رودبار؛ شهری با قدمت 6000 ساله چندی پیش ما را در دامان خود پذیرفت تا ازمناظر زیبا و دلانگیز آن دیدن داشته باشیم و لحظهای در این شهر خود را به وسعت طبیعت بسپاریم. در سفر به این شهر، علاوه بر گشت و گذار با آقای ناصر مردانپور؛ فرماندار شهرستان رودبار نیز مصاحبهای انجام دادیم که در زیر میآید: در مورد خودتان و پیشینهتان بگویید؟ من ناصر مردانپور هستم. سابقه کاری من عمدتاً در حوزههای احتماعی و فرهنگی بوده و از نیروهای شاغل در سپاه پاسداران بودم. دولت نهم این افتخار را داد که در حوزه فرمانداری در سمت فرماندار رودبار باشم. فعالیتهایم در گذشته در مورد مباحث اجتماعی مثل بحران هویت، گرایش به فرهنگ غربی، مبحث مربوط به جوانان و... بود. تحصیلاتم در کارشناسی ارشد جامعه شناسی است. مطالعات در حوزه مدیریتی را هم دنبال میکنم. با توجه به اینکه در این حوزه هم مسؤولیت پژوهشی داشتم، از سال 69 با وزارت کشور برای انجام کار مطالعاتی حضور داشتم و تا سال 75 کار مطالعاتی انجام میدادم. در سال 81 در جشنواره سلمان فارسی به عنوان محقق نمونه انتخاب شدم و از نیروهای پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه هستم و چهارمین سال است که مسؤولیت در فرمانداری رودبار را دارم. از پیشینه و نژاد و فرهنگ رودبار بگویید؟ رودبار یکی از مناطق باستانی چندین هزار ساله است. 2500 کیلو متر وسعت و 70 کیلو متر با مرکز استان فاصله دارد. این شهرستان شامل ۷ شهر و ۴ بخش و ۱۰ دهستان و ۲۰۸ آبادیست. شهرهای رودبار شامل رودبار، لوشان، منجیل و رستمآباد است. این شهرستان با وسعت ۲۵۷۴ کیلومتر مربع دومین شهرستان استان گیلان به لحاظ و سعت است و از شمال به رشت، ازجنوب به استان قزوین و از غرب به فومن و استان زنجان محدود میشود. شهرستان رودبار درکرانه سفیدرود و در منطقهای کوهستانی قرار گرفتهاست و آب و هوای آن تحت تأثیر هوای خشک و نیمه خشک ناحیه مرکزی قرار دارد. از نظر آب و هوایی این منطقه به ویژه شهر زیبای رودبار دارای آب و هوای مدیترانهای میباشند که آب وهوایی مساعد برای رویش درختان زیتون است. این منطقه درمسیر بادهای دایمی دره سفید رود قرارگرفته که بادهای آن معروف است. درواقع هنگام گذر از رودبار و رسیدن به رشت، گیلان باتمام تنوع و زیباییهایش به گونهای موجز و فشرده ازپیش چشم میگذرد. در رودبار، اقوام گوناگون در کنار یکدیگر زندگی کنند و این امر منجربه تنوع مردم شناختی این شهرستان شده است که در بر گیرنده دیلمیها،کرمانج ها، تالشیها و آذریها میباشد. رودبار به نامهای مختلفی از جمله «خشکه رودبار»، «رودبارمحمد زمان خانی»،«رودبار زیتون» «پیلده رودبار» معروف بودهاست. آثار بدست آمده در تپه مارلیک حاکی از وجود تمدنی کهن دراین منطقهاست که مربوط به هزاره دوم قبل ازمیلاد میباشد. چند نفر جمعیت دارد و در مورد ویژگیهای گردشگری رودبار بگویید؟ بیش از 104 هزار نفر جمعیت دارد. 7 شهر و 4 بخش در رودبار داریم؛ بخش امارلو، رحمتآباد، خورگان و بخش مرکزی. 