От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

اقتصاد دولتی بلاست ولی هیچ کشوری بی بلا نباشد!

اقتصاد دولتی بلاست ولی هیچ کشوری بی بلا نباشد!

مدت‌هاست که اقتصاد دانان آمریکا رفته ادعا می‌کنند که تنها راه نجات اقتصاد ایران، داشتن اقتصاد کاملاً آزاد است اما همین‌ها وقتی به اصل 44 می‌رسیم می‌گویند شرکت‌ها را به بخش خصوصی واگذار نکنید زیرا باعث بیکاری کارگران و سردرگمی آنها می‌شود. در هرصورت، اگر می‌خواهیم خصوصی‌سازی کنیم باید تبعات آن را هم بپذیریم. نمی‌شود مثلاً آمپول زد و از درد آن ننالید. بخش خصوصی بدون کنترل دولت، نتیجه‌اش همین آمریکاست که الآن همه می‌بینند با هزار میلیارد بدهی خارجی و رکود وحشتناک اقتصادی و قیمت‌های سرسام آور خوراکی و بهداشتی و افزایش بیکاری و بی‌خانمانی و ورشکستگی شرکت‌های بزرگ و... اگر اینها واقعی نیست که ما مطلب ننویسیم و زبان خود را ببندیم! ولی اگر واقعی است، باید گفت محصول دو قرن تجربه اقتصاد آزاد در امریکا نهایتاً این است.

حالا چه کسی می‌گوید باید این راه رفته را ما از ابتدا برویم؟ راهی که نتیجه‌اش جلوی چشم ماست! با این‌که اقتصاد دانان سنتی ایران هنوز دم از اقتصاد آزاد می‌زنند، ولی اقتصاد دانان آمریکایی اکنون بوش را مسؤول همه چیز می‌دانند! و مردم آمریکا از دولت می‌خواهند که کمکشان کند. همه می‌دانند وقتی شرکت فورد، 5 هزار نفررا بیکار می‌کند یعنی ندارد که حقوق بدهد و لذا فشار آوردن برآن غیر منطقی است و این همه بیکار دیگر می‌دانند راهی باز نگشتنی را طی می‌کنند. یعنی امید به رحمت و رأفت و کمک‌های انسان‌دوستانه و در یک کلمه حمایت از زندگی بیکاران را هیچ شرکت بخش خصوصی نمی‌پذیرد و لذا می‌بینیم همه به دولت فشار می‌آورند. این‌که بخش خصوصی بیاید و سود خودش را ببرد و وقتی زیان کرد همه چیز را انکار کند، امری طبیعی است. ماهیت اقتصاد باز یا اقتصاد آزاد این است: آنها گندم را در دریا می‌ریزند تا نرخ آن کم نشود. جایزه می‌دهند تا کسی گندم نکارد و قیمت‌ها بالابماند، آن وقت انتظار کمک به فقرا را به دولت ولو دولت اقتصاد آزاد حواله می‌دهند. لذا تجربه 17 هزار ساله کار و کارگری در ایران نشان می‌دهد که برخلاف تصور نوکیسه‌های آمریکایی و آمریکا رفتگان باید اقتصاد دولتی یا تحت حمایت دولت باشد. می‌توان پا را روی پا انداخت و در کلاس دانشکده و در میان کسانی‌که از تاریخ خبر ندارند، صحبت از اقتصاد باز نمود ولی این فقط گول زدن خود است. زیرا اقتصاد باز رحم ومروت ندارد و مانند چرخ‌های صنعت کارگر و برزگر را زیر خود له می‌کند و از آنها کارخانه‌های جدید می‌سازد و این‌که می‌گویند در ساخت دیوار چین، کارگران اگر می‌مردند، از آنها به عنوان ملاط استفاده می‌شد و محکم‌ترین ملاط هم ملاطی بود که گوشت و خون یک انسان در آن ممزوج شده بود. حرف دور از ذهنی نیست؛ چه آنها که دیوار چین را ساختند و چه آنهایی‌که اهرام مصر را ساختند همین عقاید اقتصاد باز را داشتند. آنها به اهدافی بالاتر از جان انسان‌ها فکر می‌کردند و نتایجی فراتر از مردن چند کارگر می‌خواستند. در این نوع سیستم‌ها، حتی اگر سندیکای کارگری هم تشکیل می‌شد در رأس آن سرمایه‌داران اما در لباس کارگران وجود داشتند. چه کسی می‌توانست حقوق کارمندان سندیکاها را بدهد؟ کارگری که خود به نان شب محتاج بود و بنابر تعریف، کارگر کسی است که پول بازوی خود را می‌خورد و اگر یک روز کار نکند، نمی‌تواند زندگی کند. آنوقت این کار گر چطور می‌توانست در جلسات طولانی چانه زنی با کارفرماها بنشیند؟ در واقع به محض این‌که کارگر از کار خود جدا می‌شود، سرمایه‌داراست ولو این‌که لباس او مندرس باشد... زیرا همین که می‌تواند بدون کار کردن در جلسات شرکت کند، بیانیه بدهد و سخنرانی نماید؛ نشان می‌دهد پرولتر نیست. او یک بورژواست در لباس پرولتر! و لذا دولت به عنوان کسی که از سوی مردم انتخاب می‌شود، حامی کارگر هم هست. ذات وجود دولت برای این است و اگر کسی این کار را نمی‌کند، باید او را خائن یا بی‌توجه دانست. مثل این است که شما را استخدام کرده‌اند که تایپ کنید؛ دو سه صفحه‌ای که تایپ می‌کنید، خسته می‌شوید و رها می‌کنید. نباید رها شود. وظیفه، وظیفه است. حال اگر مفسده یا مسأله یا مشکلی هم هست، این مشکل باید حل شود نه این‌که صورت مسأله پاک شود. گرانی نمونه‌ای است. همه کس دولت را مسؤول می‌دانند و این طبیعی است زیرا دولت نماینده ملت برای رفاه و امنیت جامعه است. اگر غیر از این باشد، صحیح نیست. اما ممکن است ما دولت را بر سر دوراهی قرار دهیم. اختیارات اورا بگیریم به بخش خصوصی بدهیم ولی مسؤولیت‌های اورا همچنان بر گرده‌اش بگذاریم. طبیعی است که یک بام و دو هوا نمی‌شود. همانطور که مقام معظم رهبری در شیراز بیان داشتند، مردم باید از اسراف دوری گزینند تا قیمت‌ها کاهش پیداکنند چون سزای گرانفروش، نخریدن است. درحالی‌که اسراف در تمامی سطوح وجود دارد و مردم خواهان کاهش قیمت هستند. در مصرف بنزین، ایران بالاترین درصد را دارد. در مصرف گوشت، برنج و... سرانه ایران در ردیف‌های اول است و همیشه بالاتر از میانگین جهانی قرار دارد و لذا می‌بینیم مردم خودشان را درمصرف حتی در اسراف آزاد می‌دانند و بعد دولت را مسؤول گرانی می‌دانند. این همان است که اختیارات را از دولت می‌گیرند ولی مسؤولیت‌های اورا برجا می‌گذارند در حالی‌که باید اختیارات معادل مسؤولیت‌ها باشد یعنی دولت را در مواردی مقصر بدانیم که دستورات او را به طور کامل اجرا کرده باشیم. و به همین خاطر است که می‌گویند فسادِ بخش دولتی عیان‌تر از فساد بخش خصوصی است زیرا ما می‌توانیم دولت را استیضاح کنیم ولی بخش خصوصی قصر در می‌رود...

نگرش سیستمی نظریه منسوخ

نگرش سیستمی نظریه منسوخ

بسیاری از اندیشه‌های اقتصادی بر پایه و نظریه‌های گذشته مطرح می‌شود لذا یک فاجعه به نظر می‌رسد. درست مثل این‌که ما بخواهیم با قدم زدن دور دنیا بگردیم؛ کسانی‌که اختراع ماشین را قبول ندارند و نمی‌خواهند سوار بر تحولات اجتماعی بشوند و از سوی دیگر می‌خواهند بهترا ز خودرو هم راه حرکت کنند، خود به خود رفتن از این شهر به آن شهر فاجعه آمیز است چه رسد به رفتن از این کشور به آن کشور. حتی از این خیابان به آن خیابان هم فاجعه است زیرا با خودرو به راحتی می‌توان در عرض چند ثانیه این راه را پیمود یا باهواپیما به سرعت از این کشور به آن کشور رفت. پس علت این‌که پیشرفت را بسیاری دردناک تصور می‌کنند همین است. مثلاً خانم دکتر شهیندخت خوارزمی در همایش روابط عمومی‌ها ضمن مطرح نمودن نظریه نگرش سیستمی همه چیز را نادرست وفاجعه آمیز معرفی کرده و روند پیشرفت در ایران را دست نیافتنی اعلام نمود...
