مبلمان شهری، اداری و منزل هر کدام عرصه وسیعی از تولید و اشتغال هستند؛ پارکها نیاز به تخت، صندلی، میز و حتی میز شطرنج دارند. اسباببازی کودکان و محوطه ورزش بزرگسالان، همه بر اساس نیاز جامعه در حال رشد است؛ همانند همین امر برای یک محیط اداری، ما نیازمند صندلی، میز و امکاناتی نظیر فایل، کمد و امثال آن هستیم؛ در منزل نیز این امور مورد نیاز است.
حداقل یک میز نهارخوری با چند صندلی، کاناپه، مبلهای تک نفره و عسلی، کمد و بوفه چیزهایی است که انتها ندارد؛ به خصوص اینکه در ایران، به علت وجود نوروز، عمر تمامی این تجهیزات یک سال بیشتر نیست و کسی که یک عید را با مبلمان گذرانده، عید بعدی را نمیتواند با همان بگذراند؛ اگر آنها را دور نریزد، حداقل آن را به حراج میگذارد؛ حراج در واقع یک مزایده است. مزایده وسایل دست دوم که اغلب آن مبلمان میباشد، زیرا دکوراسیون داخلی منزل بسیار مهم است. همه کوششها و فعالیتهای انسان برای داشتن منزلی خوب و با دکوراسیون عالی است. اگر یک عمر زحمت بکشد، ناراضی نیست که آن را بدهد و یک دست مبلمان و یا دکوراسیون مناسبی برای منزل داشته باشد؛ زیرا ایرانیان از گذشته تخت را دوست داشتند و اکثر پادشاهان ایران بدون تخت نبودهاند و حتی آنقدر تخت مهم بوده است که پای آن هر جا گذاشته میشد و از همان ابتدا این دکوراسیون هم از همین چوب بوده است. گرچه اکنون جنس بسیاری از آنها، کائوچو یا فلز میباشد.
اولین تخت
شاید اولین تخت در تاریخ، همان تخت سلیمان باشد که متعلق به حضرت سلیمان(ع) یکی ار انبیای الهی است. البته در زمان ایشان مبلمان بسیار پیشرفته شد، در آیات قرآنی صحبت از تجهیزات وسیع و بسیار بزرگ در زمان حضرت سلیمان هستیم؛ اما شاید صندلی را بتوان به حضرت ادریس نسبت داد؛ زیرا ایشان اولین کسی بود که کلاس تشکیل داد و تدریس را آغاز کرد و کلمه ادریس نیز از ریشه همان کلمه است. در طول تاریخ کشفیات انبیای الهی به نام دیگران ثبت شد و لذا ما تخت را بیشتر برای پادشاهان میبینیم. حتی برخی از آنان برای اینکه تخت پرنده یا قالیچه پرنده معروف حضرت سلیمان را به فراموشی بسپارند و خود را صاحب آن بدانند، مرغانی را بر بالای تخت خود بستند تا با پرواز آن مرغان، تخت نیز به پرواز درآید. تدریس هم با عنوان فلاسفه، مخصوصاً در یونان غصب شد. گرچه در یونان هر معلم یک شاگرد بیشتر نداشته و روش تدریس استاد- شاگردی بوده است و لذا مثلاً سقراط یا افلاطون، بیشترین اوقات خود را با یک شاگرد میگذراندند؛ در حالیکه مثلاً در سرگذشت حضرت یعقوب میخوانیم که او همه کودکان را جمع میکرد و یکجا درس میداد. اصول آموزش انبیاء که قبل از فلاسفه بودند، بسیار پیشرفته بود، زیرا متن درس از سوی خداوند به آنان داده میشد و شاگردان چون لوح تمیزی، هرچه را میانگاشتند، فرا میگرفتند؛ در حالیکه کلاس افلاطون بر اساس تخیلات خود او و ترسیم غار وحشتناک و تاریک او بود و یا چانه قوی و سفسطه و یا به اصطلاح جدل قوی ارسطو بوده است. لذا در مورد مبلمان هم همینطور است. یکی از دلایل مهم آن آیات قرآن است که هرجا بهشت را معرفی میکند، از سرر مرفوعه یعنی تختهای بسیار زیبا و بلند یاد میکند.