4 تا از این شهرها در مسیر اصلی کریدور ورودی مرکزی ایران به استان گیلان است. این شهرها را همه مسافرین بازدید میکنند. لوشان با توجه به شرایط آب و هوایی به شهر آفتاب معروف است و شرایط آب و هوایی استثنایی دارد. آفتاب، منابع، نیروگاهها، پل خشتی لوشان امامزاده حمزه از جاذبهها و امکانات این شهر است. لوشان قابلیتهای زیادی برای جذب گردشگر و سرمایهگذاری دارد. در طول سال هرگز در آنجا کار تعطیل نیست، چون آب و هوایش خوب است. بارانداز خوبی برای دپوی کالا برای صادرات از ایران به کشورهای آسیای میانه و از آسیای میانه به ایران میتواند باشد. در کل؛ منطقه اقتصادی ویژه را بیشتر در حوزه نگهداری کالا میتوان در لوشان داشت. شهر دیگر، منجیل است. باد منجیل، یک جاذبه است که در هیچ جای ایران نیست. این باد میتواند تابلویی باشد برای تماشای مناظر زیبای خم شدن درختان زیتون. توریبنهای نیروگاه بادی و سد منجیل از دیگر جاذبههاست. بیش از 70 درصد مزارع کشاورزی گیلان از اینجا مشروب میشوند. باغات زیتون در مناطق منجیل هم چشماندازهای خوبی را شکل داده است. روستای تاریخی هرزهویل در ناصرخسرو ذکر شده و از درخت سرو هرزه ویل نام برده که آن درخت سرو هنوز هم هست و این درخت یک تاریخی است برای منجیل و رودبار. هرزهویل منطقه ییلاقی خوش آب و هوایی است. بالادست هرزهویل، منطقه آسمانسرا را داریم که درختان بسیار بلند و پوشیده دارد. آب و هوایش در بهار، تابستان و پاییز بسیار خوب و در زمستان هم برف، زیبایی خاصی به این منطقه میبخشد. این منطقه، هم به رودبار و هم به منجیل مشرف است. از از تونلهای منجیل که رد شدید، وارد رودبار میشوید. با پسوند درختان زیتوناش رودبار را میشناسند. دو ویژگی رودبار: از نظر موقعیت طبیعی، رودخانه سپید رود، شهر را به دو تکه مجزا تقسیم میکند. مثل صفحه کتابی که یک طرفاش به مناطق مسیر اصلی قرار دارد و قسمت دوم که بافت اصلی رودبار را شکل میدهد. مناطق بالابازار، میانبازار و پایینبازار و درختان زیتون و مناظر زیبا که در سینهکش کوه وجود دارد. در رودبار منطقه گلزار شهدای رودبار وجود دارد که اگر از این نقطه به رودبار نگاه کنید، کل رودبار را از بالا میبینید. این منظره چنان زیباست که این زیبایی را در هیچ جای کشور نمیتوانید ببینید. مسافرین از خط اصلی عبور میکنند و این زیبایی را نمیبینند. اگر فضایی فراهم شود که از این قسمت به رودبار نگاه کنند و در آنجا اتراق کنند، مسافران، پرخاطرهترین و زیباترین روزها را در رودبار سپری خواهند کرد. رود سپیدرود در عین حال که تأمینکننده آب کشاورزی 70 درصد از مناطق کشاورزی گیلان است، خود این رود هم از بعد زیستمحیطی و هم از بعد تربیتبدنی و هم گردشگری جاذبههای بسیاری را ایجاد کرده است. مسابقات آب و خاک بینالمللی ایران، از پایاب سد سفیدرود تا سد تالیک اجرا شد. این منطقهای است که ورزشهای قایقرانی باید انجام شود و هرساله کمپینگ تمرینات تیم ملی در اینجاست. در عین حال زیرساختهای لازم برای آن قابلیتها فراهم نشده است. همچنین در حاشیه این رودخانه، با توجه به شرایط آب و هوایی، رودبار بیش از 70 درصد معادن شن و ماسه را در خود دارد. همه پروژههای کوچک و بزرگ گیلان، چشم امیدشان در ساخت و سازها به شن و ماسه شهرستان رودبار است. معادن رودی و کوهی که وجود دارد، میتواند به سرمایهگذاریهای مربوط به معدن مفید باشد. ویژگی دیگر شهر رودبار این است که این شهر یکپارچه نیست و محلات مختلف کل شهر را تشکیل دادهاند و افراد مختلف همدیگر را با محلاتشان میشناسند. فرهنگها و هویتشان مربوط به محلاتشان است. بعد از شهر رودبار، روستاهای بسیار زیادی هست. روستای گنجه که به واسطه کارخانه کفش و چرم گنجه و زیتون اتکا بیش از 3000 نفر در همین روستا مشغول به کار بودند. الآن از آن ابهت روستای گنجه، اسمی بیشتر نمانده است. بعد از گنجه، جوبند است که ویژگی خاص خودش را دارد. بعد از آن، رستمآباد به واسطه مسایل باستانشناسی، میراث فرهنگی و گردشگری با وجود منطقه جمشیدآباد و تخت جلالیهاش از اهمیت بسیار برخوردار است. محدوده شهرستان رودبار در این محور، بعد از طی روستاهای اسکلک، ویزون و نقلهور به امامزاده هاشم رودبار میخورد و تمام میشود. این مناطق، مناطق محور اصلی بود. در مورد مناطق کوهستانی رودبار بگویید؟ منطقه کوهستانی شهرستان از زیباترین مناطق گیلان و شاید کشور است. بخشهای رحمتآباد، بلوکات و شهر توتکاون را در سینهکش کوه درفک دارید. کوه درفک به عنوان بام استان گیلان است. شما روی کوه درفک بایستید، همه استان گیلان را از شرقترین نقطه تا غربترین و شمالیترین و جنوبیترین نقطه خواهید دید. خود قله درفک، چشماندازهایی را ایجاد میکند که در مواقعی ابرها در پایین کوه و شما در بالا، فضای آفتابی را میبینید و یک سفره بزرگی پهن شده، انگار فرشی است که شاید در جای دیگر این فضا را نبینید (در حدود 300 متر). ما الآن برای همین منطقه، پروژههای گردشگری بسیار خوبی داریم. سرمایهگذاران را دعوت کردیم و مراحل پایانی کارشان را طی میکنند که شاید به زودی شاهد کلنگزنی تلهکابین توتکاون به درفک باشیم. این پروژه در حال حاضر از بزرگترین پروژههای جهانی در تلهکابین است. بیش از 12 کیلومتر طول دارد که بزرگترین تلهکابین جهان 5/8 کیلومتر است. اگر این پروژه احداث شود، در طی مسیر در یک ساعت هم آب و هوای آفتابی و هم بارانی و هم برفی را تجربه خواهید کرد و هم کوه و جنگل را خواهید دید و به نوک کوه هم که رسید، به غار یخی خواهید رسید. سرمایهگذاران در این حوزه، طرحهای بسیار زیبایی آماده کردند و کارشناسان را از کشورهای مختلف به خدمت گرفتند تا این طرح را بتوانند به خوبی به انجام برسانند و بالای 300 میلیارد تومان هم در این پروژه سرمایهگذاری میشود. این پروژه، در عین اینکه یک پروژه ورزشی است، یک پروژه فرهنگی است. یعنی دارای زیرساختهای فرهنگی که سوژههای باستانشناسی و زیستشناسی و زمینشناسی در خود دارد. سالنهای متعدد برای نشستهای علمی متعدد، ورزشهای تابستانی و در حوزههای مختلف طرحهای جالبی آماده میشود و در عین اینکه مهمانسرا و هتلهای پیشرفته را در مناطق مختلف برنامهریزی میکنند. با این وضعیت یک چنین کاری بخواهد صورت بگیرد، میتواند توجهات را برای استقرار مهمانان و مردم، چه داخل و چه خارج به خودش جلب کند. در منطقه خورگام مناطق بسیار زیبا و دیدنی وجود دارد. روستای شاه شهیدان در منطقه خورگام قرار دارد و دارای آداب و مراسم سنتی و زیارتی ویژهای است که به عنوان روستایی که هدف گردشگری سیاحتی، زیارتی هم دارد میتوند تعریف شود. یک راه ارتباطی را تعریف کردیم، کلنگزنی هم کردیم و اعتبار هم گذاشتیم، موانعی را بعضی عزیزان ایجاد کردند که غیرمنطقی بود و اگر برداشته میشد، شاید روستای شاه شهیدان یکی از قطبهای بزرگ گردشگری کشور میشد. با توجه به اینکه روستا در کنار قله درفک قرار دارد و جاذبههای دیگری هم دارد برای سیاحت و زیارت میتواند مؤثر باشد. راهاش از مرکز استان در حدود 70 کیلومتر نزدیک میشد. منطقه خورگام جذابیتها و مراتع بسیاری دارد. کوههای بسیار زیبا و پوششهای جنگلی بسیار زیبا دارد. * موانعی که برایتان ایجاد شد، چه موانعی بود؟ موانع بودجهای بود؟ - موانع بودجهای نبود، بلکه مدیریتی بوده است. در حوزه منابع طبیعی مشکل داشتیم. اما منطقه امارلو بخشی است که ویژگیهای منحصر به فردی دارد. منطقه داماش و گل سوسن چلچراغ که در سطح دنیا منحصر به فرد است، از نظر شواهد و بررسیهای زیستمحیطی در لنکران آذربایجان و در داماش گیلان این گل پرورش مییابد و عمرش هم بسیار بسیار کوتاه است و همین گل خودش سالانه گردشگران بسیاری را خرداد ماه جذب میکند، هرچند که متأسفانه با این شرایط آب و هوایی که ایجاد شده، این گل آفتزده شده است. این روستا در سفر ریاست جمهوری به عنوان روستای بینالمللی هدف گردشگری معرفی شد. این روستا قابلیت این را دارد که در سطح بینالمللی گردشگران را به خودش جذب کند و این نشان میدهد چشماندازها و قابلیتهای بسیاری را روستای داماش دارد. هم مراتع، هم جنگلها و هم گیاهان مختلف و خاص داماش میتواند از داماش یک مرکز ثقل گردشگری تشکیل دهد. در عین اینکه کارخانه آب معدنی داماش در همین روستاست
وشیدنی چیده شده بود. تعدادی از آذریها هم آمدند و پشت همان میزی نشستند که من نشسته بودم و لذا به محض آمدن آقای حسینی و پیشنهاد او که به او و چند ایرانی دیگر ملحق شوم، پذیرفتم.
میز بغلی ما، آقای عربی، آقای خانلار و چند آذری دیگر بودند. غذا تدریج بر سر میزها آورده میشد و لیوانها هم مرتب با آب معدنی، کولا و اگر هم کسی مایل بود با نوشیدنی الکلی پر میکردند. ابتدا گروهی سه نفره دف مینواختند و تار و یک نفر از همان سه نفر هم ترانههای سنتی، آذری میخواند. بعد هم خانمی آمد و با موزیک الکترونیکی به اجرای برنامه پرداخت. در همین حال، تعدادی از ورزشکاران از کشورهای مختلف بلند شدند و رقصیدند. نیم ساعتی که گذشت، آقای عربی هم برخاست و دست مرا هم گرفت و به زور به میان میدان برد. هرچه میگفتم که اصلاً رقص بلد نیستم، فایدهای نداشت. دستم را گرفته بود و با بالا و پایین بردن دستاش به حرکت در میآورد. خندهام گرفته بود. گفتم که در کنار میایستم و دست میزنم و تشویق میکنم، اما فایدهای نداشت و بالاخره رها شدم و بر سر جایم نشستم. از انجا که نهار، دیر هنگام سرو شده بود میل و رغبتی به غذا نه برای من بلکه برای بیشتر مهمانان وجود نداشت و لذا خیلی از غذاها ماند. بالاخره برنامه به پایان رسید. آقای حسینی دقایقی قبل برخاسته و گفته بود که برمیگردد؛ اما وقتی به تاق 102 رفتم، او را خواب یافتم. ساعتی تماشای تلویزیون و قدری یادداشت و بعد هم خواب. امروز تمام فکر و ذکرم، گرفتن CD حاوی فیلمهایی بود که دیروز از حافظه دوربینم پاک کرده بودند؛ اما هرچه گشتم خبری از آقای عربی نیافتم. برای فکر نکردن در این مورد و البته کمتر غصه خوردن، تصمیم گرفتیم با آقای حسینی به خیابانهای باکو برویم و قدری بگردیم. از آنجایی که در حوالی هتل محل استقرارمان، اثری از زندگی به چشم نمیخورد! تصمیم گرفتیم که خیابان بابک را اینبار از سمت چپ ادامه دهیم تا مگر اینکه با ساختمانهای مسکونی مردم باکو نیز آشنا شویم. همین هم شد و پس از نیم ساعتی قدم زدن به آپارتمانهای یک شکل و اندازهای رسیدیم. آپارتمانهایی که مشابهش را در تفلیس هم دیده بودیم. لباسهای پهن شده بر روی طنابها، گاه از ساختمانی به ساختمان دیگر کشیده شده بود و بچهها در محوطه بیرونی، با حداقل امکانات بازی میکردند. زمین هم که به خاطر بارشهای گاه و بیگاه، گلآلود بود. آنطور که از شواهد بر میآید، این آپارتمانها محل سکونت کسانی است که به همان منازل دوران حکومت کمونیستی بسنده کرده و به عبارت