بازار سرمایه و پول، در جهان معمولاً براساس سه پایه بانک، بیمه و بورس بنا شده است؛ یعنی هرکس تمایل دارد مالی را کسب کند یا سرمایهای را بهدست آورد، یکی از این راهها را انتخاب کند. بانک، مجموعهای از سپردههای مردم است که برخی از آنها، سپردههای دیداری و برخی نیز سپردههای غیردیداری است که مجموعاً حسابهای پسانداز، جاری و امثال آن را تشکیل میدهد. در این بحث، یعنی سپردهها، علامت خاصی وجود دارد که بانک را از سایر منابع پولی جدا میکند و آن اینکه سپرده چه به صورت دیداری یا غیردیداری، تعلق به بانک ندارد؛ یعنی بانک نمیتواند خود را مالک آن بداند و صاحبسپرد هرگاه تمایل داشته باشد، میتواند تمام یا بخشی از آن را مطالبه و بدون هیچ شرطی دریافت نماید؛ اما در بیمه این سپردهها بهصورت زمانی دچار انتقال مالکیت میشوند؛ شخص برای یک سال حق بیمه مبلغی را میپردازد؛ در ابتدای قرارداد، اگر آن را لغو کند، ممکن است تمام پول خود را دریافت کند، ولی به محض گذشت مدتی از این قرارداد، به نسبت قابلیت دریافت آن کاهش مییابد و در انتها، کل مبلغ به دارایی و درآمد بیمه منتقل میشود. عکس قضیه بیمه، در بورس مطرح است؛ یعنی مالکیت اوراق بهادار، سندی است که شخص معادل سپرده خود را از صاحبان اوراق مطالبه میکند و غالباً با گذشت زمان، این مبلغ افزایش مییابد؛ یعنی شخص اقدام به سپردهگذاری میکند تا افزایش دارایی داشته باشد. اما مشکلات از اینجا آغاز میشود که تعاریف دقیق مورد اتفاق همه، چه در تئوری و چه در عمل واقع نمیشود؛ مثلاً در تعریف ارایه شدهی فوق، ما شاهد یک تقسیم کار هستیم یا در واقع، حد و مرز هر کدام از آنها ترسیم شده است و معلوم است؛ اما در عمل ما میبینیم که بانکها کار بیمه و بورس را انجام میدهند و یا بیمه به دنبال تأسیس بانک و اخذ سپردههای دیداری است و یا در بورس، با تشکیل شرکتهای سرمایهگذاری یا بازار دست دوم و یا فرابورس، به دنبال انجام عملیاتی شبیه بانکها هستند! بورس همانگونه که از نام آن پیدا است، مرکز آزاد مبادلات اوراق بهادار است؛ یعنی بهجای اینکه کالا را در آنجا بیاورند و بفروشند، کالا یا مواد اولیه یا ساختمان در جای خود واقع شدند و فقط برگهها یا حوالهها جابجا میشود؛ مثلاً بزرگترین بازار بورس جهان، بازار نفت است که ما شاهدیم نفت در داخل چاهها یا پالایشگاهها هستند، ولی شش ماه جلوتر، خریداری میشود و برگه آن دست بهدست میشود؛ اما این کار ممکن است ضرر داشته باشد یا سود، و سرمایهگذاران همیشه بهدنبال سود هستند و زمینه زیان یا ضرر را ندارند و لذا به دنبال راهی هستند تا سود خود را از خطر دور نگه دارند و از اینرو، به سراغ تشکلهایی میروند که ریسک را به حداقل برساند و سود مناسبی را به آنان بپردازد و این، همان کار بانکها است؛ یعنی شخص بهجای سرمایهگذاری، در واقع سپردهگذاری میکند تا سود مشخصی را به اصطلاح بازارهای پولی و مالی، بدون ریسک Risk Free)) بهدست آورند و از ضرر و زیان بهدور باشند. شاخص ریسک (Index of Risk)، یکی از عوامل مهم تفاوت بانک و بورس، مسأله ریسک یا خطرپذیری است. ریسک و سود، دارای همبستگی مثبت هستند؛ یعنی هرگاه ریسک بالا باشد، سود هم بالا است و اگر سود کم باشد، ریسک کمتری هم دارد. فرض کنید شما یک میلیون ریال سرمایه دارید و مایلید آن را به کار انداخته و بهسرعت زیادش کنید؛ در این صورت، سود شما باید بالا باشد. گاهی تقاضا برای سود آنقدر بالا است که با کلمه «برابر» به جای «درصد»، از آن نام میبرند؛ مثلاً اگر سود مورد انتظار شما، 20 درصد باشد، طبیعی است که باید یک سال صبر کنید؛ اگر هیچ اتفاقی نیافتد، دویست هزار ریال سرمایه شما افزایش یابد، ولی معمولاً هیچکس این همه صبر و انتظار ندارد؛ لذا غالباً درخواست دو برابر شدن سرمایه خود در عرض یکسال و یا شش ماه و یا سه ماهه هستند! و این یعنی چند برابر شدن در طول سال! اگر هر سه ماه، درخواست دوبرابر شدن داشته باشیم، در پایان سال، 16 برابر خواهد شد و حال اگر بانکی ادعا کند که سود روزشمار میدهد؛ معنیاش همین است؛ فرضاً اگر سود 20 درصد باشد و هر روز بخواهیم سود آن را حساب کنیم، با نرخ 20 درصد