اشتغال تاریخی و مطمئن
ساخت مبلمان و استفاده از چوب یک اشتغال دائمی است و هیچگاه در طول تاریخ تعطیل نشده و دچار رکود یا سستی نشده است. به قدری این اشتغال زیبا است که میبینیم انسان سرمایههای مهم زندگی خود مانند جنگلها و مراتع را قربانی این اشغال میکنند. شغل نجاری از انبیاء به مردم به ارث رسیده است و اغلب میبینیم طرحهای نوین و مورد نیاز را از سوی آنان به مردم ارایه میشده است. در زمانی این مأموریتها انجام میشده که شاید از سوی مردم این شغلها جزء مشاغل پست و غیرمقبول بوده است. مردم عادی معمولاً کارآفرینی و یا اختراع را نمیپسندند، زیرا با روال عادی زندگی آنها در تضاد است و این نخبگان هستند که اختراع میکنند و کارآفرینی ایجاد میشود و مشاغل نوین و کالاهای جدید تولید میشود. حتی شهرهای جدید همیشه با انبیاء و اولیاء آغاز میشده است. حضرت پیامبر مدینه منوره را به روش اسلامی بنا نهاد. همه انبیاء با مهاجرت در توسعه شهری نقش داشتند؛ حتی در ایجاد شهر جدید به مبلمان شهری آن هم توجه داشتند. «حنانه» ستون چوبی مشهور پیامبر است که به صدا در میآید، منبر جدیدترین نوآوری بود که حنانه را به شدت ناراحت کرد، ولی پیامبر اسلام در کنار نوآوری، احترام به گذشته و سنت را هم یادآور شد. همه اینها نشان میدهد که تخت و تولید مبلمان نه تنها نیاز بشر، بلکه راه درست زندگی کردن است. انسان ذوق سرشار خود را با ساخت اشیای چوبی به ظهور میرساند؛ چه صنایع دستی کوچک و چه صنایع بزرگ، صنایع دکوری منزل از عناصر چوبی کوچک و مبلمان شهری، از عناصر بزرگ چوبی تولید میشود، حتی اگر تولید از کائوچو یا فلز باشد، رنگآمیزی آن طوری است که تصور چوب بودن را در ذهن تداعی میکند؛ چرا که انسان با چوب مأنوستر است.
مناقصه چگونه است؟
مبلمان، زندگی همه انسانها است و لذا در همه مراحل آن مناقصه و مزایده وجود دارد. برخی خانمها عادت دارند هر هفته به بازار مبل بروند و مبلها را برانداز و قیمت آنها را مظنه کنند تا اینکه شب عید یکی از ارزانترین و باصرفهترین و زیباترین آنها را انتخاب نمایند. سؤالهای متعدد مردم از فروشندگان به قدری مهم است که سازندگان آن را منبع الهام و نوآوری میدانند. به طور مثال دستمال کاغذی در ابتدا فقط برای پاک کردن گریم هنرمندان سیرک طراحی میشد، ولی استفاده مردم از آن در مراکز و مصارف دیگر خود به خود نوآوری ایجاد کرد، تا جاییکه امروزه دستمال کاغذی در تمام مراحل زندگی و کار انسان حضور دارد و چوب نیز تا موقعی که در جنگل است، نهایتاً دستخوش آتش میشود، اما زمانی که تبدیل به کالا و لوازم مصرفی میشود، با حضور مردم برای خرید و فروش آن، سوالات آنان در غالب مناقصه و مزایده مطرح میشود. بدیهی است که مزایده در هنگام فروش است و مناقصه در موقع خرید؛ لذا یک خانم خانهدار موقعی که برای خرید مراجعه میکند، به دنبال قیمت کم و کیفیت بالا است، ولی وقتی همان مبلمان خود را به حراج میگذارد، به دنبال قیمت بالاست؛ یعنی مبلمان دست دوم خود را به بالاترین قیمت پیشنهادی میفروشد. در سطح بینالمللی نیز همین طور است. مردم در خرید مبلمان ممکن است فراموش کنند که آیا تولید داخل است یا خارج، آنها به کیفیت و قیمت میاندیشند و وقتی گفته میشود مثلاً فلان مبلمان «ترک» است، یعنی از ترکیه آمده است. اگر ذهنیت خریدار نسبت به تولیدات ترک کیفیت بهتر را تداعی کند، او ترجیح میدهد آن را بخرد، اما اگر خوب نباشد، ترجیح میدهد نخرد. لذا داشتن برند یعنی محبوبیت و پیشفرض مثبت بسیار مهم است.