در حالی‌که در نظریات جدید، نظریه سیستمی تبدیل به نظریه اقتضایی شده زیرا در نگرش سیستمی ما به عوامل امتیاز مساوی می‌دهیم درحالی‌که نظریه اقتضایی، اولویت‌ها را بررسی می‌کند. البته این هم جدیداً مردود شده و نظریه مدیریت زمان یا مدیریت آنی جای آن را گرفته است به این صورت که مدیران یک دقیقه‌ای مطرح شدند زیرا تصمیم گیری به یک دقیقه و یا کمتر بستگی دارد. مثلاً در مربیگری فوتبال ما شاهد هستیم بلافاصله بعد از هرباخت، مربی تعویض می‌شود زیرا نتوانسته در لحظات حساس تصمیم درستی بگیرد.
هرسی بلانچارد (HERSEY BLANCHARD) که بسیاری از نظریات او به فارسی ترجمه شده، از پیشگامان تئوری اقتضایی است. او با طرح سبک‌های بی‌نهایت و گوناگون رفتارهای اقتصادی و رهبری و مدیریت، ثابت می‌کند حتی در شرایط مساوی با تغییر یک یا دو عنصر؛ مطابق فرمول دو به توان آن راه‌ها و عملکردها و سبک‌ها تغییر می‌کند. برای مثال شما فرض کنید در نگرش سیستمی به توپ به عنوان یک سیستم نگاه می‌شود و برای تمام عناصر آن ارزش یکنواخت قایل می‌شویم، اما به هرحال یک نقطه‌ی آن به پای فوتبالیست می‌خورد! و یا وقتی در هواست، همه نقاط آن یکجا به زمین نمی‌رسند و لذا باید دانست که اولویت کدام است. همه نقطه‌ها ممکن است دارای اولویت مساوی نباشد. ما اگر فرصت و امکانات داشته باشیم، آنهم به صورت بی‌نهایت، می‌توانیم به همه ابعاد و نیازهای بشری بپردازیم ولی امکانات محدود است و ما ناچار از انتخاب هستیم. درسیاست‌های کلان در قانون اساسی پیشنهاد می‌شود برای همه آحاد حقوق مساوی و امکانات مساوی داده شود که این یک نگرش سیستمی است. ولی وقتی وارد عمل می‌شویم دولت از کجا بیاورد این‌همه امکانات را؟
در غرب یا آمریکا این مسأله‌ی ساده رفع شده است. دولت از مردم مالیات می‌گیرد و لذا به محض این‌که کسی به نبود امکانات اعتراض کند می‌گویند بیشتر مالیات بدهید تا بیشتر رسیدگی شود و مردم هم کوتاه می‌آیند! اما در ایران و برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس، موضوع چیز دیگری شده است: دولت نفت دارد. مردم نه تنها مالیات پرداخت نمی‌کنند، بلکه سهم نفت را هم می‌خواهند. در عربستان به عنوان مثال دولت مجبور است تمام قیمت‌ها را ثابت نگهدارد و لذا سوبسید و یارانه بسیار زیادی بابت تثبیت قیمت‌ها می‌پردازد یعنی از هنگامی‌که این سیاست‌ها اجرا شده شاید قیمت‌ها از50 سال پیش تاکنون در برخی اقلام تغییری نکرده و این را کلیه اقتصاددانان می‌دانند به چه معنی است. مثلاً بنزین که در بازار آزاد تا سه دلارهم می‌رسد، در این کشور به دو دلیل باید ارزان و ثابت باشد! یکی آن‌که این دولت دارای منابع نفت است و لذا مردم می‌گویند حداقل بنزین آن باید ارزان یا رایگان باشد. و دلیل دوم این است که مالیات هم نمی‌دهند... یعنی مثل کشور امریکا یا دیگر کشورها بلافاصله مالیات محاسبه و به مبلغ درحال شناور بنزین اضافه نمی‌شود و این امر در کشور کویت به صورت دیگری است. دراین کشور مبالغی به صورت نقدی پرداخت می‌شود و این پرداخت‌ها از دوجهت به ضرر صنایع این کشور است و می‌بینیم این کشورها با این‌که سال‌هاست ثروتمندترین مردم دنیا هستند، ولی از لحاظ صنعت و تولید ازهمه عقب ترهستند. زیرا مردم از یکسو درآمد حداقلی را دارند لذا نیازی به کار وتلاش نمی‌بینند و از سوی دیگر دولت هم مالیات نمی‌گیرد تا بتواند بدون نفت زندگی کند. اما اینها آثار خود را در زندگی مردم دنیا نشان می‌دهد و دنیا تبدیل به جهنم می‌شود و تروریسم در آن رشد می‌کند. مردم می‌بینند که مثلاً کشور عربستان و کویت به دلیل داشتن نفت همه چیزهای خوب دنیا را خیلی راحت می‌خرند و لذا می‌بینیم تنش در جهان بالامی‌گیرد و مبارزه مخفی و علنی آغاز می‌شود و بیشترین مبارزه با اعراب را همین همسایگان و کشورهای قربانی شروع می‌کنند و عراق و پاکستان و افغانستان تبدیل به مأمن تروریست‌ها می‌شود. و اینها همه نتیجه همین نگرش سیستمی است که در دهه شصت مطرح شد و برنامه‌ریزان را به خود مشغول کرده است و هنوز این سیستم در ایران هوادران فراوانی دارد.