سود روزشمار، بعد از 8 روز دو برابر و بعد از 10 روز، 6/2 برابر میشود! حال بانکها چرا دروغ میگویند، معلوم نیست! زیرا سود روزشمار، اصلاً امکانپذیر نیست، چون هر روز شما، یک سرمایهگذاری با مجموع اصل و فرع دیروز است! درخواست چنین سودهای رویایی در عمل ممکن نیست و لذا میبینیم همه مردم خواستار آن هستند و هیچکس هم به آن دسترسی پیدا نمیکند؛ فقط از فضای بهوجود آمده، اقتصاد سالم ضربه میخورد و مردم به جای تولید و صنعت، به محاسبه و ارقام روی میآورند و بعد هم وقتی به نتیجه نمیرسند، یا خودکشی میکنند و یا دیگرکشی! البته بانکها در توجیه این تبلیغات عجیب، سود را سالانه حساب میکنند و روزانه به حساب میریزند! و این یک کلاهبرداری آشکار است. غیر از این بانکها، یک ادعای دیگر هم دارند که میگویند سود ما، بدون ریسک است؛ یعنی سپردهگذاری در بانک، تغییر ماهیت داده و به سرمایهگذاری تبدیل میشود و سرمایهگذاری هم اخته شده و ریسک آن گرفته میشود و تبدیل به نزول میشود. طی دو مرحله، جهش زیربنایی صورت میگیرد و تعریفهای انجامشده، زیر سؤال میرود. درست مثل اینکه ما قواعد بازی را خودمان تعریف و بیان کنیم، بعد هم هیچکدام را قبول نکنیم. بورس، بانک و بیمه دچار این سردرگمی بزرگ هستند و نتیجه آن هم، ورشکستگی بدون بازگشت این سیستم است؛ زیرا سیستم بانکی تعریف نشده یا غلط تعریف شده با فریب مردم از طریق معرفی استانداردهای بانکی و عمل به غیراستانداردها، دارای حجم عظیم نقدینگی که متعلق به خودش نیست، میشود و درست زمانی که این «حباب» دچار ضربه میشود، همه چیز از دست خواهد رفت. مثلاً کافی است یک روز همه سپردهگذاران سپردههای خود را از بانک مطالبه کنند. همه میدانند چه اتفاقی میافتد. اصل اولیه بانکداری که پس دادن بیقید و شرط سپردهها است، باعث تخریب کامل بنیان سیستم بانکی میشود و بانکها، نه تنها قادر به پرداخت سپردههای مردم بهصورت نقدی نخواهد بود، بلکه حتی سرمایه و ساختمانهای آنها هم نمیتواند جوابگو باشد.
چرا بانکها تبدیل به بانک میشوند؟
بیمهها، نهادی هستند که تضمینکننده سرمایهگذاری محسوب میشوند؛ یعنی وقتی کسی سرمایه خود را بیمه میکند، مبلغی به عنوان حق بیمه پرداخت میکند تا در مواقع ضرر و زیان، بیمه آن را جبران کند؛ چه بسا ممکن است ضرر و زیانی نباشد و چه بسا، ضرر و زیان بیشتر از حق بیمه شود؛ لذا سازمانهای بیمهای با توجه به تجارب گذشته خود، مبلغی حق بیمه را تغییر میدهند تا هم هزینههای خود را پوشش دهند و هم خسارتها را پرداخت نمایند و هم سودآوری برای سهامداران خود داشته باشند؛ اما بیمهها هم به مرور دچار این سردرگمی میشوند که باید سرمایه خود ار افزایش دهند و رساندن سود به سهامداران اولویت اول میشود. یعنی اهداف بیانشده برای مردم، جای خود را به اهداف اصلی، یعنی سودآوری میدهد. مردم انتظار جبران خسارت دارند، کارکنان انتظار حقوق بالا دارند، سهامداران هم انتظار سود بیشتر و سازمانهای بیمهای به ترتیب از اهداف اول به سوم شیفت میکنند. یعنی ابتدا این مردم تبلیغ میکنند که سازمان بیمهای هستند که خسارت مردم را در مواقع آتشسوزی، حوادث، دزدی و غیره تأمین میکنند؛ ولی بعداً مجبور میشوند به کارکنان خود رسیدگی کنند و در نهایت، چون تصمیمگیرندگان اصلی، سهامداران هستند، اهداف خود را پیاده میکنند. علت اینکه این حرکت، به صورت متناوب یا مرحلهای و فاز به فاز انجام میشود، این است که در ابتدا، پول یا سرمایهای وجود ندارد؛ لذا باید با تبلیغات از مردم پول گرفت. جذب نقدینگی مردم، با هر شیوه تبلیغاتی، مجاز بهشمار میرود. پس از جذب نقدینگی، کارکنان تصور میکنند مالک این نقدینگی هستند؛ لذا درخواست وام، حقوق بالا و اضافه کار و یا امثال آن مینمایند و شرکت تهدید میشود که در صورت ندادن، ممکن است حمایت مردمی را از دست بدهد و کسی نباشد که کارها را پیگیری کند. پس از رسیدگی به کارکنان، صدای سهامداران در میآید که سرمایهگذار اصلی و طراح این بازی، آنها بودهاند، ولی سودشان کمتر از کارکنان است؛ لذا نقدینگی به سود تبدیل و توزیع میشود و نهایتاً شرکت بیمه، ورشکسته شده و وبال گردن دولت میگردد.
