От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

اقتصاد رمضانی

اقتصاد رمضانی

«رمضان» فقط یک اعتقاد نیست، بلکه یک زندگی، یک دستور‌العمل و یک حیات طیبه است. اعتقادی است که به شدت به زندگی نزدیک و با آن عجین شده است. رمضان، دیدگاهی اقتصادی دارد که در آن، مصرف انسان‌ها تنظیم و تعدیل می‌شود. براساس تئوری‌های اقتصادی، اقتصاد علمی است که بین منابع محدود و نیازهای نامحدود انسان رابطه برقرار می‌کند. این رابطه گاه قهری، گاه ظالمانه و گاه انسان‌‌‌‌دوستانه است. اما به هر حال برقرار می‌شود. مثلاً سرمایه‌داری طرفدار تقسیم ظالمانه منابع بین انسان‌هاست. هرکس سرمایه بیش‌تری دارد، باید استفاده بیش‌تری ببرد و بقیه مردم که سرمایه ندارند، حتی حق زندگی ندارند. قانون جنگل است، قوی‌تر همیشه قوی می‌شود و ضعیف‌تر همیشه ضعیف. کسی نباید در این رابطه ترحم نشان دهد. رحم بر فقرا، باعث از بین رفتن سرمایه‌داران میشود و احساس امنیت را در سرمایه‌داران از بین می‌برد؛ زیرا مردم، دو طبقه بیش‌تر نیستند: یا سرمایهدار هستند یا سرمایه‌دار نیستند و کسانی که سرمایهدار نیستند، باید به شدت کار کنند تا زندگی روزمره خود را بگذرانند. اگر غیر از این باشد، آن‌ها کار نمی‌کنند، تنبل بار می‌آیند و تن‌پرور و گدا می‌شوند، چرخ تولید نمی‌چرخد و سرمایهدار سود نمی‌برد. لذا سرمایه خود را برداشته و به مکان دیگری می‌رود. سرمایه، بسیار سیال‌تر و فرّارتر از هوا و گاز است. فقط به جایی می‌رود که آمادگی داشته باشد، زمینه باشد و خلاء وجود داشته باشد، وگرنه فرار میکند و چون حمایت از سرمایهداری فقط در سرکوب کارگران و حقوق‌بگیران است، لذا هر روز فاصله بین دو طبقه افزایش می‌یابد. طبقه مرفه و بهره‌مند هر روز بهره‌مندتر می‌شود و طبقه کارگر و فرودست هر روز فرودست‌تر می‌شود و نمیتوان از فروپاشی آن در نهایت امر جلوگیری کرد.

تقسیم قهری ثروت، بر اساس ارث و میراث، افسانهها و تئوری‌های گنج‌یابانه استوار است. بسیاری از خانواده‌ها در طول سالیان سال در تمامی کوران‌های تاریخی، زندگی ثابت و مشخصی داشته‌اند. تقریباً میتوان گفت مانند عقاید زرتشتیان، انسان‌ها بر اساس طبقات مختلف بیشه‌وران، موبدان، سپاهیان و کشاورزان به دنیا می‌آیند و از دنیا می‌روند. کشاورز، همیشه کشاورز باقی‌ میماند و نجیب‌زاده، همیشه نجیب‌زاده باقی خواهد ماند.

خانواده سلطنتی انگلیس، هلند، نروژ، حتی کشورهای عربی چون مغرب، اردن و یا امپراطوری ژاپن، همگی به این امر تکیه دارند تا افسانه‌وار عدهای در زندگی مرفه‌ فرو رفته باشند. تعرض به این عده، دزدی و خیانت محسوب می‌شود و هیچ ‌کس حق اعتراض ندارد. این هاله‌ی مقدس که اطراف خانواده سلطنتی و امپراطوری را گرفته، کم‌کم در دولت‌های مردمی هم نفوذ خود را پیش می‌برد. در واقع بسیاری از جمهوری‌ها یا دموکراسی‌های اخیر نیز به دنبال هاله‌‌ای ناشناخته در اطراف خود هستند؛ به طوری که اکنون بیش از دویست سال است که رییس‌جمهور آمریکا به طور غیر مستقیم از سوی یک باند مشخص تعیین می‌شود و مردم در انتخاب رییس‌جمهور نقش ندارند. ولی تبلیغات، طوری است که وانمود می‌شود آن‌ها از سوی مردم انتخاب می‌شوند! در اروپا و اسراییل و همهی کشورهای مدعی دموکراسی فقط دو حزب مطرح وجود دارد که مانند بازی فوتبال، گه‌گاهی رییس‌جمهور را بین خود پاسکاری می‌کنند. تشکیلات احزاب دموکرات و جمهوری‌خواه یا کارگر و سوسیالیست یا محافظه‌کار، همه بر این مبنا است که عدهای به عنوان کادر اصلی یا هسته مرکزی هستند و بقیه مردم، هواداران محسوب می‌شوند. هواداران، هیچ گونه حقی در انتخاب اعضای کادر نداشته و معمولاً اعضای کادر همیشه ثابت هستند و دلیل آن هم این است که میگویند تجربه کاری دارند و باید از تجربیات آن‌ها استفاده شود. در واقع از 250 میلیون جمعیت آمریکا، 50% که عضو احزاب نیستند، از 50% باقی‌مانده هم حدود 90% آن هوادار هستند و تنها 10% یعنی 5% کل جمعیت در انتخاب رییس‌جمهور نقش دارند و برخلاف تبلیغات رییس‌جمهور آمریکا، رییس‌جمهور 5% مردم است نه 100% آن!

توزیع انسان دوستانه منابع

ایجاد عدالت یا توزیع انساندوستانه ثروت و منابع، روش دیگری از توزیع ثروت است که غالباً فراموش شده یا مورد غفلت قرار می‌گیرد.

