوز راه بسیاری برای درآمد‌زایی فوتبال باقی است. مردم ما فوتبال را دوست دارند ولی اغلب، فرهنگ فوتبال با چالش روبه‌روست. عدهای از خانوادهها به دلیل اینکه فوتبال، مانع درس خواندن فرزندان می‌شود، از این بازی ناراحت هستند؛ عدهای دیگر، آن را یک ابزار غربی می‌دانند که برای ایران نباید مهم باشد و عده‌ای هم اشکالات فرهنگی بر آن وارد می‌کنند و میگویند که اساس بازی فوتبال برای شرط‌بندی است و شرط‌بندی در اسلام، حرام است. لذا برد و باخت در فوتبال از اهمیت مالی برخوردار نمی‌شود. در غرب، شرط‌بندی شاید یکی از بزرگ‌ترین جاذبهها و منابع درآمدی فوتبال باشد و شاید شرکت مزبور نیز بر اساس همین عقیده شکل گرفته است،  ولی امکان ندارد که فراگیر و عمومی شود. زیرا از یک‌سو برد و باخت در اسلام حرام است و شرط‌بندی براساس آن جایز نیست و اگر در سطح وسیعی مطرح شود، ممکن است حساسیت مراجع مذهبی را برانگیزد.

نقش NGOها در ورزش

در ایران مراکز بسیاری برای حمایت از ورزش تشکیل شده است که ذیلاً به سه مرکز مهم آن اشاره می‌شود:

1.      خانه ورزشکارن ایران.

2.      ائتلاف بزرگ ورزش.

3.      سازمان قهرمانان ملی ورزش.

خانه ورزشکاران ایران در سال 1350 تأسیس شده است. مؤسس آن آقای قلیچ ‌خانی است که وی نسبتی با فوتبالیست معروف داشته و اکنون مدرس بوکس می‌باشد. آقای قلیچ ‌خانی در سال 1350 با تأسیس محلی برای اسکان ورزشکاران، کار خود را شروع کرد و تاکنون نزدیک به یک میلیون نفر را به تناوب به صورت‌های انفرادی یا دسته‌جمعی اسکان داده است. در واقع ورزشکاران شهرستانی که برای مسابقات به تهران می‌آیند، باید در هتلهای گران‌قیمت با هزینه‌های بالا ساکن شوند. اما برخی از آن‌ها قادر به پرداخت این هزینه‌ها نیستند. لذا ایشان با دریافت حداقل مبلغ و یا برخی مواقع، کمک مالی به این قهرمانان در اسکان  و تغذیه‌ آن‌ها کمک می‌کند.

اخیراً با ورود هوشنگ رحمتی به عنوان رییس هیأت مدیره، فعالیت‌های جدیدی برای حمایت مالی ورزشکاران آغاز شد که تاکنون حداقل حدود 6 پروژه بزرگ مسکونی در اقصینقاط ایران است که تحت عنوان تعاونی مسکن ورزشکاران با کمک ورزشکاران معروفی چون هادی ساعی آغاز شده که می‌تواند تا 3000 نفر را صاحب مسکن نماید و ورزشکاران نیز با ثبت‌نام در این پروژه‌ها حمایت خود را از این حرکت مهم اعلام داشته‌اند؛ به نحوی که برای هر باشگاه، سهمیه‌ای منظور و به آنان اعلام شده است. این پروژه‌ها در شمال، نزدیک چمخانه به عنوان شهرک مسکونی هادی ساعی و در مشهد، تهران، شهرک پرندک و دماوند هم آغاز به کار کرده است.

