От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

دولت مظلوم نیاز به حمایت دارد(195)

دولت مظلوم نیاز به حمایت دارد(195)





شعار عدالت محوری دولت مردمی باعث جبهه‌گیری قاسطین، مارقین و ناکثین شده است. آنان که دستی بر قدرت و بیت المال داشتند و خوردن آن را از شیر مادر حلال‌تر می‌دانستند، کم کم متوجه شدند که این بار استخوان پوکیده دست ابوذرهای زمان است که بر فرق آنان کوبیده می‌شود وعنقریب است تا هرآنچه اندوخته و خورده و برده‌اند، برملا شود و لذا به توطئه چینی برخاسته و از چپ و راست بر آن تاختند. هرچه در توان داشتند به کار گرفتند. آنان یک روز ثروت خود را در مسکن ریختند و آن را گران کردند. روز دیگر در برنج سرمایه‌گذاری کردند و همه را خریده و احتکار کردند.یا شکر را انباشتند و شایعه قحطی انداختند. اما اینها بدانند که مردم هشیارند وهمه چیز را می‌دانند و هرگز این عملکرد آنها را نخواهند بخشید. ما روز سوم تیرماه را که ملت قهرمان رأی خود را به دولت مهر ورز وعدالت محور دادند تبریک می‌گوییم و امید داریم این دولت مظلوم بتواند مشکلات کشور را باهمکاری نخبگان مرتفع نماید.
یکی از مظلومیت‌های این دولت مانند دولت‌های گذشته، مسأله گرانی است. شاید برای یک نوجوان که تازه مسایل اجتماعی را می‌فهمد، راحت باشد که همه گرانی‌ها را نتیجه عملکرد این دولت بداند ولی برای نویسنده که حداقل چندین مقاله در روزنامه‌های کثیرالانتشار در دولت‌های قبل برعلیه گرانی نوشته است، این مسأله واضح می‌نماید که هیچ صداقتی در انتقاد کنندگان از گرانی نیست. وقتی شما نگاه کنید که دلار 70 ریالی به 9300 ریال رسیده، مسلماً در عرض یک روز این کار نشده است و یا این‌که یک خانه 6000 تومانی سال 1350 الآن 120 میلیون تومان می‌ارزد، مسأله برای یکی دو روز نیست. این موضوعی است که همه دولت‌ها و همه ملت‌ها در همیشه با آن دست به گریبان بوده‌اند. درهمین ایران ما زمانی صحبت از یک عباسی و دوعباسی بوده! بعد موضوع صنار و سی شاهی پیش آمد. سپس تبدیل به یک قران و دوزار شد! و امروز که موضوع تومان و ریال است. البته یک موضوع هست که مردم می‌گفتند که ممکن است ولخرجی‌های دربار در قبل از انقلاب اسلامی یا نهادها در بعد از انقلاب اسلامی، باعث این گرانی‌ها شده. حتی اگر این حرف هم درست باشد، لااقل درمورد این دولت صادق نیست و ما شاهدیم که باچه مشقتی حتی حقوق ریاست جمهوری را هم برخود جایز نمی‌داند و به وزرا گفته است همان حقوق قبل از وزارتی را دنبال کنند. هرچند که اینها ریشه گرانی هم نیست. ریشه گرانی طبیعی است و مردم هم خود به خوبی آن را می‌دانند. ساده‌ترین و بی‌سوادترین مردم می‌دانند که افزایش جمعیت وجود دارد و هرچه جمعیت افزایش می‌یابد، خیلی از منابع زیاد نمی‌شوند. مسأله مسکن، یک نمونه است. جمعیت تهران روزی به صد هزار نفر هم نمی‌رسید ولی الآن بنابر نقل قولی تا 15 میلیون نفر می‌رسد. آیا زمین‌های تهران هم زاییده‌اند و زیاد شده‌اند؟ یا ثابت بوده‌اند؟ با درک همین مسأله است که عموم مردم سرمایه‌گذاری بر روی مسکن را تنها ویا بزرگ‌ترین عامل حفظ ارزش پول می‌دانند. مخصوصاً این‌که درعقاید و رسوم مردم تهران و یا به طور کلی مردم ایران، مسکن داشتن قداست هم دارد و مثلاً می‌گویند در دو چیز است که اگر اقدام کنید پولش جور می‌شود ؛یکی ازدواج و یکی مسکن.
و لذا ما می‌بینیم برخلاف خواص که خودشان می‌برند و می‌دوزند، مردم همه جا در حمایت از رییس‌جمهور چیزی کم نمی‌گذارند. حتی خواص هم همینطورند. یکی از وزرای سابق که اکنون رییس یک ساز مان سیاسی هم هست، بسیار از رهبر انقلاب و رییس‌جمهور انتقاد می‌کرد. یک روز گفتند برای ملاقات حضوری دعوت شده است، ایشان نه تنها این دعوت را رد نکرد بلکه هنگام حضور به دست و پای رهبر افتاد و او را غرق در بوسه کرد! زیرا او ممکن است برای خودنمایی کلماتی برزبان بیاورد ولی وقتی زندگی ساده و بی‌آلایش رهبر یا رییس‌جمهور را از نزدیک می‌بیند، نمی‌تواند در مقابل وجدان خود سکوت نماید. در استرات‍ژی مردم ایران، دو چیز بسیار مهم است. یکی عقاید اسلامی و دیگری مبارزه با فساد. هیچکس نمی‌تواند در نزد وجدان خود ادعا کند که این دو در رهبری نظام و ریاست جمهوری رعایت نمی‌شود. ممکن است در هنگام جوگیر شدن، سخنانی بگویند ولی وجدان محکمه‌ایست که احتیاج به قاضی ندارد.
