فروپاشی غرب گرچه تا کنون یک شعار بوده که از سوی مردم ایران در قالب مرگ بر آمریکا مطرح می شده اما عملا این تئوری از سوی صاحبنظران بارها وبارها اعلام شده است . شاید اولین بار درایران دکتر توسلی استاد دانشگاه تهران در دهه 50این تئوری را مطرح کرد. در آن موقع البته بیشتر صاحب نظران غربی هم مطرح می کردند ولی چون در قالب سوسیالیسم یا کمونیسم بود ومرگ سرمایه داری را پیش بینی می کرد چندان مورد توجه مردم نبود ویا هرکسی چنین حرفی را میزد نا چار باید القاب آنطرفی ها را هم تحویل می گرفت لذا در بوته فراموشی گذاشته شد. دکتر علی شریعتی در کتاب خود این مسله را مطرح مر کند ومنحنی آنرا می کشد اما طبق نظر غربی ها این منحنی استثنا بر داشته وبصورت خط مستقیم در می آید یعنی تمدن غرب رشد می کند وبه اوج می رسد ولی در همان اوج باقی می ماند
چیزی که بیادم است به شکل زیر بود
ما دکتر توسلی در جزوه خود از نظریه ابن خلدون بهره برده بود وهرتمدن را بناچار دارای افول میدانست .ولذا منحنی فوق به شکل زیر در می آمد
ا تحقیقات بعدی معلوم شد که تاکنون 36 تمدن توسط توین بی شناخته شده که از بدوتاریخ تاکنون ادامه داشته که آخرین آن تمدن غرب است که بنابر اظهارات هم ایشان ودیگر نظریه پردازان غربی آخرین تمدن تمدن غربی است که به انتهای تاریخ می پیوندد! اما شرقیها اعتقاد دیگری داشتند ومیگفتند که چراغ شرق دوباره روشن خواهد شدواما این بار بدست شمال شرقیها یعنی چین وروسیه . اما عملا چنین نشد وشمال شرق خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت از هم پاشید وبقول ایرانی ها خوش درخشید اما دولت مستعجل بود. ونشان داد که این تمدن شرق که انتظار طلوع آن میرفت تمدن شمال ساخته متمایل به اروپا وغرب نیست بلکه یک تمدن اصیل واز درون خود شرق یعنی ایران باستانی ودارای تمدن هزاران ساله است.
در واقع برخلاف آنچه تا کنون بعنوان جنگ سرد ویا جنگ گرم بین شرق وغرب مطرح بوده همان جنگ غرب با غرب بوده است واروپای شرقی با اروپای غربی وآمریکای شرقی با آمریکای غربی بوده است نه شرق وغرب به مفهوم واقعی زیرا که روسیه خود را اروپایی میدانست وچین خود را آمریکایی میداند. وهرنوع جنگ ویا درگیری نباید بین شرق وغرب مطرح شود بلکه بین بلوک شرقی غرب با بلوک غربی آن مطرح شود از لحاظ تئوری نیز اینطور است زیرا تئوریسین های شرقی مانند مارکس ویا ژرژ پولیتسر ویا برتراند راسل ونیچه و.. همه غربی بودند ولو اینکه تصور نهضت شرقی یا ضد غربی از آنان می شده است. شرق برای خود خواستگاه تعریف شده ای دارد وهزاران سال است که این تمدن برقرار است ونادیده گرفتن آن اشتباه بزرگ غربیها بود واز آن بزرگتر دنباله روی شرقیها از این مفهوم جدید شرقی بود. که نهایتا باعث شده که گرجستان وترکیه .