بحران مالی در غرب، و بهدنبال آن بحران اقتصادی آن کاری یک شبه یا یک ساله نیست، بلکه این بحران ریشه در سالهای قبل دارد که غرب سعی میکرده آن را پنهان کند. یکی از روشهای غرب برای این امر، ایجاد جنگ در خاورمیانه بوده است. با این ترفند، غرب از یکسو تسلیحات خود را به خاورمیانه و به دو طرف درگیری میفروخت و از سوی دیگر افکار عمومی خود را از بحران اقتصادی دامنگیر شده، دور میساخت. اما این امور همچون مسکن بوده و هرچند گاه یکبار باید مصرف میشد. لذا میبینم در مقاطع مختلف جنگهای کوچک و بزرگ به بهانههای مختلف به راه میافتاد. اما بالاخره خیاط در کوزه افتاد و چاقو دسته خود را برید و غرب هم در بحران خود ایجاد کرده فرو رفت.
و دنیا فهمید که جنگها همه بهانهای بیش نیست، امروز هیچکس در دنیا نیست که نداند اصلاً سلاح کشتار جمعی در عراق نبوده و شروع یک جنگ خانمانسوز علیه یک ملت با این بهانه فقط یک پوشش بوده است. یا همانطورکه یکی از اهالی فرانسه در مصاحبه با خبرگزاری واحد مرکزی خبر پاریس گفت: «اگر مقاومت مردم فلسطین در مقابل اشغالگری اسرائیل عملی تروریستی است، پس مقاومت فرانسویها هم در مقابل آلمان هیتلری تروریسم محسوب میشود». در حالیکه مقاومت در مقابل اشغالگری آلمانها برای فرانسویها و دیگر اقوام، یک افتخار است و جنگهای پارتیزانی یک غرور ملی است. چطور این کارها برای مردم اشغال شده عراق و یا ملت تحت ستم افغانستان، یا فلسطین، تروریستی محسوب میشود؟
این بود که حربه پوشش نظامی دادن به مسایل اقتصادی کند شد و نزدیک است که از کار بیافتد.
مؤسسات مالی، نقطه ضعف غرب
از دلایل عمده بحران غرب، موسسات مالی و پولی آنها Monetany System آنهاست. مؤسسات مالی و پولی غرب که در رأس آن، بانکها و بورس و بیمه قرار دارند در عملکردی نامناسب زمینههای بحران را فراهم کردهاند. این عملکرد نامناسب را با مکانیسم gap یا شکاف بینی تئوری و عملی میتوان توضیح داد.
در حالیکه صورتهای مالی، ترازنامهها و حسابهای بانکی، همه اوضاع را رو به راه و سودها را کلان نشان میدهند، عملاً هیچ سودی واقعی وجود ندارد.
به طور مثال در بانکهای ایران جوایز میلیاردی میدهند، با یک حساب سرانگشتی همه اینها دروغ بودن خود را آشکار میکند. مثلاً حدود 10 بانک دولتی و 10 بانک خصوصی داریم. هر بانک سالی دو بار و هر بار مبلغ 100 هزار میلیارد ریال یا بیشتر جایزه میدهند، با این جوایز باید تمامی ملت ایران دارای ماشین، خانه و پولهای باد آورده اهدایی بانکها باشند، زیرا حداقل 100 سال سابقه بانکداری در ایران هست و حداقل بیش از 50 سال است که جوایز پرداخت میشود.
بانکها بسیار بالاتر از این هم تبلیغ میکنند، آنها بهره تا 19 درصد به پساندازها میدهند، وام کاری پرداخت میکنند، سرمایهگذاری میکنند.