عدالت در توزیع ثروت و منابع کمیاب طبیعت بین انسان‌ها به معنی آن است که افراد در هر مقام و پست و منصب که هستند، باید با هم برابر باشند. اگر نان است، همه بخورند و اگر نیست، هیچکس نخورد و تقسیم حالت بینابین هم به حد متوسط باید باشد. مثلاً اگر نان کم است، اینطور نباشد که عده‌ای چند تا چند تا بخورند و بقیه بدون نان بمانند؛ بلکه باید به نسبت تقسیم کرده و هرکدام تکهای بردارند. البته این امر در محاسبه بسیار ساده ولی در اجرا بسیار مشکل است. مثلاً در زمان پیامبر، هر غنیمت جنگی که بود به طور مساوی تقسیم می‌شد یا در محاصره اقتصادی شعب ابوطالب، یک خرما را چند نفر میخوردند. در بسیاری از جنگها هم پیامبر، سنگ به شکم می‌بست تا با جلوگیری از اتساع معده، احساس کم‌تری نسبت به گرسنگی داشته باشد. در واقع، پیامبر نمی‌گفت که من سیر بخوابم، بقیه گرسنه بودند، عیب ندارد؛ بلکه مخصوصاً خود را گرسنه نگه می‌داشت تا غذا به همه برسد و اگر هم غذا کم می‌رسید، همه مطمئن بودند که پیامبر هم خود گرسنه مانده‌ است. در زمان حکومت حضرت علی (ع) شرط حکومت ایشان برابری و عدالت بود. به طور نمونه تمام سکههای خزانه را بین مردم تقسیم کرد؛ هم یاران قدیمی پیامبر 2 درهم گرفتند، هم مسلمانان تازه به دوران رسیده و حتی یهودیها و غیر مسلمان‌های تازه مسلمان شده. همان طور که در تاریخ خوانده‌ایم این امر باعث شد تا جنگهای خونین جمل، صفین و نهروان بر حضرت علی (ع) تحمیل شود که حضرت علی (ع) در این مورد فرموده است که مردمی که از اجرای عدالت ناراحت هستند، از بی‌عدالتی‌ها بیش‌تر رنج خواهند برد و این است که افراد ضد عدالت دچار سردرگمی هستند؛ از یک سو عدالت را ستایش میکنند و از سوی دیگر از اجرای آن ناراحت هستند!

به طور مثال وقتی خبر دستگیری مفسدین در چین یا آمریکا یا انگلیس پخش می‌شود، این‌ها خوشحالند و می‌گویند در آمریکا و چین و اروپا با مفسدین اقتصادی مبارزه می‌شود. ولی به محض این که در ایران مفسدین را دستگیر می‌کنند ناگهان بحث، سیاسی می‌شود! و کسانی که از شهرام جزایری مبالغی را دریافت کردهاند، آدم‌های انقلابی و پاکباز معرفی می‌شوند.

این تناقض عجیب رفتاری از آنجا نشأت می‌گیرد که ما شاهد منافع فردی، خانوادگی، فامیلی یا حزبی در آن هستیم. یعنی اگر در تاریخ بخوانیم که چنگیزخان مغول هزاران نفر را کشت، یک لبخند می‌زنیم یا حداکثر یک فحش می‌دهیم! اما همین که یکی از این کشته‌ها قرار شد، خود ما باشیم، آن وقت معلوم است چه حادثه‌ای اتفاق می‌افتد.

وقتی می‌گویند در زندان گوانتاموا، شکنجه می‌شود ممکن است برایمان مهم نباشد یا شاید بعضیها حتی برعکس، بگویند که لازم است شکنجه شود؛ اما همین که یک باطوم به سر ما خورد، تمام معادلات عوض می‌شود! شکنجهگری محکوم و به شدت زشت محسوب می‌شود. عدالت هم همین طور است؛ اگر عدالت بین مردم باشد و اصطکاکی با منافع نداشته باشد، اشکال ندارد، ولی همین که با منافع حزبی، گروهی و شخصی اصطکاک پیدا کرد، عدالت، دشمن می‌شود! سهام عدالت، مسکن مهر، صندوق مهر امام رضا (ع) و امثال آن دچار چنین سرنوشتی هستند! همه منتظر دریافت سهام عدالت هستند، همه خواستار وام هستند و وقتی بر اساس عدالت به آن‌ها نمی‌رسد، دشمن این طرح می‌شوند. لذا دشمنیها و دوستیها با طرحها و لوایح در ایران و یا شاید در بسیاری از کشورها بر اساس منیّت و خودپسندی تفسیر شود، نه بر اساس علمی و آرمانی؛ به همین دلیل میتوان به سادگی آن را اثبات کرد. مثلاً روزنامه‌هایی که روزی یک طرح را خوب میدانستند، روز دیگر آن را بد دانستند، نوشتههایشان موجود است یا برخورد سلیقه‌ای هم همین طور است. مثلاً اگر طرح سهام عدالت یا کمک مالی 50 هزار تومانی در آمریکا باشد، خوب است ولی اگر در ایران باشد، عده‌ای آن را گداپروری می‌گویند!

رمضان، در پی تعدیل نیازها

ماه رمضان، فلسفهای در همین راستا دارد. این ماه میخواهد نیازها را تعدیل کند و آن را کاهش دهد تا برابر منافع شوند؛ یعنی اگر گندم یا برنج کم است، میگویند کمتر بخورید و یا آب کم است، کمتر بنوشید. زیرا بسیاری از مردم تصور میکنند که اگر کم بخورند، تا نخورند خواهند مرد! مانند بسیاری از ما که وقتی یک بیماری جزئی می‌گیریم، فکر می‌کنیم دنیا به آخر رسیده و ما در حال مردن هستیم!

وقتی تشنه می‌شویم، جمله‌ی معروف از تشنگی هلاک شدیم را میگوییم. از گرسنگی هم به همین صورت یاد میکنیم. اما ماه رمضان میخواهد با تمرین نخوردن و نیاشامیدن، بگوید که نخوردن و نیاشامیدن آنقدر هم ترسناک نیست.