واکراین وبسیاری از کشورهایی که در آسیا قراردارند به دنباله روی از روسیه خود را اروپایی بدانند ویا چین وژاپن و کره که در شرق شرق هستند بیشتر خودرا آمریکایی بدانند تا اشرقی وآسیایی. این بود که شرق تکه شده از شرق وغرب به غرب یکپارچه شده از شرق وغرب نیازمند شد و شصت سالی عنان اختیار خود را به آنها داد وآنها چه در قالب سازمان مللی وچه جامعه ملل به تکه تکه کردن بیشتر شرق مشغول شده وانتقام هزاران ساله بیزانس وروم را گرفتند. وبلایی را که آنها در تصورشان هم نمی گنجید بر سر شرق آوردند تا دیگر در زیر بار اینهمه بلا نتواند سر بلند کند . اما آنها نمی دانستند که شیر شیر است ولو دربند اسیر است. امروزه ترکیه وروسیه وچین وتمامی آنهاییکه از ایران بریدند وبه آمریکا واروپا پیوستند نسل کشی وحقارت ونابودی اصل خود را بخوبی تجربه می کنند . ترکیه در زیر پای لاییکها وروسیه درزیر بار باندهای سیاه وچین در دام سرمایه داری تقلبی وژاپن با فروپاشی قدرت نظامی واسیر شدن در دام آمریکا همه تلخی ها را سپری می کنند . از حرکت مردم ایران در سال 1354 ببعد مشخص شد که راهی نوین درحال زایش است ولذا این راه باید تئوریزه شده وبیان شود البته این کار مشکلاتی داشت زیرا هنوز مردم ویا نظریه پردازان در دوران جنگ سرد وگرم بودند وهرحرکتی را به یکی از این دو نسبت میدادند اگر ضد آمریکایی بود کمونیستی واگر ضد روسی بود آمریکایی لقب می گرفتند درچنین اوضاع واحوال خود فروخته ای ندای ایرانی آزاد ومستقل بسیار محنت بار بود اما شکنجه ها وانگ زدنها وهجمه های تبلیغاتی نتوانست بر عزم این ملت برای ایجاد قدرت سومی برتر از دو قدرت قبلی کوچکترین اثری بگذارد وملت بزرگ ایران به بزرگی تاریخ قد علم کرده بود تا دوباره نفسی تازه کند ویال وکوپال خود را بحرکت درآورده وبانعره بلند آوازه خود گوضش جهان را به ندایی جدید وآوازی نو آشنا سازد واین بود که مردم آرمان خود را در زبان وفکر پیرمردی یافتند که چون پیر میکده های حافظ خرقه پوش بود ویک لا قبا ولی صدایش رسا وقدرتش آشکار. ونهضت جدید خود را سازمان دادند این پیرمراد نیز هیچگاه من نگذاشت وهمیشه پشتیبان ملت بود ومی گفت من کاره ای نیستم وهرچه می کنند این ملت بزرگ می کنند. ورهبر خودرا آن طفل سیزده ساله دانست که نارنجک به کمر بند خود می بندد وزیر تانک دشمن میرود ومی گوید اگر همه تن تن به کشتن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم. فردوسی پاکزاد دوباره بیدار شده بود: هرچند که خیلی ها روحانیت را زاده انگلیسی ها ومتولدین هند ودوران هندیهای تحت استعمار انگلیس میدانستند وحتی به لبلاس ائو ایراد می گرفتند ولی آنان نمیدانستند اگر لباس روحانیت از هند آمده درواقع همان لباس از ایران به هند رفته بود. ولباس ابوعلی سینا وفردوسی ودیگر دانشمندان بنام دهه های اول تمدن اسلامی این را بیان میدارد واگر حرف آقایان که بیشتر آنها در کتاب ماموریت برای وطنم محمد رضا هست ود ر مقاله احمد رشیدی مطلق منعکس شده درست باشد با ید بگوییم که فردوسی وابوعلی سینا هم انگلیسی بودند ! کم کم اینهمه حرفها باز شد ومردم آن را پذیرفتند ولی روشنفکران مقاومت می کردند آنها که به جز غرب چیز دیگری نمی دیدند ومراد دیگری نداشتند هرروز دایره اعتقادی را تنگ تر ودایره برچسب های رنگین را بیشتر می کردند اما اسلام وجمهوری اسلامی واستقلال