|
تا بهحال سیاست اصل بوده و نه اقتصاد 124 کشور جهان در سازمان ملل متحد گردهم میآیند تا در مورد تأثیر بحران مالی و اقتصادی خود تصمیم بگیرند. این در حالی است که سازمانهای زیادی در سازمان تجارت جهانی WTO وجود دارد که بیش از 196 کشور عضو آن هستند و از زیر مجموعههای سازمان ملل محسوب میشوند؛ این نشان میدهد که نقش سازمان ملل تاکنون بیشتر نقش سیاسی و امنیتی بوده است تا اقتصادی و این مخالف آنهمه تبلیغات دنیای سرمایهداری است که اصل را اقتصاد تعریف کرده بود و همهچیز را بر مبنای اقتصاد آنهم از نوع آزاد آن میدانست.
این امر همچنین محقق میسازد که سازمان ملل علیرغم ادعاهای بسیار زیاد، واقعاً اقتصاد را زیربنا نمیدانسته و تنها یکی از اصول فرعی و سازمانهای کوچک تابعه معاونتهای خود میدانسته است. شاید اتفاقی که امروز در حال افتادناست، باید از ابتدا اتفاق میافتاد و مجمع عمومی سازمان ملل نقش اقتصادی خود را هم ایفا میکرد؛ اما معلوم بود که حمایت مالی مطلق آمریکا از سازمان ملل بحث و جایگاهی را برای امور اقتصادی باقی نگذاشته بود و لذا سازمان ملل فارغ از موضوعات اقتصادی به مسایل امنیتی و سیاسی جهان میپرداخت، تعیین مرزها، استقلال کشورها و زیادکردن مرزهای مستقل و در واقع روند تسریع تجزیه جهانی و تشویق به تجزیهطلبی تنها وظیفه سازمان ملل بود که آمریکا برای آن تعیین کرده بود و در واقع نقش امنیتی سازمان ملل هم از این تعریف معلوم میشد، زیرا یا کشورها در حال تجزیه بودند یا تجزیه شده بودند. اگر درحال تجزیه بودند، سازمان ملل در نقش میانجی همیشه سمت و سوی دفاع از تجزیهطلبان را داشت تا جاییکه توانست اعضا خود را از 40 کشور در ابتدا، به 199 کشور درحال حاضر برساند. از نظر سازمان ملل داشتن مقداری زمین و تعدادی انسان و یک پرچم برای استقلال و یا به اصطلاح حقیقی تجزیهطلبی کافی بود و این مشوق بسیار مهمی بود تا ملتها با کوچکترین اختلاف داخلی دچار تجزیه شوند و سازمان ملل قسمتهای تجزیهشده را به رسمیت بشناسد و به عضویت خود درآورد و تفرقه بیاندازد و حکومت کند. اما چه حادثهای اتفاق افتاده است؟ آمریکا بهدلیل بحران مالی و اقتصادی از سالها پیش حق عضویت خود را نپرداخته است و یکی از بزرگترین بدهکاران کشورهای جهان به سازمان ملل است. این امر چندین بار از سوی دبیر کل قبلی تذکر داده شد ولی جدی گرفته نشد. دبیر کل جدید نیز مجبور شد بسیاری از برنامهها را تعطیل کند و با بودجه کمکی که از سوی ایران و دیگر کشورها می گرفت، کارهای ضروری را انجام میداد و بههمین مناسبت هم در بسیاری از موضعگیریهای سیاسی سهمی داشت، با مواضع ایران هماهنگ باشد. اما به هرحال، تحولات ایران، آمریکا و دیگر کشورهای صنعتی را بر آن داشت تا فکری اساسی برای این سازمان مهم بینالمللی در نظر داشتهباشد و اولین قدم حل مشکلات مالی و اقتصادی این سازمان است. مشکلات مالی سازمان، میزان حرکت اقتصادی جهان است، زیرا که این مشکلات، قبل از اعلام عمومی در سطح