تمامی مردم دنیا هم همینطورند: کسانی‌که مثلاً به حضرت امام اعتقاد نداشتند و یا به او بد می‌گفتند، وقتی می‌آمدند و در جماران حاضر شده و زندگی بی‌آلایش او را میدیدند، می‌فهمیدند که ایشان در گفتار خود صادق بوده و چیزی را برای خود نخواسته است! و این برخلاف تئوری پادشاهان است که همه چیز را برای خود و خاندان خود می‌خواستند و بعد از جنایت‌های بی‌شمار، دست‌های خود را می‌شستند و عابد می‌شدند! می‌گویند اسکندر دستور داد وقت مردن، دست‌هایش را از تابوت بیرون بگذارند و در شهر بگردانند. مردم می‌پرسیدند منظور او از این کار چیست؟ دانشمندی گفت او می‌خواهد بگوید با خودم چیزی نبردم و همه باید ببینند که روز رفتن دستم خالی است.
بله؛ آنها اول ظلم می‌کردند و بعد که دیگر نمی‌توانستند، عابد و زاهد می‌شدند. ولی مردان خدایی همیشه عابد و زاهد بودن وعابد وزاهد شدنشان برای خدا بوده نه برای نمایش به مردم. بنده خود شاهد بودم که علامه محمدتقی جعفری برای منزل خود سبزی می‌خرید و با زنبیل به خانه می‌برد و همه مسیر را هم پیاده طی می‌کرد. ائمه ومعصومین ما هم همینطور بودند. حالا عده‌ای این ساده زیستی را حماقت می‌دانند یا به بهانه هاله نور و امثال آن می‌خواهند عملکرد ساده زیستی دولت را زیر سؤال ببرند و نهایتاً آنها را مجبور به اسراف کنند و بعد بنشینند و بگویند اینها هم مثل ما هستند و تا دستشان به جایی رسید، اول شکم خود را سیر کردند.
از دیگر مظلومیت‌های دولت این است که دشمنان هر دو سوی حرف خود را با پررویی تمام می‌زنند و اصلاً به روی خود نمی‌آورند که در روزنامه‌ها و رسانه‌ها، ضد و نقیض گوییشان ثبت شده است. یک روز می‌گویند چرا دولت پول نفت را بر سر سفره مردم نمی‌برد! درحالی‌که دولت چنان حرفی نزده و قولی نداده. هم خودشان می‌برند و هم خودشان می‌دوزند! بعد هم که دولت می‌گوید از صندوق ذخیره ارزی بردارید و مثلاً برنج وارد کنید، آقایان داد می‌زنند که برداشت از ذخیره ارزی، تورم را بالامی‌برد و ذخیره ارزی برای نسل‌های آینده است و... خوب در اینجا ضد و نقیض گفتن یک هنر محسوب شده! ذخیره ارزی همان پول نفت است واگر برنج یا گندم یا روغن خریداری و وارد شود، همان مفهوم پول نفت را بر سر سفره مردم بردن است. و این‌که آیا اینها این را نمی‌دانند یا سواد آن را ندارند و یا بر اثر لجبازی همه اشتهای علمی‌شان کور شده است. نه فقط در این امر! مثلاً همینجا می‌گویند باید کارهای زیربنایی شود و پول نفت نباید برای خرید مواد مصرفی به کار رود بعد که دولت می‌آید و آن را برای خسارت کشاورزان یا طرح‌های عمرانی اختصاص می‌دهد، داد می‌زنند که مردم از گرسنگی مردند. صف نان چقدر طولانی است. مردم نان شب ندارند. بیکارند و و... بالاخره معلوم نیست که گندم بخرند یا طرح‌های زیر بنایی اجرا کنند؟ در سیاست خارجی هم همین است. تا موقعی‌که با دنیا روابط نبود، می‌گفتند ایران آنقدر بدبخت شده که جز بورکینافاسو کسی دیگر قبولش ندارد! حالا که رییس‌جمهور می‌رود و در مجامع بین‌المللی با طرح‌های روشن ظاهر می‌شود و یا در دانشگاه‌های آنها سخنرانی می‌کند، می‌گویند آبروی مارفته! کدام آبرو؟ شما که تا دیروز می‌گفتید ایران منزوی است. جایی با ایران قرارداد نمی بندد. هیچ کشوری حاضر نیست با ایران طرف قرارداد شود. یعنی آبرویی وجود نداشته که برود. ما اکنون سه سال احمدی‌ن‍ژاد را تجربه کردیم؛ ولی وجداناً روزنامه‌ها را بردارید و ورق بزنید. همین حرف‌ها را راجع به دولت‌های قبل نمی‌گفتند؟ اصلاً به انقلاب هم کاری نداریم. بروید کتاب‌ها و نوشته‌های سال‌های قبل از انقلاب را بخوانید. هیچ مطلب کهنه‌ای در آنها پیدا نمی‌کنید. درهمان روزنامه توفیق که بنده مدتی توفیق همکاری داشتم، چه شعرهایی راجع به گرانی نمی‌نوشتند و چه انتقادهایی که نمی‌کردند. اصولاً نباید مسایل طبیعی را بامسایل انسانی مخلوط نمود. کمبود منابع چیزی طبیعی است. به دست انسان نیست اگر باران نیاید. رییس‌جمهور که نمی‌تواند خودش را باران کند! سدها خشک بشوند که نمی‌شود آب خرید و در آن ریخت! چشمه‌ها نجوشند که نمی‌شود آنها به زور سرنیزه مجبور به جوشیدن کرد!
