بحران اقتصادی غرب هم که به بن بست مسائل اقتصادی سرمایهداری نزدیک میشد، لازم بود از چهارچوب مقررات خارج شود یا به عبارتی لباس ظاهری قانون را از تن بیرون آورد و به لباس ترور و وحشت روی آورد.
در یک تحلیل بسیار ساده میتوانیم بگوییم، تمامی جنگها و حملات در طول تاریخ، علت اقتصادی داشتهاست، یعنی بحران حاد که در جنگ جلوه میکند از همان ابتدا بحرانهای اقتصادی بودهاند که به صورت عادی حل نشدند، لذا به درگیری انجامیدند. بهطور خاص بهجز مبارزات انبیاء و اولیاء، همه جنگها برای رسیدن به مراتع، زمینهای حاصلخیز و اخیراً برای دستیابی به نفت، مس، اورانیوم و دیگر ثروتهای دیگران بودهاست.
بحران باعث تحرک اقتصادی است
البته این بحرانها نهتنها باعث تسلط آمریکا بر منابع نفتی عراق و یا مواد مخدر افغانستان شد، بلکه در کنار آن با تهدید امنیت اعراب، فروش سلاح به رونق خود رسید و مردم عادی هم از یک مصرفکننده بالقوه، به مصرفکننده بالفعل تبدیل شد و این مسئله بسیار مهمی است، زیرا مردم در حالت عادی مصرفکننده خوبی نیستند مثلاً ما تا تحریک نشویم غذاهای خوشمزه نمیخوریم و یا تا چشم و همچشمی نباشد، نسبت به خرید لوازم لوکس اقدام نمیکنیم. در حالت عادی روش تحریک مصرف یا ایجاد تحرک در مصرفکننده، روشهای روانی است، یا در واقع جنگ روانی نرم است، اما وقتی این روش نتیجه نداد، طبیعتاً جنگ روانی واقعی باید اتفاق بیافتد و بحرانها، درواقع یک جنگ روانی وسیع برای تحریک مصرف و تحرک بخشیدن به مصرفکنندگان است. در اثر بحران، هر طبقهای از مردم به دلایل گوناگون دچار افزایش میشوند و بازار برای کالاهای مصرف نشده یا به اصطلاح بنجل باز میشود. مثلاً سلاحهای قدیمی یا نسل گذشته در اینگونه موارد به دولتها یا افراد طرفین بحران به خوبی فروخته میشود. کالاهای از مد افتاده و یا تاریخ مصرف گذشته نیز به ملتها فروخته میشود. مردم در اثر جنگ روانی همه کالاهای مصرفی خود را یکجا خریداری و انبار میکنند و در اثر افزایش گردش کالا و نقدینگی، جامعه به فرایند مصرف بیشتر روی میآورد و البته تولیدکنندگان بحران، در این قسمت یا بحران زدهها یکسان هستند، ولی یک عامل پیشتاز در سازندگان بحران این است که «تولید» را متوقف میکند، یعنی سعی میکند از افزایش مصرف نیز سهم خود را بیشتر کند. لذا در اینگونه جنگها و بحرانها، مراکز تولیدی مورد هدف قرارمیگیرد و حتی کالاهای خریداری شده قبلی نیز صدمه زده میشود تا سودی متوجه بحران زدهها نشود.پس هر کس پیشدستی در بحرانسازی کند، برنده میدان است. اما در نهایت این پیشدستی نیز جبران میشود یعنی کشورهای بحرانزده نیز به روشهای مقاومت منفی سعی میکنند این پیروزی رقیب را از او بگیرند و با مبحث خودکفایی، آنرا برای خود نگهدارند.
