От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

اوپک گازی و چالش‌های پیش رو (335)

اوپک گازی و چالش‌های پیش رو (335)





مناقصه و مزایده

13 کشور گازدار جهان در قطر دور‌هم جمع می‌شوند، تا دبیرخانه و دبیر کلی برای آن انتخاب نمایند. اوپک گازی که به پیشنهاد رهبر معظم انقلاب اسلامی و حمایت رییس‌جمهور روسیه و پیوستن کشور قطر با 3 کشور مهم گازی شروع شد، بلافاصله مورد توجه بقیه قرار گرفت؛ به‌طوری‌که اکنون 11 عضو ثابت و 2 کشور ناظر، در این مجمع دور ‌هم جمع می‌شوند. این مجمع توانسته به‌سرعت اساس‌نامه خود را تصویب و اجرایی کند. فعلاً محل دبیرخانه این مجمع، کشور قطر تعیین شده است و هدف از این مجمع هماهنگی در تولید و توزیع گازهای طبیعی در این کشورهاست. اما مهم است بدانیم که ایران نباید در این مسیر، متضرر شود؛ زیرا ایران به‌عنوان دومین کشور گازی در مقابل دیگر کشورها، مخصوصاً قطر نباید کوتاه بیاید. البته می‌توان گفت برای پیشبرد اهداف بالاتر باید از اهداف جزئی صرف‌نظر کرد؛ اما باید دانست که "خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می‌رود دیوار کج". یعنی اگر ایران کوتاه بیاید و از حقوق خود به‌خاطر همسایگانش عقب‌نشینی کند، بدعت سنگینی پایه‌گذاری شده و در دوره‌ی بعد و سال‌های بعد هم ممکن است قابل جبران نباشد، زیرا قطر از این نقطه ضعف ایران استفاده کرده و بزرگ‌ منشی ایران را با سؤء تفاهم، اشتباه گرفته و بسیاری از مطالب ضد ایرانی را در مصوبات دخیل می‌کند و اگر قدرت تصویب آن‌ها را نداشت؛ در اجرای آن مانع تراشی می‌کند. مثلاً ما میادین مشترک زیادی با قطر داریم و این کشور با استفاده بیش از حد از منابع مشترک، استفاده‌های کلانی را برده است، اما همیشه آن را نفی می‌کند و قبول ندارد. گرچه راجع به موقعیت فعلی صحبت می‌شود و از صحبت درباره موقعیت قبلی قطر و امارات و حتی کشورهای دیگر، بحثی به میان نمی‌آید، ولی همین وضع فعلی هم بر اثر ساده اندیشی برخی مسؤولان نفتی ایران و زورگویی قطری‌ها به‌وجود آمده است؛ در‌ حالی‌که ما اگر این زروگویی‌ها را قبول نداشته باشیم، به نقطه‌ای می‌رسیم که تمامی نفت و گاز کشورهای عربی متعلق به ایران بوده است نه این‌که با آن‌ها میدان مشترک داشته باشیم. زیرا تاریخ نشان می‌دهد، تجزیه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، از زمان پیدایش نفت آغاز شده است، یعنی قبل از پیدایش نفت، ایران، جنوب و شمال خلیج فارس را در اختیار داشته است و از زمان پیدایش نفت، استعمار، حضور فیزیکی خود را در این منطقه افزایش داد و از قدرت خود استفاده کرد و مرکزیت حکومت ایران را در دوران قاجار و پهلوی تضعیف نمود و حاکمیت ایران را از این شیخ نشینان سلب کرد. نمونه آن، جدایی جزیره بحرین از ایران در سال‌های آخر رژیم گذشته بود و اصولاً جنگ تحمیلی از سوی عراق هم؛ ادامه همین روند بود و آن‌ها به‌ترتیب بخش‌هایی از ایران را به‌عنوان عربی جدا می‌کردند. بغداد، که مرکز حکومت ساسانیان بود، اکنون به‌عنوان بخش عربی از آن یاد می‌شود و اهواز که دانشگاه جندی شاپور آن معروف است، به‌عنوان عربستان یاد می‌شود. همه این‌ها جنگ نفت است والاّ چرا در سال‌های قبل، ما چیزی به‌نام کشورهای عربی نداشتیم؟ حکومت یا در دست ایرانیان بود یا عثمانیان، درست زمانی وهابیت و یا خاندان سعودی و امثال آن پیدا می‌شوند که نفت پیدا شده و ارزش آن برای استعمار معلوم شد. البته این روش در سیاست به معنی واقعیت‌آفرینی مطرح است، مثلاً ایجاد کشوری به‌نام اسراییل، سابقه‌ای تاریخی ندارد ولی آن را یک واقعیت می‌دانند که باید قبول کرد؛ یعنی با ظلم و تجاوز، سرزمینی را غصب کرده و بعد خود را مالک آن می‌خوانند. معنی حقوقی ایجاد واقعیت متأسفانه ایجاد واقعیت در عصر نفت، اصل اساسی است. یعنی استعمار، هرجا نفت پیدا می‌کرد، در آن‌جا واقعیت جدید ایجاد می‌کرد و حق خود می‌دانست و برای آن ابعاد حقوقی تعریف می‌کرد. البته ایرانیان به این شگرد استعمار، آگاه بوده‌اند، مثلاً