وآزادی ایران متولد شده بود سعی داشتند آن را در نطفه خفه کنند ولی سی سال است که می گویند ومی نویسند که بزودی رژیم اسلامی میرود واز اینهمه گفتن های خودشان هم اعصابشان خورد است که چرا پیش بینی آنها درست در نمی آید ودرکمال شرمندگی مجبورند هرروز سه بار ظهر وعصر وشب میل نمایند ! مفهوم ریاضی این حرکت آن است که منحنی جمهوری اسلامی توانسته روبه سوی اوج قرار گیردو وشاهد رکود ونزول غرب وغرب گرایان باشد بشرح زیر:
مباحث شایسته سالاری در مدیریت وگزینش کارکنان وهدایت وکنترل آنان از مباحث غیر فنی مدیریت است که معمولا با ارزشهای حاکم برجامعه در حال تغییر است یعنی شایسته مفهوم عام وثابت ولا یتغیر نیست بلکه با اهداف سازمانی واهداف احتماعی تغییر می کند ممکن است کسی که مثلا در یک مدیریت کمونیستی بسیار موفق بوده در جامعه سرمایه داری ناموفق باشد ویا اگر در جوامع لیبرالی مدیر شایسته ای است در جوامع غیر لیبرال شایسته نباشد در بررسی های بعمل آمده ما شاهد هستیم که بین مطالعات افراد ومعلومات وتحصیلات آنان از یکسو ونتایج موفق وبازدهی .کارایی آنان هیچ رابطه معنی داری نیست یعنی نمیتوان گفت کسی که تحصیلات بالاتری دارد برای مدیریت شایسته تراست بهمین دلیل ما چالش بزرگ تاریخی علم بهتر است یا ثروت را درهمه ابعاد اجتماعی وتاریخی داریم بطور طبیعی هیچیک از رییس جمهورهای آمریکا تحصیلات دکترا نداشته اند وبعضا حتی سواد خواندن ونوشتن هم نداشته اند واین مختص آمریکا یا جوامع دیگر نیست همه جا رابطه ای بین شایستگی وپست مقام نمیتوان تعریف کرد. همه میدانند که بهترنی تحصیلکردگان آمریکایی زیر نظر بدترین تحصیلکردگان انجام وظیفه میکنند. مقامات اجرایی در ارتش همگی در سطح دنیا براسا عملکرد آنان در جنگ تعریف میشود نه تحصیلاتشان در دانشگاههای نظامی وتحصیلکردگان نظامی بسیار رده بالا فقط افتخاری که میتوانند داشته باشند این است که مشاور خوبی برای این نوع مقامات باشند. در اروپا ویا ژاپن یا روسیه همه این امور جاری وساری است. کدامیک از روسای جمهور این کشورها تخصصی ویا فوق تخصص دارند؟ این است که شایسته سالاری علیرغم همه توجیهات خوب خود هیچگاه بخوبی تعریف نشده است. مثلا یکی از استادن در خدمت یکی از مقامات نوشته های ترجمه شده هرسی بلانکارد را بنام خودش میخواند وبعد هم ادعا میکند که شایسته سالاری در ایران مورد توجه قرار نگرفته وهمایشها بهترین راه شناخت شایستگان است ! که هرسه این ادعا علمی نیست اولا در ایران اگر شایسته سالاری نیست چطور اینهمه موفقیتها بدست آمده؟ واز آن مهمتر خود ایشان مگر شایستگی مدیریت بر بزرگترین دانشکده های مدیریت در ایران را داشتند که چندین سال آنرا یدک کشیدند؟ شایستگی با توجه به ارزشهای اجتماعی تعریف میشود یعنی آنکه بتواند اهداف را بهتر وسریعتر به نتیجه برساند شایسته تراست . حالا در یک جامعه بورژوازی ویا سرمایه داری کسی که بیشترین سود را برساند شایسته است اما دریک جامعه اسلامی اساس بر سود مادی نیست لذا در اسلام قرض الحسنه حتی اگر تبدیل به قرضل پس نده هم شود هیجکس گلایه نمی کند زیرا فرمان الهی اینطور است که اگر کسی مقروض بود ونتوانست قرض خود را ادا کند وناتوان باقی ماند باید براو بخشیده شود. در حالیکه در یک جامعه سوداگری با اقتصاد دانان سوداگر این عین حماقت است ! در نظام اسلامی سود معنوی هم مورد نظر است درحالیکه در منطق مدیریت سکولار این امر چیزی جز خرافات ومطالب غیر منطقی نیست در اسلام ومدیریت اسلامی برترین افراد باتقواترین است در حالیکه برتری در نظام مدیریت لیبرالدموکراتیک غربی بر اساس جاه طلبی وفریب بیشتر مردم است. در اسلام شایستگی هرکسی از میزان عبودیت او در درگاه خداوند مشخص میشود در حالیکه نظام لاییک مدیریت علمی عبودیت در مقابل سرمایه را می پسندد. در منطق فرماندهی ومدیریت اسلامی این است که فرمانده جنگی در اول خط مقدم باشد وخود بلاگردان مردم باشد ولی در مدیریت لجستیگ نظامی غرب مردم گوشت دم توپ هستند وباید آنها را جلو فرستاد وفرماندهان باید در پشت جیهه به میگساری وهرزگی وآوازه خوانی ومصرف مواد مخدر بپردازند.. واین امر چیز جدیدی نیست . در زمان پیامبران هم ظالمان وستمگرانی بودند که با منطق دنیا گرایی برعلیه انبیا قیام میکردند دهریون وکسانیکه جز دهر را قبول نداشتند ومیگفتند دنیا همین جاست اخرتی وجود ندارد وباید تا آنجا که بتوان خوش بود ! اینها تعداد کمی ار مبانی شایسته سالاری در نظام مدیریت الهی وخط بزرگ جدایی آن از نظام مدیریت سکولاریستی است. متاسفانه درایران وجوه بیت المال مسلمین برای دانشگاهها ودانشجویان هزینه میشود ولی تئوریهای غیر اسلامی تدریس میشود ونتیجه آن میشود اگر مدیری بیش از همه می گساری کرد یا بیش از همه فحاشی کرد وغرور کارکنان را جریحه دار وعقاید آنان را لجن مال کرد مدیر موفق وشایسته تری تلقی شود . از نظر آنان صدام موفق ترین مدیر منطقه وبوش عالیترین مدیر جهانی است حتی اگر بوش هم اعتراف به نقاط ضعف خود کند این کاسه های داغتر از آش آنرا فقط یک شکسته نفسی میدانند وبی ! ومیگویند این نشانه آزادی انتقاد از خود است! در حالیکه مدیریت سرمایه داری جهان را به سوی نابودی می کشاند وبانکها یکی پس از دیگری اعلام ورشکسنگی میکنند این آقایان می گویند این ورزشکستگی نیست بلکه سبک کردن خود برای رشد بیشتر است ! این رشد بیشتر کی میاید معلوم نیست الان حداقل سی سال است که آنها هرروز با ورشکستگس روبرو هستند ولی اینها همه را به پیروزی بزرگتر در آینده وعده میدهند. وخجالت هم نمی کشند که حرفهای سی ساله خود را هروقت خواستند فراموش کنند. تا موقعیکه آمریکا صحبت از حمله داشت اینها داغتر از آنها هرروز صبح که از خواب بیدار میشدند میپرسیدند عموبوش نیامده به زیارت امام رضا! وهروقت هم که امریکا حرف حمله را پس میگرفت اینها میگفتند ایران که مال آمریکاست جنگی با ایران ندارد! واین برتر بینی دشمن ومرض بزرگ کردن مدیریت فاسد آنان گرچه وطن فروشی است ولی آنها این را یک تفکر انقلابی وترقی خواهانه میدانند وبا اینکه میدانند همه این حرفها برعلیه منافع ملی است ولی میگویند در آینده همه این ضررها جبران خواهد شد!