بحرانسازها در آسیا
اغلب بحرانها در قاره کهن آسیا مخصوصاً در خاورمیانه صورت میگیرد. از اینجهت که بررسی دامنه بحرانها در سراسر جهان نشانمیدهد، حداکثر جنگها و بحرانها در سراسر جهان، کوتاه و بریده بریده است. مثلاً در اروپا در یک مقطع، جنگجهانی صورت میگیرد و یا در چین، یا در ژاپن و معمولاً تمام میشود. اما در خاورمیانه شاید از ابتدای تاریخ یک جریان دائمی است و مسائل و مشکلات حلنشده فراوان است. در چین یک میلیاردی، 1949 انقلاب در یک دوره کوتاه تمام میشود. اما در خاورمیانه هنوز بحث و بحران فلسطین از سپیدهدم تاریخ وجود داشتهاست و لذا در آسیا همهچیز فرق میکند. مترها، سانتی مترها و میلیمترها در اینجا تبدیل به وجب و زراع و گز میشود. برخلاف کشورهای حاشیهای و قارههای حاشیه ای، که حوادثی در آن اتفاق نمیافتد و زندگی یکنواخت است، در آسیای مرکزی و خاورمیانه تغییر وجهه اصلی زندگی است. اگر مردم در این منطقه خودشان هم بخواهند نمیتوانند آرام باشند، چراکه آسیا مانند پلی بین شرق و غرب و جنوب و شمال است و هرکس، هرکجا میخواهدبرود، باید پایی بر این پل بگذارد. لذا جغرافیای آسیا مخصوصاً خاورمیانه، همانند تاریخ آن است، یعنی هر نقطه آسیا، تاریخی از آنرا حکایت میکند، حمله اروپاییان و تعامل با آنان را در غرب آسیا، ترکیه، سوریه و شامات میتوانیافت؛ آفریقا از مصر، اردن، عربستان در داخل آسیا میشوند و نقش خود را ایفا میکنند، آمریکا، کانادا، استرالیا از سوی چین، کره، ژاپن، فرهنگ خود را در آسیا گسترش میدهند. در خود آسیا هم، شرق، چین و ژاپن در هیئت مغولها و بعداً به سرزمین ترکستان و ترکمنستان و افغانستان، هندوستان در پاکستان و در سیستان و بلوچستان و روسها در شمال و آذربایجان، باکو، قفقاز و در جنوب اعراب، در خوزستان، هر یک قومیت، تاریخ و شناسنامه ویژه خود را دارد که در زبان، اقتصاد، فرهنگ و سیاست برای خود محدوده ای تعیینکرده و از آْن دفاع میکنند.
بحران متمرکز
تمرکز بحران جهانی در آسیا و تمرکز آن در ایران و فشرده شدن آن در شهر تهران یک روند قابل قبول است. یعنی میتوان گفت تهران خلاصه جهان است و جهانی خلاصه شده در تهران است. مرکز سیاست، اخبار، اقتصاد در تمامی جهان یک نقطه یا یک سر خط به سوی تهران دارد. تهران هم خلاصه می شود در چند خیابان مهم، در آنجا که سفارت آمریکا، روسیه، آلمان، ترکیه وجود دارد و یا در آنجاکه هواداران اروپا و آمریکا، چین و عربستان در کنار هم زندگی میکنند. میتوان گفت شاید از نظر فیزیکی مرکزیت بحران در چهارراه استانبول باشد، ولی بنا به تعریف دکتر شریعتی، امروزه دموکراسی، دستها را از روی سر مردم برداشته ولی توی سر آن ها کرده است. یعنی امروز دیگر به سفارت پناهندهشدن و پلوی انگلیس را خوردن علنی نیست، بلکه جای آنها به دانشگاهها رفته و استادان دانشگاهها وکسانیکه مدارکی از این دانشگاهها گرفته اند، طیف وسیع هواداران را ایجاد کردهاند و تقریباً میتوان گفت وابستگان فرهنگی، وظیفه سفیران کشورها را انجام میدهند.