اما بهقول ایرانیها اینهمه چریدهاند پس دنبهشان کو؟ اینهمه جایزه دادهاند که چند برابر جمعیت ایران میشود. فقط یک بانک 1380، اتومبیل پروتون را در یک بار به مردم جایزه داده و دیگری (ملت) 2200 خودروی دیگر داده است، با این روش باید کارخانجات بسیاری در حال ساخت و تولید جوایز بانکها باشند، و تمامی مردم ایران صاحب اتومبیل و خانه شده باشند!
اما واقعیت این است که بانکها بدهکارترین مؤسسات مالی در ایران هستند. آنها دهها برابر سرمایه خود بابت سپردههای دیداری، به مردم بدهکارند و در مقابل میلیاردها ریال از افرادی که وام گرفتهاند طلبکارند؛ حتی این بستانکاریها هم صوری است. آنها میدانستند که این وام گیرندگان خاص هستند و قادر به بازپرداخت نیستند.
حجم نقدینگی در جهان
یکی از عوامل بحران غرب، حجم نقدینگی بالا و به عبارت دیگر انتشار دلارهای بیحساب است. میزان نقدینگی در گذشته با حجم کالا و پشتوانه آن، نسبت معینی داشت اما بحران مالی از آنجا شروع شد که این رابطه قطع شد، در حال حاضر میزان اسکناس و مسکوکات آمریکا به دلار و سنت در سراسر جهان پراکنده است، حتی در ایران ما به راحتی میبینیم که دلار از ریال بیشتر رواج دارد. این تازه کشوری است که ادعا میکند دلار را از معاملات خود حذف کرده است، حال ببینید کشورهایی که وابستگی مستقیم به آمریکا دارند چه حجم پولی دارند و چه حجمی از این پول هم در کشور آمریکاست. در واقع سیستم پولی جهان بدون پشتوانه فقط در حال چاپ اسکناس است و تمامی مشکلات خود را با چاپ جدید دلار درمان میکند.
همین امر باعث شد تا بحران، خود را، در زمان معین نشان ندهد و به صورت انباشته در انتهای راه ظاهر شود.
در ایران نیز این سیستم در زمان قبل از دولت نهم اعمال میشد، یعنی استقراض از بانکها تنها راه مبارزه با کسر بودجه و یا احتمالاً تورم بوده است.
و هنوز هم این سیستم در برخی جاها خود را نشان میدهد، مثلاً تبدیل ارز یکی از منابع درآمدی دولت محسوب میشود لذا دولت ناچار است دلارهای حاصل از درآمدهای صادرات غیرنفتی و یا نفت را در بازار آزاد به بهای بیشتر بفروشد تا درآمد بیشتری حاصل کند در حالی که این یک تسویه بینالمللی است. یعنی بازی با پول و اسکناس، گرچه بسیار شیرین ولی مشکلزاست. در واقع بیماری عصر حاضر، بیماری بازی با پول است، سیستم در واقع از دیدن پول شاد است. ولی نمیداند این پول بدون پشتوانه است، زیرا در مقابل این پول زحمتی کشیده نشده است لذا بی ارزش است و بالاخره زهر خود را میریزد و بحران مالی و پولی جهان، نتیجه پولبازیهای بزرگان اقتصاد جهانی است.