تاریخ مجموعه حوادث اتفاقی است یا این حوادث تابع علت ومعلول است ؟این سوالی است که در همه ذهنها است آیا حوادث تاریخی یک مجموعه غیر منسجم واتفاقی وغیر مرتبط است یا هرحادثه ان حساب شده بهم پیوسته ومعلول یکدیگر است وبرهم اثر می گذارد؟این سوال را کسانی که بتوانند پاسخ دهند دودسته هستند یا خالق تاریخ هستند یا مولود تاریخ ومخلوق ان . یعنی یا باید رهنمود از خداوند گرفت واز آیات الهی ووحی بر پیامبران استفاده کرد ویا برخی انسانها را بدری بزرگ کرد که جای خدا بنشینند واین سوال را درحالیکه خودشان سوار برقطار تاریخ هستند واحاطه ای برآن ندارند با القابی چون فیلسوف تاریخ دانشمند تاریخ یا نویسنده ومورخ از اویاد کرد تا خرف او پذیرفتنی باشد. فلسفه تاریخ درواقع بر دوبخش اساسی می شود فلسفه الهی تاریخ وفلسفه بشر ساخته تاریخ . فیلسوف تاریخ بشری تا کنون حرفهای متضاد فراوانی در مورد آن زده اند. اما به سه سوال اساسی نتوانسته اند پاسخ دهند : از کجا آمده ایم به کجا می رویم وچرا آمده ایم؟ مبدا ومعاد ونبوت را نادیده گرفتند ولذا به هیچ سوالی نتوانستند پاسخ دهند. مثلا عده ای گفتند صبح تاریخ از میان جنگل می گذرد وانسانها ابتدا در جنگل زندگی میکردند وزندگی جنگلی داشته اند برخی نیز از آن بالاتر رفته گفته اند اصلا انسان در ابتدا میمون بوده است ! طیعی است که ابتدا اینطور تعریف شود انتها نیز بهتر از ان نخواهد بود زیرا به همان میزان که گذشته از دست ما خارج است آینده نیز از تیررس ما بیرون است وهرچه بگوییم فقط خیالات است . چنانچه اگر ما کتب دهه 1960 دانشمندان را ببینیم همه انها سال دوهزار را وحشتناک توصیف کردند وباهمین دید مردم وارد سال 2000 شدند اما هیچ حادثه ای اتفاق نیافتاد! ومردم به سادگی همه سالها وارد سال 2000 شدند وحتی اختلال بوجود آمده در سیستمهای کامپیوتری نیز بزودی رفع شد وهمه چیز مانند گذشته رو به روال عادی رفت. بسیاری از آنان می گفتند درسالهای بعد از 2000 انسان تمام کرات را فتح کرده در آنها زندگی می کند وماشین برتمام عناصر انسانی مسلط می شود . اما اکنون ما می بینیم حتی وجود بمب های اتمی هم کسی را نمی ترساند! بمب اتم حتی نتوانست از فروپاشی شوروی جلوگیر کند ویا از مقاومت حزب الله بکاهد. واین است که همه چیز ه فراموشی سپرده شد همه فیلمها وداستانها بایگانی شدند وحطوط رگرسیون رسم شده امارگرها پاک شد. ورسم الخط جدیدی را نوشتند تا ابرویشان بیش از آن نرود. اکروزه برخلا دهه 70 یا 80 مردم بسیار ساده زندگی می کنند. وپیش بینی همه سوسیالیستها برعکس از آب در آمد وامپریالستها در گل ولای باتلاق عراق وافغانستان فرورفتند. وبازار های پولی ومالی صقوط کردند وبانکها ورشکسته شدند وآن شکاف عظیمی که به تصور آنان از پیشرفت دنیای صنعتی وعقب افتادگی دنیای توسعه نیامده هرروز بزرگتر می شد خبری نیست . امروز آمرکیا محتاج نان شب است واروپا نمی داند با خیل بیکارانش چه کند وچگونه لشکر باز نشسته هارا شکست دهد. امروزه ناتو محتاج نیم نگاه افغانستان است تا اجازه دهد چند روزی بیشتر در آنجا بماند ومواد مخدر قاچاق کند. وناوهای وین سنز در خلیج فارس احتیاج دارند تا عراقیها قرارداد امنیتی را امضا کند! امروزه همه چیز برخلاف پیش بنی آنها بوده است. اما پیش بینی خدایی همیشه تایید شده است. وما باید بدانیم که حق همیشه پیروز است ولو چند روزی رسانه های غربی آن را بپوشانند.