بورسها چگونه ازاله میشوند
ازاله و یا زایل شدن نقش اصلی یک سازمان یا نهاد، به مرور صورت میگیرد؛ بهنحوی که تا لحظه نابودی و بحران، این موضوع مخفی میماند و یا مخفی نگه داشته میشود. بهطور مثال، همانطور که بیان شد، بورس مراکز آزاد مطالعات با پذیرش ریسک در سرمایه است؛ اما خواهیم دید ابتدا به بانک شدن تغییر ماهیت داده و در نهایت، به شکل سازمان بیمه عمل میکنند و نقش خود را کاملاً استحاله و نابود میکنند؛ ظاهراً اتاق بورس مجموعهای از کارگزاران بورس و یک تابلو و بعد هم پیشخوان خرید و فروش سهام است.. هرکس پولی دارد، به بورس مراجعه میکند و با توجه به نرخ سهام و احتمال سودآوری آن، سهامی را خریداری و با خود میبرد و منتظر سود سالانه میماند؛ اما در طول زمان، همه اینها تغییر جهت میدهد. با تحلیل هریک از کارکردهای فوق، میتوان به علت این تغییرات پی برد: به طور طبیعی شما که پول دارید، مایلید این پول را سرمایهگذاری کنید تا بیشتر شود، نه آنکه کمتر شود و یا نابود شود. از اینرو، مجبور به مراجعه به متخصص هستید. متخصصین هم با اخذ دستمزدهای متفاوت، راهنماییهایی ارایه میدهند که ممکن است به سودآوری کمک کند و ممکن است نکند؛ لذا هزینهای بدون درآمد برای خریدار سهام ایجاد میشود. اگر حتی آموزش بیشتر ادامه یابد، باز هم تأثیری بر سودآوری نداشته و ممکن است اگر بدون آموزش هم اقدام میشد، به همان نتیجه میرسید؛ زیرا کارخانه یا شرکت که به آموزش ما وابسته نیست که چون ما آموزش دیدهایم، کارخانه سود بیشتری بدهد؛ چراکه سودآوری، فرآیند خاص خود را دارد. بهناچار ما تصمیم میگیریم در این فرآیند دخالت کنیم؛ لذا ابتدا در هیأت مدیره شرکت میکنیم، بعد رأی هیأت مدیره را تغییر میدهیم و آنها را مجبور میکنیم که حداقل سود معینی را به حساب سهامداران بریزند و این همان، سود بیخطر بانکی است؛ یعنی اگر ما بهجای شرکت در بورس، پول خود را در بانک میگذاشتیم هم به همین سود میرسیدیم؛ زیرا سود بدون ریسک، طبیعتاً نرخ کمتری دارد و با نرخ سود بانکها یکی میشود و اگر همین حداقل سود هم تهدید شود، مجبوریم بیشتر در فرآیندها دخالت کنیم و سود موردنظر را بیمه کنیم! یعنی کمکم از حالت بورس به بانک منتقل میشویم و از بانک به بیمه میرویم و سود خود را بیمه شده میخواهیم و لذا بورس را به بیمه تبدیل میکنیم. این تبدیلات یا تغییر در هدف، نوعی خیانت در امانت و کلاهبرداری محسوب میشود؛ اما همانطور که میدانیم، قانون تجارت یا قوانین عادی در این زمینه وجود ندارد و حتی چیزی بهعنوان غبن که در اسلام مطرح است، بهسادگی قابل اثبات نیست. لذا میبینیم مفاسد مالی و اقتصادی در ابعاد بسیار کوچک قابل اثبات است؛ اما در ابعاد بسیار بزرگ، بهدلیل ذاتی و عرضی، قابل اثبات نیست؛ لذا کلیه فاسدان مالی و اقتصادی، با گردن فرازی به جرم خود ادامه میدهند. ذات جرم مالی، همان نامشخص بودن و یا تبدیل شده است؛ مثلاً یک فرد انقلابی یا یک فرد قدرتمند، از این سوابق خود برای پیشبرد مقاصد مالی استفاده میکند و میلیاردها دلار یا ریال به تطمیع یا به زور از مردم میگیرد. ضوابط عرضی هم این است که قدرت، خود مایه فساد است؛ یعنی اگر کسی آفتابهدزدی کند، آفتابه او را ضمیمه پرونده میکنند، ولی یک انقلابی اگر از سوابق خود برای زراندوزی استفاده کند، جز وجدان مردم؛ کسی نمیتواند آن را اثبات کند.