برای حل این مشکلات نیز نگرش سیستمی به کار گرفته می‌شود و لذا برعکس نتیجه می‌گیرند. همیشه گفته می‌شود که رفاه به همراه همه عناصر خودش باید به کشورهای جهان صادر شود و لذا در کنار کالا فرهنگ و سیاست هم به کشورهای دیگر صادر می‌شود و این امر باعث می‌شود تاتئوری خوب جهانی شدن به عنوان یک اژدها یا شبح وکابوس وحشتناک جلوه کند. مردم می‌گویند ما تکنولوژی را می‌خواهیم ولی تمدن غرب را نمی‌خواهیم و لذا یک نزاع دائم به وجود می‌آید. نزاع در سینما با فرهنگ مردم؛ نزاع در اقتصاد با بنیان‌های تولید سنتی ملت‌ها و نزاع درسیاست برای تغییر حکومت‌ها. اما اگر به نظریه اقتضایی برگردیم، قبول خواهیم کرد که بسته‌های تکنولوژی می‌تواند فقط بسته تکنولوژی باشد و بسته‌های سیاسی همان سیاست را در خود باید داشته باشد نه آنکه مثل بقالی‌های ایرانی مثلاً برنج یارانه‌ای را مشروط به خرید دائم مشتری ازآن فروشگاه کنیم! بسیار ساده است که این نگرش را در سراسر جهان رصد کنیم: مثلاً میکروسافت بسته‌های خود را به کسانی می‌فروشد که تمامش را از آنجا بخرند. حتی تحمل خرید برخی از آنها را از لینوکس یا ای بی ام ندارد! و برای همین کار آدم‌کشی‌ها و جنایت‌های اقتصادی مخفی صورت می‌گیرد که هیچکس دلیل آن را نمی داند و یا مثلاً گندم تولیدی را به دریا می ریزند ولی به کشورهای اسلامی نمی فروشند و می گویند آنها تروریست هستند و منظورشان این است که در کنار برنج باید سیاست و فرهنگ را هم بخرند! در بسیاری از موارد این نگرش جنبه کاملاً استعماری هم می‌شود مثلاً عضویت ترکیه در پارلمان اروپا سالیان سال در دست بررسی است زیرا در ابتدا فقط شرط زمین بود و چون بخشی از ترکیه در اروپاست، قبول کرده بودند و او هم درخواست داده بود؛ ولی بعد که نگرش سیستمی صورت گرفت، گفتند اگر ترکیه می‌خواهد اروپایی شود باید از دین خود دست بردارد و بعد هم شرایط دیگر. استعماری‌ترین شرایط را بانک جهانی دارد. اگر یک ریال بخواهد وام بدهد باید تمام بسته‌های پیشنهادی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی پیشنهاد ی آن اجرا شود تا مثلاً به ایران پول بدهد که فاضلاب شمال یا جنوب را بهداشتی نماید.