اراده انسان، قوی هم می‌شود. یعنی انسان‌ها معمولاً کارهای خوب را دوست دارند ولی در اجرای آن همان طور که اشاره شد، ضعف دارند. ماه رمضان میگوید: شما میتوانید اراده خود را قوی کنید. کسی که از صبح علی‌الطلوع تا غروب آفتاب با این که گرسنه می‌شود، نمیخورد و یا تشنه می‌شود و نمی‌آشامد، در واقع اراده خود را قوی کرده است. این ارادهها در جمع، قوه مجریه یا اجرایی یک مملکت را می‌سازند. یعنی اگر مردم، تک تک خودساخته و قوی اراده و با عزم راسخ باشند، مجموعهی آن‌ها یک ملت و یک دولت با اراده خواهد بود. در مقابل گرسنگی و تشنگی تحریم اقتصادی خم به ابرو نمی‌آورند و آن را تحمل میکنند تا دشمن بداند که قدرت ارادهی اینها باعث پیروزی بر مشکلات می‌شود. البته در این خصوص هم همان طور که اشاره شد، ممکن است برخورد دوگانه شود: مثلاً اگر بشنویم که در ژاپن بعد از جنگ دوم جهانی، ژاپنیها زیاد کار کردند و کم خورند، می‌گوییم که کار خوبی کردند تا مملکت خود را بسازند، ولی همین که قرار شد ما این کار را بکنیم و کمی نان یا پنیر ما را کاهش دادند، فریادمان بر خواهد ‌آمد که همه چیز تورم است، همه چیز گرانی است و مردم در قحطی به سر می‌برند و گرسنگی، مردم را آزار می‌دهد! ریاضت کشیدن برای ژاپنی‌ها، هندی‌ها و چینیها خوب است، ولی برای ما خوب نیست!

در اقتصاد رمضانی، تمرین نقاط اقتصاد هم دیده شده است. مردمی با وضع خوب هم باید روزه بگیرند، مردم فقیر هم باید روزه بگیرند و این نشان‌ آن است که نقش انسان‌ها در جامعه و تحریک‌‌پذیری اراده آنها بسیار مهم است.

اگر در جنگ روانی دشمن در تحریم اقتصادی، یک گروه شرکت نکنند ممکن است دشمن موفق به اجرای مقاصد خود شود. لذا همه طبقات باید تمرین کنند و همه مردم در باب قانون مساوی هستند و این تمرینها مردم را به جایی راهنمایی می‌کند که خیر دنیا و آخرت آن‌ها در آن است. مردم، امروز دیگر فریب تبلیغات دشمن را هم نمیخورند و در مقابل آن به وحدت می‌رسند. ممکن است دشمن، کمبود منابع را که امری ذاتی است، به امری سیاسی تبلیغ کند، تورم را که یک امر علمی است، امری اعتباری تبلیغ کند و از اصطکاک منافع مردم با اجرای عدالت، بیش‌ترین بهره را برای ضربه زدن به نظام ببرد، ولی مردم آمادهاند، حرف‌های همه را می‌شنوند، همهی حرف‌ها را تکرار می‌کنند، همه چیز را میگویند و و خوشبختانه با این روش دشمن را به اشتباه می‌اندازند و درست زمانی که دشمن تصور میکند در تبلیغات خود پیروز شده است، ناگهان مردم حرکتی خودجوش می‌کنند که دشمن را مات و مبهوت می‌کند. در جنگ تحمیلی دیدیم که دشمن تبلیغ کرد که سه روز به تهران خواهد آمد، اما در همان قدم اول زمین‌گیر شد. بارها این تبلیغات را کردند که نظام جمهوری اسلامی سقوط خواهد کرد، ولی خودشان ساقط شدند. این آموزش ملتی است که رمضان دارد: رمضان یعنی تعدیل نیازها برای هم سطح شدن با امکانات موجود.

                                                                                                 سید احمد حسینی ماهینی

اجرای صحیح مناقصه بهترین راه اصلاح الگوی صحیح مصرف

خوشبختانه به دلیل اعلام سال 1388 به عنوان سال اصلاح الگوی مصرف، همه ارگان‌ها و نهادها در جستجوی الگوی مناسب، دست به تلاش گسترده‌ای زده‌اند. تدریس واحدهای درسی در واحدهای آموزشی، انتشار مقالات و کتب در مراکز علمی و آموزشی و بالاخره برگزاری سمینار ملی اصلاح الگوی مصرف از جمله این تلاشها است. اما شاید تمام این‌ها جنبه تئوری داشته باشد. اما بهترین راه حل برای اجرای صحیح الگوی مصرف، اجرای درست قانون مناقصات در کشور است. بر اثر این قانون در مراحل مختلف، استانداردهای مصرف را درخواست می‌کند و با نظارت بر اجرای آن، کوشش در اجرای آن را به دنبال دارد.

در واقع پیشنهاد مناقصه‌گزار یک دوره‌ی اصلاح الگوی صحیح مصرف است. گرچه در ظاهر این امر بازی با ارقام است. یعنی مناقصه‌گزار ارقام را بالا و پایین می‌کند تا او را در مناقصه برنده کند. اما واقعیت این نیست؛ مناقصه‌گزار توان خود را برای کاهش دادن هزینه‌ها در کفه ترازو می‌گذارد. وقتی او ترکیبی از ارقام را جمع می‌بندد و در پاکت می‌گذارد و آن را مهر و موم می‌کند، همه توان و قدرت خود را به کار می‌گیرد تا این ارقام را پیاده کند و ابتکار خود را در واقع به رخ دیگران می‌کشد و ثابت می‌کند در کاهش هزینه‌ها و مصرف سعی خود را خواهد کرد. زیرا این کاهش‌ها در هزینه، یک تئوری یا فرضیه نیست بلکه یک روش است که امکان اجرایی آن وجود دارد و بلافاصله پس از تأیید باید به اجرا برسد. هیچ‌گاه مناقصه‌گر جایزه‌ای به کسی که ارقامی را داده ولی قادر به اجرای آن نیست نمی‌دهد. یعنی مناقصه‌گر نوشته‌ها و اعداد و ارقام هزینه‌های مصارف مناقصه‌گزار را به عنوان یک سند تلقی می‌کند که تخطی از آن جرم است و باید دقیقاً به همان شکل اجرا شود و اصولاً مناقصه به همین دلیل برگزار می‌شود والّا هر لحظه مواد و لوازم و ارقام و هزینه‌ها تغییر کند دیگر نیازی به مناقصه نیست. می‌توان همه چیز را به قضا و قدر واگذار کرد و فقط دست به دعا برداشت.