مدل تاریخی الهی چه می گوید؟
بررسی تاریخ گذشته از روایتهای الهی می گوید که انسانها از یک پدر ومادر بنام ادم وحوا بوجود آمده اند آخرین هبود ادم وحوا برزمین نزدیک به چندهزار سال می شود که این مدت در برخی از روایتها کاملا با اسمی اشخاص تعیین شده است مثلا ما در این کتب می خوانیم که حضرت آدم ع و فرزندانش برروی زمین کشاورزی را از خداوند آموختند وبعد از ایشان چه افرادی آمدند تا زمان حضرت نوح که با طوفان نوح همه تمدنها وشهرها به داخل زمین رفتند ودر گل ولای دفن شدند وبعد ازایشان چه نوادگانی بودند تا به پیامبر ما می رسد وبعد از پیامبر نیز سلسله ادامه پیدا می کند تا آخرین روز .. همه اینه فراز ونشیبهایی داشته که طول تاریخ را می سازد وآن مبارزه حق وباطل است حق گفته ها وراهنماییهای خداست وباطل برداشت شخصی وتفسیر انسان از این راهنماییهاست. لذا دوجریان عمده وبطور متناوب تاریخ را تشکیل میدهند . جریان اصیل جریان حق است وجریان عرضی یا غیر اصیل باطل است که در قران به رودخانه وکفهای روی آن مثال زده شده است کفهای رودخانه همه چیز خود را از آب می گیرند ولی نمی گذارند اب دیده شود باطل نیز همه محتویات تئوریک خود را از حق می گیرد ولی نمی گذارد حق دیده شود وبهمین جهت کفر لقب می گیرد که بمعنی پوشاننده حق است. کافر در واقع معتقد ترین اشخاص وعالمترین آنها به حق است. فقط میخواهد موج سواری کند وخود را بالا نشان دهد ومانع دیده شدن حق شود. وخود را جای حق بنشاند. لذا خود محوری اساس باطل را تشکیل میدهد. مثلا معاویه از همه بیشتر به حق امیر المومنین آگاه بود ولی دوست داشت خودش رییس وسلطان وخلیفه باشد. همینطور ابن سعد بیش از همه امام حسین ع را می شناخت اما میخواست خودش امیر باشد. ویا در حال حاضر می بینیم که آمریکا ودشمنان اسلام خیلی بهتر از حرکات ما درک دارند تا دوستان فقط آنها کاری که می کنند معکوس نمودن واقعیت است وتاکسی واقعیت را نشناسد نمیتواند معکوس انرا ایجاد نماید.