همه این انتقادها سیاسی است: احمدی‌نژاد نیز به این مسأله واقف است و در صحبت‌های خود در جمع دانشجویان گفت حملات مهم در این سال آخر بیشتر خواهد شد! وی در جمع اساتید و علمای قم هم گفت که طرح‌های عمرانی 26 درصد رشد داشته و این نتیجه کار وکوشش است ولی منتقدان، اجرای طرح‌های عمرانی راعامل گرانی می‌دانند! در جمع طلاب خراسان هم گفت: اگر کار کنید، می‌گویند تورم زاست باید بیکار بمانیم. هرچند بیکار هم بمانیم باز داد خواهند زد چرا بیکار هستید و برای مردم کاری نمی‌کنید!

حواله هزارساله ایرانی در مقابل بورس و بانک(196)

حواله هزارساله ایرانی در مقابل بورس و بانک(196)





در طراحی جدید اقتصاد جهانی نیازی به بازارهای پولی و مالی نیست

چرا نفت به 140دلار رسیده و همچنان رو به صعود است؟ دلایل زیادی مطرح می‌شود که بسیاری از آنان بهانه است تا دلیل. مثلاً گفته می‌شود چون در نیجریه قرار است که اعتصاب شود و یا ممکن است خطوط لوله نفت درعراق مورد تهاجم قرار بگیرد، لذا نفت باید گران شود.جالب این است که این حرکات به صورت مصنوعی هم اتفاق می‌افتد یعنی درست در چنین زمانی ما شاهد انفجار یک خط لوله یا اعتصاب بخشی از کارکنان نفت هستیم. و این نشان می دهد که خرابکاری یا اعتصاب دستوری بوده و برای مقطع خاصی باید انجام می‌شده است و لذا به راحتی می‌توان فهمید که اینها بهانه بوده نه دلیل زیرا دلیل موقعی درست است که با مدلول هماهنگی داشته باشد یعنی به محض رفع اعتصاب یا رفع خرابکاری، قیمت نفت به حالت قبل برگردد ولی همه ما شاهدیم که بارفع این موانع نه تنها شاهد برگشت قیمت به حالت قبل نیستیم بلکه روند صعودی آن ادامه دارد و در واقع فرروشندگان به دنبال توجیهات جدید یا دلیل تراشی‌های نو و بهانه‌های دیگر هستند. افزایش قیمت اصلاً دلیل نمی‌خواهد زیرا امری طبیعی است و در طبیعی بودن این امر همین بس که دائماً در تمام دنیا این روند صعودی ادامه دارد. تنها ممکن است در بخشی از اقتصاد یا تولید با کشف راه‌های جدید بتوان به قیمت پایین رسید. مثلاً در دنیای الکترونیک و سایبرنتیک و یا کامپیوتر، ما شاهد هستیم که سرعت اینترنت بیشتر می‌شود و قیمت آن کاهش می‌یابد. اما این هم چندان دوامی ندارد زیرا دلیل عمده آن تازه بودن و نو بودن آن است و ارزانی آن برای سهم بیشتر پیداکردن در بازار جهانی است. مانند کاری که چین درمورد محصولات خود می‌کند. ارزان‌ترین تولیدات را در مرحله اول وارد بازارهای جدید می‌کند. بعد از مدتی مردم از کیفیت آنها شکایت می‌کنند وچین ماهرانه می‌گوید ما جنس‌های بهتری هم داریم که گران‌تراست و معلوم است که هر ارزانی بی علت نیست و هر گرانی بی حکمت نیست.