اما این اعداد از سوی دیگر نیز اهمیت فوق‌العاده دارد. این اعداد و ارقام بین تمامی نخبگان این رشته مطرح می‌شود زیرا همه کسانی که در این طرح شرکت می‌کنند خود را نخبه این رشته می‌دانند. مثلاً وقتی لوله‌کشی گاز، آب یا شبکه فاضلاب و برق و غیره به مناقصه گذاشته می‌شود هیچ‌گاه کسی که نمی‌داند لوله‌گذاری چیست، در آن شرکت نمی‌کند. حتی کسی که آن را می‌داند ولی تا به حال در کار اجرای آن نبوده نیز شرکت نمی‌کند. حتی کسانی که در کار اجرایی شرکت کرده و تجربیاتی هم دارند خود را در آن حد نمی‌بینند که شرکت کنند و فقط کسانی پا در این عرصه می‌گذارند که به تمام جنبه‌های آن اعم از فنی، عمرانی، مالی و حتی سیاسی و اجتماعی وارد باشند زیرا مثلاً اگر در لوله‌کشی گاز، ناگهان خانه‌ای فرو بریزد یا جاده‌ای بدون مجوز تخریب شود یا سیم برقی به یک لودر گیر کند، عواقب وخیمی از نظر اجتماعی و سیاسی به دنبال خواهد داشت. از نظر فنی و خدماتی یا عمرانی و مالی نیز از این سخت‌تر است. اگر برای یک‌بار ثابت شود که ارقام داده شده بر مبنای محاسبه دقیق و کارشناسانه نبوده، گرید یا درجه آن شرکت یا شخصیت حقوقی و حقیقی سقوط می‌کند و مشارکت این شرکت یا شخص در بقیه مناقصات با شک و تردید مواجه می‌شود. اگر چنان‌چه این حرکت‌ها ادامه یابد جریان ناسالمی پیش‌ می‌آید که به مفاسد اقتصادی منجر می‌شود و خود به خود پای قوه قضائیه، مجلس و بازرسی‌های مختلف را باز می‌کند. کپی‌برداری از آمار دیگران یا تقلب در نوشتن این ارقام و هزینه‌ها نیز امکان‌پذیر نیست. اگر برای ساخت یک قطعه فلزی یا یک دست لباس کارگری و یا تأمین مواد غذایی یا چاپ مدارک، قیمت بالایی داده شود هم، می‌توان گفت برنده شدن در مناقصه دور از ذهن می‌شود زیرا اصل مناقصه بر کاهش هزینه‌های تولید، خدمات و توزیع است. البته در بخش خصوصی این عمل به سرعت و تحت عناوین مظّنه یا قیمت‌گیری صورت می‌گیرد اما در بخش دولتی تابع مقررات دولت می‌باشد. دولت در سال 1384 قانون مناقصات را که در مجلس به تصویب رسیده بود جهت اجرا ابلاغ نموده است و لذا قیمت‌گیری یا مظّنه بازار کاملاً *****و کتبی و براساس مقررات است.

مهندسی مصرف

طراحی و مهندسی مصرف، در چارچوب مناقصه‌های دولتی و بخش خصوصی یک امر ضروری است. این طرح با هدف‌گذاری حداقل کردن Minimize هزینه‌ها آغاز می‌شود لذا یک لیست باید تهیه شود که در آن:

1.      نام علمی هر ماده مصرفی به همراه نام محلی و یا ملی در آن ذکر شود.

2.      میزان مصرف آن ماده در صنعت و در جهان و در ایران بیان شود.

3.      حد میزان تولرانس یا افزایش و کاهش آن به صورت مجاز تعیین شود.

4.      راه‌های رسیدن به این میزان بررسی شود.

5.       نهایتاً استاندارد قابل قبول ذک ر شود و امکان دسترسی به آن یادآور شود.

پس از تهیه لیست اولیه، بررسی بازار یا تحقیقات بازاریابی و میدانی آغاز می‌شود. در تحقیقات میدانی ممکن است از چند روش استفاده شود:

  1. نمونه سنگین یا Necletic Sample نمونه وزین آن است که فقط یک نمونه در نظر گرفته شود که باید به عنوان معیار قرار گیرد. مثلاً قطعه‌سازان در ایران باید قطعات خود را با ایران خودرو و یا سایپا هماهنگ نمایند زیرا ممکن است قطعات ایران‌خودرو و یا سایپا اصلاً در کارخانجات دیگر موجود نباشد. فرضاً آرم سایپا یا نوشته سایپا به فارسی یا ایران‌خودرو با پیکان، طبیعی است که در هیچ کجای جهان وجود ندارد و کلیه قطعه‌سازان، ریخته‌گران و حتی طراحان صنعتی فقط به استانداردهای موجود در کارخانه مناقصه‌گزار بسنده نمایند.
  2. نمونه‌گیری صنعتی: برخلاف نمونه سنگین ممکن است قطعه‌ای از تولیدات یا انجام خدمات بیش از یک نمونه باشند. در صورتی که تعداد آن‌ها تا 30 نمونه افزایش یابد به آن نونه‌گیری صنعتی نام می‌دهیم و باید تمام نمونه‌های صنعتی بررسی شود و به میانگین این نمونه‌ها عمل شود.
  3. نمونه‌گیری جامعه آماری: در جامعه آماری نمونه‌ها معمولاً بیش از 30 عدد هستند. پس اگر N<30 باشد روش صنعتی و N>30 جامعه امرای است و معمولاً جامعه نرمال هم نام می‌گیرد. در این حالت ما به یک استاندارد جهانی می‌رسیم و باید استاندارد جهانی یا ملی مدنظر باشد.