جهان، در سازمان ملل اعلام شده و این سازمان درگیر آن مسایل بوده است و تاکنون قادر به حل آن نیست، اکنون حتی تجمع 124 کشور نیز راه روشنی به آنان ارایه نخواهد داد. آنان همچنان درگیر بحران مالی خواهند بود، چرا که اسپانسر شیپ Sponser Ship امروزه تغییر جهت داده است. حامیان مالی دیگر آن موقعیت سابق را ندارند، آنها نه تنها نمیتوانند به سازمان ملل کمک مالی بکنند ، حتی شاید به دنبال اخذ کمک از سازمانهای اقتصادی آن باشند. علت آن روشن است چرا که بحران اقتصادی و ورشکستگی شرکتهای آمریکایی و اروپایی و حتی تمامی کشورهای صنعتی، این مجال را نمیدهد تا بتوانند در فکر کمک به سازمانهای بین المللی باشند. تنها امید این کشورها به اقتصاد ایران است. ایران چه در مجامع بینالمللی و چه در سازمانهای تابعه آن، خوش حسابترین دولتهاست. اخیراً نیز علیرغم بحران اقتصادی جهان، ذخیره ارزی ایران افزایش داشته و سپردههای ارزی ایران، نزد دیگر کشورها هم بیشتر شدهاست و مسؤولان ایرانی شرکتکننده در این اجلاس، نباید سادهاندیشی کنند و باید پیشنهاد انتقال محل سازمان ملل بهجای دیگر، که فارغ از تسلط آمریکا باشد، بدهند؛ البته بهنظر میرسد بهترین مکان تهران باشد، زیرا وقتی ایران بهترین حامی ملی سازمان ملل است، چرا برای مکان آن فکری نکنند؟ سید احمد حسینی ماهینی
امروزه تولید و توزیع موادمخدر یکی از پرسودترین معاملات تجاری جهان است. 8 هزار میلیارد دلار سود سال گذشتهی این عملیات مرگ آور است. این در حالیاست که تولید مواد افیونی در سی سال پیش در افغانستان فقط 250 هزار تن بوده و اکنون به بیش از 8000 میلیارد تن رسیدهاست و مواد افیونی گر چه در گذشته بهعنوان دارو استفاده میشد، ولی رسماً از زمان صفویه و آغاز دوره قاجاریه؛استفاده از آن در دربار رسم شد. اولین عامل مهم ترویج آن هم استعمار انگلیس بود که توانستهبود بهعنوان عامل تفریح در میان درباریان آن را ترویج نماید. در زمان پهلویها این رسم کاملاً جاافتاد و شکل مذهبی به آن داده شد. مثلاً در زمان رضاخان جارچیهای ماه رمضان که برای سحر مردم را بیدار میکردند، شعارشان این بود: وقت آب است و تریاک و در زمان پهلوی دوم، خاندان نیز علاوه بر مصرف، در تولید و توزیع آن نیز وارد شدند و خواهر شاه معدوم از بزرگترین عوامل قاچاق موادمخدر بود و در اروپا پرونده قاچاقچیگری نیز داشت. اولین مبارزه با قاچاق موادمخدر در شانگهای چین سازماندهی شدو چینیها عزم راسخی در مبارزه با آن داشتند. اکنون درست صد سال از این حرکت میگذرد و سازمانهای مبارزه با موادمخدر، در واقع یکصدمین سال تأسیس خود در چین را برگزار میکنند. چین در سالهای 1949 مبارزات شدیدی را شروع کرد، بهطوریکه «مائو» رهبر چین کمونیست، تریاکیها را به دریا ریخت. در ایران نیز اولین قدم با کلمه میرزای شیرازی در مبارزه با تنباکو برداشته شد ولی تا قبل از انقلاب اسلامی، سازمانی به این امر نبود. بعد از انقلاب اسلامی مبارزه با موادمخدر رسماً و علناً آغاز