نهضت ملی شدن نفت یکی از این پاسخ‌ها است. استعمار انگلیس، همه چاه‌های نفت را ملک خود می‌دانست و ایرانی‌ها را کارگران موقت می‌شمرد. اما ملی شدن صنعت نفت، یعنی کوتاه کردن دست استعمار از سرزمین ایران. گرچه به شهادت تاریخ، این ملی کردن واقعی نبود و تا پیروزی انقلاب اسلامی، استعمار از طرق مختلف حاکمیت خود را حفظ کرده بود و ملی شدن صنعت نفت با اعتصابات کارگران و بستن شیر نفت تکمیل شد، ایران توانست تولید خود را از 6 میلیون بشکه به روزی 2 میلیون بشکه کاهش دهد و فقط به اندازه نیاز درآمدی خود صادر نماید و الباقی را برای آیندگان ذخیره نماید. علت مبارزه استعمار با انقلاب اسلامی هم همین است؛ زیرا برخلاف همه نهضت‌ها و قیام‌های جهانی، تنها انقلاب اسلامی است که به‌طور جدی، مبارزه را پذیرفته و آن را ادامه می‌دهد، زیرا نهضت‌های مقاومت در سراسر جهان به‌وسیله سران خودفروخته آنان، به انحراف کشیده می‌شدند که نمونه بارز آن مسأله فلسطین است. به‌طور طبیعی اگر خیانت سرانی چون یاسر عرفات یا محمود عباس نبود، شاید مسأله فلسطین بسیار زودتر حل و فصل می‌شد و از آن بدتر همه می‌دانند که در فروش زمین‌های فلسطینی به یهودیان که سر منشأ تشکیل دولت یهود و صهیونیست‌ها در آن شد، همین اعراب، خودشان نقش اساسی داشتند و برای دریافت پول بیش‌تر از همدیگر سبقت می‌گرفتند. در کشورهای دیگری چون الجزایر و یا در آمریکای شمالی، ما شاهدیم که مثلاً قیام مردم آلاسکا به آن‌جا منتهی شد که آمریکا با قیمت بسیار پایینی، آن سرزمین را از روسیه خرید و یا مردم چین که فقط یک دهه وفادار مائو، لنین و امثال آن‌ها بودند. در ایران هم نهضت‌های ضد استعماری و انقلابات، فوری به سازش کشیده شدند و تا هنگامی‌که پای روشنفکران غرب‌زده بود، طمع و قدرت، آنان را از ادامه مسیر باز می‌داشت. چه در انقلاب مشروطه و چه در قیام سی‌ام تیر و چه در 15خرداد و ... این روشنفکران بودند که تاقبل از قیام، دوآتشه می‌تاختند و مثلاً خواستار ملی شدن نفت یا تشکیل مجلس قانون‌گذاری و امثال آن می‌شدند و بلافاصله با گرفتن یک پست یا یک مقام دولتی، همه چیز را فراموش می‌کردند. در جریان ملی شدن نفت ایران، در دهه 1330 توبه نامه‌های افسران توده‌ای، خوراک روز بود و نهایتاً معنی نهضت ملی این شد که اگر انگلیس نفت جنوب را می‌برد، روسیه هم نفت شمال را ببرد! یعنی تمام قیام‌ها، عاقبت بر سر سهیم سازی همسایه شمالی تمام شد و لذا هیچ‌وقت ملی شدن صنعت نفت واقعیت پیدا نکرد، تا این‌که بعد از انقلاب اسلامی، هر ساله مدیریت ایرانی بر آن بیش‌تر شد، به‌طوری‌که در جنگ تحمیلی با وجود تخریب‌های فراوان پالایشگاه‌ها، ایران قادر شد تمامی آن‌ها را با توان داخلی بازسازی کند. بازسازی چاه‌های نفت نوروز ،در میان آتش و دود سرآغاز این حرکت بود و امروزه حتی در عمق 75 متری خلیج فارس، دکل‌های نفتی و اسکله‌های حمل نفت به‌دست متخصصان داخلی و ایرانی ساخته و اجرا می‌شوند. هم اکنون اعراب به همین دلیل به وحشت افتاده‌اند. چرا که بزرگ‌ترین رقیب شرکت‌های انگلیسی و آمریکایی، شرکت‌های نفتی ایرانی است. البته آن‌ها سهمی دارند که سیطره قبلی خود را مثلاً در عراق حفظ کنند، ولی روند حرکت، به سمت ایران است. یعنی ممکن است در عراق اشغال شده، شرکت‌های آمریکایی، به زور سرنیزه، برنده مناقصات نفتی یا گازی باشند، اما مردم عراق هرچه مستقل‌تر شوند، به‌طور طبیعی کار را از آمریکایی‌ها پس گرفته و به ایران خواهند سپرد. حتی اگر به ایران هم نسپارند، طبیعی است که برای مبارزه با زیاده‌ خواهی‌های شرکت‌های آمریکایی به توانمند‌سازی شرکت‌های عراقی و داخلی خود همت کنند و چه کسی از ایران بهتر برای کمک به آنان خواهد بود تا تکنولوژی پیشرفته رادر اختیار آنان قرار دهد؟ اما دشمن از پای نمی‌ایستد، زیرا درآمد کلان شرکت‌های نفتی اکنون به سمت و سوی شرکت‌های گازی در‌ حال حرکت است و نهضت جهانی سوخت پاک که اخیراً آغاز شده است، هیچ آینده درخشانی برای صنعت نفت ندارد، چرا که نفت از یک‌سو همیشه به‌عنوان یک منبع تجدید ناپذیر مطرح بوده و وحشت پایان یافتن آن دائم بر سر بازارهای معاملات نفتی، سنگینی می‌کند. اما گاز به‌عنوان سوخت پاک، جایگزین مناسبی برای همه رده‌های انرژی و حتی صنعت پلیمری می‌باشد. خودروهای دوگانه‌سوز و بعضاً گازسوز به خوبی آزمایش خود را پس می‌دهند و استفاده پترو شیمیایی از گاز، در تولید مواد اولیه پلاستیک سازی و صنایع پلیمری هر روز بیش‌تر می‌شود. علاوه بر آن انتقال گاز بسیار ساده‌تر و سبک‌تر و راحت‌تر از انتقال نفت است. مایع کردن گازهای طبیعی CNG، این قدرت را می‌دهد که میلیون‌ها فوت مکعب گازها را در داخل محفظه‌های کوچک و بزرگ به مکان‌های مختلف رساند. لوله‌کشی‌های طویل که اخیراً طرح آن از خلیج فارس تا آن سوی اروپا و این سوی چین هم در دستور کار است، نشان می‌دهد که این طرح‌ها در مورد صنعت نفت امکان‌پذیر نیست. درحالی‌که وحشت، از تمام شدن نفت، بازارهای معاملات و بورس نفت را در نوسانات بالا و پایین آمدن شدید قرار داده است. گازها هر روز ذخایر بیش‌تری را از خود نشان می‌دهند و میادین گازی ثروتی پایان‌ناپذیر تلقی می‌شود. از نظر دیدگاه‌های توسعه پایدار و مصرف بهینه نیز، گازها بالاترین درصد سوخت بهینه را دارند و تا آخرین ذرات آن در تولید انرژی، سهم به‌سزایی ایفا می‌نمایند. از نظر آلایندگی و سوخت ناقص و حفاظت محیط زیست هم، گازها در صدر جدول قرار دارند، در حالی‌که نفت به دلیل سنگینی و بدبویی و داشتن ضایعاتی چون: مازوت و گازوئیل در آلایندگی محیط نقش بسیاری دارند و حتی سوخت بنزین و مواد سربی در فضا، زندگی بشر را تهدید می‌کنند و گازهای گلخانه، متصاعد از نیروگاه‌های صنعتی و شوفاژهای خانگی، همیشه در آلودگی هوا مخصوصاً در ایام زمستان که باعث وارونگی هوا و خفگی فضای شهری می‌شوند، استفاده از گازها، به جای نفت را تبلیغ می‌کنند. پیشرو بودن ایرانیان در صنعت جایگزینی گاز به جای نفت باعث شگفتی شده است، به طوری‌که ایران با ارزان‌ترین بها، گازها را به داخل منازل و خودروها هدایت کرده و اکنون بیش از 80% روستاها و 100% شهرها به سیستم گازسوز شهری و روستایی متصل هستند. شبکه‌های سراسر لوله‌های 54 اینچ و یا 30 اینچ گازها را به‌راحتی از میدان‌های گازی جنوب به مصارف داخلی مرکز و شمال کشور ارسال می‌دارند و یا به‌راحتی می‌توانند به اروپا و پاکستان صادر نشوند. اخیراً نیز مبادلات با ترکمنستان، نشان داد که ایران قادر است، سوخت ارزان همسایه‌ها را مصرف داخلی داشته باشد و گاز ترش آنان را به قیمت پایین بخرد و گاز شیرین خود را با قیمت بالاتر، راهی اروپای یخ زده و سرد کوهستانی نماید تا در رقابت جهانی با روسیه، سوپاپ اطمینانی باشد برای زندگی سرد و زمستان طولانی و پر برف کوه‌های آلپ و کناره‌های رودخانه راین و کور سوی امید و زندگی را به خانوداه‌های فقیر و بی‌کار اروپایی هدیه کند. اما دشمنان از این‌همه مردانگی و فتوت ایرانیان، نه تنها خجل نمی‌شوند، بلکه از آن سوء‌استفاده کرده، می‌خواهند تمامی این امتیازات را به نفع خودشان مصادره کنند. اوپک گازی، در واقع می‌خواهد از سوی همسایه شمالی، مانع صدور گاز ایران به اروپا و از سوی همسایه جنوبی مانع ارز انتقال آن به آسیا و شرق شود؛ زیرا بحث رقابت را تا بتوانند خودشان مطرح می‌کنند و هر جا برنده باشند، می‌گویند: کشورهای گازی نباید همدیگر را تضعیف کنند و یا باعث شوند قیمت رقابتی گاز در سطح جهان، پایین بیاید! مثلاً روسیه از همین ترفند استفاده می‌کند و مانع قراردادها در ایران با اروپا می‌شود تا بتواند در سردترین روزهای زمستان، شیر لوله گاز را در اوکراین ببندد و قیمت‌ها را بالا ببرد و اگر اروپا به دنبال گاز ایران برای مقابله با این زیاده‌خواهی شد، هیچ قراردادی با ایران نداشته و اگر هم موفق به بحث در این زمینه شود، سالیان سال به درازا بیانجامد تا گاز ایران صادر نشود و همه‌ی درآمدها به جیب روسیه برود. همسایه جنوبی نیز از همین ترفند استفاده می‌کند. قطر از یک‌سو بیش‌ترین برداشت را از میادین مشترک دارد و ادعا می‌کند به منابع گازی ایران دستبرد نمی‌زند و از سوی دیگر قراردادهای ارزان‌تری را به چین و هند و پاکستان پیشنهاد داده و مانع ادامه خط لوله صلح می‌شود. این‌جاست که مسؤولیت مسؤولان ایرانی نفت، خود را نشان می‌دهد. آیا باز هم ناکس‌ دارسی‌ها می‌آیند و با قیمت بسیار ارزان، گاز ایران را برای صدها سال می‌خرند؟ و یا واقعاً گاز ایران ملی شده است و اختیار آن در دست ایران خواهد بود؟ آیا این بار به جای قراردادهای ننگین نفتی با کنسرسیوم‌های نفتی غربی، صورت‌جلسات امضا خواهد شد و میدان بازی به آنان واگذار خواهد شد؟ آیا مسؤولان نفتی ایران، گشادبازی‌های خود را تحت عنوان احترام به همسایه ادامه خواهند داد و تمامی امتیازها را به قطر یا روسیه می‌دهند؟ البته تا این‌جای کار، که این مسأله بوده است؛ زیرا با این‌که پیشنهاد‌‌ دهنده ایران بوده است، ولی محل دبیرخانه آن، قطر تبیین شده است. کشور کوچکی که ادعاهایی برعلیه خاک ایران هم دارد، امروز بر سر خزانه گازی نشسته است. درآمد هنگفتی که می‌تواند یک مورچه را به اندازه یک فیل، دارای قدرت نماید. با اتکاء به همین توانایی مالی قادر به استخدام وکلای مبارز و متخصص بوده و حقوق ایران را پایمال می‌کنند و به‌عنوان دبیرخانه دائم شرکت گازی اوپک، از هیچ امکانی برای استفاده از منابع گازی مشترک فروگذار نخواهد کرد و مسؤولان نفتی ایران هم این عدم‌النفع را نتیجه کم کاری و نداشتن امکانات استخراج بیش‌تر دانسته و به سادگی مسأله را به نفع قطر خاتمه می‌دهند؛ اگر ما امکانات داشته باشیم می‌توانیم به اندازه قطر برداشت نماییم! و یا می‌گویند: قطر تا‌کنون اضافه برداشتی از منابع مشترک نداشته است. این البته قابل قبول ملت ایران نیست، زیرا قطر سالیان سال است از این منابع برداشت می‌کند ولی ایران به دلیل زیاد بودن منابع گازی و نداشتن امکانات استفاده از آن‌ها سالیان سال آن‌ها را در پالایشگاه‌ها می‌سوزانده است! و اخیراً توانسته با لوله‌کشی و تزریق آن به برخی چاه‌های نفتی خوزستان کمی مهار کند. به هر حال درخواست ملت ایران این است که دولت و حامیان و متخصصان نفتی ایران در امانت خیانت نکنند و حقوق ایرانی را پاس بدارند و نگذارند تا در میان هیاهوی دموکراسی، منافع ایران قربانی شود و آینده فرزندانمان تباه گردد. نیاید آن روزی که بعد از صد سال یا بیش از آن خون‌های زیادی برای لغو صورت‌جلساتی که امروزه برای دریافت مقداری حق مأموریت یا هزینه سفر و یا خوش‌گذرانی دوحه و قطر و امثال آن امضاء می‌شود. نه تنها ایران باید در مقابل قطر از منافع گازی و ملی خود دفاع کند، نباید تسلیم روسیه هم بشود، زیرا ایران بالاترین ظرفیت گازی جهان را دارد و مرکزیت جغرافیایی، به آن امکان می‌دهد تا با سراسر جهان به‌طور عادلانه وارد معامله شود. اوپک گازی، برای این به‌وجود نیامده که مانع ترقی ایران شود بلکه باید این تهدیدها به خوبی شناسایی شده و همگی تبدیل به فرصت شوند. اوپک گازی باید تبدیل به سکوی پرتاب ایران به بالاترین نقطه بهره‌وری و کیفیت در صدور گاز شود. این امر، هم از نظر انسانی و هم از نظر ژئوپلیتیکی اهمیت دارد. زیرا ایرانیان بنابر ذات بخشنده خود نباید درآمد گازی را به دولت‌ها بلکه به ملت‌ها ببخشند، آن‌هم دولت‌هایی که فقط به پشتوانه همین‌ قدر درآمد گازی، بر سر پا هستند و اگر این درآمد گازی نباشد یک روز هم دوام نخواهند آورد. دولت روسیه در واقع همان گاز پروم است و دولت قطر هم همان درآمد نفت و گاز. اگر این دو نباشد، به راحتی آن‌ها از بین می‌روند و ایران نباید سهم خود را در اختیار کسانی بگذارد که اصلاً پشتوانه مردمی ندارند و به قید ثروت باد آورده و تاراج شده ایران، حکومت می‌کنند. ملت ایران این انتظار را دارد که حالا که دبیرخانه را از دست داده، لااقل دبیر کلی را به دست آورد والاّ این همه زحمات و آبروی مسؤولان بلند پایه ایرانی در پای کسانی قربانی خواهد شد که در فردای روزگار، ادعاهای ارضی نیز بر علیه ایران خواهند نمود. سید احمد حسینی ماهینی