علاوه بر استانداردهای واحدی، صنعتی، ملی و جهانی یک استاندارد دیگر هم وجود دارد و آن استانداردهای الهی یا اسلامی است. کلیه مسائل مربوط به انسان در قرآن ذکر شده البته در حالت پیشرفته کلیه استانداردها قابل استخراج از این کتاب الهی سنت است که فرمود: و لا رطبٍ و لا یابسٍ الّا فی کتابٍ مبین. به طور مثال، ما چه بخوریم و چه نخوریم، کلوا، برای چه بخوریم، لاتاکلوا برای نخوردن است. چه بگوییم و چه نگوییم؟ قولوا، برای چه بگوییم؟ و لا تقولوا برای چه نگفتن است. با چه کسی ازدواج کنیم، فرزندانمان را چگونه تربیت کنیم، همه در قرآن بیان شده و در محل‌هایی که قرآن کلی بوده توسط اولیا و ائمه تفسیر و تبیین شده است. به طور کلی اگر بتوان تمامی مصارف را بر الگوهای قرآنی تطبیق داد از زیان‌های حاصله جلوگیری می‌کند زیرا استانداردهای مردمی، ملی، منطقه‌ای و حتی جهانی معلول یک‌سال یا حداکثر صد سال تجربه بشری است. قدیمی‌ترین استانداردهای مصرف مربوط می‌شود به کشفیات شیمیایی، فیزیکی. مثلاً وقتی ارشمیدس در حمام در آب فرو رفت، فهمید که استاندارد  هر جسم مصرفی در تاج طلایی قیصر روم با هم تفاوت دارد. لذا به مصرف مواد غیر طلا، در تاج پی می‌برد بدون این‌که آن را خراب کند. اما آیا این استاندارد با کشف ارشمیدس به وجود آمد یا از قبل وجود داشته ولی بشر از آن بی‌اطلاع بوده است؟ و یا وقتی جیمز وات James Watt اطلاع یافت اگر آب مقداری حرارت ببیند، می‌تواند منشأ قدرت و حرکت شود و ماشین بخار را اختراع کرد آیا بخار شدن آب و ایجاد قدرت قبل از آن وجود نداشته و یا این‌که وجود داشته ولی بشر از آن بی اطلاع بوده است؟ لذا اگر بشر به پیام‌های الهی گوش می‌داد و به آن اطمینان داشت بسیاری از اختراعات قبل از زمان خود به وجود می‌آمد. سازه‌های قدیمی ساختمانی یا غیر ساختمانی باقی‌مانده از سال‌های قبل نشان می‌دهد بشر به بسیاری از توانایی‌ها دست یافته که الان برایش مقدور نیست و الان هم به توانایی‌هایی دست یافته که قبلاً نبوده و همه این‌ توانایی‌ها در اثر غفلت به وجود آمده است. غفلت از عالم مادی و توجه به عالم غیر مادی.

مدیریت مصرف

تعیین استاندارد صنعت، ملی، جهانی و حتی استانداردهای الهی زیاد مهم نیست. مهم اجرایی کردن این استانداردهای مصرف است. مثلاً استاندارد جهانی مصرف سرانه برنج 25 کیلو در سال است در حالی که در ایران این رقم 42 کیلو می‌باشد. حال چه باید کرد؟ آیا باید مصرف برنج را کاهش داد یا مصرف جهانی را افزایش داد؟ این است که مدیریت مصرف مطرح می‌شود. در واقع می‌توان گفت استانداردها موجود است و روش‌های رسیدن به آن هم مشخص است ولی پای‌بندی به این روش ها نامشخص و نحوه اجرایی کردن آن نامعلوم است. برای مدیریت مصرف باید موارد زیر اجرایی شود:

  1. تهیه طرح و برنامه‌ برای اصلاح الگوی مصرف
  2. سازماندهی نیروها
  3. آموزش نیروها
  4. هدایت آن‌ها
  5. گزارش‌گیری
  6. بودجه‌بندی

در تهیه طرح باید هدف‌گذاری صورت بگیرد و سپس هدف اصلی به هدف های فرعی تقسیم و به خط مشی و تاکتیک برسد.

البته در تعیین هدف ما با اهداف مختلفی روبه‌رو هستیم؛ آیا باید میانگین صنعت مورد توجه باشد یا میانگین مصرف ملی و جهانی؟ اگر این‌ها هدف نیست چه چیزی می تواند هدف باشد؟ مثلاً در کشور ما ادعا می‌شود که مصرف برق سه برابر مصرف برق در استاندارد جهانی است و یا مصرف آب و حتی غذا و بنزین و نفت، همه بالای استانداردهای جهانی هستند. حال سؤال اساسی این است که آیا ما می‌توانیم مصرف ملی را پایین بکشیم یا باید برای این مصرف در این حد برنامه‌ریزی ‌شود؟ یا برای توسعه مصرف چه باید کار کرد؟ اگر کاهش عرضه دهیم تا مصرف کم‌تر شود چه نتیجه‌ای می‌دهد؟ اگر مردم را به کاهش مصرف برق توصیه کنیم، آیا توجه خواهن کرد؟ یا این‌که دولت را به بی‌تجربگی و بی توجهی به نیازهای مردم نشان خواهند داد؟ اگر مثلاً بگوییم مصرف سیگار کاهش یابد آیا کاهش می‌یابد یا افزایش پیدا می‌کند؟

از آن سوی دیگر آیا مصرف دنیا استاندارد است؟ یعنی وقتی یک میلیارد یا دو میلیارد انسان گرسنه هستند که حتی برنج را سالی یک‌بار هم نمی توانند مصرف کنند، طبیعی است که میانگین باید در حد پایینی باشد و یا وقتی میانگین مصرف برق را بیان می‌کنیم، در ایران همه روستاها و شهرها دارای برق هستند ولی در سطح جهان کشورهای زیادی هستند که هنوز نمی‌دانند برق چیست. انسان‌های داخل جنگل‌ها، روستاهای آفریقایی، آسیای جنوبی نمی‌توانند به برق دسترسی داشته باشند. برای رفع مشکلات برنامه‌ریزی الگوی مصرف، حداقل باید کارهای زیر را انجام داد:

1.      میزان سنجی

2.      امکان سنجی

3.      آموزش

4.      عزم ملی

یعنی ابتدا باید رقم‌ها را اصلاح کنیم. آیا رقم مصرف برنج ایران درست است یا رقم مصرف برنج جهانی؟ اگر رقم مصرف ایران را بپذیریم به مرحله دوم می‌رسیم و آن امکان سنجی است. آیا امکان تولید این مقدار برنج وجود دارد؟ اگر تولید داخلی کفایت نکند آیا باید واردات انجام داد؟ آیا واردات برنج ایران سطح مصرف جهانی را تأثیرپذیر نمی‌کند؟ مثلاً 42 کیلو سرانه مصرف برنج یعنی نیاز به 000/000/2920= 42×000/000/70 کیلو برنج است و اگر نیمی از آن را در ایران تولید کنیم حدود 5/1 میلیون تن برنج باید وارد کنیم و این یعنی کاهش مجموع مصرفی برنج جهان و افزایش سرانه مصرف برنج ایران است. در واقع ایران با هر تصمیمی ارقام و اعدا جهانی را تغییر می‌دهد و میانگین‌ها را جابه‌جا می‌کند. پس از امکان سنجی برای کاهش مصرف باید ریاضت را آموزش دهیم و برای افزایش مصرف، وجدان کاری. اما به هر حال مردم آگاه اگر تک تک آگاه شوند، تأثیری در روند مصرف ندارد. از این رو نیاز به یک عزم ملی است. یعنی همه مردم قانع شوند که برنج کم‌تر مصرف کنند و برای اجرای آن عزمی محکم و قاطع داشته باشند و گرسنگی و بی برنج بودن را بر همه برنامه‌های قبلی خود ترجیح دهند.                                                                       سید احمد حسینی ماهینی