مؤسسات مالی اسلامی
به جای عملکرد بانکها و سیستمهای بورس اوراق بهادار و امثال آن و توزیع پول بدون پشتوانه، بهترین راه مبارزه با بحران غرب، ایجاد مؤسسات مالی اسلامی و اجرای سیاستهای پولی آن است. مؤسسات مالی و پولی در اسلام بسیار ساده تعریف شده، به طوریکه همه مردم آن را بفهمند. صندوق قرضالحسنه، یکی از نهادهای مالی اسلامی است که هم مردم آن را میفهمند و در ایجاد آن سهیم میشوند. این صندوق میتواند در حد یک خانوار یا فامیل، اعضای یک شرکت، کارخانه و حتی یک محله باشد یا شهر و استان، یعنی هرجا جمعیتی باشد میتواند صندوق قرضالحسنه را ایجاد نماید. مبادی و اصول حاکم بر آن هم بسیار ساده است: همه اعضا سهم میگذارند، یک نفر وام میگیرد وام را به اقساط پس میدهد، بهرهای برای اقساط نیست، برای جبران هزینهها کارمزد مختصری دریافت میشود. چون موضوع قرضالحسنه معنوی هم هست لذا افراد خیّر هم برخی از هزینهها را تقبل میکنند و یا افرادی حاضر میشوند ساعاتی از وقت خود را رایگان در اختیار آن قرار دهند. مسأله مهم در مؤسسات مالی و پولی اسلامی، واقعی بودن آن است. در اینجا وجدان بشری، غیرت دینی و آگاهی فردی و علایق اجتماهی به هم گره میخورد و نمیگذارد امری غیر واقعی ظهور پیدا کند. درواقع برخلاف بانکهای سرمایهداری که به دنبال سودهای غیرعقلانی و ناگهانی و بادآورده و با ارقام نجومی هستند در مؤسسات مالی اسلامی، همه انسانها شریک هستند و هرکس به نسبت زحمات خود از آن سود میجوید. هیچکس تمایل ندارد سود دیگری را برای خود بردارد و یا یک شبه صاحب همه چیز شود. و یا محاسبات رباخوارانه و نزولگیرانه در کار نیست. محبوبیت این سیستم در جامعه هم بسیار بالاست به طوریکه اگر بانکداران بزرگ و سرمایهداران مانع تراشی نکنند تمامی جهان و مردم آن به سرعت به چنین سیستمی پاسخ مثبت میدهند. هماکنون تنها راه نجات مردم جهان هم همین است و الّا باید هر روز منتظر کشف فساد جدیدی در سرمایهداران و کشف دروغهای تازه از بانکداران باشیم.
ترافیک ومناقصات (283)
در حاشیه برگزاری جشنواره ترافیک و رسانه
ترافیک از جمله معضلات شهرهای بزرگ و کلانشهرهاست وهرگز قابل حل نخواهد بود و هر روز پیچیدهتر خواهد شد زیرا که تراکم جمعیت در کلانشهرها توقف ندارد و تولید خودرو نیز هرگز نقطه پایانی نخواهد داشت. لذا باید با فرض گره کوری که امکان باز شدن آن نیست به مسأله نگاه کرد و فقط آن را قابل کنترل کرده و یا از تبدیل شدن آن به معضل جلوگیری نمود و همه اینها هم فکر نو واندیشه نو و خلاقیت و نوآوری میخواهد. اینکه جلوی خرید خودرو را بگیرند یا بنزین و لوازم یدکی را گران کنند و یا اینکه شهرها را به مجموعهای از بزرگراهها و خیابانها تبدیل نمایند، کار ساز نخواهد بود... همانطور که میدانیم، خیابانها محل اصلی مشکلات ترافیکی هستند و هیچ راهی جز خیابان وجود ندارد. اما میتوان از فضاها واز زیر زمینها استفاده نمود. ولی باز فرض بر حل مشکل نیست زیرا به محض ایجاد مترو برای کاهش بار ترافیکی خیابانها؛ ما شاهدیم اکنون خود مترو به یک معضل تبدیل شده است. هجوم سرسام آور مسافر ممکن است در سالهای اولیه چندان مهم نباشد ولی با فرسوده شدن ریلها و واگنها و افزایش این خطوط، بن بست جدیدی به وجود آورد زیرا همه برنامهها برای کاهش تردد است ولی آسان شدن تردد، میل به تردد را افزایش میدهد. ساخت شبکههای الکترونیکی استفاده از اینترنت برای انجام برخی کارها نیز سرنوشتی بهتر از این ندارد. اگر شخصی بتواند به جای پرداخت پول در صفهای طولانی، با یک آی دی آن را از گوشی همراه پرداخت کند؛ نمیتوان نتیجه گرفت که بار ترافیکی کاهش یافته چرا که وی در همان حال در حال رانندگی است اما به جای بانک مثلاً به کافی شاپ میرود و با قیمت سرسام آور پارکینگها در این مسیرها مواجه میشود. گاه چنان مشکل پارک برای اتومبیلها زیاد است که شخص بدون قید و شرط، وسیله نقلیه را دوبله و سوبله! در کنار خیابان رها میکند و این امر باعث افزایش سرقتها و بیاعتمادیها وسو استفادهها میشود و رفت و آمد به دادگاهها را افزایش میدهد. یک رابطه کاملاً معکوس بین ترافیک و رایانه وجود دارد. یعنی هرچه کار اینترنتی پیشرفت میکند، رفت و آمدها بیشتر میشود! خرید رایانه، خرید اینترنت، آموزش آن، پشتیبانی و غیره، اموری است که نمیتوان به سادگی در خانه نشست و آن را انجام داد.