روند طبیعی افتخار آمیز

ممکن است در ارزاق عمومی نتوان این بحث گرانی را افتخار آمیز دانست ولی مثلاً در بحث گردشگری این امر کاملاً فنی علمی و افتخار آمیز ومورد استناد برای افزایش فروش است. شاید تعجب کنید ولی نگاهی به لیست قیمت هتل‌ها و هواپیما و دیگر مواد مورد نیاز سفر این مسأله را روشن می‌کند. هتل 5 ستاره هیچوقت دارای قیمت ثابت نیست و این از افتخارات آن محسوب می‌شود زیرا نشان می‌دهد اقبال مردم از این هتل تا حدی است که بالاترین قیمت‌ها را حاضرند برای یک شب اقامت در آن بپردازند. حتماً به شمال کشور سفر کرده‌اید. اگر در ایامی غیر از تابستان و شب عید سفر کنید؛ می‌بینید همه چیز فراوان و ارزان است و با خیابان‌های خلوت و مردم مهربان بومی مواجه می‌شوید. برای شنا کردن در دریا، خود اهالی شمال ماه مهر را ترجیح می‌دهند زیرا بهترین موقع دریا است و هیچ غریبه‌ای در آنجا نیست! اما همین‌که به شب عید نزدیک می‌شوید، همان هتل‌دار ومسافرخانه‌دار مهربان دیگر پدرش را هم نمی‌شناسد چه برسد به شما. قیمت‌ها چند برابر می‌شود و کسی هم اعتراض نمی‌کند! تا به حال دیده نشده کسی از این قانون تخطی کند. همه فشارکاری برای اهالی شمال کشور و مخصوصاً کنار دریا در شهریورماه و فروردین ماه هرسال است و آنها معتقدند در این دو ماه باید بار خود را ببندند و مسافران هم نمی‌توانند غیر از این زمان بیایند. بچه‌ها مدرسه می‌روند و پدران و مادران سرکار هستند. اگر تک و توکی هم از این قاعده مستثنی باشند، خودشان تمایلی به رفتن ندارند. شمال وقتی مزه دارد که همه باشند! یعنی در خلوت و بدون نگاه دیگران و حسرت دادن آنها، اصلاً شمال رفتن معنایی ندارد! خوب است جلو چشم مردم پول‌های کلان را از جیب درآورد و پول هتل را داد و چیزی اضافه هم به عنوان شاگردانه پرداخت. جلوی چشم مردم با موتور هوندا 4هزار ویراژ‍داد و همه را میخکوب کرد وجلوی چشم مردم و در صف‌های طولانی جاده چالوس و جاده هراز در ماشین زانتیا و پرادو نشست؛ کولر را باز کرد و صدای فیلم و آهنگ را زیاد کرد تا همه به خوشبختی آنان حسادت کنند و الّا در یک شب ساکت آهسته و آرام، مانند دزدها راه چالوس را درپیش بگیریم و در تاریکی کوچه ها وارد ویلا شویم و بهترین خوراکی‌ها را سفارش دهیم و بهترین لباس‌ها راهم بپوشیم، کسی خبردار نمی‌شود و ضرورت سفر دریا را حس نمی‌کند.
این مباحث نه درایران که درسراسر جهان مطرح است زیرا در اروپا هم مردم با این‌که در تعطیلات آخرهفته بیشترین هزینه‌ها را می‌پردازند و در صف‌های طولانی خودروها در اتوبان‌ها می‌ایستند، هرگز از رفتن منصرف نمی‌شوند! حتی اگر شده بدون اقامت بروند و برگردند و فقط در جاده‌ها بمانند تاخودی را نشان دهند، راضی ترند. برخلاف نظر غیر مسافران که رسیدن را هدف می‌دانند، مسافران رفتن را هدف برمی‌گزینند. یعنی همین‌که اسمش این باشد که آنها برای شمال رفتن آماده می‌شوند، کافی است! اگر این هفته نشد هفته دیگر. ولی بالاخره برای این‌که یکبار هم شده بروند، شهریورماه را انتخاب می‌کنند. تا زیارتشان قبول باشد و مهرماه بچه‌های آنها درانشا ننویسند که تابستان جایی نتوانستیم برویم!
فرهنگ سنتی در توریسم نقش اساسی دارد مثلاً ممکن است اهداف سفر در مکان‌های دیگر بهتر برآورده شود ولی مردم سفری را انتخاب می‌کنند که سنتی‌تر باشد و برای مردم دیگر اهمیت بالاتری داشته باشد. نمی‌توان انگیزه سنتی را در سرمایه‌گذاری نیز نادیده گرفت. بورس‌های اوراق بهادار درایران جایگاهی دارند که زیاد قابل قبول نیست. مردم ترجیح می‌دهند پول‌های خود را در خانه و درلای متکا نگهداری کنند تا در بورس اوراق بهادار شرکت کنند. به طور سنتی ایرانیان همیشه درگیر و دار جنگ بودند لذا سرمایه‌گذاری برای آنان اهمیت ندارد. آنها به خود و خانواده و فرش زیر پا بیشتر اعتماد دارند تا بانک‌ها و اوراق بورس و... هم اکنون در تمام مراحل تحریم ایران موفق عمل کرده زیرا که روش ایران مبتنی بر عملکرد سنتی هزاره‌های دراز عمر این ملت است.