بهتر، وضعیت مالی مناسبی نداشتهاند که منزل بهتری برای اقامت انتخاب کنند. از آنجا که گذشتیم، خیابانی را پیش روی خود دیدیم که سرتاسرش مغازه بود. از فروشگاههای مواد غذایی تا عکاسی، فروشگاه کارهای دستی، گلفروشی و البته تعداد زیادی هم فروشندگان دورهگرد. تعدادی از این فروشندگان هم لوازم سفره هفتسین را در بساط خود داشتند که میتوان گفت تنها نمود شروع سال جدید در آذربایجان بود و بس. آن طرفتر مؤسسهای قرار داشت که در مقابلش اتومبیلهای بنز خوشرنگ و مدل جدید؛ گل زده و آماده برای استفاده در مراسم عروسی خودنمایی میکردند. به هتل که برگشتیم، تا هنگام صرف نهار هنوز از آقای عربی خبری نبود. اما بالخره گمشدهمان را پیدا کردیم. او همچنان وعدهی ساعتی بعد را میداد و میگفت: «آخه چرا فیلم گرفتی؟ اکنون فیلم شما در اداره امنیت اینجا است و مسؤولین مشغول بررسی هستند!!!» پس از نهار، ابتدا با سرمربی تیم باستانیکاران عراق صحبت کردیم، سپس گفتگویی با آقای میرهادی عربی و بعد هم مصاحبه با مسؤول تیم جمهوری آذربایجان. آنچه که از کودکی به ما گفته بودند، این بود که ورزشکاران باستانیکار، آیینه تمام نمای جوانمردی، مروت و مردانگی هستند و اصلاً سردر زورخانه هم کوتاهتر از حد معمول ساخته شده تا بر این موضوع صحه بگذارد. هر کس که قصد ورود به زورخانه را دارد، سری خم کند و به این ترتیب، مراتب تواضع خود را به نمایش بگذارد؛ در حکایات تاریخی هم ماجرای پوریای ولی ورد زبانها است که چطور به خاطر به دست آوردن دل یک مادر، بر نفس خود غلبه کرده و مغلوب پهلوان هندی شد تا مادر او خوشحال شود. اما امروز آنچه تا به حال شنیده بودم را بر هم ریخت! مسؤول تیم باستانیکاران جمهوری آذربایجان در توجیه درگیریای که...
آمریکا کشوری است که شعار آن این است: از دو چیز نمیتوان فرار کرد؛ مالیات و مرگ!
بنابر نظریه دکتر پرویز داوودی، استاد اقتصاد ایران و معاون اول رییس جمهور، نظام مالی امریکا به دلیل نداشتن اخلاق در حال اضمحلال است. در این مثال به خوبی روشن است که پرداخت مالیات را هم مانند مرگ اجباری و غیرقابل فرار اعلام کردند، ولی اکنون ثابت شده که وزیر دارایی و خزانهداری دولت اوباما، 36000 دلار مالیات خود را نپرداخته است!
این در حالی است که اگر روسای جمهور یا مردم عادی، کوچکترین علایمی در نپرداختن مالیات داشتند، مواخذه میشدند و این نفوذ وزیر دارایی و خزانهداری در پیچ و خمهای اداری برای نپرداختن این همه مالیات را نشان میدهد که یک نوع پیام جدید دارد: کسانی که وارد هستند چگونه حسابسازی کنند، میتوانند از مالیات فرار کنند و مواخذه هم نشوند و شعار مرگ و مالیات برای آنها بیمعنی است. آمریکا در دورانهای مختلف اقتصادی، حرکتهای مختلفی داشته است. مهمترین عامل تعیینکننده آمریکا در اقتصاد بحران دهه 1930 است. در این دوران رکود اقتصادی بسیاری بر آمریکا مستولی شد؛ به طوریکه بالاترین رقم بیکاری و فقر را به خود اختصاص داد. این رکود با طرحهای کندی و اقتصاددانان او به رونق رسید. بر اساس طرح کندی، وام دادن به مردم برای خرید خانه و خودرو و لوازم مختلف باب شد که قسطی خریدن از این جمله بود. مردم میتوانستند کالا را بخرند و پول آن را بعداً به صورت قسطی بدهند و یا وام بگیرند و کالا بخرند و اقساط وام را بدهند. حمایت دولت از این طرح باعث افزایش تقاضا برای مسکن، لوازم خانگی و خودرو گردید و همین امر باعث رونق اقتصاد گردید.