سید احمد حسینی ماهینی
آبابولیتها و تسترونها و مواد نیرو زا در ورزش مطرح شده است؛ اما واقعیت مسئله به سالهای دور بر میگردد. سالهایی که بشر نیاز داشت تا شرایط زندگی خود را تغییر دهد و ساعات یا روزهایی با نیروهای مافوق بشری ظاهر شود. شاید اولین ماده نیرو زا، همان شراب و یا مشروبات الکلی بوده که برخی از انسانها از آن استفاده میکردند. اما استفاده از آن در ادیان الهی مورد تأیید نبوده است. اما روند آن بسیاری از مسائل را آشکار میکند. از یک جنبه میتوان تحلیل کرد که علاقه بشر به مواد نیرو زا، به قدری زیاد است که حتی ادیان الهی هم موفق نشدند مانع آن شوند. بهطوریکه ما میبینیم در دین مسیحیت، نان و شراب بهعنوان گوشت و خون حضرت مسیح، مبارک تلقی شده و خوردن آن عبادت محسوب میشود. در دین اسلام هم، شاهدیم که در ابتدا جو، بسیار سنگین بود، بهطوریکه قرآن کریم نیز نتوانست ***به این مشکل بپردازد. ابتدا آیهای نازل شد که در آن ذکر شده بود: شراب مفاسد و محاسنی دارد که مفاسد آن بیشتر است و بعد کم کم آنرا رجس یا نجس خواند و خواستار دوری مؤمنین از آن شد و بعد فرمود که حق ندارید نماز بخوانید، در حالیکه مست هستید. کلمه سکاریٰ که از همان ماده مسکرات یا شیرینی رویاها گرفته شده است، اکنون میتواند به همه مواد نیرو زا اطلاق گردد و کلاً موادی که عقل را زایل میکند و انسان را از حالت طبیعی خارج میکند، مسکرات نامیده میشود، چه بهصورت روان باشد یا جامد؛ زیرا برخیها جامدبودن را استثنا میکنند و لذا مصرف کراک یا شیشه و حتی تریاک را مشمول حرام بودن آن نمیدانند. اکنون نیز این جو سنگین، در جهان وجود دارد و انسانها ترجیح میدهند، غیر از نیروی خود، نیروی دیگران را هم به خود اضافه کنند و البته اگر قرار باشد همه، نیرو اضافه کنند، باز نوبت به اینها نمیرسد. مثلاً اگر دوپینگ آزاد شود، معلوم است همه دوپینگ کنند، کسیکه بیشتر دوپینگ کند برنده است! پس آنها بهدنبال دوپینگ مخفی هستند؛ یعنی کسی دوپینگ نکند جز ایشان؟!
اما مسئله دوم این است که بدن هر انسان ظرفیت خاصی دارد که محدود و معین است؛ مثلاً معده انسان توانایی هضم یک استخر آب را دارد و یا برای هضم 1000 تن گوشت گوسفند در طول 60 سال برنامه ریزی شده است. درست مانند قطعات یک ماشین که عمر مفید دارند. فرضاً لاستیک ماشین برای 6 ماه است و یا موتور آن برای 5 سال؛ لذا اگر کسی از لاستیک 6 ماهه کار زیادی بکشد، معنیاش این است که ممکن است 3 ماهه یا 2 ماهه، لاستیک از بین برود. بدن انسان نیز همین است. ما بهراحتی میبینیم مثلاً ورزشکاران، بیش از 30 سال عمر مفید ندارند، زیرا همه توان و قدرت خود را در حداکثر ظرفیت بهکار میگیرند؛ لذا بعد از 40 سالگی از یک کودک هم ضعیفتر میشوند و یا بیماریهای گوناگون معدهای، سرطان و غیره میگیرند.
در روایات اسلامی هم هست که وقتی کسی در حال مرگ است، فرشتهای بر او ظاهر میشود و میگوید: من تمام دنیا را گشتم، قطره آبی که قسمت تو باشد و تو آن را نخورده باشی پیدا نکردم و به همین سیاق است که معمولاً فرد محتضر، در حال تشنگی از دنیا میرود، یا مثلاً کسیکه در کودکی، قند زیاد خورده و شیرینیجات بیشتری مصرف کرده، در بزرگی یا نوجوانی دچار دیابت میشود و از خوردن قند و شیرینیجات منع می شود.