علاوه بر خانه ورزشکارن ایران که پروژههای مسکونی را دنبال میکند و سعی دارد با خانهدار کردن ورزشکاران از بار مالی باشگاهها بکاهد، ائتلاف بزرگ ورزش ایران نیز مسائل رفاهی ورزشکاران از جمله بیمه و بازنشستگی و از کارافتادگی را در دستور کار قرار داده است. این ائتلاف بزرگ ورزش با دبیر کلی سردار امامیان در سال‌های 82 و 83 آغاز شد. ایشان در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و واحد تربیت ‌بدنی آن مسؤولیتهایی داشته‌اند و با استفاده از تجربیات خود به تحلیل راهبردها و کارکردهای ورزشی همت گماشتند. از جمله کارهای سردار امامیان، دعوت از پیشکسوتان ورزش بوده که با اعطای جوایزی به آنان سعی کرده‌اند تا آنان در سنگر ورزش باقی بمانند. حضور پیشکسوتان از دو جنبه اهمیت دارد؛ یکی آنکه جوانان از تجربیات آنان استفاده می‌کنند و تجربیات، از بین نمی‌رود و یک پیوستگی بین نسل‌های مختلف ورزش به وجود می‌آید، از سوی دیگر باعث شادمانی و بالا رفتن روحیه پیشکسوتان می‌شود. زیرا ورزش به لحاظ ماهیت‌ ذاتی خود، انسان‌ها را تا سن به خصوصی لازم دارد. مثلاً یک فوتبالیست تا سن 30 یا 35 سالگی مورد احتیاج است. بعد از آن است که بسیاری از ورزشکاران، منزوی می‌شوند و فقط ممکن است تعداد انگشت‌شماری از آنان در ردیف مربیگری به کار خود ادامه دهند. لذا برای پیگیری بهتر این موضوع، آقای سعید حق‌وردی، فوتبالیست قدیمی نیز اقدام به تشکیل سازمان ملی قهرمانان ورزش ایران نموده و با کسب مجوز از وزارت کشور در حدود سه هزار تن از قهرمانان را سازماندهی و از پیشکسوتان، قدردانی نموده است و اخیراً نیز با اجرای مسابقات دو جانبه در ساری و قائم‌شهر بین تیم نساجی مازندران و مازنی‌های لیگ برتر، توانست کمکی مالی برای کمیته امداد استان مازندران باشد و درآمد حاصل از این بازی را به نفع کودکان بی‌سرپرست اهدا نماید. اکنون نیز به دنبال ثبت اولین‌ها در کتاب  گینس است؛ به طوری که یکی از ورزشکاران به نام حبدرویش با هزینه این سازمان قرار است به انگلستان برود و رکورد خود را ثبت نماید.

راههای جدید پول‌سازی

ورزش در ایران باید باز تعریف شود تا بتواند به پول‌سازی برسد. زیرا اگر باز تعریف نشود، تضاد موجود در آن باعث هدر رفتن انرژی‌ها می‌شود؛ چنانکه تاکنون در عرض این سی سال اتفاق افتاده است. وقتی بنده مسؤولیتی داشتم، گزارش دادند که باشگاه استقلال هنوز با اینکه مدتی از انقلاب اسلامی گذشته با افراد سابق سر و سرّی دارد و عکس شاه و طرفداران او را در اتاق‌ها نصب کرده، لذا طی حکمی این افراد دستگیر و محل باشگاه هم مصادره شد و این رفتار دوگانه ادامه داشت. یعنی باشگاه پیروزی و استقلال با توجه به اینکه نام خود را عوض کردند ولی نتوانستند اعتماد مردم را به خود جلب کنند. لذا بخش اعظمی از هواداران به دلایل اجتماعی، رابطه خود را با باشگاه، تضعیف کردند و حداقلی که ماندند، بسیار خشن و ناصواب از این دو باشگاه حمایت کردند. به طوری که همیشه در بازی بین دو باشگاه در استادیوم آزادی حتماً باید خسارتهایی به مردم وارد می‌شد. مدیران باشگاهها قدرت کنترل تماشاگر را نداشتند و صداوسیما هم با عنوان کردن تماشاگرنما، نمی‌توانست تأثیر فرهنگی بر آنان داشته باشد. اکنون باید این معضل برای همیشه حل شود تا مشکل اقتصادی باشگاهها هم از بین برود. گرچه هنوز هم مقاومت‌هایی دیده می‌شود. مثلاً با اینکه نام باشگاه، پیروزی است خیلی از افراد سعی دارند از کلمه پرسپولیس استفاده کنند. استفاده از نام، باعث تشدید دوگانگی در بین هواداران می‌شود.