علاوه بر این، تحلیل جدیدی بر این موضوع وجود دارد. بحران اقتصادی، بر اثر انقلاب و جنگ در دهه 1930 بود؛ یعنی انقلاب روسیه در 1917 و شورش کارگران آمریکا و اعتصابهای آنان در این سالها همزمان با کارگران اروپا که به اعتصابات سوسیالیستی و یا کمونیستی معروف شد، یکی از عوامل رکود اقتصادی بود. علت این امر آن بود که بعد از انقلاب صنعتی، روستاها خالی شدند و روستاییان برای کار به شهرها رفتند؛ کارخانهها رشد یافت و چرخ صنعت باعث شد تا چرخ کشاورزی از کار بیافتد. البته این اعتصابات خیلیها را خوشحال کرد و گفتند که در حال گذار از عرصه سرمایهداری هستند، اما این آرزو برآورده نشد؛ تنها جامعه شوروی که یک جامعه عقبافتاده صنعتی بود و به تازگی از یوغ تزاری رهایی پیدا کرده بود، با یک حرکت در یکی از باراندازها توانست انقلاب کمونیستی کند، ولی در اروپا به حالت رقیقتری به نام سوسیالیسم رسیدند و در آمریکا، تمرکز دولت به دست خود دولت به سرمایهداران داده شد. کارخانهداران حمایت شدند، سرمایهداران صاحب دولت گردیدند و کندی حاصل این امر بود: سوسیالیسم آمریکایی؛ اما این هم برای سرمایهداران زیاد بود. این شد که کندی ترور شد تا حاکمیت سرمایهداران کامل گردد. وظیفه دولت در آمریکا از این به بعد، خرج کردن آبرو برای ثروتمند شدن کارخانهدارها شد؛ در واقع آنها برای رونق کارخانهها مجبور شدند مردم را به مصرف هرچه بیشتر تشویق کنند. در دورهای، این مصرفگرایی با دادن وام بود، اما به زودی مشخص شد مردم ترجیح میدهند یک بار کالا بخرند و این کافی نیست؛ زیرا به زودی بازار اشباع میشد؛ لذا تبلیغات جدیدی به عنوان مد روز به راه افتاد و مردم تشویق شدند همه کالاهای خود را هر ساله عوض نمایند.
خزانهداری آمریکا
در آمریکا، دولت تابع سرمایهداران بود و آنها بودند که با تبلیغات وسیع و پرداختن مبالغ هنگفت به نامزدهای انتخاباتی، چه در سطح ایالتی و چه در سطح دولتی باعث پیروزی میشدند؛ لذا پشت پرده سیاست، اقتصاد سرمایهداران بود. برای تداوم این امر، قانون مالیاتها وضع شد؛ یعنی مقرر گردید شرکتها و موسسات سرمایهداری قسمتی از سود خود را به دولت منتخب خود بپردازند تا بتوانند اهداف آنها را پیگیری کنند، اما رسوایی اخیر مالیاتی نشان داد که اینها همه ظاهر قضیه بوده است و باطناً کسی مالیات پرداخت نمیکرده است! زیرا مردم آمریکا دو دسته بودند؛ یا سرمایهدار و یا غیرسرمایهدار. سرمایهداران با استخدام مشاوران حقوقی و مالیاتی از دادن مالیات طفره میرفتند. آنها با به کارگیری حسابرسان ورزیده، بالاترین سود خود را، پایینترین سود و یا حتی بالاترین ضرر نشان میدادند و اگر روزی هم موفق نمیشدند، قانون پناهگاههای مالیاتی به کمکشان میآمد. به بهانه امور خیریه میتوانستند از مالیات فرار کنند؛ مثلاً معادل سود اظهار شده در ترازنامه، از یک بنگاه خیریه رسید میگرفتند که همه را به آن موسسه دادهاند! این بود که سودهای کلان راهی موسسات خیریه میشد، اما همه به صورت کاغذی و در عمل