شده و فتوی امامخمینی صادر شد. البته در سال 1360 ستاد مبارزه با موادمخدر در شورای عالی انقلاب تصویب شد و در سالهای بعد زیر نظر ریاستجمهوری هماهنگیهای لازم صورت گرفت. در سال گذشته بنابر آمار اعلام شده، حدود 1000 هزار تن موادمخدر کشف شد، ولی بقیه در داخل مصرف و یا به کشورهای اروپایی ارسال شد. با توجه به این آمار میتوان گفت، قریب به یک سوم موادمخدر تولیدی افغانستان از طریق ایران ترانزیت میشود که یک سوم از آن کشف و یک سوم به مصرف داخلی و یک سوم آن هم به کشورهای دیگر ارسال میشود، که البته نرم آمار کشفیات در جهان بیش از 10 درصدنیست ولی در ایران تا 30 درصد هم افزایش داشتهاست. در طول 17000 کیلومتر مرز مشترک افغانستان و پاکستان دیوار مرزی کشیده شده و پاسگاههای مرزی تأسیس شده و تاکنون 3800 نفر شهید و 12000 نفر جانباز در راه مبارزه با این مواد افیونی تقدیم شده است و ایران بهعنوان بزرگترین کشور مبارزهکننده بر علیه این افیون میباشد و غالب این هزینهها را هم به تنهایی پرداخت نمودهاست. در واقع پس از جنگ تحمیلی، جنگ موادمخدر بالاترین کشته و جانباز را به نیروهای انتظامی و نظامی ایران وارد کردهاست. علت این خسارات، این است که منبع اصلی تولید موادمخدر در همسایگی ایران است که با حامیان آمریکایی خود دارای بالاترین تجهیزات و حمل و نقل هستند. وسعت بیابانهای شرقی طوری راه را برای آنان باز میکند که به راحتی میتوانند مرزهای شرقی تا تهران بدون شناسایی حرکت کنند فقط در گلوگاههای مسیر تهران است که برخی از آنها شناسایی میشوند. غیر از انتقال مستقیم از مرزهای شرقی، روش دیگر قاچاقچیان، تبدیل موادمخدر است.آنها در داخل افغانستان و پاکستان و حتی در مناطق مخفی ایران، لابراتوارهایی دارند که مواد افیونی و تریاک را تبدیل به مواد خطرناکتری مانند شیشه و کراک کرده و برای مصرف در اختیار جوانان ایرانی قرار میدهند و مقام معظم رهبری در این زمینه گفتهاست که موادمخدر قتل عام جوانان ایرانی است و این قتل عام همچنان ادامه دارد و ایران در تعامل است تا راه این قتلعام را ببندد. براساس اعلام دادستان کل کشور آمار 80% زندانیان مربوط به قاچاقچیان موادمخدر است و رسانههای بیگانه بدون اشاره به این مسأله، آمار زندانیان ایران را مبالغهآمیز بیان میکنند. آنها از یکسو شعار مبارزه با موادمخدر میدهند و از سوی دیگر از دستگیری و اعدام قاچاقچیان انتقاد میکنند. لذا میبینیم مبارزه با قاچاق موادمخدر دارای پیچیدگیهای زیادی است. اخیراً وزیر مبارزه با موادمخدر پاکستان در دیدار همتای ایرانی خود پیشنهاد تشکیل آکادمی را داده است که بهنظر میرسد مناسبترین راه است. زیرا موادمخدر اکنون دلمشغولی بیش از نیمی از مردم جهان است. بخش اعظم را معتادان جهان تشکیل میدهند، ولی مخالفان نیز دراین مسأله درگیر هستند و باید اطلاعات خود را منظم و قابل پیگیری نمایند؛ لذا تأسیس این آکادمی میتواند رشتههای مختلف جنایی، روانی، عملیاتی و عقیدتی را پیگیری