خودروسازی، یک صنعت یا سیاست؟

 

تصور بسیاری این است که خودروسازی یک صنعت است و باید با دید صنعتی به آن نگاه کرد. ولی اکنون جهان شاهد است که صنایع خودروسازی عملاً سیاست‌گذار یا سیاست‌مدار هستند. این روزها در غرب، ورشکستگی صنایع خودروسازی، مسأله‌ی روز اقتصادی و سیاسی آمریکا و اروپاست. البته اگر فقط مسأله، صنعتی بود قابل حل بود. وقتی یک تولید سودآوری ندارد یا مشتری یا فروش ندارد، طبیعتاً باید تعطیل شود. اصلاً ارکان اقتصاد سرمایه‌‌داری این است. سود، نهایت اهداف یک کمپانی یا یک شرکت را تشکیل می دهد و وقتی صنعتی از دور خارج شد، باید با خوشحالی آن را بست و دنبال کارهای دیگر رفت. اما این طور نیست. ما به راحتی می‌بینیم که ورشکستگی صنایع خودرو قبل از آن ‌که خوشحالی بیافریند، ناراحتی و عصبیت و بحران را بیش‌تر می‌کند. هر روز خبر اخراج هزاران کارگر ولو اینکه اتفاق هم نیافتد، امنیت شغلی میلیون‌ها انسان را به خطر می‌اندازد. چیزی که غرب اکنون برای آن ارزشی قائل نیست. هر چند که در شعارها گفته می‌شود ولی پخش اخبار نگران‌کننده در مورد ورشکستگی کارخانجات یا ادغام و یا کوچک شدن آن‌ها اولین ضربه را بر خانواده‌ها وارد می‌کند. وقتی یک پدر در معرض از دست دادن شغل خود قرار می‌گیرد، آرامش از خانواده رخت بر می‌بندد و کودکان و زنان، به سبک خود به انتقام‌جویی از جامعه بر می‌آیند. کودکان، سلاح در دست می‌گیرند و در مدرسه‌ی خود، فرزندان سرمایه‌داران را تهدید می‌کنند و یا آنان را می‌کشند و زنان در ناامیدی از درآمد شوهرانشان، دنبال کارهای سخیف و سطح پایین می‌روند و این گردونه عصبیت همچنان می‌چرخد و فاجعه می‌آفریند. نمی‌توان گفت صنایع خودروسازی فقط یک صنعت است، بلکه یک معضل اجتماعی، فرهنگی و حتی روانی است. هم اکنون بیش‌تر تبلیغات پیرامون صنایع خودروسازی جهان یک تبلیغات روانی است. مردم از یک سو در آرزوی داشتن یک خودرو می‌سوزند و از سوی دیگر قدرت خرید آن را ندارند و از سوی سوم، شغل خود را هم از دست می‌دهند. زیرا بخش اعظمی از اقتصاد کشورها به خودروسازی و صنایع وابسته آن مربوط می‌شود. در همین همسایگی شما چند نفر هستند که کارشان پنچرگیری یا لوازم یدکی فروشی یا خرید و فروش ماشین یا دریافت و معاملات وام خودرو است؟

بخش حمل‌ونقل، کاملاً وابسته به خودروسازی است. بخش انرژی، نفت، گاز، بنزین بیش از هر چیز دیگری به خودروسازی مربوط می‌شود. در نیروگاه‌ها یا در خانه‌ها برای ایجاد حرارت می‌توان از سوخت زغال‌سنگ و یا چوب استفاده کرد. در خودروسازی، کارخانجات و صنایع وابسته آن، نبود بنزین یعنی فاجعه بزرگ بشری، همین امروز بزرگ‌ترین عامل تحریم اقتصادی غرب روی واردات بنزین ایران تکیه دارد. آن‌ها تحلیل می‌کنند اگر یک روز ایران بنزین نداشته باشد، ممکن است خطر جدی برای سیاست‌های کلی نظام به وجود آید.

بدنه اجتماع ایران و یا سایر کشورها کاملاً با سوخت، خودرو و صنایع تبدیلی آن پیوند خورده است و نمی‌توان تصور روزی بدون بنزین یا نفت و گازوئیل، گاز و غیره را انتظار داشت. کوشش‌های فراوانی می‌شود که این وابستگی‌ها کاهش یابد. اما این طور نیست و برعکس هر روز مواد جدیدی از این حلقه‌های کرین نفت به دست می‌آید.

PVC و صنایع پتروشیمی همه به دنبال آن هستند که بدنه خودروها را از حالت فلزی بیرون آورند. اکنون سپرهای ماشین، دستگیره‌ها، بسیاری از قطعات موتور و بدنه خودرو دیگر از جنس فلز نیست؛ بلکه از جنس نفت و مشتقات و فراورده‌های دیگر آن است. اصلاً بدون وجود قیر، داشتن خودرو معنی ندارد. زیرا این قیر است که آسفالت را می‌سازد و جاده را صاف می‌کند تا رانندگی با اتومبیل لذت‌بخش شود. لذا می‌بینیم علاوه بر صنایع خودروسازی، صنایع قطعه‌سازی، صنایع نفت، حتی صنایع عمرانی هم از صنایع وابسته خودروسازان است. میلیون‌ها متر جاده آسفالته و خیابان‌های شهری، همه روزه در انتظار تجدید عمرانی هستند. یعنی آن‌هایی که راه‌های شوسه هستند، خاکی یا شنی هستند، منتظر اولین قیرریزی و اولین آسفالت هستند. اما آن‌هایی هم که آسفالت شده‌اند، باز هم منتظرند. زیرا استفاده کم‌تر از قیر در خیابان‌ها و جاده‌ها باعث خورندگی آن‌ها در برابر باد، باران و آفتاب است و استفاده زیاد از قیر باعث موج برداشتن و ذوب شدن آسفالت در مقابل آفتاب و یا سخت و شکننده شدن آن در مقابل سرما است و شاید به سالی نکشد که نیاز به ترمیم آسفالت، روکش آسفالت، قیرپاشی و امثال آن برای پر کردن چاله‌های ایجاد شده، به عنوان مناطق خطرخیز جاده‌ها باشد.