به هرحال دوپینگ، نیروی بدنی بیشتری را میطلبد و شخص مجبور است انرژی بیشتری را جذب کند تا بتواند به موقع نیروی فوقالعاده خود را بهکار گیرد و همین امر باعث میشود بدن او مانند بادکنک که بسیار بیش از ظرفیت باد شود یا ناگهان بترکد و یا اگر رعایت شود مدتی در رکود باقی بماند و بعد از مدت قهرمانی، نیز دچار افسردگی میشود.
همانطور که استفاده از موادمخدر و مشروبات، حرام است، استفاده از دوپینگ نیز ناشایست است، زیرا اساس ورزش ایران بر پهلوانی است درحالی که ورزش غربی براساس قهرمانی به هر قیمت است و در ورزش غرب برای نابودی حریف نقشه کشیده میشود، درحالی که در ورزش شرقی برای دوستی، همزیستی و همکاری بیشتر بعد از ورزش است. در ورزش ایران برد و باخت معنی ندارد، مهم در کنار هم بودن است و شاد زیستن؛ درحالی که در ورزش غربی باختن به معنی مردن و از دور خارج شدن است. در ایران هم ما میبینیم که ضربالمثل است که میگویند: باختن گریه ندارد! یا میگویند بازی اشکنک دارد، سر شکستنک دارد
دزدی بهطور عام دو حالت دارد؛ برخی آن را بد میدانند و برخی نیز آنرا خوب! شاید تعجبآور باشد ولی هم اکنون گروههای زیادی در جهان هستند که افتخار میکنند، گروه خود را دزدان دریایی بنامند و با اینکه تاکنون حتی کشتی و یا دریا ندیدهاند، پرچم آنان را بهعنوان پرچم خود حساب میکنند.
در زبان محاوره خودمان هم هست؛ عدهای دزدی میکنند ولی نام آنرا تک زدن! و یا زرنگی میگذارند. دزد اگر از دزد بزند، شاه دزد است! و برای گرفتن لقب شاه دزد، چه تمرینها و بازیها و حرکات سنگین و سبکی را دنبال نکردند! این سرقت یا دزدی از نظر ماهیت و شکل کار، شبیه کارهای خوب هستند و لذا تشخیص کار بد و خوب، بسیار مشکل است و هر چه به ما نزدیکتر باشد، مشکلتر؛ به همین دلیل از نظر اخلاقی، در روایات داریم: هر چه را برای خود نمیپسندی برای دیگران هم نپسند و معیار، خود انسان است. اگر کسی بیاید لباس شما را بدون اجازه و اطلاع شما بردارد و ببرد، آیا شما خوشحال میشوید؟ و با توجه به این مقایسهها معلوم میشود که معیار خوبی و بدی، خود انسان است. حتی داریم: اگر میخواهید بدانید خداوند چقدر شما را دوست دارد، ببینید شما چقدر خدا را دوست دارید و یا اگر میخواهید ببینید که برای خدا چقدر اهمیت دارید، ببینید خداوند چقدر برای شما اهمیت دارد و این دو سر بودن دوستی، حتی در ادبیات، جای خود را باز کرده است... شاعر میگوید: مهربانی هر دو سر، بی و در ضربالمثلها ذکر شده است که میگویند: دوست داشتن یکطرفه کافی نیست. پس بنابراین دزدی و سرقت براساس عقل بشری، یک امر ناپسند است، یعنی هرکس کوچکترین اندیشهای پیدا کند، چون میبیند حاصل زحماتش را کس دیگری ببرد، ناراحت میشود و لذا آن را نمیپسندد و البته کسانی هستند که خود را معیار، قبول میکنند ولی راجع به آن اندیشه نمیکنند، مثلاً سعدی میگوید: ببری مال مسلمانان و چون مالت ببرند، بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست! یعنی تا موقعی که ما دزدی میکنیم و از دستمزد و حاصل دیگران استفاده میکنیم، متوجه قبح و زشتی این مسأله نمیشویم. تا اینکه بدل این کار به خود ما زده شود؛ مثلاً پسران، نسبت به پدر یا دختران نسبت به مادر این احساس را دارند، یعنی تا موقعی که خودشان پدر و مادر نشدند، معمولاً هر کاری که پدر و مادر انجام میدهد، آن را کافی نمیدانند.
با اینکه پدران ماهیتاً همه زحمتهای خود را برای خانواده میگذارد، اما معمولاً از آنها قدردانی نمیشود و یا مادر در خانه و یا بیرون خانه زحمت میکشد ولی کودکان و فرزندان آن را کافی نمیدانند. اما همین فرزند کوچک وقتی بزرگ میشود و خودش صاحب فرزند میشود، تازه میفهمد که چقدر ناسپاس بوده است ولی دیگر کاری از آنها بر نمیآید، زیرا چه بسا پدر و مادر در قید حیات نباشند. در مورد برادری و امثال آنهم، همین طور است. در حقوق اساسی، حقوق شهروندی، حقوق خانواده و همه حقوق انسانی، بحثها و جدلهای زیادی صورت میگیرد که همگی این مفاهیم را القا میکنند، ولی درک آن بسیار مشکل و سخت است.
