От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

تا به‌حال سیاست اصل بوده و نه اقتصاد


تا به‌حال سیاست اصل بوده و نه اقتصاد 124 کشور جهان در سازمان ملل متحد گردهم می‌آیند تا در مورد تأثیر بحران مالی و اقتصادی خود تصمیم ‌بگیرند. این در‌ حالی ‌است که سازمان‌های زیادی در سازمان تجارت جهانی WTO وجود دارد که بیش از 196 کشور عضو آن هستند و از زیر مجموعه‌های سازمان ملل محسوب می‌شوند؛ این نشان می‌دهد که نقش سازمان ملل تاکنون بیش‌تر نقش سیاسی و امنیتی بوده‌ است تا اقتصادی و این مخالف آن‌همه تبلیغات دنیای سرمایه‌داری است که اصل را اقتصاد تعریف کرده ‌بود و همه‌چیز را بر مبنای اقتصاد آن‌هم از نوع آزاد آن می‌دانست.

این امر هم‌چنین محقق می‌سازد که سازمان‌ ملل علی‌رغم ادعاهای بسیار زیاد، واقعاً اقتصاد را زیر‌بنا نمی‌دانسته و تنها یکی از اصول فرعی و سازمان‌های کوچک تابعه معاونت‌های خود می‌دانسته ‌است. شاید اتفاقی که امروز در ‌حال افتادن‌است، باید از ابتدا اتفاق می‌افتاد و مجمع عمومی سازمان ‌ملل نقش اقتصادی خود را هم ایفا می‌کرد؛ اما معلوم بود که حمایت مالی مطلق آمریکا از سازمان ‌ملل بحث و جایگاهی را برای امور اقتصادی باقی نگذاشته ‌بود و لذا سازمان ملل فارغ از موضوعات اقتصادی به مسایل امنیتی و سیاسی جهان می‌پرداخت، تعیین مرزها، استقلال کشورها و زیاد‌کردن مرزهای مستقل و در واقع روند تسریع تجزیه جهانی و تشویق به تجزیه‌طلبی تنها وظیفه سازمان ‌ملل بود که آمریکا برای آن تعیین کرده ‌بود و در واقع نقش امنیتی سازمان ‌ملل هم از این تعریف معلوم می‌شد، زیرا یا کشورها در حال تجزیه بودند یا تجزیه شده بودند. اگر در‌حال تجزیه بودند، سازمان ‌ملل در نقش میانجی همیشه سمت و سوی دفاع از تجزیه‌طلبان را داشت تا جایی‌که توانست اعضا خود را از 40 کشور در ابتدا، به 199 کشور در‌حال حاضر برساند. از نظر سازمان ملل داشتن مقداری زمین و تعدادی انسان و یک پرچم برای استقلال و یا به اصطلاح حقیقی تجزیه‌طلبی کافی بود و این مشوق بسیار مهمی بود تا ملت‌ها با کوچک‌ترین اختلاف داخلی دچار تجزیه شوند و سازمان ملل قسمت‌های تجزیه‌شده را به رسمیت بشناسد و به عضویت خود در‌آورد و تفرقه بیاندازد و حکومت کند. اما چه حادثه‌ای اتفاق افتاده ‌است؟ آمریکا به‌دلیل بحران مالی و اقتصادی از سال‌ها پیش حق عضویت خود را نپرداخته است و یکی از بزرگ‌ترین بدهکاران کشورهای جهان به سازمان ملل است. این امر چندین بار از سوی دبیر کل قبلی تذکر داده‌ شد ولی جدی گرفته نشد. دبیر کل جدید نیز مجبور شد بسیاری از برنامه‌ها را تعطیل کند و با بودجه کمکی که از سوی ایران و دیگر کشورها می گرفت، کارهای ضروری را انجام می‌داد و به‌همین مناسبت هم در بسیاری از موضع‌گیری‌های سیاسی سهمی داشت، با مواضع ایران هماهنگ باشد. اما به هر‌حال، تحولات ایران، آمریکا و دیگر کشورهای صنعتی را بر آن داشت تا فکری اساسی برای این سازمان مهم بین‌المللی در نظر داشته‌باشد و اولین قدم حل مشکلات مالی و اقتصادی این سازمان است. مشکلات مالی سازمان، میزان حرکت اقتصادی جهان است، زیرا که این مشکلات، قبل از اعلام عمومی در سطح جهان، در سازمان ملل اعلام شده و این سازمان درگیر آن مسایل بوده ‌است و تاکنون قادر به حل آن نیست، اکنون حتی تجمع 124 کشور نیز راه روشنی به آنان ارایه نخواهد ‌داد. آنان هم‌چنان درگیر بحران مالی خواهند ‌بود، چرا که اسپانسر شیپ Sponser Ship امروزه تغییر جهت داده ‌است. حامیان مالی دیگر آن موقعیت سابق را ندارند، آن‌ها نه تنها نمی‌توانند به سازمان ملل کمک مالی بکنند ، حتی شاید به دنبال اخذ کمک از سازمان‌های اقتصادی آن باشند. علت آن روشن است چرا که بحران اقتصادی و ورشکستگی شرکت‌های آمریکایی و اروپایی و حتی تمامی کشورهای صنعتی، این مجال را نمی‌دهد تا بتوانند در فکر کمک به سازمان‌های بین المللی باشند. تنها امید این کشورها به اقتصاد ایران است. ایران چه در مجامع بین‌المللی و چه در سازمان‌های تابعه آن، خوش حساب‌ترین دولت‌هاست. اخیراً نیز علی‌رغم بحران اقتصادی جهان، ذخیره ارزی ایران افزایش داشته و سپرده‌های ارزی ایران، نزد دیگر کشورها هم بیش‌تر شده‌است و مسؤولان ایرانی شرکت‌کننده در این اجلاس، نباید ساده‌اندیشی کنند و باید پیشنهاد انتقال محل سازمان ملل به‌جای دیگر، که فارغ از تسلط آمریکا باشد، بدهند؛ البته به‌نظر می‌رسد بهترین مکان تهران باشد، زیرا وقتی ایران بهترین حامی ملی سازمان ملل است، چرا برای مکان آن فکری نکنند؟ سید احمد حسینی ماهینی