 

خودروسازی در ایران

خودروسازی در ایران، جدا از فاجعه جهانی آن نیست و نبوده است. یکی از فجایع مهم خودروسازی در ایران، کشتار وسیع مردم است؛ به طوری که خطر مرگ‌ و ‌میر تصادفات جاده‌ای، دومین آمار مرگ و میر در ایران پس از سکته‌های قلبی است. ما می‌بینیم که مثلاً آنفلوانزای خوکی با نام آنفلوانزای A هنوز کسی را در ایران نکشته است. این همه قرنطینه برایش ساخته می‌شود و هر روز وزیر بهداشت در صدا و سیما حضور می‌یابد و آخرین آمار را ارئه می‌دهد. اما این غول خطرناک و جانی بسیار فعال، همچنان در خدمت مرگ و میر است و این فاجعه‌ی خونبار که حتی از کشتار مردم غزه در فلسطین اشغالی یا انفجارهای عراق یا حتی حادثه 11 سپتامبر و جنگ‌های جهانی اول و دوم بیش‌تر کشته داده، آشکارتر از رؤسای سازمان‌های جنایی و مافیایی، دور سر جهانیان و به خصوص مردم ایران می‌چرخد و به ریش همه می‌خندد.

از فاجعه اول که بگذریم، فاجعه دوم، سرقت، دزدی، جعل و رشوه و امثال آن است که در صنایع خودروسازی فراوان است. از قالپاق دزدی ماشین تا ضبط صوت یا باطری و شیشه آن تا سرقت اتومبیل و اوراق سازی و فروش آن جنایت‌هایی است که هر روز اتفاق می‌افتد. در واقع خودروسازی با خود، فرهنگ دزدی، قتل و غارت را آورده و با سرعت آن را منتشر کرده و بدتر از همه این‌که مردم هم به آن عادت کرده‌اند!

زمانی اعلام کردند که فرق بین مردم زنجان و میاندوآب این است که زنجانی‌ها چاقو می‌سازند و میاندوآبی‌ها به کار می‌برند! رسم قدیم مردم میاندوآب این بوده که اگر کسی چاقو نخورده باشد و در صورت و یا بدنش جای چاقو نباشد، هنوز مرد نشده است و نمی‌تواند به خواستگاری زن برود. اکنون این روش در رانندگی مد شده است! اگر کسی تصادف نکرده باشد یا کسی را نزده باشد، معلوم می‌شود راننده نبوده است! احتیاط در رانندگی و تصادف نکردن یک امر مذموم و غلط است. تصور مردم از راننده‌ای که 30 سال رانندگی کرده و تاکنون یک‌بار هم تصادف نکرده یا حتی پایش به کلانتری باز نشده، مانند تصور از یک مرد خانه‌نشین یا پرده‌نشین است!

از فاجعه انسانی که بگذریم، بیش‌ترین موارد فساد اخلاقی، اقتصادی و سیاسی در اطراف خودرو می‌چرخد. چه کسی هست که خودرو را برای خوش‌گذرانی نخواهد؟ یا آن را برای فرار از دست پلیس؟ و یا نمایش قدرت و اقتدار خود برای کلاهبرداری از دیگران و فریب دادن آن‌ها نخواهد. معمولاً هر چه خودرو سنگین‌تر و گران‌تر باشد، کلاهبرداری با آن آسان‌تر و راحت‌تر است و این است که نهاد فساد اخلاقی، اقتصادی است. اگر کسی ماشین مدل بالا زیر پایش باشد، همه از خود می‌پرسند که از کجا آورده است، چرا و چگونه این همه ثروت زیر پای این شخص است و لذا هیچ دیدگاه مثبتی در این زمینه وجود ندارد. از داشتن یک خودروی گران قیمت، تنها شخص مالک خوشحال است و غیز از او مردم بر دو دسته می‌شوند؛ یا با نفرت آن را نگاه می‌کنند و صاحب آن را فردی دزد، زورگو و یا حداقل بی انصاف می‌دانند. گروه دوم کسانی هستند که در آرزوی داشتن چنین خودرویی هستند، لذا به خودرو علاقه دارند ولی به دنبال صاحب خودرو می‌روند و برای او نقشه می‌کشند، یا او را می‌کشند یا ماشین را از او می‌دزدند و یا زیر پای او را خالی می‌کنند تا قادر نباشد این ماشین را داشته باشد. به هر حال دارا بودن خودرو، نشان روشنی از فاصله طبقاتی است و میزان خوبی برای تشخیص این امر است. چه تفاوتی میان خانواده‌ای که دارای چند خودرو است و برای روزهای زوج و فرد یا داخل طرح و یا برای هر یک از اعضای خانواده مدلی از آن خریداری کرده است و حتی برای نوکران و کلفت‌های خود هم وانت خریداری کرده است با یک خانواده‌ای که حتی گاهی پول بلیط اتوبوس را ندارند، پیاده می‌روند و یا از واحدی یا راننده اتوبوس خواهش می‌کنند که بلیط از آنان نگیرد و یا حتی آهسته داخل صف شده، وارد اتوبوس می‌شوند و قسر در می‌روند، وجود دارد؟ به راحتی می‌توان گفت که داشتن خودرو جزو لوازم اولیه است و اگر کسی مقداری پول پس‌انداز داشته باشد، ابتدا خودرو می‌خرد. لذا داشتن خودرو می‌تواند میزان دسته‌بندی و طبقه‌بندی شود. وقتی 6 میلیون خودرو در تهران است، یعنی 6 میلیون نفر حداقل دارای 2 تا 3 و یا به طور متوسط 5 میلیون تومان سرمایه‌اند و اگر این را به طور مساوی در بین شهرستان‌ها و روستاها سرشکن کنیم، معادله بسیار خوبی برای هر نوع محاسبات، از لحاظ درآمد و هزینه و اقتصاد، یک روستا یا شهر به وجود می‌آید و شاخص خوبی برای برآوردهای اقتصادی است.