در دوران تحریم که تقریباً امروز هم اعمال می‌شود، هیچ‌گونه پولی از طریق بانک‌ها قابل انتقال نبوده ولی ایرانیان بحثی دارند که هزار سال است از آن طریق مبادله می‌کنند و آن نوشته‌های بسیار کوچک وریزی است به نام حواله! که هیچ‌کس نمیتواند از آن سردر بیاورد. تاجر ایرانی یک نوشته می‌دهد به مسافر و می‌گوید این را به فلانی بده و این نوشته دستور انتقال میلیاردها دلار از دارایی شخص به دیگری است. در حالی‌که همین عمل اگر از طریق بانک صورت بگیرد، ساده‌ترین آن ده درصد کارمزد دارد و مدارک و اسناد دولتی و غیر دولتی و ضمانت‌نامه‌هایی می‌خواهد که معمولاً کسی قادر به تهیه آن نیست یعنی عملاً کلیه اموال و دارایی‌ها و وجوه نقدی که در این سی سال و بعد ازاین از ایران خارج و یا وارد می‌شود، براساس نوشته‌های دستی است که کشف آنهم به وسیله بازارهای پولی و مالی یا حتی دادگاه‌ها و مراکز پلیسی هیچ ضرری را متوجه ارسال کنندگان یا گیرندگان حواله نمی‌کند! شما به فرزند خود در آمریکا نامه نوشتید که از این حساب من به آن حساب پول بریزید! یا می‌گویید برو پیش فلانی و بگو که فلان قدر جنس به ایران بفرستد، بنده ضمانت می‌کنم. حالا اگر این نوشته کشف شود چه ضرری برآن مترتب است؟ پول متعلق به خودش بوده و راجع به آن هم حق داشته تصمیم بگیرد. در حالی‌که همین عمل ساده و مورد توجه ایرانیان اگر بخواهد از طریق سیستم بانکی یا بورس عمل شود، معمولاً به نتیجه نمی‌رسد. اعتبارات اسنادی یا ال سی‌هایی که گشوده می‌شود، غالباً صوری است و با مدارک جعلی صورت می‌گیرد زیرا مدارکی که بانک طلب می‌کند هیچکدام قابل تهیه نیست و اگر به صورت واقعی تهیه شود هم قابل استحصال نیست. مثلاً بانک ایران و اروپا می‌گوید برای صادرات باید حساب به نام شرکت باز کنید و ترازنامه مالی شرکت را هم بدهید. اکثر شرکت‌ها در ایران با سرمایه یک میلیون ریال ثبت شده‌اند. درحالی‌که برای افتتاح حساب حداقل یک میلیارد ریال یا معادل آن یورو مورد نیاز است. شما ناچارید نام شرکت را صوری یا یک شرکت دیگر بدهید.خلاف از همین جا شروع می‌شود وتا پایان ادامه می‌یابد ترازنامه‌های قلابی و رشوه‌های کلان هم پشت سر آن... این امر نشان می‌دهد که سرنوشت بورس در جهان و بانک‌ها در دنیا در مخاطره است. اگر سیستم حوالجات ایرانی بخواهد مسیر خود را طی کند و در دنیا جا بیافتد، هیچکس علاقه‌ای به روش‌های بانکداری و بورس نشان نمی‌دهد و لذا بورس‌ها و بانک‌ها یکی پس از دیگری احتمال ورشکستی داده و از میدان خارج می‌شوند. عدم اعتماد به روش بورس که در همه دنیا از آن به عنوان بورس بازی یا لاتاری یاد می‌شود، نشان از بی اعتمادی نسبت به روند ادامه حیات بانک‌ها و بورس‌هاست و همین ناامیدی باعث شده که بانک‌ها و بورس‌ها که ورشکستگی خود را می‌بینند، اقدام به امور زود بازده کنند و از طریق ترساندن مردم از آنها پول بیشتری بگیرند.
افزایش قیمت نفت درواقع سند زنده این خیانت‌کاری بازارهای پولی و مالی بین‌المللی است که خود را در برابر بانکداری سنتی ایران خلع سلاح می‌بینند و قادر به رقابت با آن نیستند. مدت‌ها از تأسیس اولین بانک در ایران می‌گذرد و بورس‌ها نیز بعد از آن درایران پدید آمدند، ولی هرگز اعتماد ملت را به خود جلب نکردند. همین امروز شما اگر به زور تبلیغات و جایزه‌های کلان نباشد اقدام به سپرده‌گذاری یا پس‌انداز در بانک‌ها نمی‌کنید. این امر موقعی برای غرب سنگین تمام شد که اسلام نیز به کمک آمد و تأسیس صندوق‌های قرض‌الحسنه در ایران در میان تمامی هجمه‌های سنگین مافیای بانکداری خود در مالزی، ترکیه و دبی هم ریشه دوانید. به طوری‌که روند عقود اسلامی دربسیاری از بانک‌های عربی و اسلامی خیلی سریع‌تر از ایران پیشرفت می‌کند. در اروپا هم تأسیس بانک‌های اسلامی و مخصوصاً انتشار اوراق قرضه به روش اسلامی، نقطه پایانی بود برتمامی تئوری‌های بانکداری غرب که اصولاً برمبنای بهره و نزول به وجود آمده بود. اما در مرحله اول این تئوری در خود اروپا شکست خورد و ظهور و محبوبیت نازی‌ها در مبارزه با بانکداری بهره‌ای که اغلب به دست یهودیان هم صورت می‌گرفت، آنها را برای همیشه از روی آوردن به بانکداری بهره‌ای پشیمان نمود و اکنون هیچ بانکی در غرب از طریق دادن وام یا اخذ بهره ارتزاق نمی‌کند. اما مرحله دوم بانکداری که همان انجام امور سرمایه‌گذاری یا اختلاط وظایف بورس در بانک‌ها بود نیز اخیراً با ورشکستگی بورس‌های بین‌المللی در حال افول و نابودی است.