آکادمی مبارزه با مواد‌مخدر (332)


امروزه تولید و توزیع مواد‌مخدر یکی از پرسود‌ترین معاملات تجاری جهان است. 8 هزار میلیارد دلار سود سال گذشته‌ی این عملیات مرگ آور است. این در حالی‌است که تولید مواد افیونی در سی سال پیش در افغانستان فقط 250 هزار تن بوده و اکنون به بیش از 8000 میلیارد تن رسیده‌است و مواد افیونی گر چه در گذشته به‌عنوان دارو استفاده می‌شد، ولی رسماً از زمان صفویه و آغاز دوره قاجاریه؛استفاده از آن در دربار رسم شد. اولین عامل مهم ترویج آن هم استعمار انگلیس بود که توانسته‌بود به‌عنوان عامل تفریح در میان درباریان آن را ترویج نماید. در زمان پهلوی‌ها این رسم کاملاً جا‌افتاد و شکل مذهبی به آن داده شد. مثلاً در زمان رضاخان جارچی‌های ماه رمضان که برای سحر مردم را بیدار می‌کردند، شعارشان این بود: وقت آب است و تریاک و در زمان پهلوی دوم، خاندان نیز علاوه بر مصرف، در تولید و توزیع آن نیز وارد‌ شدند و خواهر شاه معدوم از بزرگ‌ترین عوامل قاچاق مواد‌مخدر بود و در اروپا پرونده قاچاقچی‌گری نیز داشت. اولین مبارزه با قاچاق مواد‌مخدر در شانگهای چین سازمان‌دهی شدو چینی‌ها عزم راسخی در مبارزه با آن داشتند. اکنون درست صد سال از این حرکت می‌گذرد و سازمان‌های مبارزه با مواد‌مخدر، در واقع یکصدمین سال تأسیس خود در چین را برگزار می‌کنند. چین در سال‌های 1949 مبارزات شدیدی را شروع کرد، به‌طوری‌که «مائو» رهبر چین کمونیست، تریاکی‌ها را به دریا ریخت. در ایران نیز اولین قدم با کلمه میرزای شیرازی در مبارزه با تنباکو برداشته شد ولی تا قبل از انقلاب اسلامی، سازمانی به این امر نبود. بعد از انقلاب اسلامی مبارزه با مواد‌مخدر رسماً و علناً آغاز شده و فتوی امام‌خمینی صادر شد. البته در سال 1360 ستاد مبارزه با مواد‌مخدر در شورای عالی انقلاب تصویب شد و در سال‌های بعد زیر نظر ریاست‌جمهوری هماهنگی‌های لازم صورت گرفت. در سال گذشته بنابر آمار اعلام شده، حدود 1000 هزار تن مواد‌مخدر کشف شد، ولی بقیه در داخل مصرف و یا به کشورهای اروپایی ارسال شد. با توجه به این آمار می‌توان گفت، قریب به یک سوم مواد‌مخدر تولیدی افغانستان از طریق ایران ترانزیت می‌شود که یک سوم از آن کشف و یک سوم به مصرف داخلی و یک سوم آن هم به کشورهای دیگر ارسال می‌شود، که البته نرم آمار کشفیات در جهان بیش از 10 درصدنیست ولی در ایران تا 30 درصد هم افزایش داشته‌است. در طول 17000 کیلومتر مرز مشترک افغانستان و پاکستان دیوار مرزی کشیده شده و پاسگاه‌های مرزی تأسیس شده و تاکنون 3800 نفر شهید و 12000 نفر جانباز در راه مبارزه با این مواد افیونی تقدیم شده‌ است و ایران به‌عنوان بزرگ‌ترین کشور مبارزه‌کننده بر علیه این افیون می‌باشد و غالب این هزینه‌ها را هم به تنهایی پرداخت نموده‌است. در واقع پس از جنگ تحمیلی، جنگ مواد‌مخدر بالاترین کشته و جانباز را به نیروهای انتظامی و نظامی ایران وارد کرده‌است. علت این خسارات، این است که منبع اصلی تولید مواد‌مخدر در همسایگی ایران است که با حامیان آمریکایی خود دارای بالاترین تجهیزات و حمل و نقل هستند. وسعت بیابان‌های شرقی طوری راه را برای آنان باز می‌کند که به راحتی می‌توانند مرزهای شرقی تا تهران بدون شناسایی حرکت کنند فقط در گلوگاه‌های مسیر تهران است که برخی از آن‌ها شناسایی می‌شوند. غیر از انتقال مستقیم از مرزهای شرقی، روش دیگر قاچاقچیان، تبدیل مواد‌مخدر است.آن‌ها در داخل افغانستان و پاکستان و حتی در مناطق مخفی ایران، لابراتوارهایی دارند که مواد افیونی و تریاک را تبدیل به مواد خطرناک‌تری مانند شیشه و کراک کرده و برای مصرف در اختیار جوانان ایرانی قرار می‌دهند و مقام معظم رهبری در این زمینه گفته‌است که مواد‌مخدر قتل‌ عام جوانان ایرانی است و این قتل ‌عام هم‌چنان ادامه دارد و ایران در تعامل است تا راه این قتل‌عام را ببندد. براساس اعلام دادستان کل کشور آمار 80% زندانیان مربوط به قاچاقچیان موادمخدر است و رسانه‌های بیگانه بدون اشاره به این مسأله، آمار زندانیان ایران را مبالغه‌آمیز بیان می‌کنند. آن‌ها