بی صداقتی طرفداران این نظریه موقعی روشن می‌شود که می‌بینیم خودشان در دریافت همه چیز پاستوریزه عمل می‌کنند! مثلاً بانک جهانی برای دریافت حق السهم یا بودجه خود هرگز نمی‌گوید که فلان کشور سیاه است یا کمونیست است یا توسعه نیافته است. سازمان ملل به عنوان بزرگ‌ترین حامی تبعیض، یک نماد سیاه از نا اعتقادی به نگرش سیستمی در اخذ امکانات را به نمایش می‌گذارد و از کشورهای فقیر با تهدید به خروج از عضویت، کمک‌های مالی دریافت می‌کند ولی از آمریکا نه تنها قادر به دریافت حق عضویت نیست بلکه همه نظرات آنها را اجرا می‌کند آنهم با پول اعراب و دیگران... کسانی که موقع پرداخت، آدم‌های ثروتمند و پیشرفته و مبادی آداب و قابل شراکت و تأسیس شرکت و شریک شدن هستند؛ به محض این‌که درخواست وام یا اعتبار کنند، می‌شوند عقب‌افتاده و توسعه نیافته و عربِ وحشی و ایران تروریست! در دنیا ازنظر بوش همه تروریست هستند مگر خلاف آن ثابت شود! و در خود آمریکا هم همه مجرم هستند مگر خلاف آن ثابت شود. نه تنها در آمریکا بلکه در انگلیس هم ما می‌بینیم تعداد دوربین‌های مدار بسته بیش از جمعیت آن کشور است و این بی اعتمادی تاکی ادامه خواهد داشت؟
بدیهی است دوحالت بیشتر وجود ندارد یا این‌که این استعمارگران دانشمند! دست از تئوری‌های غلط خود بردارند و حقوق ملت‌ها را بپذیرند و این گزینه با غرور آمریکایی و انگلیسی بعید به نظر می‌رسد و لذا راه دوم حذف فیزیکی آنان از تاریخ است و همان‌طور که خداوند قول داده، اگر قومی خوب عمل نکنند برای خدا بسیار راحت است که آنها را ببرد و یک قوم جدید بیاورد. الآن اروپا با تئوری‌های فساد خود مانع ازدواج جوانان شده لذا نسل آن رشد منفی دارد و بدیهی است که روزی منقرض خواهد شد و به جای آن نسل ترکیه‌ای و عرب و ایرانی که اکنون اکثریت را دارند جایگزین خواهند شد و از نسل اروپا در موزه‌ها دیدار خواهند کرد و خواهند گفت اینها قومی بودند که در عصر برهنگی به دنیا آمدند و با فسادهای اخلاقی باعث نابودی نسل خود شدند!
و تازه این اول راه است... یعنی نگرش سیستمی به همه چیز از نظر خود غربی‌ها باعنوان تئوری اقتضایی رد شده ولی اینهم مربوط به خیلی سال است و نظریات جدید در راه است. در غرب امروزه تئوری مدیریت زمان یا مدیریت آنی مطرح است و در کتبی نظیر آن قورباغه را بخور یا چه کسی پنیر مرا دزدید، از یک تئوری نوین بنام مدیریت آنی صحبت می‌کنند. البته هرچه تئوری‌ها تازه‌تر می‌شوند به تئوری‌های اصیل واسلامی که از سوی خداست نزدیک‌تر می‌شوند. اخیراً در دانشگاه تهران سمیناری بود با نام پیامبر اسلام و معنویت نو! معنویت و عرفان‌های جدید غرب را باور نداشتند و مانند همیشه از این نوها وجدیدها با ترس و لرز یاد می‌کردند که مثلاً شیطان پرستان ال و بل... اما این خود یک قدم به جلو است. مردمی که تا دیروز جز مادیات چیزی را قبول نمی‌کردند و می‌گفتند خدا باید زیر تیغ جراحی مابیاید تا قبول کنیم، امروز یک قدم جلو آمدند وحالاباید هدایت شوند نه آن‌که برخورد شوند. این برخوردها مرا به یاد برخورد باموضوع تلویزیون و ویدیو و ضبط صوت انداخت که همه می‌دانند روز اول چقدر با اینها مخالف بودند و الآن هرکانال را که می‌زنی، همین آقایان هستند که صحبت می‌کنند...

در اقتصاد امروز هدف وسیله را توجیه می‌کند؟!(190)

در اقتصاد امروز هدف وسیله را توجیه می‌کند؟!(190)





اقتصاد مخفی بین‌المللی!
هیچ سند و مدرکی دال بر همکاری ایران و اسراییل به دست نیامده است. در سمینار 15 خرداد پژوهی که به نام 15 خرداد؛ بسترها و... در تالار اندیشه برگزار شد، یکی از محققان مطلبی درر ابطه با نفوذ اسراییل در ایران و رابطه با اسراییل از دیدگاه امام خمینی مطرح کرد. براساس گفته‌ی ایشان در سال 1327، ایران به صورت مشروط و نه رسماً؛ موجودیت اسراییل را پذیرفت ولی تا سال1330 که دولت مصدق روی کار آمد، این رابطه هم قطع شد. دوسال بعد از کودتای آمریکایی، سفارت اسراییل در ایران تأسیس شد و تا پیروزی انقلاب این سفارتخانه بود تا این‌که تبدیل به سفارت فلسطین شد و میدان کاخ هم به نام میدان فلسطین تغییر نام یافت.
بعد از سخنرانی این استاد دانشگاه فردوسی، رییس پانل مطالبی برآن افزود. از آن جمله گفت این‌که مدرکی دال بر همکاری ایران و اسراییل وجود ندارد، صحیح است و ما هم بسیار گشتیم.البته ارتباط و رفت و آمد بوده ولی این طور که بتوان آن را ثابت کرد، نیست.