بازار‌های جدید پولی و مالی (331)


بازار سرمایه و پول، در جهان معمولاً بر‌اساس سه پایه بانک، بیمه و بورس بنا شده است؛ یعنی هرکس تمایل دارد مالی را کسب کند یا سرمایه‌ای را به‌دست آورد، یکی از این راه‌ها را انتخاب کند. بانک، مجموعه‌ای از سپرده‌های مردم است که برخی از آنها، سپرده‌های دیداری و برخی نیز سپرده‌های غیر‌دیداری است که مجموعاً حساب‌های پس‌انداز، جاری و امثال آن را تشکیل می‌دهد. در این بحث، یعنی سپرده‌ها، علامت خاصی وجود دارد که بانک را از سایر منابع پولی جدا می‌کند و آن این‌که سپرده چه به صورت دیداری یا غیر‌دیداری، تعلق به بانک ندارد؛ یعنی بانک نمی‌تواند خود را مالک آن بداند و صاحب‌سپرد هر‌گاه تمایل داشته باشد، می‌تواند تمام یا بخشی از آن را مطالبه و بدون هیچ شرطی دریافت نماید؛ اما در بیمه این سپرده‌ها به‌صورت زمانی دچار انتقال مالکیت می‌‌شوند؛ شخص برای یک سال حق بیمه مبلغی را می‌پردازد؛ در ابتدای قرارداد، اگر آن را لغو کند، ممکن است تمام پول خود را دریافت کند، ولی به‌ محض گذشت مدتی از این قرارداد، به نسبت قابلیت دریافت آن کاهش می‌یابد و در انتها، کل مبلغ به دارایی و درآمد بیمه منتقل می‌شود. عکس قضیه بیمه، در بورس مطرح است؛ یعنی مالکیت اوراق بها‌دار، سندی است که شخص معادل سپرده خود را از صاحبان اوراق مطالبه می‌کند و غالباً با گذشت زمان، این مبلغ افزایش می‌یابد؛ یعنی شخص اقدام به سپرده‌گذاری می‌کند تا افزایش دارایی داشته باشد. اما مشکلات از اینجا آغاز می‌شود که تعاریف دقیق مورد اتفاق همه، چه در تئوری و چه در عمل واقع نمی‌شود؛ مثلاً در تعریف ارایه شده‌ی فوق، ما شاهد یک تقسیم کار هستیم یا در واقع، حد و مرز هر کدام از آنها ترسیم شده است و معلوم است؛ اما در عمل ما می‌بینیم که بانک‌ها کار بیمه و بورس را انجام می‌دهند و یا بیمه به دنبال تأسیس بانک و اخذ سپرده‌های دیداری است و یا در بورس، با تشکیل شرکت‌های سرمایه‌گذاری یا بازار دست دوم و یا فرابورس، به دنبال انجام عملیاتی شبیه بانک‌ها هستند! بورس همان‌گونه که از نام آن پیدا است، مرکز آزاد مبادلات اوراق بها‌دار است؛ یعنی به‌جای این‌که کالا را در آنجا بیاورند و بفروشند، کالا یا مواد اولیه یا ساختمان در جای خود واقع شدند و فقط برگه‌ها یا حواله‌ها جا‌بجا می‌‌شود؛ مثلاً بزرگ‌ترین بازار بورس جهان، بازار نفت است که ما شاهدیم نفت در داخل چاه‌ها یا پالایشگاه‌ها هستند، ولی شش ماه جلو‌تر، خریداری می‌شود و برگه آن دست به‌دست می‌شود؛ اما این کار ممکن است ضرر داشته باشد یا سود، و سرمایه‌گذاران همیشه به‌دنبال سود هستند و زمینه زیان یا ضرر را ندارند و لذا به دنبال راهی هستند تا سود خود را از خطر دور نگه دارند و از این‌رو، به سراغ تشکل‌هایی می‌روند که ریسک را به حداقل برساند و سود مناسبی را به آنان بپردازد و این، همان کار بانک‌ها است؛ یعنی شخص به‌جای سرمایه‌گذاری، در واقع سپرده‌گذاری می‌کند تا سود مشخصی را به اصطلاح بازار‌های پولی و مالی، بدون ریسک Risk Free)) به‌دست آورند و از ضرر و زیان به‌دور باشند. شاخص ریسک (Index of Risk)، یکی از عوامل مهم تفاوت بانک و بورس، مسأله ریسک یا خطر‌پذیری است. ریسک و سود، دارای همبستگی مثبت هستند؛ یعنی هر‌گاه ریسک بالا باشد، سود هم بالا است و اگر سود کم باشد، ریسک کم‌تری هم دارد. فرض کنید شما یک میلیون ریال سرمایه دارید و مایلید آن را به کار انداخته و به‌سرعت زیادش کنید؛ در این صورت، سود شما باید بالا باشد. گاهی تقاضا برای سود آن‌قدر بالا است که با کلمه «برابر» به جای «درصد»، از آن نام می‌برند؛ مثلاً اگر سود مورد انتظار شما، 20 درصد باشد، طبیعی است که باید یک سال صبر کنید؛ اگر هیچ اتفاقی نیافتد، دویست هزار ریال سرمایه شما افزایش یابد، ولی معمولاً هیچ‌کس این همه صبر و انتظار ندارد؛ لذا غالباً درخواست دو برابر شدن سرمایه خود در عرض یک‌سال و یا شش ماه و یا سه ماهه هستند! و این یعنی چند برابر شدن در طول سال! اگر هر سه ماه، درخواست دوبرابر شدن داشته باشیم، در پایان سال، 16 برابر خواهد شد و حال اگر بانکی ادعا کند که سود روز‌شمار می‌دهد؛ معنی‌اش همین است؛ فرضاً اگر سود 20 درصد باشد و هر روز بخواهیم سود آن را حساب کنیم، با نرخ 20 درصد سود روز‌شمار، بعد از 8 روز دو برابر و بعد از 10 روز، 6/2 برابر می‌شود! حال بانک‌ها چرا دروغ می‌گویند، معلوم نیست! زیرا سود روز‌شمار، اصلاً امکان‌پذیر نیست، چون هر روز شما، یک سرمایه‌گذاری با مجموع اصل و فرع دیروز است! درخواست چنین سود‌های رویایی در عمل ممکن نیست و لذا می‌بینیم همه مردم خواستار آن هستند و هیچ‌کس هم به آن دسترسی پیدا نمی‌کند؛ فقط از فضای به‌وجود آمده، اقتصاد سالم ضربه می‌خورد و مردم به جای تولید و صنعت، به محاسبه و ارقام روی می‌آورند و بعد هم وقتی به نتیجه نمی‌رسند، یا خودکشی می‌کنند و یا دیگر‌کشی! البته بانک‌ها در توجیه این تبلیغات عجیب، سود را سالانه حساب می‌کنند و روزانه به حساب می‌ریزند! و این یک کلاه‌برداری آشکار است. غیر از این بانک‌ها، یک ادعای دیگر هم دارند که می‌گویند سود ما، بدون ریسک است؛ یعنی سپرده‌گذاری در بانک، تغییر ماهیت داده و به سرمایه‌گذاری تبدیل می‌شود و سرمایه‌گذاری هم اخته شده و ریسک آن گرفته می‌شود و تبدیل به نزول می‌شود. طی دو مرحله، جهش زیر‌بنایی صورت می‌گیرد و تعریف‌های انجام‌شده، زیر سؤال می‌رود. درست مثل این‌که ما قواعد بازی را خودمان تعریف و بیان کنیم، بعد هم هیچ‌کدام را قبول نکنیم. بورس، بانک و بیمه دچار این سردرگمی بزرگ هستند و نتیجه آن هم، ورشکستگی بدون بازگشت این سیستم است؛ زیرا سیستم بانکی تعریف نشده یا غلط تعریف شده با فریب مردم از طریق معرفی استاندار‌د‌های بانکی و عمل به غیر‌استاندارد‌ها، دارای حجم عظیم نقدینگی که متعلق به خودش نیست، می‌شود و درست زمانی که این «حباب» دچار ضربه می‌شود، همه چیز از دست خواهد رفت. مثلاً کافی است یک روز همه سپرده‌گذاران سپرده‌های خود را از بانک مطالبه کنند. همه می‌دانند چه اتفاقی می‌افتد. اصل اولیه بانک‌داری که پس دادن بی‌قید و شرط سپرده‌ها است، باعث تخریب کامل بنیان سیستم بانکی می‌شود و بانک‌ها، نه تنها قادر به پرداخت سپرده‌های مردم به‌صورت نقدی نخواهد بود، بلکه حتی سرمایه و ساختمان‌های آنها هم نمی‌تواند جواب‌گو باشد.

چرا بانک‌ها تبدیل به بانک می‌شوند؟

بیمه‌ها، نهادی هستند که تضمین‌کننده سرمایه‌گذاری محسوب می‌شوند؛ یعنی وقتی کسی سرمایه خود را بیمه می‌کند، مبلغی به عنوان حق بیمه پرداخت می‌کند تا در مواقع ضرر و زیان، بیمه آن را جبران کند؛ چه‌ بسا ممکن است ضرر و زیانی نباشد و چه ‌بسا، ضرر و زیان بیشتر از حق بیمه شود؛ لذا سازمان‌های بیمه‌ای با توجه به تجارب گذشته خود، مبلغی حق بیمه را تغییر می‌دهند تا هم هزینه‌های خود را پوشش دهند و هم خسارت‌ها را پرداخت نمایند و هم سود‌آوری برای سهام‌داران خود داشته باشند؛ اما بیمه‌ها هم به مرور دچار این سردرگمی می‌شوند که باید سرمایه خود ار افزایش دهند و رساندن سود به سهام‌داران اولویت اول می‌شود. یعنی اهداف بیان‌شده برای مردم، جای خود را به اهداف اصلی، یعنی سود‌آوری می‌دهد. مردم انتظار جبران خسارت دارند، کارکنان انتظار حقوق بالا دارند، سهام‌داران هم انتظار سود بیشتر و سازمان‌های بیمه‌ای به ترتیب از اهداف اول به سوم شیفت می‌کنند. یعنی ابتدا این مردم تبلیغ می‌کنند که سازمان بیمه‌ای هستند که خسارت مردم را در مواقع آتش‌سوزی، حوادث، دزدی و غیره تأمین می‌کنند؛ ولی بعداً مجبور می‌شوند به کارکنان خود رسیدگی کنند و در نهایت، چون تصمیم‌گیرندگان اصلی، سهام‌داران هستند، اهداف خود را پیاده می‌کنند. علت این‌که این حرکت، به صورت متناوب یا مرحله‌ای و فاز به فاز انجام می‌شود، این است که در ابتدا، پول یا سرمایه‌ای وجود ندارد؛ لذا باید با تبلیغات از مردم پول گرفت. جذب نقدینگی مردم، با هر شیوه تبلیغاتی، مجاز به‌شمار می‌رود. پس از جذب نقدینگی، کارکنان تصور می‌کنند مالک این نقدینگی هستند؛ لذا درخواست وام، حقوق بالا و اضافه کار و یا امثال آن می‌نمایند و شرکت تهدید می‌شود که در صورت ندادن، ممکن است حمایت مردمی را از دست بدهد و کسی نباشد که کار‌ها را پی‌گیری کند. پس از رسیدگی به کارکنان، صدای سهام‌داران در می‌آید که سرمایه‌گذار اصلی و طراح این بازی، آنها بوده‌اند، ولی سودشان کمتر از کارکنان است؛ لذا نقدینگی به سود تبدیل و توزیع می‌شود و نهایتاً شرکت بیمه، ورشکسته شده و وبال گردن دولت می‌گردد.