کنند، زیرا کاهش مصرف و تقاضا لازمه آموزشهایی متخصصانه است. اگر این آموزشها درست و حساب شده نباشد، ممکناست خود دلیلی برای گرایش بیشتر مردم به موادمخدر باشد، زیرا وسوسه استفاده از آن حتی سردمداران مبارزه با موادمخدر را هم تهدید میکند. بحران، باعث تحرک اقتصادی است البته این بحرانها نهتنها باعث تسلط آمریکا بر منابع نفتی عراق و یا مواد مخدر افغانستان شد، بلکه در کنار آن با تهدید امنیت اعراب، فروش سلاح به رونق خود رسید و مردم عادی هم از یک مصرفکننده بالقوه، به مصرفکننده بالفعل تبدیل شد و این مسأله بسیار مهمی است، زیرا مردم در حالت عادی مصرفکننده خوبی نیستند مثلاً ما تا تحریک نشویم غذاهای خوشمزه نمیخوریم و یا تا چشم و همچشمی نباشد، نسبت به خرید لوازم لوکس اقدام نمیکنیم. در حالت عادی روش تحریک مصرف یا ایجاد تحرک در مصرفکننده، روشهای روانی است، یا در واقع جنگ روانی نرم است، اما وقتی این روش نتیجه نداد، طبیعتاً جنگ روانی واقعی باید اتفاق بیافتد و بحرانها، درواقع یک جنگ روانی وسیع برای تحریک مصرف و تحرک بخشیدن به مصرفکنندگان است. در اثر بحران، هر طبقهای از مردم به دلایل گوناگون دچار افزایش میشوند و بازار برای کالاهای مصرف نشده یا به اصطلاح بنجل باز میشود. مثلاً سلاحهای قدیمی یا نسل گذشته در اینگونه موارد به دولتها یا افراد طرفین بحران به خوبی فروخته میشود. کالاهای از مد افتاده و یا تاریخ مصرف گذشته نیز به ملتها فروخته میشود. مردم در اثر جنگ روانی همه کالاهای مصرفی خود را یکجا خریداری و انبار میکنند و در اثر افزایش گردش کالا و نقدینگی، جامعه به فرایند مصرف بیشتر روی میآورد و البته تولیدکنندگان بحران، در این قسمت یا بحران زدهها یکسان هستند، ولی یک عامل پیشتاز در سازندگان بحران این است که «تولید» را متوقف میکند، یعنی سعی میکند از افزایش مصرف نیز سهم خود را بیشتر کند. لذا در اینگونه جنگها و بحرانها، مراکز تولیدی مورد هدف قرارمیگیرد و حتی کالاهای خریداری شده قبلی نیز صدمه زده میشود تا سودی متوجه بحران زدهها نشود. پس هر کس پیشدستی در بحرانسازی کند، برنده میدان است. اما در نهایت این پیشدستی نیز جبران میشود یعنی کشورهای بحرانزده نیز به روشهای مقاومت منفی سعی میکنند این پیروزی رقیب را از او بگیرند و با مبحث خودکفایی، آنرا برای خود نگهدارند. بحرانسازها در آسیا اغلب بحرانها در قاره کهن آسیا مخصوصاً در خاورمیانه صورت میگیرد. از اینجهت که بررسی دامنه بحرانها در سراسر جهان نشانمیدهد، حداکثر جنگها و بحرانها در سراسر جهان، کوتاه و بریده بریده است. مثلاً در اروپا در یک مقطع، جنگجهانی صورت میگیرد و یا در چین، یا در ژاپن و معمولاً تمام میشود. اما در خاورمیانه شاید از ابتدای تاریخ یک جریان دائمی است و مسایل و مشکلات حلنشده فراوان است. در چین یک میلیاردی، 1949 انقلاب در یک دوره کوتاه تمام میشود. اما در خاورمیانه هنوز بحث و بحران فلسطین از سپیدهدم تاریخ وجود داشته است و لذا در