از یک‌سو شعار مبارزه با مواد‌مخدر می‌دهند و از سوی دیگر از دستگیری و اعدام قاچاقچیان انتقاد می‌کنند. لذا می‌بینیم مبارزه با قاچاق مواد‌مخدر دارای پیچیدگی‌های زیادی است. اخیراً وزیر مبارزه با موادمخدر پاکستان در دیدار همتای ایرانی خود پیشنهاد تشکیل آکادمی را داده ‌است که به‌نظر می‌رسد مناسب‌ترین راه است. زیرا مواد‌مخدر اکنون دل‌مشغولی بیش از نیمی از مردم جهان است. بخش اعظم را معتادان جهان تشکیل می‌دهند، ولی مخالفان نیز دراین مسأله درگیر هستند و باید اطلاعات خود را منظم و قابل پی‌گیری نمایند؛ لذا تأسیس این آکادمی می‌تواند رشته‌های مختلف جنایی، روانی، عملیاتی و عقیدتی را پی‌گیری کنند، زیرا کاهش مصرف و تقاضا لازمه آموزش‌هایی متخصصانه است. اگر این آموزش‌ها درست و حساب شده نباشد، ممکن‌است خود دلیلی برای گرایش بیش‌تر مردم به موادمخدر باشد، زیرا وسوسه استفاده از ‌آن حتی سردمداران مبارزه با مواد‌مخدر را هم تهدید می‌کند. بحران، باعث تحرک اقتصادی است البته این بحران‌ها نه‌تنها باعث تسلط آمریکا بر منابع نفتی عراق و یا مواد مخدر افغانستان شد، بلکه در کنار آن با تهدید امنیت اعراب، فروش سلاح به رونق خود رسید و مردم عادی هم از یک مصرف‌کننده بالقوه، به مصرف‌کننده بالفعل تبدیل شد و این مسأله بسیار مهمی است، زیرا مردم در حالت عادی مصرف‌کننده خوبی نیستند مثلاً ما تا تحریک نشویم غذاهای خوشمزه نمی‌خوریم و یا تا چشم و هم‌چشمی نباشد، نسبت به خرید لوازم لوکس اقدام نمی‌کنیم. در حالت عادی روش تحریک مصرف یا ایجاد تحرک در مصرف‌کننده، روش‌های روانی است، یا در واقع جنگ روانی نرم است، اما وقتی این روش نتیجه نداد، طبیعتاً جنگ روانی واقعی باید اتفاق بیافتد و بحران‌ها، درواقع یک جنگ روانی وسیع برای تحریک مصرف و تحرک‌ بخشیدن به مصرف‌کنندگان است. در اثر بحران، هر طبقه‌ای از مردم به دلایل گوناگون دچار افزایش می‌شوند و بازار برای کالاهای مصرف نشده یا به اصطلاح بنجل باز می‌شود. مثلاً سلاح‌های قدیمی یا نسل گذشته در این‌گونه موارد به دولت‌ها یا افراد طرفین بحران به خوبی فروخته می‌شود. کالاهای از مد افتاده و یا تاریخ مصرف گذشته نیز به ملت‌ها فروخته می‌شود. مردم در اثر جنگ روانی همه کالاهای مصرفی خود را یک‌جا خریداری و انبار می‌کنند و در اثر افزایش گردش کالا و نقدینگی، جامعه به فرایند مصرف بیشتر روی می‌آورد و البته تولیدکنندگان بحران، در این قسمت یا بحران زده‌ها یکسان هستند، ولی یک عامل پیشتاز در سازندگان بحران این است که «تولید» را متوقف می‌کند، یعنی سعی می‌کند از افزایش مصرف نیز سهم خود را بیشتر کند. لذا در این‌گونه جنگ‌ها و بحران‌ها، مراکز تولیدی مورد هدف قرار‌می‌گیرد و حتی کالاهای خریداری شده قبلی نیز صدمه زده می‌شود تا سودی متوجه بحران زده‌ها نشود. پس هر کس پیش‌دستی در بحران‌سازی کند، برنده میدان است. اما در نهایت این پیش‌دستی نیز جبران می‌شود یعنی کشور‌های بحران‌زده نیز به روش‌های مقاومت منفی سعی می‌کنند این پیروزی رقیب را از او بگیرند و با مبحث خودکفایی، آن‌را برای خود نگه‌دارند. بحران‌سازها در آسیا اغلب بحران‌ها در قاره کهن آسیا مخصوصاً در خاورمیانه صورت می‌گیرد. از این‌جهت که بررسی دامنه بحران‌ها در سراسر جهان نشان‌می‌دهد، حداکثر جنگ‌ها و بحران‌ها در سراسر جهان، کوتاه و بریده بریده است. مثلاً در اروپا در یک مقطع، جنگ‌جهانی صورت می‌گیرد و یا در چین، یا در ژاپن و معمولاً تمام می‌شود. اما در خاورمیانه شاید از ابتدای تاریخ یک جریان دائمی است و مسایل و مشکلات حل‌نشده فراوان است. در چین یک میلیاردی، 1949 انقلاب در یک دوره کوتاه تمام می‌شود. اما در خاورمیانه هنوز بحث و بحران فلسطین از سپیده‌دم تاریخ وجود داشته ‌است و لذا در آسیا همه‌چیز فرق می‌کند. مترها، سانتی‌متر‌ها و میلیمتر‌ها در این‌جا تبدیل به وجب و زرع و گز می‌شود. برخلاف کشورهای حاشیه‌ای و قاره‌های حاشیه‌ای، که حوادثی در آن اتفاق نمی‌افتد و زندگی یکنواخت است، در آسیای مرکزی و خاورمیانه تغییر وجهه اصلی زندگی است. اگر مردم در این منطقه خودشان هم بخواهند نمی‌توانند آرام باشند، چرا‌که آسیا مانند پلی بین شرق و غرب و جنوب و شمال است و هرکس، هرکجا می‌خواهد‌برود، باید پایی بر این پل بگذارد. لذا جغرافیای آسیا مخصوصاً خاورمیانه، همانند