تئوریهای خشن
برخیها تئوریهای خشن میدهند. نه از آن نوع که مثلاً جلوگیری کنیم یا با زوج و فرد کردن؛ تردد را به نصف کاهش دهیم، بلکه از نوع بسیار خشن. مثلاً یکی از تئوریهای انفجار جمعیت و جلوگیری از آن، جنگ است. یعنی بسیاری از جمعیت شناسان معتقدند طبیعت خود کنترل جمعیت را انجام میدهد و وقتی جمعیت زیاد شد، جنگ به وقوع میپیوندد و با کشتار و خونریزی، جمعیت کاهش مییابد! اکنون نیز بسیاری تصور میکنند ورشکستگی غرب و فروپاشی آن، معضل ترافیک را هم حل خواهد کرد، یعنی خودروسازان ورشکسته میشوند و دیگر خودرو نمیسازند! یا مردم، بی پول میشوند و خودرو نمیخرند. اما اینطور نیست. نیاز به خودرو از بین نمیرود. اگر مثلاً خودرو شخصی سوار نشوند؛ معنیاش این نیست که اصلاً خودرو سوار نشوند بلکه به تاکسی و اتوبوس و مترو سوار روی میآورند و این خود تقاضا برای تولید را افزایش میدهد. پس مصرف خودرو کاهش نمییابد، بلکه شیفت میکند! چه به لحاظ قد و اندازه و چه به لحاظ مالکیت. یعنی تا دیروز همه سواری تک سرنشین و یا حداکثر دو سرنشین داشتند، ولی امروز بنزهای 45 نفره و یا ولووهای120 نفره و یا کشندههای 18 متری و یا واگنهای مترو سوار میشوند و چون خرید آن برای اشخاص امکان ندارد، مالکیت دولتی ایجاد میشود. در جنگها هم همین است. ما در جنگ دوم جهانی، شاید 20 میلیون کشته در سراسر جهان داشتهایم ولی بلافاصله با امنیت ایجاد شده، مردم جبران کرده و جمعیت تا بیش از دو برابر در زمان بسیار کوتاهی جایگزین شده است. یعنی در روند افزایش جمعیت ما نمیتوانیم نقطهای برای کاهش در اثر جنگ نشان دهیم. در معضل ترافیک نیز ما افتتاح خط مترو یا ترن هوایی یا اتوبوس برقی و یا حتی «بی آر تی»، نتوانسته نمودار ترافیک را تغییر دهد. البته روزهای اولیه به علت عدم آشنایی مردم ممکن است مثلاً کاهش ترافیک را شاهد باشیم اما روند، تغییر محسوسی نکرده است و برخی از شهروندان معتقدند این معضل افزایش هم یافته است زیرا مردم به تصور اینکه سریعتر به کار خود میرسند، مسیر قبلی خود را تغییر میدهند و این تغییر مسیر کلیه خطوط در طول مسیر را با افزایش مسافر روبرو میکند. اگر کسی تا دیروز از مسیر میدان انقلاب نمیرفته، وقتی شنیده که اتوبوسهای «بی آر تی» با سرعت میرود، مسیر خود را به این سمت تغییر میدهد و لذا از تاکسی یا اتوبوسی که به سمت میدان انقلاب میرود، استفاده میکند و یا مترو وقتی تبلیغ شد که راهها را کاهش میدهد، همه کسانی که وسیله دارند، در اطراف ایستگاههای مترو پارک میکنند و با مترو میروند و بعد خط اصلی مترو به قدری شلوغ میشود که همه بی ادب میشوند و با هول دادن و جا زدن و فریاد کشیدن، خود را به داخل میبرند. حالا اگر خط 3و4 و بقیه خطوط مترو راه بیافتد، دیگر خط یک جای نفس کشیدن هم نخواهد داشت و مترو مانند اتوبوس نیست که خراب شد، بزند کنار! اگر یک واگن خراب شود و یا حتی تأخیر داشته باشد، عیناً به تمام واگنها منتقل میشود و از دحام وحشتناکی صورت میگیرد. ما در گرجستان شاهد بودیم که مترو به علت قدمت و فرسود ه شدن واگنها با چه سر و صدایی رفت و آمد میکرد و هر آن انسان تصور میکرد که خراب خواهد شد.