خلاصه تاریخ
میتوان تاریخ را با مدلهای ریاضی وهندسی بطور خلاصه نمایش داد مثلا کل تاریخ از دید اسلام از ÷ضرت آدم شروع شده به حضرت خاتم میرسد وسپس ادامه می یابد وبه حضرت قایم میرسد
حضرت آدم -------------------------------حضرت خاتم ---------------------------------حضرت قایم
اما این تاریخ انبیا واولیا است کسانی که در مقابل انها بودند نیز وجو داشته اند:
دل سینوسی حرکت تاریخی
که نشان میدهد با ظهور انبیا ورشد انان عده ای هم پیدا می شوند که در جهت مخالف هستند وبا ایشان بمیارزه پرداخته وسکان را دردست می گیرند. بنابراین به تعداد انبیا واولیا منحنی مثبت وبه تعداد دشمنانشان منحنی منفی وجود دارد که در یک حرکت سینوسی کل تاریخ را بوجود می آورند والبته این حرکتها دارای برآیندمثبت بوده وکل تاریخ بسمت بالا یا تکامل حرکت می کند.بطور مثال ما دوهزار سال اخیر را در نظر می گیریم : طی دوهزار سال اخیر منحنی فوق اینطور تفسیر می شود با بدنیا آمدن حضرت مسح ع رشد مسیحت آغاز وبه اوج خود در عهد عتیق می رسد. بعد بیزانس منحرف شده ومسیحیت به قرون وسطی کشیده میشود وتا جایی میرسد که درحال نابودی است اما بانفوذ نظریات جدید وایجاد پروتستانتیسم در کاتولیک مسیحیها تجدید حیات یا رنسانس اتفاق می افتد. ومسیحیت به شکل تمدن غربی دوباره اوج می گیرد تقریبا هرکدام از این دورانهای عهد عتیق وقرون وسطی وعهد جدید هرکدام پانصد تا ششصد سال طول می کشد. (والبته این حرکت در سیصد سال اخیر هم ادامه یافت ودوباره تمدن غرب بسوی پایین در حال حرکت است )همین حرکت برای یهودیت نیز قابل ترسیم است بهودیان بمحض تولد حضرت موسی ونجات آنان از دست فرعون شروع به تکثیر ورشد می کنند ولی بواسطه حرکتهای ظالمانه با مقاومت مردم روبرو شده ودر جهان سرگردان می شوند ودر مدتی نیز خودرا در فلسطین جای میدهند اما اخیر ا نیز با کشتارهای بیرحمانه گور خود را می کنند وبا مقاومت حزب الله در سراشیب سقوط قرار می گیرند. لذا ذکر این موضوع در قران در سوره اسرا را میتوان اینطور دانست که سرنوشت محتوم ودر عین حال اختیاری قوم یهود بدست خودشان است محتوم از آن جهت که تجدید یابنده هستند یعنی دوبار تجدیدحیات پیدامی کنند واختیاری از آن جهت که میفرماید اگر نیکی کنند بخودشان برمی گیردد واگر بدی کنند هم (ان احسنتم احسنتم لانفسکم وان اساتم فلها! ) یعنی میتوانند این سرنوشت محتوم خود را بانیکی واحسان به پایان برسانند یا بدی وسیئات. وبقول ابن سینا انسان مجبور است که مختار باشد . یعنی درعین حال که بدون اجازه او انسان را به دنیا آورده اند ولذا مجبور به زندگی شده است اما دراین اجبار اختیار برای اوتعریف شده است. تاریخ نیز درعین اینکه دارای روندی مشخص است ولی دراین روند مشخص انسانها مختارند که به کدامین سود بروند آیا با جباران ودیکتاتورها همکاری کنند یا با انبیا الهی وادامه دهندگان راه آنها. با این توجه اکنون تاریخ مدن اسلامی راهم ورق بزنیم می بینیم که اسلام نیز طی ششصد سال تمدن روبه رشد داشته وبا حمله مغولها این تمدن روبه زوال میرود ولی هرگز نمی میرد وبلکه منتظر تجدید حیات می ماند با یبیداری مشرق زمین وبیداری ایرانیان مخصوصا دراین قرن اخیر که میتوان شعله انرا از زمان سیدجمال الدین اسدآبادی ذکر کرد وبعد به زمان مدرس وآیه الله کاشانی ونواب صفوی وبالاخره در 22بهمن 1357 پوسته خود را می شکافد وتمدن جدیدی را پایه گذاری می کند واین سی سال بعد از انقلاب اسلامی هم روند روبه رشد خود درمنطقه وجهان راطی کرده ومقابل تمدن غرب خودنمایی می کند. بعبارت ساده شکل فازی ویا سینوسی در این مطلب را که می بینیم در مورد همه ادیان الهی مخصوصا در یهودیت ومسیحیت واسلام صادق است وفقط اختلاف فاز این حرکتها نشان میدهد که آرین دین نیز تجدید حیات اخری تا زمان ما را دارد. ولذا تمدن نوین اسلامی برخرابه های تمدن یهودیت ومسیحیت ساخته خواهدشد اما شرط ان احسنتم باقی است..