کودکان بینوا و فقرا چیزی جز یک وعده غذایی نمیداشتند. این بود که فقرا هر روز فقیرتر و ثروتمندان هر روز غنیتر میشدند. بدیهی است غیر از فقرا و ثروتمندان، طبقه متوسط هم وجود داشت که کارمندان و یا کارگران و یا سرمایهداران خردهفروش را شامل میشدند و شاید بتوان گفت اغلب بار دولت و مالیات بر دوش این طبقه بود که نه توان پرداخت حقوقهای کلان مشاوران مالیاتی را داشتند و نه میتوانستند به عنوان فقیر، نام خود را در نوانخانهها ثبت کنند. لذا خزانه آمریکا پر بود از پول این طبقه متوسط؛ تا اینکه طبقه متوسط هم به فکر چاره افتاد. بحرانهای جهانی، اعتصابات و تظاهرات به آنان یاد داد که میتوانند راهی برای فرار از مالیات داشته باشند و آن پیوستن به اعتراضات ضدجهانی و تجارب بینالمللی است.
تکرار بحران 1930
با این بیداری مردمی در آمریکا، بحران 1930 تکرار شد و امروزه در 50 شهر مهم آمریکا، مراکزی تاسیس شده تا نافرمانی مدنی را در زمینه رد ستمهای مالیاتی سازماندهی کنند که این سازمانها، در حال گسترش میباشند. به خصوص اینکه اخیراً دولت بوش و اوباما درصدد بودند که از راه اخذ مالیات، بیشتر به بانکها و شرکتهای بزرگ سرمایهداری کمک کنند و موسسات مدنی مردم را آگاه میسازند که بدانند پول آنها برای چندمین بار به جیب سرمایهداران میرود: تا مدتها که یک کالای 5 ریالی را 100 ریال میخریدند! و اکنون باید مالیات بدهند تا این شرکتهایی که 95 درصد فقط خرج تبلیغ میکردند، باز هم خرج کنند و معلوم نیست آیا نتیجه میگیرند یا خیر.
اما بحث بسیار روشنی برای آینده آمریکا وجود دارد: بحران تکرار شد، اما راهحل تکرار نخواهد شد؛ یعنی مردم آمریکا پس از 70 سال متوجه شدند که بنگاههای سرمایهداری جنس 5 ریالی را 100 ریال میفروختند، اکنون با همان 5 ریال خواستار مالکیت خود هستند. به عبارت روشنتر: بزرگترین اقتصاددانان آمریکا ادعا میکردند که اگر 100 ریال سرمایه داشته باشند، فقط 5 ریال آن را هزینه تولید میکنند و 95 ریال صرف تبلیغات میکنند و این یعنی که کالای صد ریالی در واقع همان 5 ریال است و بقیه بابت تبلیغات آن میباشد و این جالب است که راهحل بحران قبلی هم عکس همین قضیه بود؛ یعنی مردم میتوانستند با پرداخت 5 درصد قیمت مسکن، صاحب مسکن شوند و الباقی را به صورت وام یا قسط پرداخت نمایند. گرچه بسیاری از مردم آمریکا، خانههای 5 درصدی خود را تخلیه و به بانکها واگذار و نام خود را به عنوان فقیر در صف غذابگیران نوانخانهها ثبت کردهاند؛ ولی بسیاری از آنها همچنان در خانههای خود ماندهاند و اقساط را هم نمیپردازند، زیرا ندارند که بپردازند! بانکها دوباره نمیتوانند به آنها وام بدهند. این است که بحران راه جدیدی میخواهد و راهحل آن بازگشت به روشهای اسلامی و ایرانی بانکداری و اقتصادی است. یعنی اینکه قیمت کالا، همان قیمت واقعی باشد، نه اینکه تبلیغات، برای اسراف و زیادهروی کنند و بعد هم پول و وام و قسط بدهند تا اسراف بیشتر شود، بلکه باید این الگوی مصرف، کاملا اصلاح شود.