 

خودروسازی، موضوع بشری است

این همه صنایع موجود در جهان نشان می‌دهد که خودروسازی در اثر وسعت دامنه تولیدات خود توانسته به یک موضوع عمومی و بشری تبدیل شود. شاید در گذشته، داشتن مرکب چندان مهم نبوده است و اسب یا الاغ یا گاری، مشکل برخی‌ها را حل می‌کرده است؛ ولی امروزه به واسطه تمدن بشری، افزایش جمعیت و دوری مسافت‌ها، داشتن وسیله نقلیه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار شده است. قفل شدن ترافیک، مشکل تهران یا چند شهر نیست، بلکه تمامی شهرهای بزرگ دنیا با این معضل روبه‌رو هستند که در واقع بین دو تضاد اصلی و یا بر سر دو راهی بزرگ قرار گرفته است. خودرو، یک معضل و در عین حال یک راه‌حل است. از خیابان‌ها، خانه‌ها حتی برخوردهای فامیلی و اداری می‌توان به این موضوع پی برد. اگر کسی خودرو نداشته باشد، "پیاده" است؛ یعنی از همه چیز پیاده است! خانواده‌اش به هنگام رفت و آمد باید در کنار خیابان بایستند و در انتظار تاکسی یا اتوبوس بمانند و بر‌عکس، اگر خودرو داشته باشد، خانواده در خانه منتظر می‌مانند تا آقا، همه‌ی کارهای اداری، شخصی و یلّلی و تلّلی خود را انجام دهد؛ اگر وقت کرد سری هم به خانه بزند و بچه‌ها را که ساعت‌هاست لباس پوشیده‌ و آماده هستند، سوار کند. تازه اگر سرکوفت نزند، دعوا نکند و فحش ندهد!!

در اداره‌جات هم همین طور است. اگر کسی خودرو نداشته باشد، یعنی هنوز پست و مقام ندارد! حتی اگر مدیر کل باشد. آن‌ها می‌گویند کسی که برای خود نتوانسته یک خودرو دست و پا کند، چطور می‌خواهد یک اداره کل را بگرداند؟! زیردستان خودروسوارش همیشه با گوشه و کنایه می‌گویند: حاج آقا چه ساعتی می‌روید؟ در خدمتتان باشیم، شما را برسانیم! و راننده‌های واحد موتوری هم همیشه خنده‌کنان می‌گویند: آقا، رانندگی بلد نیست، هر جا شد، می‌اندازیمش پایین و اگر برعکس، دارای ماشین باشد، به خصوص ماشین شخصی مدل بسیار بالا، همین راننده‌ها بر روی ماشین خط می‌کشند! اگر برای تعمیر ببرد، خرابش می‌کنند، اگر حتی کمی اشکال پیدا کند، فاجعه تعریف می‌کنند و کارکنان یک اداره هم ایشان را مفت‌خور تلقی کرده و از فرمان او سر باز می‌زنند. البته رفتار دوگانه هم وجود دارد. یعنی همان شخص وقتی به حضور می‌رسد، رفتار برعکس داشته باشد و یا به اصطلاح، چاپلوسانه باشد. این روش‌های متغیر و متضاد باعث گمراهی هر دو طرف شده و روند رشد و صعود اقتصادی، اجتماعی را به موقع نشان نمی‌دهد، لذا چالش‌ها راه‌حل پیدا نمی‌کنند.

در جهان امروز هم همین طور است. خودروسازهای بزرگ جهان با یک تضاد رفتاری و اجتماعی روبه‌رو هستند. این رفتار از همان آغاز با آن بوده، به طوری که صنایع خودروسازی از ابتدا با حواشی زیادی روبه‌رو بودند. شاید بتوان گفت طرح اصلی خودرو مبنی بر آسان‌پذیری حمل‌ونقل، طرحی عمومی و جهانی بوده است. زیرا به محض اختراع آن در سطح جهان، به سرعت تکامل یافت تا به شکل امروزی در آمد. اروپا، آمریکا، روسیه، ژاپن همگی در روند این تکامل مؤثر بوده‌اند. امروزه برای خیلی‌ها جالب است که بدانند چرا بنگاه‌های خودروسازی جهان در حال فروپاشی هستند و چرا کارخانجات آنان هر روز تعطیل می‌شود و کارگران آن‌ها اخراج می‌شوند. آیا مشتری‌ها هستند که کاهش یافته‌اند یا جمعیت، نیازی به خودرو ندارد؟ البته این‌ها عوامل اصلی فروپاشی کارخانجات نیستند. بلکه عامل اصلی، انتقال و تغییر سلیقه است. یعنی مردم جهان در یک تحول عمومی قرار گرفته‌اند که قادر شده‌اند سلایق خود را مطابق درآمد خود تنظیم نمایند. به این معنی که در گذشته، خرید وسیله‌ نقلیه کاملاً اعتباری بوده است؛ یعنی شخص از درآمد آینده خود، خودرو خریداری می‌کرده است؛ زیرا کارخانجات آماده بودند با دریافت 5 درصد نقد، بقیه را اقساط بفروشند و اقساط هم بسیار دراز مدت بودند. یعنی شخصی که خودرو می‌خرید، تا 15 سال شاید تا 20 سال هم باید هر ماه از حقوق خود صرف‌نظر می‌کرد و برای این کار کنار می‌گذاشت. حتی اگر خودرو تصادف می‌کرد یا آتش می‌گرفت یا به سرقت می‌رفت، اقساط آن بر قرار بود.

امروزه مردم جهان به این واقعیت دست یافته‌اند که خودرو، باید واقعی و حقیقی باشد و نباید گول تبلیغات را بخورند. لذا مسأله تبلیغات از کالا حذف شده است. از این رو تا 90 درصد هزینه‌ها کاهش یافته و بسیاری از مشاغل مرتبط با آن تعطیل شده‌اند، چون تا روزها قبل، مردم و کمپانی‌ها تصور می‌کردند برای هر کالا، 90 درصد باید تبلیغ شود. لذا بیش از 9 برابر هزینه‌ی تولید، قیمت کالا گران‌تر می‌شد. حال اگر تبلیغات کاهش یابد و صفر شود، قیمت تا یک دهم کاهش می‌یابد. البته این امر، تولید را متوقف نمی‌کند؛ یعنی در هر حال مرم نیاز به خودرو دارند و خودروسازان هم تولید می‌کنند. تنها تفاوت این است که قیمت‌ها کاهش می‌یابد و برای این کار بخش مهمی از هزینه‌های تولید با اخراج بخش اداری و تبلیغاتی کارخانجات کاهش می‌یابد. لذا می‌بینیم که ایران‌خودرو در سایر کشورها شعبه باز می‌‌کند و سایپا در کاشان، سایت عظیمی بنا می‌کند.