بورس‌ها چگونه ازاله می‌شوند

ازاله و یا زایل شدن نقش اصلی یک سازمان یا نهاد، به مرور صورت می‌گیرد؛ به‌نحوی که تا لحظه نابودی و بحران، این موضوع مخفی می‌ماند و یا مخفی نگه داشته می‌شود. به‌طور مثال، همان‌طور که بیان شد، بورس مراکز آزاد مطالعات با پذیرش ریسک در سرمایه است؛ اما خواهیم دید ابتدا به بانک شدن تغییر ماهیت داده و در نهایت، به شکل سازمان بیمه عمل می‌کنند و نقش خود را کاملاً استحاله و نابود می‌کنند؛ ظاهراً اتاق بورس مجموعه‌ای از کارگزاران بورس و یک تابلو و بعد هم پیشخوان خرید و فروش سهام است.. هرکس پولی دارد، به بورس مراجعه می‌کند و با توجه به نرخ سهام و احتمال سود‌آوری آن، سهامی را خریداری و با خود می‌برد و منتظر سود سالانه می‌ماند؛ اما در طول زمان، همه اینها تغییر جهت می‌دهد. با تحلیل هریک از کارکرد‌های فوق، می‌توان به علت این تغییرات پی برد: به طور طبیعی شما که پول دارید، مایلید این پول را سرمایه‌گذاری کنید تا بیشتر شود، نه آنکه کم‌تر شود و یا نابود شود. از این‌رو، مجبور به مراجعه به متخصص هستید. متخصصین هم با اخذ دستمزد‌های متفاوت، راهنمایی‌هایی ارایه می‌دهند که ممکن است به سود‌آوری کمک کند و ممکن است نکند؛ لذا هزینه‌ای بدون درآمد برای خریدار سهام ایجاد می‌شود. اگر حتی آموزش بیشتر ادامه یابد، باز هم تأثیری بر سودآوری نداشته و ممکن است اگر بدون آموزش هم اقدام می‌شد، به همان نتیجه می‌رسید؛ زیرا کارخانه یا شرکت که به آموزش ما وابسته نیست که چون ما آموزش دیده‌ایم، کارخانه سود بیشتری بدهد؛ چراکه سود‌آوری، فرآیند خاص خود را دارد. به‌ناچار ما تصمیم می‌گیریم در این فرآیند دخالت کنیم؛ لذا ابتدا در هیأت مدیره شرکت می‌کنیم، بعد رأی هیأت‌ مدیره را تغییر می‌دهیم و آنها را مجبور می‌کنیم که حداقل سود معینی را به حساب سهام‌داران بریزند و این همان، سود بی‌خطر بانکی است؛ یعنی اگر ما به‌جای شرکت در بورس، پول خود را در بانک می‌گذاشتیم هم به همین سود می‌رسیدیم؛ زیرا سود بدون ریسک، طبیعتاً نرخ کم‌تری دارد و با نرخ سود بانک‌ها یکی می‌شود و اگر همین حداقل سود هم تهدید شود، مجبوریم بیشتر در فرآیند‌ها دخالت کنیم و سود مورد‌نظر را بیمه کنیم! یعنی کم‌کم از حالت بورس به بانک منتقل می‌شویم و از بانک به بیمه می‌رویم و سود خود را بیمه ‌شده می‌خواهیم و لذا بورس را به بیمه تبدیل می‌کنیم. این تبدیلات یا تغییر در هدف، نوعی خیانت در امانت و کلاه‌برداری محسوب می‌شود؛ اما همان‌طور که می‌دانیم، قانون تجارت یا قوانین عادی در این زمینه وجود ندارد و حتی چیزی به‌عنوان غبن که در اسلام مطرح است، به‌سادگی قابل اثبات نیست. لذا می‌بینیم مفاسد مالی و اقتصادی در ابعاد بسیار کوچک قابل اثبات است؛ اما در ابعاد بسیار بزرگ، به‌دلیل ذاتی و عرضی، قابل اثبات نیست؛ لذا کلیه فاسدان مالی و اقتصادی، با گردن ‌فرازی به جرم خود ادامه می‌دهند. ذات جرم مالی، همان نا‌مشخص بودن و یا تبدیل شده است؛ مثلاً یک فرد انقلابی یا یک فرد قدرت‌مند، از این سوابق خود برای پیشبرد مقاصد مالی استفاده می‌کند و میلیارد‌ها دلار یا ریال به تطمیع یا به زور از مردم می‌گیرد. ضوابط عرضی هم این است که قدرت، خود مایه فساد است؛ یعنی اگر کسی آفتابه‌دزدی کند، آفتابه او را ضمیمه پرونده می‌‌کنند، ولی یک انقلابی اگر از سوابق خود برای زر‌اندوزی استفاده کند، جز وجدان مردم؛ کسی نمی‌تواند آن را اثبات کند.