تاریخ آن است، یعنی هر نقطه آسیا، تاریخی از آن‌را حکایت می‌کند، حمله اروپاییان و تعامل با آنان را در غرب آسیا، ترکیه، سوریه و شامات می‌توان‌یافت؛ آفریقا از مصر، اردن، عربستان در داخل آسیا می‌شوند و نقش خود را ایفا می‌کنند، آمریکا، کانادا، استرالیا از سوی چین، کره، ژاپن، فرهنگ خود را در آسیا گسترش می‌دهند. در خود آسیا هم، شرق، چین و ژاپن در هیأت مغول‌ها و بعداً به سرزمین ترکستان و ترکمنستان و افغانستان، هندوستان در پاکستان و در سیستان و بلوچستان و روس‌ها در شمال و آذربایجان، باکو، قفقاز و در جنوب اعراب، در خوزستان، هر یک قومیت، تاریخ و شناسنامه ویژه خود را دارد که در زبان، اقتصاد، فرهنگ و سیاست برای خود محدوده ای تعیین‌کرده و از آْن دفاع می‌کنند. بحران متمرکز تمرکز بحران جهانی در آسیا و تمرکز آن در ایران و فشرده شدن آن در شهر تهران یک روند قابل قبول است. یعنی می‌توان گفت تهران خلاصه جهان است و جهانی خلاصه شده در تهران است. مرکز سیاست، اخبار، اقتصاد در تمامی جهان یک نقطه یا یک سر خط به سوی تهران دارد. تهران هم خلاصه می شود در چند خیابان مهم، در آن‌جا که سفارت آمریکا، روسیه، آلمان، ترکیه وجود دارد و یا در آن‌جا‌که هواداران اروپا و آمریکا، چین و عربستان در کنار هم زندگی می‌کنند. می‌توان گفت شاید از نظر فیزیکی مرکزیت بحران در چهارراه استانبول باشد، ولی بنا به تعریف دکتر شریعتی، امروزه دموکراسی، دست‌ها را از روی سر مردم برداشته ولی توی سر آن ها کرده است. یعنی امروز دیگر به سفارت پناهنده ‌شدن و پلوی انگلیس را خوردن علنی نیست، بلکه جای آن‌ها به دانشگاه‌ها رفته و استادان دانشگاه‌ها و کسانی‌که مدارکی از این دانشگاه‌ها گرفته اند، طیف وسیع هواداران را ایجاد کرده‌اند و تقریباً می‌توان گفت وابستگان فرهنگی، وظیفه سفیران کشورها را انجام می‌دهند. از آن‌طرف نیز تمرکز صورت گرفته است؛ ابتدا اروپا در مقابل تهران بود، مدتی استرالیا، کانادا و حتی کشورهایی چون عربستان و غیره، اما همه، اکنون در زیر پرچم آمریکا متحد شدند و آمریکا نیز با وسعت زیاد خود، نیویورک را انتخاب کرد. در نیویورک هم کاخ‌سفید و کنگره، مرکزیت این بحران را به‌دست‌ گرفت. در واقع امروز، در دانشگاه تهران یا اگر بگوییم در حوزه مدیریت نظام یک ستاد بحران تشکیل‌شده و در کنگره آمریکا و کاخ ‌سفید هم یک ستاد در نقطه مقابل است. از این‌جهت هیچ‌گاه طرفین بحران‌ساز و بحران‌ستیز از پای نخواهند نشست تا این‌که بحران‌سازان کاملاً از بین بروند و مرکزیت به یک نقطه، آن‌هم در آسیا و تهران منتقل شود و همه جهان مدیریت واحد را در تهران بپذیرند. کمک تهران به شهدای بحران و مجروحین و آسیب‌دیدگان می‌تواند هزینه مشارکت مردمی را کاهش دهد و از آن‌سوی نیز آشوب‌گران می‌توانند با دریافت‌های میلیاردی هزینه‌های خود را پوشش دهند. تصویب 400 میلیون دلار سنای امریکا به همین دلیل است، یعنی ایجاد اشتغال جدید و توزیع درآمد در بین مردم ایران و آن بخشی‌که به بحران‌سازی کمک کرده‌اند. مدیریت بحران هدایت بحران همانند ایجاد بحران، دارای قواعد و مناسبات خود است. بحران‌ساز دارای قدرت اقتصادی زیادی است که او را قادر به ادامه بحران سازی می‌کند و مدیریت بحران به ضرر بحران‌ستیزان خواهد بود در صورتی‌که منابع مالی کمتری داشته‌باشد چه دراین صورت ممکن است آسیب‌پذیر باشد، لذا آماده ‌باش نیروها و تجهیز آن‌ها و خرید وسائل مورد نیاز و تأمین نیازهای مالی بحران‌ستیزان، نقش مهمی در مدیرت بحران دارد. در واقع اگر بتوان حدس‌ زد که انتهای توانایی مالی هر یک از طرفین بحران در کجا قرار ‌دارد، می‌توان با مقایسه آن‌ها، انتهای بحران را حدس زد. مثلاً اگر بحران‌ساز، A ریال و بحران ستیز Bریال، داشته باشد، طبیعی است که اگر B‹ A بحران ادامه می یابد وممکن است به سقوط بحران‌ستیز بیانجامد و اگرB › A باشد، بحران‌ستیز پیروز میدان خواهد‌بود. تنها در صورتی‌که A = B باشد، عوامل دیگر در این خصوص دخالت می‌کنند، مثلاً ممکن است عوامل روانی، حوادث و امثال آن‌هم مؤثر واقع شود و اگر همه شرایط مساوی باشد، بحران همچنان ادامه خواهد‌ یافت. ادامه بحران، دو حالت دارد: یا یکنواخت است یا متناوب، یعنی یا این‌که درگیری هر روز ادامه خواهد ‌داشت، مانند مبارزه ببرهای تامیل در سریلانکا و یا