هواداران دولتی و هواداران سنتی با هم در یکجا جمع نمی‌شوند تا این مشکل را برطرف کنند. مدیران باشگاه‌ها از سوی سازمان تربیت بدنی انتخاب میشوند، ولی نمیتوانند در هیأت مدیره یا بین مربیان یا بازیکنان، اعمال مدیریت کنند. لذا درآمدها از بین می‌رود. مثلاً کمیته انضباطی حکم صادر می‌کند تمام بازی‌های بین دو باشگاه پرطرفدار، بدون تماشاگر باشد! و این یعنی از بین رفتن منابع اصلی درآمد دو باشگاه.

البته غیر قابل اجتناب است؛ زیرا مربیان یا مدیران واسطه سعی میکنند از تماشاگران به عنوان گروه فشار استفاده کنند و لذا منابع دولتی هم مقاومت می‌کنند و از دو طریق درآمد آنان مسدود می‌شود؛ هم بودجه دولتی کم می‌دهند و هم جلوی فروش بلیط یا آمدن تماشاگر را میگیرند.

تیم فوتسال با تیمهای جدید‌التأسیس در این زمینه بهتر عمل کرده است و لذا می‌بینم با اینکه جدید هستند ولی در سطح بین‌المللی، حرفی برای گفتن دارند. اکثر تیم‌هایی که جدید تأسیس شده است، معمولاً مشکل مالی هم ندارند، زیرا از ابتدا تأسیس آن‌ها براساس اصول بوده و درآمد و هزینه‌های آن تعریف شده است. مثلاً اگر درآمد، کاملاً دولتی بوده است، دولت نسبت به پرداخت آن اقدام نموده است. اما باشگاههای قدیمیتر به علت اینکه در زمان گذشته تأسیس شدند، نمیتوانند با روند جدید، خود را هماهنگ کنند. لذا از آنجا رانده و از اینجا مانده می‌شوند. رشد رشتههای مختلف کاراته، جودو، کونگ‌فو، ووشو و یا فوتبال نوجوانان والیبال وبسکنبال و امثال آن در این چند سال اخیر نشان میدهد که تهیه بودجه و ساماندهی ورزش اگر بر مبنای یک اصل مشخص باشد، به درستی پیش می‌رود و در سطح جهانی هم مدالآور و پرافتخار است. اما وجود تضاد درونی در یک تیم و یک بام و دو هوا بودن آنها مانع وحدت رویه شده و از درآمد‌زایی می‌کاهد.

مثلاً اندیشه درآمدزایی در باشگاهها، همانطور که اشاره شد بیش‌تر بر مبنای شرط‌بندی و برد و باخت است. لذا استقلال باشگاه‌ها و درآمد آن‌ها اغلب از فریب مردم به دست میآید. مردم را به زور تبلیغات در یک مسابقات واهی وارد کردن، شرط‌بندی و پیشگویی نمودن، بعد هم جیب آن‌ها را خالی کردن. در حالی که وحدت رویه کمک میکند که تماشاگران، یکدست شده و از تخریب اموال عمومی بپرهیزند، بازار سیاه از بین می‌رود و باعث می‌شود که همیشه مردم در استادیوم‌ها حضور داشته باشند. اصرار بر از بین بردن ارزش‌های فرهنگی ممکن است در مدت کوتاه، درآمدزا باشد ولی نهایتاً جامعه را به مقابله با خود می‌کشاند و این چیزی است که ورزش، آن را نمی‌پسندد. یک قهرمان دوست دارد که قهرمان ملی باشد، نه قهرمان یک گروه، با یک جناح خاص سیاسی یا اجتماعی؛ تفاوت این دیدگاه به نابودی درآمد می‌انجامد. مثلاً اگر علی کریمی، مچ‌بند مخصوصی ببندد، به ناچار از باشگاه اخراج می‌شود و هرچه هم توجیه کند، مردم قانع نمی‌شوند. زیرا معلوم می‌شود که وی خواسته تا قهرمان یک جناح باشد. کلیه قهرمانانی که به یکی از جناحها وابسته شدند، از دور خارج می‌شوند ولو اینکه جناح مزبور، زندگی شخصی آنان را تأمین کند.

سید احمد حسینی ماهینی