سید احمد حسینی ماهینی

دوپینگ چیست؟

آبابولیتها و تسترونها و مواد نیرو زا در ورزش مطرح شده است؛ اما واقعیت مسئله به سالهای دور بر میگردد. سالهایی که بشر نیاز داشت تا شرایط زندگی خود را تغییر دهد و ساعات یا روزهایی با نیروهای مافوق بشری ظاهر شود. شاید اولین ماده نیرو زا، همان شراب و یا مشروبات الکلی بوده که برخی از انسانها از آن استفاده میکردند. اما استفاده از آن در ادیان الهی مورد تأیید نبوده است. اما روند آن بسیاری از مسائل را آشکار میکند. از یک جنبه میتوان تحلیل کرد که علاقه بشر به مواد نیرو زا، به قدری زیاد است که حتی ادیان الهی هم موفق نشدند مانع آن شوند. بهطوریکه ما میبینیم در دین مسیحیت، نان و شراب بهعنوان گوشت و خون حضرت مسیح، مبارک تلقی شده و خوردن آن عبادت محسوب میشود. در دین اسلام هم، شاهدیم که در ابتدا جو، بسیار سنگین بود، بهطوریکه قرآن کریم نیز نتوانست ***به این مشکل بپردازد. ابتدا آیهای نازل شد که در آن ذکر شده بود: شراب مفاسد و محاسنی دارد که مفاسد آن بیشتر است و بعد کم کم آنرا رجس یا نجس خواند و خواستار دوری مؤمنین از آن شد و بعد فرمود که حق ندارید نماز بخوانید، در حالیکه مست هستید. کلمه سکاریٰ که از همان ماده مسکرات یا شیرینی رویاها گرفته شده است، اکنون میتواند به همه مواد نیرو زا اطلاق گردد و کلاً موادی که عقل را زایل میکند و انسان را از حالت طبیعی خارج میکند، مسکرات نامیده میشود، چه بهصورت روان باشد یا جامد؛ زیرا برخیها جامدبودن را استثنا میکنند و لذا مصرف کراک یا شیشه و حتی تریاک را مشمول حرام بودن آن نمیدانند. اکنون نیز این جو سنگین، در جهان وجود دارد و انسانها ترجیح میدهند، غیر از نیروی خود، نیروی دیگران را هم به خود اضافه کنند و البته اگر قرار باشد همه، نیرو اضافه کنند، باز نوبت به اینها نمیرسد. مثلاً اگر دوپینگ آزاد شود، معلوم است همه دوپینگ کنند، کسیکه بیشتر دوپینگ کند برنده است! پس آنها بهدنبال دوپینگ مخفی هستند؛ یعنی کسی دوپینگ نکند جز ایشان؟!

اما مسئله دوم این است که بدن هر انسان ظرفیت خاصی دارد که محدود و معین است؛ مثلاً معده انسان توانایی هضم یک استخر آب را دارد و یا برای هضم 1000 تن گوشت گوسفند در طول 60 سال برنامه ریزی شده است. درست مانند قطعات یک ماشین که عمر مفید دارند. فرضاً لاستیک ماشین برای 6 ماه است و یا موتور آن برای 5 سال؛ لذا اگر کسی از لاستیک 6 ماهه کار زیادی بکشد، معنیاش این است که ممکن است 3 ماهه یا 2 ماهه، لاستیک از بین برود. بدن انسان نیز همین است. ما بهراحتی میبینیم مثلاً ورزشکاران، بیش از 30 سال عمر مفید ندارند، زیرا همه توان و قدرت خود را در حداکثر ظرفیت بهکار میگیرند؛ لذا بعد از 40 سالگی از یک کودک هم ضعیفتر میشوند و یا بیماریهای گوناگون معدهای، سرطان و غیره میگیرند.

در روایات اسلامی هم هست که وقتی کسی در حال مرگ است، فرشتهای بر او ظاهر میشود و میگوید: من تمام دنیا را گشتم، قطره آبی که قسمت تو باشد و تو آن را نخورده باشی پیدا نکردم و به همین سیاق است که معمولاً فرد محتضر، در حال تشنگی از دنیا میرود، یا مثلاً کسیکه در کودکی، قند زیاد خورده و شیرینیجات بیشتری مصرف کرده، در بزرگی یا نوجوانی دچار دیابت میشود و از خوردن قند و شیرینیجات منع می شود.

به هرحال دوپینگ، نیروی بدنی بیشتری را میطلبد و شخص مجبور است انرژی بیشتری را جذب کند تا بتواند به موقع نیروی فوقالعاده خود را بهکار گیرد و همین امر باعث میشود بدن او مانند بادکنک که بسیار بیش از ظرفیت باد شود یا ناگهان بترکد و یا اگر رعایت شود مدتی در رکود باقی بماند و بعد از مدت قهرمانی، نیز دچار افسردگی میشود.

همانطور که استفاده از موادمخدر و مشروبات، حرام است، استفاده از دوپینگ نیز ناشایست است، زیرا اساس ورزش ایران بر پهلوانی است درحالی که ورزش غربی براساس قهرمانی به هر قیمت است و در ورزش غرب برای نابودی حریف نقشه کشیده میشود، درحالی که در ورزش شرقی برای دوستی، همزیستی و همکاری بیشتر بعد از ورزش است. در ورزش ایران برد و باخت معنی ندارد، مهم در کنار هم بودن است و شاد زیستن؛ درحالی که در ورزش غربی باختن به معنی مردن و از دور خارج شدن است. در ایران هم ما میبینیم که ضربالمثل است که میگویند: باختن گریه ندارد! یا میگویند بازی اشکنک دارد، سر شکستنک دارد