از آنطرف نیز تمرکز صورت گرفته است؛ ابتدا اروپا در مقابل تهران بود، مدتی استرالیا، کانادا و حتی کشورهایی چون عربستان و غیره، اما همه، اکنون در زیر پرچم آمریکا متحد شدند و آمریکا نیز با وسعت زیاد خود، نیویورک را انتخاب کرد. در نیویورک هم کاخسفید و کنگره، مرکزیت این بحران را بهدست گرفت. در واقع امروز، در دانشگاه تهران یا اگر بگوییم در حوزه مدیریت نظام یک ستاد بحران تشکیلشده و در کنگره آمریکا و کاخسفید هم یک ستاد در نقطه مقابل است. از اینجهت هیچگاه طرفین بحرانساز و بحرانستیز از پای نخواهند نشست تا اینکه بحرانسازان کاملاٌ از بین بروند و مرکزیت به یک نقطه، آنهم در آسیا و تهران منتقل شود و همه جهان مدیریت واحد را در تهران بپذیرند. کمک تهران به شهدای بحران و مجروحین و آسیبدیدگان میتواند هزینه مشارکت مردمی را کاهش دهد و از آنسوی نیز آشوبگران میتوانند با دریافتهای میلیاردی هزینههای خود را پوشش دهند. تصویب 400 میلیون دلار سنای امریکا به همین دلیل است، یعنی ایجاد اشتغال جدید و توزیع درآمد در بین مردم ایران و آن بخشیکه به بحرانسازی کمک کردهاند.
مدیریت بحران
هدایت بحران همانند ایجاد بحران، دارای قواعد و مناسبات خود است. بحرانساز دارای قدرت اقتصادی زیادی است که او را قادر به ادامه بحران سازی میکند و مدیریت بحران به ضرر بحرانستیزان خواهد بود در صورتیکه منابع مالی کمتری داشتهباشد چه دراین صورت ممکن است آسیبپذیر باشد، لذا آمادهباش نیروها و تجهیز آنها و خرید وسائل مورد نیاز و تامین نیازهای مالی بحرانستیزان، نقش مهمی در مدیرت بحران دارد. درواقع اگر بتوان حدسزد که انتهای توانایی مالی هر یک از طرفین بحران در کجا قراردارد، میتوان با مقایسه آنها، انتهای بحران را حدس زد. مثلاً اگر بحرانساز، A ریال و بحران ستیز Bریال، داشته باشد، طبیعی است که اگر B‹ A بحران ادامه می یابد وممکن است به سقوط بحرانستیز بیانجامد و اگرB › A باشد، بحرانستیز پیروز میدان خواهدبود. تنها در صورتیکه A = B باشد، عوامل دیگر در این خصوص دخالت میکنند، مثلاً ممکن است عوامل روانی، حوادث و امثال آنهم مؤثر واقع شود و اگر همه شرایط مساوی باشد، بحران همچنان ادامه خواهدیافت. ادامه بحران، دو حالت دارد: یا یکنواخت است یا متناوب، یعنی یا اینکه درگیری هر روز ادامه خواهدداشت، مانند مبارزه ببرهای تامیل در سریلانکا و یا اینکه گاهی یکطرف حاکم و گاهی محکوم است، مانند آمریکا که گاهی حزب دموکرات و گاهی حزب جمهوریخواه حاکم میشوند.
در انتخابات تهران، بهطور مشخص ما شاهد صفبندی طویل جهانی در دو طرف هستیم؛ اوباما رئیسجمهور آمریکا، آنگلا مرکر صدر اعظم آلمان، چنان صحبت میکنند که گویی در داخل شهر تهران هستند و از این طرف هم هوگوچاوز، سید حسن نصرا... بسیار روشن سخن می گویند، طوریکه نقل عبارات آنها هیچ تفاوتی با مسئولان ایرانی ندارد. بطور خلاصه دراین بحران بورکراتها، تکنوکراتها و در یک اصطلاح کامل، یقهسفیدها در یکطرف هستند، تودههای میلیونی دهقانی و روستایی در طرف دیگر. آراء کسانیکه به ماهوارهها و رسانههای خارجی بیشتر دسترسی دارند، همه در یک صف و کسانیکه به تنها رسانه ملی، دلبستهاند در طرف دیگر است و در ادامه این تحلیل با توجه به بحران مالی غرب و ورشکستگیهای شرکتهای آنان میتوان گفت، تصویب 400 میلیون دلار، فقط جنبه نمایشی دارد و این مجوزی است تا کارکنان کاخسفید و سنای آمریکا بهنام کمک به ایرانیان، خودشان آنرا هزینه کنند و این به معنی آناست که بودجه بحرانسازان، کوتاه و لذا بحران، پایانیافته تلقی میشود