این‌که گاهی یک‌طرف حاکم و گاهی محکوم است، مانند آمریکا که گاهی حزب دموکرات و گاهی حزب جمهوری‌خواه حاکم می‌شوند. در انتخابات تهران، به‌طور مشخص ما شاهد صف‌بندی طویل جهانی در دو طرف هستیم؛ اوباما رئیس‌جمهور آمریکا، آنگلا مرکر صدر اعظم آلمان، چنان صحبت می‌کنند که گویی در داخل شهر تهران هستند و از این طرف هم هوگو چاوز، سید حسن نصرا... بسیار روشن سخن می گویند، طوری‌که نقل عبارات آن‌ها هیچ تفاوتی با مسؤولان ایرانی ندارد. بطور خلاصه دراین بحران بورکرات‌ها، تکنوکرات‌ها و در یک اصطلاح کامل، یقه‌سفیدها در یک‌طرف هستند، توده‌های میلیونی دهقانی و روستایی در طرف دیگر. آرای کسانی‌که به ماهواره‌ها و رسانه‌های خارجی بیش‌تر دسترسی دارند، همه در یک صف و کسانی‌که به تنها رسانه ملی، دل‌بسته‌اند در طرف دیگر است و در ادامه این تحلیل با توجه به بحران مالی غرب و ورشکستگی‌های شرکت‌های آنان می‌توان گفت، تصویب 400 میلیون دلار، فقط جنبه نمایشی دارد و این مجوزی است تا کارکنان کاخ‌سفید و سنای آمریکا به‌نام کمک به ایرانیان، خودشان آن‌را هزینه کنند و این به معنی آن‌است که بودجه بحران‌سازان، کوتاه و لذا بحران، پایان ‌یافته تلقی می‌شود. سید احمد حسینی ماهینی

اوپک گازی و چالش‌های پیش رو (335)

اوپک گازی و چالش‌های پیش رو (335)





مناقصه و مزایده

13 کشور گازدار جهان در قطر دور‌هم جمع می‌شوند، تا دبیرخانه و دبیر کلی برای آن انتخاب نمایند. اوپک گازی که به پیشنهاد رهبر معظم انقلاب اسلامی و حمایت رییس‌جمهور روسیه و پیوستن کشور قطر با 3 کشور مهم گازی شروع شد، بلافاصله مورد توجه بقیه قرار گرفت؛ به‌طوری‌که اکنون 11 عضو ثابت و 2 کشور ناظر، در این مجمع دور ‌هم جمع می‌شوند. این مجمع توانسته به‌سرعت اساس‌نامه خود را تصویب و اجرایی کند. فعلاً محل دبیرخانه این مجمع، کشور قطر تعیین شده است و هدف از این مجمع هماهنگی در تولید و توزیع گازهای طبیعی در این کشورهاست. اما مهم است بدانیم که ایران نباید در این مسیر، متضرر شود؛ زیرا ایران به‌عنوان دومین کشور گازی در مقابل دیگر کشورها، مخصوصاً قطر نباید کوتاه بیاید. البته می‌توان گفت برای پیشبرد اهداف بالاتر باید از اهداف جزئی صرف‌نظر کرد؛ اما باید دانست که "خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می‌رود دیوار کج". یعنی اگر ایران کوتاه بیاید و از حقوق خود به‌خاطر همسایگانش عقب‌نشینی کند، بدعت سنگینی پایه‌گذاری شده و در دوره‌ی بعد و سال‌های بعد هم ممکن است قابل جبران نباشد، زیرا قطر از این نقطه ضعف ایران استفاده کرده و بزرگ‌ منشی ایران را با سؤء تفاهم، اشتباه گرفته و بسیاری از مطالب ضد ایرانی را در مصوبات دخیل می‌کند و اگر قدرت تصویب آن‌ها را نداشت؛ در اجرای آن مانع تراشی می‌کند. مثلاً ما میادین مشترک زیادی با قطر داریم و این کشور با استفاده بیش از حد از منابع مشترک، استفاده‌های کلانی را برده است، اما همیشه آن را نفی می‌کند و قبول ندارد. گرچه راجع به موقعیت فعلی صحبت می‌شود و از صحبت درباره موقعیت قبلی قطر و امارات و حتی کشورهای دیگر، بحثی به میان نمی‌آید، ولی همین وضع فعلی هم بر اثر ساده اندیشی برخی مسؤولان نفتی ایران و زورگویی قطری‌ها به‌وجود آمده است؛ در‌ حالی‌که ما اگر این زروگویی‌ها را قبول نداشته باشیم، به نقطه‌ای می‌رسیم که تمامی نفت و گاز کشورهای عربی متعلق به ایران بوده است نه این‌که با آن‌ها میدان مشترک داشته باشیم. زیرا تاریخ نشان می‌دهد، تجزیه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، از زمان پیدایش نفت آغاز شده است، یعنی قبل از پیدایش نفت، ایران، جنوب و شمال خلیج فارس را در اختیار داشته است و از زمان پیدایش نفت، استعمار، حضور فیزیکی خود را در این منطقه افزایش داد و از قدرت خود استفاده کرد و مرکزیت حکومت ایران را در دوران قاجار و پهلوی تضعیف نمود و حاکمیت ایران را از این شیخ نشینان سلب کرد. نمونه آن، جدایی جزیره بحرین از ایران در سال‌های آخر رژیم گذشته بود و اصولاً جنگ تحمیلی از سوی عراق هم؛ ادامه همین روند بود و آن‌ها به‌ترتیب بخش‌هایی از ایران را به‌عنوان عربی جدا می‌کردند. بغداد، که مرکز حکومت ساسانیان بود، اکنون به‌عنوان بخش عربی از آن یاد می‌شود و اهواز که دانشگاه جندی شاپور آن معروف است، به‌عنوان عربستان یاد می‌شود. همه این‌ها جنگ نفت است والاّ چرا در سال‌های قبل، ما چیزی به‌نام کشورهای عربی نداشتیم؟ حکومت یا در دست ایرانیان بود یا عثمانیان، درست زمانی وهابیت و یا خاندان سعودی و امثال آن پیدا می‌شوند که نفت پیدا شده و ارزش آن برای استعمار معلوم شد. البته این روش در سیاست به معنی واقعیت‌آفرینی مطرح است، مثلاً ایجاد کشوری به‌نام اسراییل، سابقه‌ای تاریخی ندارد ولی آن را یک واقعیت می‌دانند که باید قبول کرد؛ یعنی با ظلم و تجاوز، سرزمینی را غصب کرده و بعد خود را مالک آن می‌خوانند. معنی حقوقی ایجاد واقعیت متأسفانه ایجاد واقعیت در عصر نفت، اصل اساسی است. یعنی استعمار، هرجا نفت پیدا می‌کرد، در آن‌جا واقعیت جدید ایجاد می‌کرد و حق خود می‌دانست و برای آن ابعاد حقوقی تعریف می‌کرد. البته ایرانیان به این شگرد استعمار، آگاه بوده‌اند، مثلاً نهضت ملی شدن نفت یکی از این پاسخ‌ها است. استعمار انگلیس، همه چاه‌های نفت را ملک خود می‌دانست و ایرانی‌ها را کارگران موقت می‌شمرد. اما ملی شدن صنعت نفت، یعنی کوتاه کردن دست استعمار از سرزمین ایران. گرچه به شهادت تاریخ، این ملی کردن واقعی نبود و تا پیروزی انقلاب اسلامی، استعمار از طرق مختلف حاکمیت خود را حفظ کرده بود و ملی شدن صنعت نفت با اعتصابات کارگران و بستن شیر نفت تکمیل شد، ایران توانست تولید خود را از 6 میلیون بشکه به روزی 2 میلیون بشکه کاهش دهد و فقط به اندازه نیاز درآمدی خود صادر نماید و الباقی را برای آیندگان ذخیره نماید. علت مبارزه استعمار با انقلاب اسلامی هم همین است؛ زیرا برخلاف همه نهضت‌ها و قیام‌های جهانی، تنها انقلاب اسلامی است که به‌طور جدی، مبارزه را پذیرفته و آن را ادامه می‌دهد، زیرا نهضت‌های مقاومت در سراسر جهان به‌وسیله سران خودفروخته آنان، به انحراف کشیده می‌شدند که نمونه بارز آن مسأله فلسطین است. به‌طور طبیعی اگر خیانت سرانی چون یاسر عرفات یا محمود عباس نبود، شاید مسأله فلسطین بسیار زودتر حل و فصل می‌شد و از آن بدتر همه می‌دانند که در فروش زمین‌های فلسطینی به یهودیان که سر منشأ تشکیل دولت یهود و صهیونیست‌ها در آن شد، همین اعراب، خودشان نقش اساسی داشتند و برای دریافت پول بیش‌تر از همدیگر سبقت می‌گرفتند. در کشورهای دیگری چون الجزایر و یا در آمریکای شمالی، ما شاهدیم که مثلاً قیام مردم آلاسکا به آن‌جا منتهی شد که آمریکا با قیمت بسیار پایینی، آن سرزمین را از روسیه خرید و یا مردم چین که فقط یک دهه وفادار مائو، لنین و امثال آن‌ها بودند. در ایران هم نهضت‌های ضد استعماری و انقلابات، فوری به سازش کشیده شدند و تا هنگامی‌که پای روشنفکران غرب‌زده بود، طمع و قدرت، آنان را از ادامه مسیر باز می‌داشت. چه در انقلاب مشروطه و چه در قیام سی‌ام تیر و چه در 15خرداد و ... این روشنفکران بودند که تاقبل از قیام، دوآتشه می‌تاختند و مثلاً خواستار ملی شدن نفت یا تشکیل مجلس قانون‌گذاری و امثال آن می‌شدند و بلافاصله با گرفتن یک پست یا یک مقام دولتی، همه چیز را فراموش می‌کردند. در جریان ملی شدن نفت ایران، در دهه 1330 توبه نامه‌های افسران توده‌ای، خوراک روز بود و نهایتاً معنی نهضت ملی این شد که اگر انگلیس نفت جنوب را می‌برد، روسیه هم نفت شمال را ببرد! یعنی تمام قیام‌ها، عاقبت بر سر سهیم سازی همسایه شمالی تمام شد و لذا هیچ‌وقت ملی شدن صنعت نفت واقعیت پیدا نکرد، تا این‌که بعد از انقلاب اسلامی، هر ساله مدیریت ایرانی بر آن بیش‌تر شد، به‌طوری‌که در جنگ تحمیلی با وجود تخریب‌های فراوان پالایشگاه‌ها، ایران قادر شد تمامی آن‌ها را با توان داخلی بازسازی کند. بازسازی چاه‌های نفت نوروز ،در میان آتش و دود سرآغاز این حرکت بود و امروزه حتی در عمق 75 متری خلیج فارس، دکل‌های نفتی و اسکله‌های حمل نفت به‌دست متخصصان داخلی و ایرانی ساخته و اجرا می‌شوند. هم اکنون اعراب به همین دلیل به وحشت افتاده‌اند. چرا که بزرگ‌ترین رقیب شرکت‌های انگلیسی و آمریکایی، شرکت‌های نفتی ایرانی است. البته آن‌ها سهمی دارند که سیطره قبلی خود را مثلاً در عراق حفظ کنند، ولی روند حرکت، به سمت ایران است. یعنی ممکن است در عراق اشغال شده، شرکت‌های آمریکایی، به زور سرنیزه، برنده مناقصات نفتی یا گازی باشند، اما مردم عراق هرچه مستقل‌تر شوند، به‌طور طبیعی کار را از آمریکایی‌ها پس گرفته و به ایران خواهند سپرد. حتی اگر به ایران هم نسپارند، طبیعی است که برای مبارزه با زیاده‌ خواهی‌های شرکت‌های آمریکایی به توانمند‌سازی شرکت‌های عراقی و داخلی خود همت کنند و چه کسی از ایران بهتر برای کمک به آنان خواهد بود تا تکنولوژی پیشرفته رادر اختیار آنان قرار دهد؟ اما دشمن از پای نمی‌ایستد، زیرا درآمد کلان شرکت‌های نفتی اکنون به سمت و سوی شرکت‌های گازی در‌ حال حرکت است و نهضت جهانی سوخت پاک که اخیراً آغاز شده است، هیچ آینده درخشانی برای صنعت نفت ندارد، چرا که نفت از یک‌سو همیشه به‌عنوان یک منبع تجدید ناپذیر مطرح بوده و وحشت پایان یافتن آن دائم بر سر بازارهای معاملات نفتی، سنگینی می‌کند. اما گاز به‌عنوان سوخت پاک، جایگزین مناسبی برای همه رده‌های انرژی و حتی صنعت پلیمری می‌باشد. خودروهای دوگانه‌سوز و بعضاً گازسوز به خوبی آزمایش خود را پس می‌دهند و استفاده پترو شیمیایی از گاز، در تولید مواد اولیه پلاستیک سازی و صنایع پلیمری هر روز بیش‌تر می‌شود. علاوه بر آن انتقال گاز بسیار ساده‌تر و سبک‌تر و راحت‌تر از انتقال نفت است. مایع کردن گازهای طبیعی CNG، این قدرت را می‌دهد که میلیون‌ها فوت مکعب گازها را در داخل محفظه‌های کوچک و بزرگ به مکان‌های مختلف رساند. لوله‌کشی‌های طویل که اخیراً طرح آن از خلیج فارس تا آن سوی اروپا و این سوی چین هم در دستور کار است، نشان می‌دهد که این طرح‌ها در مورد صنعت نفت امکان‌پذیر نیست. درحالی‌که وحشت، از تمام شدن نفت، بازارهای معاملات و بورس نفت را در نوسانات بالا و پایین آمدن شدید قرار داده است. گازها هر روز ذخایر بیش‌تری را از خود نشان می‌دهند و میادین گازی ثروتی پایان‌ناپذیر تلقی می‌شود. از نظر دیدگاه‌های توسعه پایدار و مصرف بهینه نیز، گازها بالاترین درصد سوخت بهینه را دارند و تا آخرین ذرات آن در تولید انرژی، سهم به‌سزایی ایفا می‌نمایند. از نظر آلایندگی و سوخت ناقص و حفاظت محیط زیست هم، گازها در صدر جدول قرار دارند، در حالی‌که نفت به دلیل سنگینی و بدبویی و داشتن ضایعاتی چون: مازوت و گازوئیل در آلایندگی محیط نقش بسیاری دارند و حتی سوخت بنزین و مواد سربی در فضا، زندگی بشر را تهدید می‌کنند و گازهای گلخانه، متصاعد از نیروگاه‌های صنعتی و شوفاژهای خانگی، همیشه در آلودگی هوا مخصوصاً در ایام زمستان که باعث وارونگی هوا و خفگی فضای شهری می‌شوند، استفاده از گازها، به جای نفت را تبلیغ می‌کنند. پیشرو بودن ایرانیان در صنعت جایگزینی گاز به جای نفت باعث شگفتی شده است، به طوری‌که ایران با ارزان‌ترین بها، گازها را به داخل منازل و خودروها هدایت کرده و اکنون بیش از 80% روستاها و 100% شهرها به سیستم گازسوز شهری و روستایی متصل هستند. شبکه‌های سراسر لوله‌های 54 اینچ و یا 30 اینچ گازها را به‌راحتی از میدان‌های گازی جنوب به مصارف داخلی مرکز و شمال کشور ارسال می‌دارند و یا به‌راحتی می‌توانند به اروپا و پاکستان صادر نشوند. اخیراً نیز مبادلات با ترکمنستان، نشان داد که ایران قادر است، سوخت ارزان همسایه‌ها را مصرف داخلی داشته باشد و گاز ترش آنان را به قیمت پایین بخرد و گاز شیرین خود را با قیمت بالاتر، راهی اروپای یخ زده و سرد کوهستانی نماید تا در رقابت جهانی با روسیه، سوپاپ اطمینانی باشد برای زندگی سرد و زمستان طولانی و پر برف کوه‌های آلپ و کناره‌های رودخانه راین و کور سوی امید و زندگی را به خانوداه‌های فقیر و بی‌کار اروپایی هدیه کند. اما دشمنان از این‌همه مردانگی و فتوت ایرانیان، نه تنها خجل نمی‌شوند، بلکه از آن سوء‌استفاده کرده، می‌خواهند تمامی این امتیازات را به نفع خودشان مصادره کنند. اوپک گازی، در واقع می‌خواهد از سوی همسایه شمالی، مانع صدور گاز ایران به اروپا و از سوی همسایه جنوبی مانع ارز انتقال آن به آسیا و شرق شود؛ زیرا بحث رقابت را تا بتوانند خودشان مطرح می‌کنند و هر جا برنده باشند، می‌گویند: کشورهای گازی نباید همدیگر را تضعیف کنند و یا باعث شوند قیمت رقابتی گاز در سطح جهان، پایین بیاید! مثلاً روسیه از همین ترفند استفاده می‌کند و مانع قراردادها در ایران با اروپا می‌شود تا بتواند در سردترین روزهای زمستان، شیر لوله گاز را در اوکراین ببندد و قیمت‌ها را بالا ببرد و اگر اروپا به دنبال گاز ایران برای مقابله با این زیاده‌خواهی شد، هیچ قراردادی با ایران نداشته و اگر هم موفق به بحث در این زمینه شود، سالیان سال به درازا بیانجامد تا گاز ایران صادر نشود و همه‌ی درآمدها به جیب روسیه برود. همسایه جنوبی نیز از همین ترفند استفاده می‌کند. قطر از یک‌سو بیش‌ترین برداشت را از میادین مشترک دارد و ادعا می‌کند به منابع گازی ایران دستبرد نمی‌زند و از سوی دیگر قراردادهای ارزان‌تری را به چین و هند و پاکستان پیشنهاد داده و مانع ادامه خط لوله صلح می‌شود. این‌جاست که مسؤولیت مسؤولان ایرانی نفت، خود را نشان می‌دهد. آیا باز هم ناکس‌ دارسی‌ها می‌آیند و با قیمت بسیار ارزان، گاز ایران را برای صدها سال می‌خرند؟ و یا واقعاً گاز ایران ملی شده است و اختیار آن در دست ایران خواهد بود؟ آیا این بار به جای قراردادهای ننگین نفتی با کنسرسیوم‌های نفتی غربی، صورت‌جلسات امضا خواهد شد و میدان بازی به آنان واگذار خواهد شد؟ آیا مسؤولان نفتی ایران، گشادبازی‌های خود را تحت عنوان احترام به همسایه ادامه خواهند داد و تمامی امتیازها را به قطر یا روسیه می‌دهند؟ البته تا این‌جای کار، که این مسأله بوده است؛ زیرا با این‌که پیشنهاد‌‌ دهنده ایران بوده است، ولی محل دبیرخانه آن، قطر تبیین شده است. کشور کوچکی که ادعاهایی برعلیه خاک ایران هم دارد، امروز بر سر خزانه گازی نشسته است. درآمد هنگفتی که می‌تواند یک مورچه را به اندازه یک فیل، دارای قدرت نماید. با اتکاء به همین توانایی مالی قادر به استخدام وکلای مبارز و متخصص بوده و حقوق ایران را پایمال می‌کنند و به‌عنوان دبیرخانه دائم شرکت گازی اوپک، از هیچ امکانی برای استفاده از منابع گازی مشترک فروگذار نخواهد کرد و مسؤولان نفتی ایران هم این عدم‌النفع را نتیجه کم کاری و نداشتن امکانات استخراج بیش‌تر دانسته و به سادگی مسأله را به نفع قطر خاتمه می‌دهند؛ اگر ما امکانات داشته باشیم می‌توانیم به اندازه قطر برداشت نماییم! و یا می‌گویند: قطر تا‌کنون اضافه برداشتی از منابع مشترک نداشته است. این البته قابل قبول ملت ایران نیست، زیرا قطر سالیان سال است از این منابع برداشت می‌کند ولی ایران به دلیل زیاد بودن منابع گازی و نداشتن امکانات استفاده از آن‌ها سالیان سال آن‌ها را در پالایشگاه‌ها می‌سوزانده است! و اخیراً توانسته با لوله‌کشی و تزریق آن به برخی چاه‌های نفتی خوزستان کمی مهار کند. به هر حال درخواست ملت ایران این است که دولت و حامیان و متخصصان نفتی ایران در امانت خیانت نکنند و حقوق ایرانی را پاس بدارند و نگذارند تا در میان هیاهوی دموکراسی، منافع ایران قربانی شود و آینده فرزندانمان تباه گردد. نیاید آن روزی که بعد از صد سال یا بیش از آن خون‌های زیادی برای لغو صورت‌جلساتی که امروزه برای دریافت مقداری حق مأموریت یا هزینه سفر و یا خوش‌گذرانی دوحه و قطر و امثال آن امضاء می‌شود. نه تنها ایران باید در مقابل قطر از منافع گازی و ملی خود دفاع کند، نباید تسلیم روسیه هم بشود، زیرا ایران بالاترین ظرفیت گازی جهان را دارد و مرکزیت جغرافیایی، به آن امکان می‌دهد تا با سراسر جهان به‌طور عادلانه وارد معامله شود. اوپک گازی، برای این به‌وجود نیامده که مانع ترقی ایران شود بلکه باید این تهدیدها به خوبی شناسایی شده و همگی تبدیل به فرصت شوند. اوپک گازی باید تبدیل به سکوی پرتاب ایران به بالاترین نقطه بهره‌وری و کیفیت در صدور گاز شود. این امر، هم از نظر انسانی و هم از نظر ژئوپلیتیکی اهمیت دارد. زیرا ایرانیان بنابر ذات بخشنده خود نباید درآمد گازی را به دولت‌ها بلکه به ملت‌ها ببخشند، آن‌هم دولت‌هایی که فقط به پشتوانه همین‌ قدر درآمد گازی، بر سر پا هستند و اگر این درآمد گازی نباشد یک روز هم دوام نخواهند آورد. دولت روسیه در واقع همان گاز پروم است و دولت قطر هم همان درآمد نفت و گاز. اگر این دو نباشد، به راحتی آن‌ها از بین می‌روند و ایران نباید سهم خود را در اختیار کسانی بگذارد که اصلاً پشتوانه مردمی ندارند و به قید ثروت باد آورده و تاراج شده ایران، حکومت می‌کنند. ملت ایران این انتظار را دارد که حالا که دبیرخانه را از دست داده، لااقل دبیر کلی را به دست آورد والاّ این همه زحمات و آبروی مسؤولان بلند پایه ایرانی در پای کسانی قربانی خواهد شد که در فردای روزگار، ادعاهای ارضی نیز بر علیه ایران خواهند نمود. سید احمد حسینی ماهینی