این‌که تاچه حد این گفته‌ها و تحقیقات درست باشد، مهم نیست. مهم این است که امروزه ما با موضوعی به نام اقتصاد مخفی روبرو هستیم. مثلاً ایران سال‌هاست که مرگ بر آمریکا می‌گوید، ولی هیچگاه دلار از اقتصاد ایران کم نشده و یا بی ارزش نشده است و هنوز هم با این‌که یورو ارز رسمی اعلام شده، اما دلار همچنان پر قدرت حضور دارد و علی‌رغم کاهش ارزش جهانی آن، در ایران هر روز و به طور غیررسمی افزایش می‌یابد و تقریباً به دلاری هزار تومان رسیده است. هنوز هم هر جا دلار ببری، پول برده‌ای؛ ولی مثلاً اگر ریال ببری پول باخودشان نبرده‌ای! نه تنها در ایران، بلکه در بسیاری از کشورها این روابط مخفی اقتصادی آن‌هم در سطح کلان وجود دارد. کشورهای همسود یا کشورهای شوروی سابق نیز دارای پول رایج ممکن است باشند ولی روبل برای آنها مهم‌تر از پول خودشان است. در میان کشورهای آسیای شرقی هم ین ژاپن از هم ارزهای خود جلوتر است. در اروپا نیز مارک آلمان از پوند و یا ارزهای دیگر قوی‌تر به نظر می‌رسد.
در تحلیل این مسایل باید بسیارگفت، یکی این‌که سیاست مهم‌تراز اقتصاد است. یعنی معمولاً پول کشورهایی با ارزش‌تر است که قدرت سیاسی بیشتری دارند. ایرانیان بیش از هرکس دیگر می‌دانند که آمریکا بدهکارترین کشور دنیاست یعنی اگر قرار بود فعالیت‌های اقتصادی پشتوانه‌ی پول باشد، هم اکنون آمریکا با بالاترین بدهی جهانی در ردیف اول قرار داشته باشد، مخصوصاً پس از درگیر شدن با عراق و هزینه‌های بیش از هزار میلیارد دلاری این موضوع بهتر معلوم شده ولی چون حضور نظامی امریکا درعراق نشان از قدرت او دارد و هیچ کشوری نمی‌تواند این قدرت را انکار کند و او را از آنجا و جاهای دیگری که اشغال کرده بیرون کند، لذا خود به خود باعث ارزشمند شدن دلار هم می‌شود و با این‌که تقلب در دلار بیش ازهمه ارزهای جهان است ولی کسی به این موضوع اهمیت نمی‌دهد.
اما نکته دوم این است که استعمار جدید از شکل سیاسی بیرون آمده و به شکل اقتصادی ظاهر شده است مثلاً ژاپن کشوری است که ظاهراً ارتش ندارد اما توانسته با اقتصاد خود جهان را فتح کند و البته آمریکا قول داده که از آنان حفاظت کند. یعنی از آثار جنگ جهانی دوم یکی این بود که جهان به دو بلوک مهم نظامی تقسیم شد و شرق در ارتش سرخ یا ورشو فرو رفت و غرب در ناتو. در واقع شوروی سابق به کشورهای خود می‌گفت شما نیازی به ارتش ندارید، ارتش سرخ به جای مرزهای روسیه در انتهای مرزهای شما مستقر می‌شود و از شما حفاظت می‌کند. کاری که اکنون ناتو هم انجام می‌دهد و هر کشوری که عضو ناتو شد باید پایگاه‌های خود را تحویل نیروی مشترک دهد و یا در کشور خود برای ناتو پایگاه ایجاد نماید و یا مجوز حضور آن را بدهد. این شکل به مرور زمان مورد اعتراض واقع شد و لذا از حالت ظاهری به حالت مخفی تغییر شکل می‌دهد. مثلاً شوروی سابق ازبین رفته ولی ساختار آن همچنان باقی است. بیشتر رؤسای جمهور این کشورها از افراد ارتش سرخ بودند و یا در صورت تغییر در رژیم که معمولاً به صورت انقلاب مخملی است، ناچار از اعضا و یا حامیان ناتو انتخاب می‌شوند.
اما نوعِ اسراییل، ازتمامی این اشکال پیچیده‌تراست.