مناقصه و مزایده؛ کمک حال
ترافیک باید هر روز به روز شود تا به معضل تبدیل نشود. مثلاً برای اتوبوسها مسیر هوایی در موقعی که لازم است زده شود یا پلها به موقع ساخته شود. وقتی بین اینها جدایی میافتد و زمانی پل ساخته میشود و یا تونل احداث میشود که وقت آن گذشته؛ هیچ تأثیری ملاحظه نمیشود و لذا باید از ایده تا طرح و تا اجرا و بهرهبرداری، همه به مناقصه گذاشته شود. یعنی مشکل اصلی ترافیک این است که مسأله ملی و منافع مردم تبدیل به منافع گروهی و یا حتی فردی میشود. اگر برای پیمانکار صرف داشت، پل را یک روزه میسازد و اگر صرف نداشته باشد، آن را سالها طول میدهد. لذا از جمله شرایط مناقصات باید تحویل کار به موقع باشد نه اینکه پیمانکار، بهانهی پول یا قیمت یا تعدیل داشته باشد و مانند شیر آب آن را شل کند یا ببندد! اکثر طرحهای عمرانی همین سرنوشت را دارند یعنی دیر کرد و یا عدم تحویل به موقع را به گردن شهرداریها یا دولت میاندازند و میگویند پول نبوده است. اگر اعتبار ما چنین و چنان بشود، ماهم به موقع تحویل میدهیم. این نشان میدهد که یا شرایط مناقصه خوب تفهیم نشده و یا مناقصهگر ناشی بوده و یا طمع کرده است، یعنی در هر صورت این طرحها وسیلهای شده برای تسویه حسابهای مالی یا سیاسی و یا حتی منطقهای. لذا طرحهای ترافیکی نه به عنوان یک معیار برای انتخابات یا هدفی برای رأی آوردن در شوراها، بلکه اساساً به عنوان نظریات مردمی مورد بررسی قرار گیرد. صاحبنظران دعوت شوند از سراسر جهان بیایند وایده بدهند. در عصر صفویه، یک معمار گرجستانی بنام اللهوردیخان؛ سی و سه پل را میسازد یا شیخ بهایی جبل عاملی، آن همه تأسیسات را در اصفهان پایهگذاری میکند. اکنون نیز همین طور است. چه بسا آنها که به ایران آمدند، مانند شیخ بهایی برای خود موقعیت ایرانی درست کنند یا مانند اللهوردیخان قبیله بزرگی در فریدونشهر اصفهان شوند. در زمان شاه عباس صفوی، کاروانسراهای زیادی درست شد هرچند برای شهرت بود ولی شهرتی که در مسیر منافع مردم باشد سازنده است. میگویند شاه عباس دستور داد هزار تا کاروانسرا بسازند ولی شیخ بهایی گفت یکی کمتر بسازیم. گفتند چرا؟ گفت هزار با اینکه زیاد است، ولی کم به نظر میرسد تا اینکه مردم بگویند شاه عباس نهصد و نود و نه تا کاروانسرا ساخت. یکی از راه حلهای ترافیکی هم همین طرحهای زنجیرهای است. مثلاً اگر در سراسر کشور مدرسهها و درمانگاهها و حتی دانشگاهها در انبوهسازی و مشابهسازی و یکجا اقدام شوند، کسی مزیت نسبی نخواهد داشت که به تهران بیاید یا در ابر قو باشد و از تمرکز در شهرهای بزرگ جلوگیری میشود. وقتی نوروز میشود و مردم به روستاها و زادگاههای خود برمیگردند، ما میبینیم که ترافیک در تهران چقدر روان میشود و هوا چه زیبا میماند.