لذا میبینیم بحث حقوقی، بسیار سنگین و دچار آفت است. حقوقدانان شاید بدترین انسانها نسبت به حقوق باشند، زیرا به خوبی به حقوق آگاه هستند و همیشه در مرز حرکت میکنند و شاید بیشتر مواقع در آنسوی مرز هم حرکت میکنند و با توجه به تبحری که دارند و تخصص آنها در بحث حقوق بسیار بالاست، کسی نمیتواند بر علیه آنان اقامه دعوا و یا شکایتی بکند و شاید بهترین سخن این باشد که تمام مجرمین جهان به اتکای حقوقدانان به جرم خود ادامه میدهند.
در ایتالیا مافیای قدرت و ثروت از آن جهت قوی و محکم است که تمام حقوقدانان ورزیده را در اختیار دارد و لذا رییس سازمان، در خیابانها رفت و آمد میکند ولی کسی جرأت شکایت از او را ندارد و اگر شکایت هم بکند، کسی به داد او نمیرسد. در کشورهای دولت سالار، این عمل توسط مأموران دولتی صورت میگیرد. یعنی سرقت و دزدی توسط مأموران دولت صورت میگیرد و چون کسی نمیتواند بر علیه آنان اقامه دعوا نماید، از کشاندن پای آنها به محاکم خبری نیست. البته به صورت نرم، برخی مواقع بهعنوان مفاسد اقتصادی، مسایلی مطرح میشود ولی خیلی زود فراموش میشود.
لهذا، برای کشاندن و یا رسیدن به مجازات قانونی راه بسیار طولانی، باید طی شود. ابتدا قدرت، سپس اندیشه را باید در اختیار گرفت؛ زیرا اگر قدرت در دست کسی نباشد، کسی به اندیشه و گفتار توجهی نمیکند.
حتی انبیای الهی هم میخواستند حرف بزنند، ابتدا باید قدرت خود یا خدا را نشان میدادند. ما میبینیم که عیسی مسیح، کور را شفا میدهد یا گنگ را گویا میکند و بلافاصله میگوید: این قدرت خداست که به دست من انجام میگیرد و این قدرت خدا که به صورت معجزه جلوهگر میشود، مردم را مات و مبهوت کرده و آنان را آماده پذیرش نصایح خداوند و یا فرستاده ایشان میکند. قدرت هم در ابتدا و هم درانتها برای نشان دادن خوبی و بدی لازم است، زیرا اگر در ابتدا باشد، در طول عملکرد دچار فراموشی میشود. مثلاً معجزات پیامبران هم فراموش شدند، اکنون هیچ دلیلی برای معجزات انبیا وجود ندارد، همه آنها حرف و حدیث و داستان است و فقط یک معجزه هنوز وجود دارد که به وسیله آن معجزات دیگر اثبات میشود و آن قرآن مجید است؛ اما اگر همین قرآن مجید بدون قدرت انتهایی رها شود، کسی به آن عمل نمیکند و گوش نمیدهد که این قدرت نهایی، قرآن ناطق یا قرآن گویا همچون امیرالمؤمنین است.
در مبارزه قدرتها هم، قدرت برتر آخرین حرف را میزند، یعنی قدرتهای کوچک، مقهور قدرتهای بزرگ میشوند. حال اگر قدرت در دست دزدان دریایی باشد، آنها تبدیل به قهرمان زرنگ و باهوش میشوند که با ترفندهای خود میتوانند بزرگترین کشتیهای تجاری را نیز برای خود بردارند.
سابقه این دزدی دریایی، شاید به واپسین دم و یا سپیده دم تاریخ برگردد. روزی که کشتی اختراع شد، دزدی دریایی هم اختراع شد و ساده بودن این دزدی از آن جهت است که دزدی در محلی صورت میگیرد که هیچکس نیست، حامی وجود ندارد. لذا با یک محاسبه کوتاه اگر قدرت دزدان دریایی بیشتر از کارکنان کشتی باشد، پیروز میدان همان دزدان دریایی هستند. اولین خبر از این مبارزه را از زمان هخامنشیان میشنویم. در آن زمان در همین دریاهای امروزه، دزدان دریایی وجود داشتند و ایران قویترین سیستم دریایی را داشت. بیشتر تجارت ایرانیان با کشتی بود و همه آنها به راحتی نقل و انتقال میکردند. اما بعداً این کشتی سازی به کشورهای دیگر نیز آموزش داده شد. امروزه بریتانیا به دلیل اینکه یک کشور کاملاً محاصره شده در آب است، بیشترین نیروی دریایی را دارد و آمریکا به دلیل دوری از دیگر قارهها، بیشترین هواپیماها و ناوها را برای خود دارد و این همه امکانات خوب سازماندهی شدهاند، اما در اثر مرور زمان بی کاری بر آنان مستولی میشود و برای این که بیکار نباشند، دست به کارهای ناصواب که همان دزدی دریایی باشد میزنند. حضور ناوهای آمریکایی در خلیج فارس یا دیگر آبهای جهان، چیزی جز این مفهوم ندارد که این کشتیها به حد اشباع تولید شدند و اکنون نیاز به بازار کار و بازار فروش دارند و راه فروش آنها هم حضور در جاهایی است که قانوناً لزومی به حضور آنها نیست.