براساس مطالعات به عمل آمده، اسراییلی‌ها به سه اصل زر و زور وتزویر بسیار اهمیت داده و علی‌رغم دور از ذهن بودن، آن را اجرا می‌کنند. مکتب ماکیاولیستی (Machiavelisty) که روزی بد و نافرجام بود، امروزه در تمام سطوح مدیریتی تدریس می‌شود و از کتاب شهریار او به نام یک اثر مهم یاد می‌شود. امروزه دیگر «هدف وسیله را توجیه می‌کند»، امر مذمومی نیست یا جاه‌طلبی مدیران نه تنها بدنیست، بلکه لازم است. اصولاً اگر مدیری جاه‌طلب نباشد، انگیزه‌ای برای پیشرفت در او نیست. لذا می‌بینیم که اسرایلیات که یک زمانی بد بود، امروزه به عنوان متون اصلی تدریس می‌شود آن هم با چهره‌ای کاملاً علمی و فقط در دوران دکترای مدیریت و اقتصاد. برنامه‌ریزی که بسیار کلمه مثبت و دارای بار ارزشی در ایران است، در دروس مدیریت خلاصه می‌شود؛ در برنامه‌ریزی برای یک پارتی. این پارتی می‌تواند پارتی شبانه و یک جشن باشد یا پارتی به معنای حزبی آن مثلاً دانشجوی دکترای برنامه‌ریزی باید بتواند برنامه‌ای برای یک پارتی شبانه بریزد و اجرا کند و معمولاً برای این کار هم از روش دوبینال یا دو دویی استفاده می‌کند. یعنی هر نفر باید دو نفر را دعوت کند و هرچه تعداد این دعوت‌ها بیشتر باشد، نشان از برنامه‌ریزی صحیح دارد و ما این برنامه‌ریزی را در شرکت‌های هرمی می‌بینیم. شرکت‌های هرمی نه یک مؤسسه مالی، بلکه یک مؤسسه مدیریتی برای تمرین مدیریت است و بالاترین شیوه‌های روانشناختی و سیاسی و ایدئولوژیک در این مراکز تدریس وتمرین می‌شود. همه‌ی ابزار و تئوری‌ها به تناسب با فرهنگ مردم در این هرم سازمانی مورد احترام است. البته این احترام فقط برای جذب است و بعد از جذب تمرین، ملعبه یا بازی یا گیم می‌شود و گیم روم (Game room) یا اتاق بازی، ابزاری مهم است تا اعضای جذب شده از احساسات قبلی خود پاک شوند. مثلاً درایران می‌آیند و قانون اساسی و شورای نگهبان و امثال آن را پیش می‌کشند و حتی در هیأت‌ها وعزاداری‌ها شرکت می‌کنند و به افراد جذب نشده القا می‌کنند که برای عقاید او نه تنها احترام قایل هستند، بلکه بیشتر از اوهم پایبند هستند. ولی همه اینها تا مرحله عضویت یا پرزنتیشن است. به همین دلیل است که مردم رویکرد مناسبی به آنها دارند و هرچه ارگان‌های دولتی بگویند، می‌بینند خلاف به عرضشان رسیده! این همان اصل معروف ماکیاولی است که می‌گوید هدف وسیله را توجیه می‌کند. یعنی با هر وسیله می‌توان برای جذب عناصر جدید اقدام کرد.
در دل دوست به هرحیله رهی باید کرد
طاعت ار دست ندهد، گنهی باید کرد!
اسراییلیات به قدری جالب ومدرن طرح می‌شوند که هیچ‌گونه جای شک وشبهه نمی‌گذارند. درایران ما به سادگی می‌بینیم که نوکیا یک شرکت کاملاً صهیونیستی با شعارهای اخلاقی مطرح می‌شود و همه جا می‌نویسند: صبور باشید، نوکیایی باشید! اصلاً کلمه نوکیا با اخلاق‌تر از تمام کلمات اخلاقی درایران مطرح می‌شود. همین نوکیا در جاهای دیگر ضد اخلاق‌ترین چهره را دارد و بهترین وسیله برا ی ارسال عکس‌های مستهجن و ضد اخلاقی است. کار ی می‌کنند که این تضاد برای مشتریان هم خوشایند باشد. زمانی‌که بنده به عنوان جوان‌ترین نویسنده با مؤسسه اطلاعات در سال‌های حول و حوش 48 همکاری می‌کردم، چه در مجله‌ی جوانان یا در مجله دختران پسران، گزارش‌هایی از من چاپ می‌شد. در مراسم مختلف هم شرکت می‌کردیم. دریکی از این مراسم، همسر یکی از هنرپیشه‌های زن شرکت کرده بود. از او سؤال کردند شما چطورراضی می‌شوید همسرتان در کنار دیگران فیلم بازی کند؟ گفت این مثل دریا رفتن است. کسی که به دریا و استخر می‌رود، نمی‌تواند با کت و شلوار برود داخل آب... و این توجیهات زیادی است که همه جا از آن استفاده می‌شود. یعنی محصولات امریکایی و اسراییلی در ایران به هیچ عنوان مانند اروپا یا آمریکا تبلیغ نمی‌شوند بلکه برعکس، کاملاً اخلاقی و مبادی آداب می‌شوند. نه به این خاطر که به فرهنگ مردم احترام بگذارند، بلکه فقط به خاطر جذب مشتری و آن اصل که هدف وسیله را توجیه می‌کند! فاجعه از این هم بالاتراست. در ایران که شعار فلسطین و طرفداری از مردم فلسطین به یک شعار نهادینه تبدیل شده، جمع کمک‌های مردمی به فلسطین از میزان سودی که به یک کارخانه اسراییل می‌رسانند، کمتراست. ازهمان ابتدای تولد اسراییل، ایرانیان مخالف کشتار فلسطینی‌ها بودند. هرچند گاهی اگر حتی در رژیم پهلوی صحبت همکاری علنی با اسراییل می‌شد، فوراً این حرف پس گرفته می‌شد ولی از همان زمان بالاترین سرمایه‌گذاری‌ها در ایران از سوی اسراییلی‌ها بود به طوری‌که اعراب می‌گفتند: الایرانی اخ الیهود! دشت قزوین و شرکت‌های مهم کشت و صنعت و حتی ایجاد شهرک‌های صنعتی، همه از طرح‌های اسراییلی‌هاست و بزرگ‌ترین شهر صنعتی ایران یعنی شهر صنعتی البرز، ساخت آنهاست. اما مثلاً هیچ کس این را نمی‌داند و یا بداند هم باور نمی کند. رییس‌جمهور سابق اسراییل «موشه کاتساو»، در واقع موسی قصاب است و از ایرانی‌الاصل‌هاست. نه تنها او، حتی ابومازن هم یک ایرانی‌الاصل بهایی است. دوستی ایران با یهودی‌ها، تاریخی و مثال زدنی است و لیکن همیشه بین صهیونیزم و یهودی خلط مبحث می‌شده است. یهودی‌ها و کلیمی‌ها جزو اقلیت‌های رسمی ایران هستند ولی صهیونیست‌ها نیستند و لذا بین این دو مرز کشیدن، بسیار سخت است. تنها یک راه برای این امر وجود دارد و آن مسأله عقیدتی است. قبول نبوت، امامت و ولایت. امروزه صهیونیست‌ها همان اسراییلات سابق را انتخاب کرده‌ و لذا از نبوت حضرت موسی (ع) دور شده‌اند. و بالتبع گروهی را درمیان مسلمان‌ها و مسیحیان به وجود آوردند تا امامت و ولایت یا ادامه رهبری حضرت موسی را از بین ببرند. حضرت موسی با روشنایی تمام به ظهور حضر ت مسیح (ع)بشارت داده بود وتکلم حضرت عیسی در گهواره حجت را برآنان تمام کرد و حضرت عیسی نیز به ظهور آخرین پیامبر بشارت داده بود و نشانه هایی که بحیرا نام برد، این را اثبات نمود. و لذا در نبوت شکاف ایجاد شدن، به معنی تکذیب این بشارت‌هاست. یا دربین مسلمان‌ها، پیامبر اکرم (ص) امام علی را ولی خود انتخاب کرد و110 نفر از باسوادان امت آن را یادداشت کردند و شیعه و سنی آن را قبول دارند. البته تفاوت شیعه وسنی در عدم قبول نیست بلکه درتفسیر کلمه ولی است. اما صهیونیست‌ها گروهی را به وجود آوردند که اصل کلمه را تکذیب کرد و نام وهابیون برآن گذاشتند یا درشیعه که از ولی، ولایت فقیه را می‌فهمیدند و اطاعت او را واجب می‌دانستند، گروهی به وجود آوردند به نام بهاییان که با ادعای ظهور امام زمان، ولایت فقیه را زیر سؤال بردند. تا مدت‌ها در اعلامیه‌های امام خمینی (ره) دربین سال‌های 40 تا 42، از بهاییان به نام کلیمیان در بین شیعیان نامبرده می‌شد. در واقع می‌توان گفت که صهیونیست‌ها که در ساخت اسراییلیات استاد هستند، برای هر گروه از مذاهب فرقه‌ای جدید با توجه به فرهنگ مردم آنها به وجود آوردند تا از طریق آنها تسلط خود را اعمال نمایند و همین امر باعث محبوبیت آنان در بین مردم شد. مسیحیان صهیونیست! یهودی‌های صهیونیست! شیعیان صهیونیست! و سنی‌های صهیونیست!... و همه‌ی این تزویرها برای آن بود که به قدرت و زور برسند و زر جمع کنند.