سیاسی نبودن طرحهای ترافیکی
اگر طرحهای ترافیکی سیاسی نشوند، راه حل خوبی شده و جواب میدهند مثلاً ما شاهدیم که ترن هوایی یا منو ریل در حالیکه در اکثر شهرهای جهان هست، ولی درایران به یک کشمکش سیاسی بین شهردار و رییسجمهور تبدیل شده و شهردار تصور میکند اگر در مقابل رییسجمهور بایستد، در نظر مردم محبوب میشود. در حالیکه همه میدانند رشته تحصیلی رییسجمهور ترانسپورت یا حمل ونقل است ولی رشته تحصیلی شهردار این نیست. نمیتوان از بین اینها به راحتی گذشت. صد البته اگر طرح یا ایده اولیه این موضوع از سوی خود شهردار مطرح میشد، مانند طرح «بی آر تی» سریع پیاده میشد؛ ولی فقط به دلیل سیاسی هنوز در کشاکش بحثهاست. در همین «بی ار تی» ما میبینیم که شهرداری چه با سرعت عمل میکند و حتی پیاده روهایی که سالهاست جنجال داشته برای کاشی و یا سنگکاری آن، اکنون همه به زیر قیر و آسفالت میرود. اتوبانهایی که حتی تحمل و کشش ترافیک عادی راهم نداشتند، امروز با باریک شدن برای «بی آر تی» معلوم نیست این بار ترافیک را به کجا منتقل خواهند کرد. از سوی دیگر این طرحها درآمدزایی هم ندارد زیرا برای زیاد شدن مسافر، این خطوط حتی از آنان بلیط هم گرفته نمیشود. ممکن است در چند ایستگاه ناظر وکنترلر باشد، ولی عملاً مردم به تصور اینکه این طرحها انتخاباتی است و برای کسب محبوبیت برخی از دست اندر کاران است؛ خود را ملزم به دادن بلیط نمیدانند. بنابر این ما باید به دور از مسایل سیاسی، به مسایل ترافیکی توجه کنیم و مناقصه در همین جاها نتیجه میدهد. گرچه ممکن است که مناقصهگران و یا حتی مناقصهگزاران هم از این ممر هم سو استفاده کنند ولی درهرصورت بهترین راه است زیرا با حضور بیشتر مردم و متخصصان، همیشه راه حلهای بهتری پیشنهاد میشود. امام علی (ع) میفرماید: با مشورت با دیگران عقل آنها را به عقل خود بیافزایید... یا گفته شده «یدالله مع الجماعه» یعنی دست خدا با جماعت است و این همان مفهوم سینرژی در مدیریت است. یعنی در مدیریت جدید، 2بعلاوه 2، پنج میشود زیرا جمع شدن افراد با هدف مشترک یک نیروی پنجم راهم به آنان میافزاید. اگر در ایدهها یا در طرحهای ترافیکی در را به روی خود ببندیم و در اتاق دربسته تصمیم بگیریم و یا همهی تصمیمها را به انتخابات ربط بدهیم، نهایتاً این مردم هستند که در ترافیک میمانند و معضل ترافیک آنان را از هرنوع فعالیت سیاسی و یا شرکت در انتخابات دور نگاه میدارد. اما اگر مردم بیایند و در بین آنها یک مسابقه و یا رقابت مثبت ایجاد شود، برای طرحهای بهتر چه بسا ما شاهد باشیم که یک نفر به تنهایی بیاید و منوریل را هم برپا کند و هیچ پولی هم نخواهد. مگر درست کردن راه و آباد کردن؛ خود یک عبادت نیست؟