سومالی مرکز دزدان دریایی
دزدان دریایی فقط افسانه نیستند یا بحث و منطق و جدل نبودند، بلکه یک واقعیت است. اکنون دزدان دریایی دارای کشور هستند. تجهیزات ماهوارهای، سلاح، مهمات، لشکر و ارتش جداگانهای دارند.
در طی عملیاتی که چندین بار انجام دادهاند، حتی ایدئولوژی خود را معرفی کردهاند. آنها میگویند: ما کشتیهای مهم تجاری را سرقت میکنیم و مقصود ما این است که ثروت آنان را بگیریم و بین فقرا تقسیم کنیم. در واقع آنان به کشتیهای کوچک، صیادی و تجاری کاری ندارند، زیرا برایشان صرف نمیکند. از نظر عقلی هم پشتوانه ندارد که آنها بخواهند تمام نیروی خود را صرف یک کشتی کوچک بکنند که هزینه زیاد داشته ولی درآمدی نداشته باشد. لذا براساس گزارش شرکت ملی نفتکش ایران، آنها به دنبال کشتیهای بزرگ و ثروتمند هستند و آنقدر تجهیزات دارند که میتوانند این کشتیها را در میان اقیانوس، به دام بیاندازند، بهطوری که هیچ نیروی امدادی و کمکی وجود نداشته باشد. آنها پس از دستگیری ملوانان، کشتی را به سومالی هدایت کرده و در آنجا آن را تخلیه میکنند. اگر صاحبان کشتی قولهای مالی یا اقتصادی بدهند، در قبال دریافت مبالغ کلان، کشتی را تحویل میدهند و الّا کشتیها نابود میشوند. تاکنون هم هیچ ارتش یا نیروی نظامی نتوانسته این دزدان را دستگیر یا با آنان مبارزه کند. علت اینکه سومالی نیز نمیتواند یک حکومت واحد و متمرکز داشته باشد، همین است و نیروی دزدان دریایی به قدری قوی است که دولت مرکزی هم قادر به مقابله با آنان نیست. براساس گزارش یکی از خلبانان ایرانی، یکی از این کشتیها، ابتدا کشتی را محاصره و اخطار میدهند، اگر تسلیم نشوند تیراندازی میکنند و گارد حفاظت از کشتی، قدرت مقابله با آنان را ندارد و بعد کشتی را به سواحل سومالی هدایت میکنند و در آنجا درخواست جریمه میکنند و اگر پرداخت نشود، کشتی را مصادره مینمایند.
اولین حضور نظامی ایران
در سی سال گذشته، ایران از حضور نظامی در خارج از خاک خود امتناع میکرد و این به دلیل آن بود که عدهای با نظریه امام خمینی (ره) برای صدور انقلاب اسلامی مخالف بودند و هر نوع حضور ایران را صدور انقلاب اسلامی میدانستند و این حرف آنان باعث شده بود حتی در خلیج فارس علیرغم حضور ناوهای آمریکایی، ناوهای ایرانی فقط در حد مرزهای داخلی ایران حضور داشته باشند، اما دزدی دریایی نشان داد که حضور نظامی ایران در خارج از مرزها هم لازم است، زیرا دزدان دریایی آنقدر قدرتمند هستند که بزرگترین ناوها و کشتیهای تجاری را هم به سادگی مصادره میکنند. وزیر امور خارجه ایران در جلسه مشترکی با علی عبداله صالح رییس جمهور یمن، این موضوع را قطعی کردند و ایران اجازه یافت تا در نزدیکی مرزهای آبی و بینالمللی سومالی، ناوهای نظامی خود را از طریق نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران مستقر سازد تا در صورت نیاز به کمک کاروان و یا کشتیهای تجاری ایران بشتابد. البته اینها همه تهمیدات اولیه است چرا که دزدان دریایی، حتی قادر هستند با ناوهای نظامی نیز مبارزه کنند و آنها میتوانند حتی مانع از ارسال علایم هشداردهنده کشتیها شوند و پس از گرفتن کشتی یا دزدیدن آن تا موقعی که خودشان صلاح بدانند، آن را اعلام نمیکنند. در واقع کشتی ایران هیچ راهی برای اطلاع دادن وضعیت خود ندارد و ناوهای نظامی هم، قدرت مانور در آن وسعت زیاد آبهای اقیانوس را ندارند و میتوان گفت اگر حتی از برنامه و مسیر کشتیها حدس زده شود، حداقل 24 ساعت در بیخبری باقی میمانند و در این مدت دزدان دریایی به اهداف خود دست پیدا میکنند و این گذشته از آن است که دزدان دریایی در اسراییل دوره میبینند و سلاحها و تجهیزات خود را از اسراییل میخرند و بسیاری از کشتیها و یا اموال آن را هم به اسراییل میدهند. در واقع شغل شریف دزدی دریایی، فقط در سومالی نیست، بلکه در هرجا حضور فعال دارد.