امروزه سیستم جهنمی بورس در جهان آخرین قدرت‌نمایی‌ها را در مسأله نفت از خود نشان می‌دهد. بورس‌های غیر نفتی در حال از بین رفتن هستند و لذا کارکنان یا مؤسسات وابسته به آن به سوی بورس‌های نفتی هجوم آورده‌اند و چون تجربیات شکست در بورس‌های مالی را دارند، می‌خواهند یا از آن تجربیات برای حذف اقتصاد پیشنهادی ایران اقدام کنند و یا برای آخرین لحظات بار خود را ببندند. تحریم دایمی ایران یکی از دستورالعمل‌های بورس‌های مالی دنیاست تا روش ایران شناخته و تأیید نشود و با تمسخر و تبلیغات منفی، آن را فناتیک سنتی نشان دهند و از سوی دیگر با گران کردن صوری و بدون دلیل نفت، پول‌های باد آورده را به جیب بزنند. مؤسسات مالی به روش غربی امتحان خود را به صورت منفی دراین مسأله به مردم جهان نشان داده‌اند و اگر از این کارها دست برندارند برای همیشه به تاریخ سپرده می‌شوند و اقتصادجهانی فارغ از بورس‌ها به حیات خود ادامه خواهد داد و دنیای جدید دنیای بدون بورس و بانک خواهد بود

اسرار مالی خطرناک‌تراز اسرار نظامی (193)

اسرار مالی خطرناک‌تراز اسرار نظامی (193)





بسیاری از مردم تصور می‌کنند اسرار نظامی بسیار مهم است در حالی‌که بسیاری از اسرار نظامی فاش می‌شود وحادثه‌ای اتفاق نمی افتد و بلافاصله نقشه عوض می‌شود؛ ولی در مورد اسرار مالی این‌طور نیست. مثلاً چرا به کارکنان یک ادره یا یک کارخانه فیش حقوقی می‌دهند و از امضا کردن لیست جلوگیری می‌کنند؟ زیرا با این‌که همه کار گران باهم همکار هستند و بیش از نیمی از زندگی فعال خود را باهم می‌گذارنند و در نظرات بسیار زیادی با هم شریک و هم سنگر هستند ولی اگر یکی بفهمد که آن دیگری ولو پنج هزارتومان پاداش گرفته یا اضافه کاری که حقش نبوده دریافت کرده؛ می‌دانید درکارخانه چه بلوایی می‌شود؟ همین دوستان و همسنگران که با هم نان و نمک خورده و رفیقِ گرمابه و گلستان بودند، ناگهان تبدیل به جاسوس و مردم فروش و دشمن و خارجی و... می‌شوند! کم نیستند خانواده‌هایی که به خاطر اختلاف مالی سال‌هاست بایکدیگر دشمنی دارند و چه بسا به کشتن یکدیگر راضی‌تر باشند تا فامیلی. آمار قتل‌هایی که برای مسایل مالی اتفاق می‌افتد، از آمارکشتار جنگ‌های جهانی اول و دوم بیشتر است. همه می‌دانند که جنگ‌ها مقطعی هستند و گاه چندین سال ممکن است اصلاً جنگ نظامی در بین نباشد ولی جنگ مال واقتصادی آنهم باخشونت همیشه و همه جا وجود دارد. دزدی‌ها و سرقت‌ها وکف‌زنی‌ها وکیف‌زنی‌ها، هیچ‌گاه کم نمی‌شود. البته ممکن است با اجرای طرح‌های امنیت اجتماعی کمی آن را کنترل کرد ولی این فقط در آمارهاست و ماهیت موضوع عوض نمی‌شود. فرهیخته‌ای تعریف می‌کرد روزی به خدمت مهندس موسوی نخست وزیر زمان جنگ رسیدم و از فساد اداری و اخلاقی و افزایش آنها صحبت کردم! ولی ایشان لبخندی زد و گفت: 124هزار پیغمبر آمدند که جلوی این مفاسد را بگیرند و نتوانستند، تو انتظار داری من بتوانم؟ این‌که عده‌ای می‌گویند وضع بدتر شده و فساد بیشتر شده، شاید اینطور باشد زیرا طبیعت رشد جوامع بشری این است که هرچه آمار انسان‌ها بیشتر شود، آمار و درصد خطا هم بالاتر می‌رود. مثلاً اگر در گذشته 5 درصد از جمعیت بیست میلیونی مردم فاسد بودند؛ می‌شد مثلاً یک میلیون نفر. ولی اگر این 5 درصد ثابت هم باشد، از جمعیت هشتاد میلیونی می‌شود چهار میلیون نفر! اما به هرحال یکسری موانع هم وجود دارد که مانع این کاهش‌ها می‌شود و آن هم مسایل مالی است! همه حاضرند همه گونه اسرارشان فاش شود و هرگونه تهمت بخورند ولی تهمت مالی نخورند و کسی نداند که درآمد آنها چقدر است و از چه راهی است! و در بسیاری از موارد حتی افشا از سوی خود شخص است. مثلاً اعتراف می‌کند آدم مشروب‌خواری است یا آدم دروغگویی است، ولی این اعتراف او جنبه مالی دارد. یعنی با این اعتراف حواس‌ها را از موضوع اصلی پرت می‌کند. اکثر پیرمردها را شاهد هستیم که از دوران جوانی خود به حالت‌های خاص و دست نیافتی یاد می‌کنند. اینها هم همان قصه ملانصرالدین است که بلند بلند می‌گفت جوانی کجایی؟ بعد هم خودش می‌گفت: خودمانیم در جوانی هم کاره‌ای نبودیم! جوانان قدیم ایران هم هرگز از خوردن آب فاضلاب یا ته جوی و انبار کردن آب جوی در انباری‌ها و گرفتن حصبه و وبا و امثال آن حرفی نمی‌زنند و ذهن مبتکر جوانان را از علم و دانش به مسایل حاشیه‌ای سوق می‌دهند. و این‌همه خیال‌پردازی‌های دروغین فقط یک ریشه دارد که اسرار مالی آنها فاش نشود و کسی نپرسد که در جنگ دوم جهانی چرا به جای نان مثلاً خاک اره می‌خوردند و چرا در روستاها اغلب بدون کفش بودند و چرا همه سرگرمی‌هایشان الاغ سواری بود؟ نمی‌توان کسی را هم در این مورد مقصر قلمداد کرد ولی دانستن آن لازم است، زیرا همین قولی که گفته شد این‌همه پیامبر و ائمه آمدند ولی مردم راه راست را رها کردند، یک دلیلش همین حرف‌هاست. کسانی‌که نمی‌خواهند اسرارشان فاش شود ناچارند آسمان و ریسمان کنند تا کسی متوجه ایرادات نشود. اما درست مثل طاووس که با باز کردن پرهای قشنگش سعی دارد که توجه مردم را از نگاه به پاهای زشتش مانع شود خودش در دل همیشه نگران پاهایش است و همیشه گوشه چشمش برروی پاهایش است. و این امر خاص یک یا دو کشور یا یک یا دوجهان نیست. ما در زندگی بزرگان می‌خوانیم کسانی‌که ساده زیست بوده‌اند، همیشه محبوب مردم بودند ولی همین مردم که در دل آنها را ستایش می‌کردند، وقتی با آنها روبرو می‌شدند، درست درنقطه مقابل حرف می‌زدند و از سادگی آنها انتقاد کرده و آن را مایه سرشکستگی می‌دانستند! فرض کنید در عروسی جوانانِ دو مسؤول بلند پایه از تجملات خبری نبود و سکه و دلار تقسیم نشد و شام بسیار مختصری هم خوردند. از ته دل همه خوشحالند که اولاً اینها بیت المال را مصروف فامیل‌های خود نکردند درحالی‌که می‌توانستند بسیار ساده سفارش بهترین غذاها را بدهند و از سوی دیگر هم جوانانشان می‌فهمیدند که ازدواج کردن چندان هم سخت و گران نیست و این‌همه بهانه نمی‌آوردند. مثال‌هایی هم از مراسم ازدواج حضرت فاطمه (س) با حضرت علی (ع) می‌زدند ویا همانطور که دکتر شریعتی در کتاب حسن و محبوبه می‌نویسد؛ ازدواج ساده‌ی این دوجوان را سرمشق بقیه می‌دانستند... اما همین‌ها وقتی به دوستان یا خود آن آقا می‌رسند، می‌گویند تو آبروی مملکت را بردی! الّا امریکایی‌ها یا اروپایی‌ها که می‌گویند که مردم ایران آن‌قدر گرسنه‌اند که حتی مثلاً رییس‌جمهورش هم خوب نمی‌تواند غذا بخورد! و این‌همه دو دلیل واضح دارد. اول این‌که این شخص می‌خواهد به رییس‌جمهور یا آن مسؤول بالا بگوید من عرضه‌ام از شما بیشتر است. چون شما در سفرهای استانی نان و خرما می‌خورید، ولی من به خانواده‌ام چلو کباب می‌دهم! و لذا فقر خودشان را از این جهت مخفی نگهدارند زیرا امکان چنین کاری از این افراد وجود ندارد. این افراد برون فکن ممکن است برای دیگران مادر باشند ولی برای خانواده خود زن بابا هستند. آنها ممکن است چلوکباب داده باشند اما نه به خانواده خود! دومین موضوع مهم در این نوع سرزنش‌ها، تصور غلط از دشمن یا غربی‌هاست. آنها تصور می‌کنند مردم غرب از سادگی بدشان می‌آید! در حالی‌که همه غربی‌ها و مردم دنیا وقتی از خانه امام خمینی در جماران دیدن می‌کنند، از سادگی آن حیرت می‌کنند. همه مردم دنیا حضرت علی علیه‌السلام را فقط به این دلیل دوست دارند که غذای شخصی خود را به مردم می‌داد زیرا به همین دلیل آنها هم منتظرند که علی گونه‌ها بیایند و دست آنها را بگیرند. نه تنها مردم مسیحی از ساده زیستی عیسی مسیح با افتخار یاد می‌کنند، حتی بوداییان و یهودیان با این‌که دوست دار دنیا هستند اسطوره‌هایی را که تارک دنیا بوده‌اند را بیشتر دوست دارند و این جمله امام علی علیه‌السلام است که می‌فرماید: آنهایی‌که از اجرای عدالت ناراحت هستند، از بی عدالتی ناراحت تر خواهند شد. یعنی کسانی‌که از ساده زیستی به عنوان گدا پروری نام می‌برند، خودشان می‌دانند که با تعریف آنها حضرت علی علیه‌السلام گداپرورترین افراد بود. او شبانه کیسه بردوش به خانه مستمندان می‌رفت و نان و خرما تقسیم می‌کرد. آیا حضرت علی علیه‌السلام به اندازه‌ی این آقایان نمی‌دانست که باید به مردم ماهیگیری یاد بدهد تا این‌که ماهی بدهد؟ آیا این امیرمؤمنان نبود که چاه‌ها کند و در راه مردم وقف کرد؟ پس چرا نخوردن بیت‌المال و دادن آن به دست مردم، گدا پروری نامیده می‌شود؟ اگر مردم مستقیماً پول نگیرند و به گدایی ادارات بروند، گداپروری نیست؟ همان‌هایی‌که شعار می‌دهند که چرا دولت پول نفت را سر سفره‌های مردم نمی‌برد، مانع استفاده از صندوق ذخیره ارزی برای واردات غذایی یا یارانه‌های مردمی می‌شوند؟ مگر ذخیره ارزی چیزی غیر از پول نفت است؟ مگر خرید برنج و وارد کردن گوشت و روغن و مایحتاج مردم، بردن نان بر سر سفره آنان نیست؟ چه کسی نمی‌داند که اگر کل ذخیره ارزی نان و برنج خریده شود و به مردم رایگان داده شود، همان مفهوم بردن پول نفت سر سفره مردم است. چرا باید از فهم مردم ترسید؟ چرا باید دروغی گفت که مانند قسم حضرت عباس باشد؟ یا باید اعتقاد داشت پول نفت را سر سفره نبرید و ببرید در بیابان‌ها بریزید و طرح‌های عمرانی اجرا کنید و بیابان‌ها را آباد کنید؛ یا رو راست بایستید و بگویید با پول نفت بدون یک ریال کم و زیاد فقط باید مواد غذایی خریداری و به مردم رایگان داده شود! و اجازه دهید چیزی به نام صندوق ذخیره ارزی وجود نداشته باشد. همه اینها فقط یک دلیل دارد، مردم سرگرم دولت شوند و از دلالان غافل شوند. چرا وقتی مسکن گران می‌شود، همه‌ی هجمه‌ها به دولت است؟ یعنی واسطه‌ها هیچ گناهی ندارند؟ آنها امامزاده‌هایی هستند که از روی ناچاری مسکن را گران می‌فروشند؟ یا دولت مجبورشان می‌کند که گران بفروشند؟ ما می‌بینیم در این غوغای گرانی مسکن، زمین‌های دولتی مصادره شده وکاربری‌های زیادی از مراتع و جنگل‌ها تغییر یافت. کاری که اگر قبلا انجام می‌شد، هزاران فحش و بد و بیراه نصیب دلالان می‌شد، ولی آنها ابتدا دولت را به گران کردن مسکن متهم کردند و سپس با دست همین دولت، زمین‌ها را رایگان تحویل گرفتند و تمامی پرونده‌های تغییر کاربری به نام تعاون و به کام زمینخواران از درون پرونده‌های راکد بیرون آمد. درست است که تعاونی‌ها زمین نود و نه ساله گرفتند و مردم با ثبت نام در مسکن مهر، زمین رایگان را صاحب شدند ولی اجازه ساخت ندارند و تا اجازه ساخت بگیرند و آنرا بسازند، سال‌ها طول می‌کشد و آخر عاقبت خواهیم دید که حتی 5 درصد خانه‌های مسکونیِ ساخته شده به صاحبان اولیه تعلق ندارد و همه چندین دست گشته و با قیمت‌های بالایی فروش رفته. تجربه تعاونی‌ها این را ثابت کرده است. بروید تعاونی مسکن مجلس را ببینید.
چند نفر از کارکنان مجلس در آنجا از ابتدا بوده‌اند وحالا ساکن هستند؟ به تعاونی مسکن یا شهرک‌های مسکونی تاکسیرانان سر بزنید. چند نفر آنها که ساکن هستند، تاکسی‌دارهستند؟ به شهرک دریا بروید. چند درصد دریانوردان درآن هستند؟ شهرک راه‌آهن، شهرک مخابرات، شهرک دانشگاه و تعاونی‌های هفتگانه دولتی، فقط وسیله‌ای است که دولت زمین رایگان بدهد و این زمین رایگان بسیار منصفانه ومرحله به مرحله سود آور شده و بین دست‌ها می‌چرخند. تا مدتی دولت یا مسؤولین براین موضوع سکوت اختیار می‌کردند زیرا می‌گفتند که حداقل دیگر کسی که زمین را از تعاونی گرفت، دوباره متقاضی زمین نمی‌شود و لذا کمبود مسکن فروکش می‌کند، ولی تقاضا که فرقی نمی‌کند. این شخص که زمین دولت را رایگان گرفت و قولنامه‌ای یا کلیدی به دیگری فروخت، سود سرگردانی به دست می‌آورد که در یک چرخه‌ی طمع و اعتیاد، هر روز دهان بازتر وگشادتر پیدا کرده و به دنبال راه حل‌های جدیدتری برای سرکیسه کردن دولت می‌رود و در نهایت نوکیسه‌هایی به وجود می‌آیند که بلای جان اقتصاد شده و بدون تولید و زحمت صاحب ساختمان‌ها و مغازه‌ها می‌شوند و مردمی‌که دل به صداقت بسته‌اند را می‌دوشند. این نوکیسه‌ها هرگز و هرگز حاضر نیستند راز مالی‌شان برملاشود. نه برای فرزندان وخانواده خود، نه برای دستگاه‌های قضایی و امنیتی. لذا می‌بینیم که نه تنها مشکل مسکن حل نمی‌شود، بلکه طلبکارها بیشتر می‌شوند...