آسیا همهچیز فرق میکند. مترها، سانتیمترها و میلیمترها در اینجا تبدیل به وجب و زرع و گز میشود. برخلاف کشورهای حاشیهای و قارههای حاشیهای، که حوادثی در آن اتفاق نمیافتد و زندگی یکنواخت است، در آسیای مرکزی و خاورمیانه تغییر وجهه اصلی زندگی است. اگر مردم در این منطقه خودشان هم بخواهند نمیتوانند آرام باشند، چراکه آسیا مانند پلی بین شرق و غرب و جنوب و شمال است و هرکس، هرکجا میخواهدبرود، باید پایی بر این پل بگذارد. لذا جغرافیای آسیا مخصوصاً خاورمیانه، همانند تاریخ آن است، یعنی هر نقطه آسیا، تاریخی از آنرا حکایت میکند، حمله اروپاییان و تعامل با آنان را در غرب آسیا، ترکیه، سوریه و شامات میتوانیافت؛ آفریقا از مصر، اردن، عربستان در داخل آسیا میشوند و نقش خود را ایفا میکنند، آمریکا، کانادا، استرالیا از سوی چین، کره، ژاپن، فرهنگ خود را در آسیا گسترش میدهند. در خود آسیا هم، شرق، چین و ژاپن در هیأت مغولها و بعداً به سرزمین ترکستان و ترکمنستان و افغانستان، هندوستان در پاکستان و در سیستان و بلوچستان و روسها در شمال و آذربایجان، باکو، قفقاز و در جنوب اعراب، در خوزستان، هر یک قومیت، تاریخ و شناسنامه ویژه خود را دارد که در زبان، اقتصاد، فرهنگ و سیاست برای خود محدوده ای تعیینکرده و از آْن دفاع میکنند. بحران متمرکز تمرکز بحران جهانی در آسیا و تمرکز آن در ایران و فشرده شدن آن در شهر تهران یک روند قابل قبول است. یعنی میتوان گفت تهران خلاصه جهان است و جهانی خلاصه شده در تهران است. مرکز سیاست، اخبار، اقتصاد در تمامی جهان یک نقطه یا یک سر خط به سوی تهران دارد. تهران هم خلاصه می شود در چند خیابان مهم، در آنجا که سفارت آمریکا، روسیه، آلمان، ترکیه وجود دارد و یا در آنجاکه هواداران اروپا و آمریکا، چین و عربستان در کنار هم زندگی میکنند. میتوان گفت شاید از نظر فیزیکی مرکزیت بحران در چهارراه استانبول باشد، ولی بنا به تعریف دکتر شریعتی، امروزه دموکراسی، دستها را از روی سر مردم برداشته ولی توی سر آن ها کرده است. یعنی امروز دیگر به سفارت پناهنده شدن و پلوی انگلیس را خوردن علنی نیست، بلکه جای آنها به دانشگاهها رفته و استادان دانشگاهها و کسانیکه مدارکی از این دانشگاهها گرفته اند، طیف وسیع هواداران را ایجاد کردهاند و تقریباً میتوان گفت وابستگان فرهنگی، وظیفه سفیران کشورها را انجام میدهند. از آنطرف نیز تمرکز صورت گرفته است؛ ابتدا اروپا در مقابل تهران بود، مدتی استرالیا، کانادا و حتی کشورهایی چون عربستان و غیره، اما همه، اکنون در زیر پرچم آمریکا متحد شدند و آمریکا نیز با وسعت زیاد خود، نیویورک را انتخاب کرد. در نیویورک هم کاخسفید و کنگره، مرکزیت این بحران را بهدست گرفت. در واقع امروز، در دانشگاه تهران یا اگر بگوییم در حوزه مدیریت نظام یک ستاد بحران تشکیلشده و در کنگره آمریکا و کاخ سفید هم یک ستاد در نقطه مقابل است. از اینجهت هیچگاه طرفین بحرانساز و بحرانستیز از پای نخواهند نشست تا اینکه