سابقه ایرانیان در مبارزه با دزدی دریایی
ایرانیان از گذشته پیرو راستین انبیای الهی بودند؛ چه قبل از اسلام که پیرو کردار نیک و پندار نیک بودند و چه بعد از اسلام که بهترین آن یعنی تشیع را انتخاب کردند و خاک پای حیدر شدند. فتوت و جوانمردی را به جهانیان آموختند و راستی و درستی را پیشه کردند و اکنون نیز تنها جهانی که در دنیا میتواند به راستی کوس رسوایی دزدان را به صدا درآورد، فقط ایران است. گرچه ممکن است برخی نا بخردیها تفسیر را معکوس جلوه دهد، اما کسانی که در اقتصاد بینالمللی مطالعه میکنند، میدانند که تنها درآمد سالم در ایران است. فقط کافی است بدانیم درآمد جهانی از توزیع موادمخدر8000 میلیارد دلار، فقط در سال گذشته بوده است، در حالی که در ایران 3800 شهید نیروی انتظامی و 12000 جانباز برای مبارزه با این مواد افیونی داشته است. اما چه رسد به این مردم سفله که سنگ را بسته و سگ را رها کردهاند. رسانهها در دست آنهاست و هر چه میخواهند میگویند، در حالی که سه کشور بلژیک، نروژ و هلند، که مرکز تولید اصلی کراک و شیشه هستند، ادعا میکنند که موادمخدر از ایران برای آنها میرود! و اگر خوب مطالعه شود، این همه کسانی که بر درب سفارتخانههای اروپایی ایستادهاند، نه عاشق چشم و ابروی اروپاییان هستند، بلکه وارد کردن نیم کیلو شیشه از اروپا به ایران، 60 میلیون تومان برای آنها سودآوری دارد و این دزدان دریایی که آثار باستانی نیز تأیید میکند که آدم خوار هم بودهاند، در رسانههایشان با پوشیدن لباس تمیز و روی شسته، همه چیز را فراموش میکنند. وایکینگهای دیروز و ینگی دنیای امروز که ممرّی جز دزدی نداشتند و دریاها را به وحشت انداخته بودند، الان دم از حقوق بشر میزنند.
اما ایرانیان به این یاوه و یاوه سرایان همیشه بی توجه بودند و راستی و درستی را پیشه کردند. از زمان هخامنشیان، دریاسالاران ایرانی پاکترین افراد بودند، در حالی که در تمامی کشتیها، به انسانها زور گفته میشد و انسانها را مانند برده مورد استثمار قرار می دادند. بنا بر منشور کوروش و داریوش، همه آنها در برابر قانون یکسان بودند، اعراب گرچه دریانوردی نداشتند ولی در همکاری با دزدان دریایی نسبت به ایرانیان، ابایی نداشتند و همیشه با دزدان و قاچاقچیان برعلیه ایران توطئه میکردند. هم اکنون هم با مجوز آنهاست که ناوهای جنگی روسیه و آمریکا و انگلیس در خلیج همیشه فارس ایران حضور دارند.
آنها در جنگ ایران و عراق با تمام توان به کمک نیروی دریایی رژیم بعثی رفتند ولی دیدیم که در یک روز همه امکانات آنها در مقابل خورشید ناوهای ایرانی ذوب شدند و از بین رفتند و نیروی دریایی برای رژیم بعثی باقی نماند. اکنون کمی دورتر در اطراف قاره آفریقا، در کنار سواحل سومالی زورآزمایی جدیدی آغاز کردهاند. آنها اگر غیر از کشتیهای ایرانی هم دزدی میکنند، زود آزاد میکنند، زیرا اربابانشان یکی است ولی به کشتیهای ایرانی که میرسند، با شعار عیارگونه ایرانی ادعا میکنند که اموال اغنیا را بین فقرا تقسیم میکنند، نفت و کالای تجاری ایران را مصادره میکنند و یا باجخواهی میکنند ولی آنها بدانند که دوستان ایران در یمن، سومالی و حتی عربستان همه چیز را گزارش میدهند و نیروی دریایی ایران پرتوان و با وقار مقابل آنها خواهد ایستاد و نخواهد گذاشت وایکینگهای دیروز در لباس ناویهای امروز، همان اعمال دزدانه و زشت خود را تکرار نمایند.
سید احمد حسینی ماهینی