بحرانسازان کاملاً از بین بروند و مرکزیت به یک نقطه، آنهم در آسیا و تهران منتقل شود و همه جهان مدیریت واحد را در تهران بپذیرند. کمک تهران به شهدای بحران و مجروحین و آسیبدیدگان میتواند هزینه مشارکت مردمی را کاهش دهد و از آنسوی نیز آشوبگران میتوانند با دریافتهای میلیاردی هزینههای خود را پوشش دهند. تصویب 400 میلیون دلار سنای امریکا به همین دلیل است، یعنی ایجاد اشتغال جدید و توزیع درآمد در بین مردم ایران و آن بخشیکه به بحرانسازی کمک کردهاند. مدیریت بحران هدایت بحران همانند ایجاد بحران، دارای قواعد و مناسبات خود است. بحرانساز دارای قدرت اقتصادی زیادی است که او را قادر به ادامه بحران سازی میکند و مدیریت بحران به ضرر بحرانستیزان خواهد بود در صورتیکه منابع مالی کمتری داشتهباشد چه دراین صورت ممکن است آسیبپذیر باشد، لذا آماده باش نیروها و تجهیز آنها و خرید وسائل مورد نیاز و تأمین نیازهای مالی بحرانستیزان، نقش مهمی در مدیرت بحران دارد. در واقع اگر بتوان حدس زد که انتهای توانایی مالی هر یک از طرفین بحران در کجا قرار دارد، میتوان با مقایسه آنها، انتهای بحران را حدس زد. مثلاً اگر بحرانساز، A ریال و بحران ستیز Bریال، داشته باشد، طبیعی است که اگر B‹ A بحران ادامه می یابد وممکن است به سقوط بحرانستیز بیانجامد و اگرB › A باشد، بحرانستیز پیروز میدان خواهدبود. تنها در صورتیکه A = B باشد، عوامل دیگر در این خصوص دخالت میکنند، مثلاً ممکن است عوامل روانی، حوادث و امثال آنهم مؤثر واقع شود و اگر همه شرایط مساوی باشد، بحران همچنان ادامه خواهد یافت. ادامه بحران، دو حالت دارد: یا یکنواخت است یا متناوب، یعنی یا اینکه درگیری هر روز ادامه خواهد داشت، مانند مبارزه ببرهای تامیل در سریلانکا و یا اینکه گاهی یکطرف حاکم و گاهی محکوم است، مانند آمریکا که گاهی حزب دموکرات و گاهی حزب جمهوریخواه حاکم میشوند. در انتخابات تهران، بهطور مشخص ما شاهد صفبندی طویل جهانی در دو طرف هستیم؛ اوباما رئیسجمهور آمریکا، آنگلا مرکر صدر اعظم آلمان، چنان صحبت میکنند که گویی در داخل شهر تهران هستند و از این طرف هم هوگو چاوز، سید حسن نصرا... بسیار روشن سخن می گویند، طوریکه نقل عبارات آنها هیچ تفاوتی با مسؤولان ایرانی ندارد. بطور خلاصه دراین بحران بورکراتها، تکنوکراتها و در یک اصطلاح کامل، یقهسفیدها در یکطرف هستند، تودههای میلیونی دهقانی و روستایی در طرف دیگر. آرای کسانیکه به ماهوارهها و رسانههای خارجی بیشتر دسترسی دارند، همه در یک صف و کسانیکه به تنها رسانه ملی، دلبستهاند در طرف دیگر است و در ادامه این تحلیل با توجه به بحران مالی غرب و ورشکستگیهای شرکتهای آنان میتوان گفت، تصویب 400 میلیون دلار، فقط جنبه نمایشی دارد و این مجوزی است تا کارکنان کاخسفید و سنای آمریکا بهنام کمک به ایرانیان، خودشان آنرا هزینه کنند و این به معنی آناست که بودجه بحرانسازان، کوتاه و لذا بحران، پایان یافته تلقی میشود. سید احمد حسینی ماهینی