От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США
От Москвы до Газы.

От Москвы до Газы.

Ахмад Махини, кандидат в президенты США

نقش اقتصادی بحران ها

نقش اقتصادی بحران ها

Crysys یا بحران‌ها گرچه در ظاهر باعث کسادی و عدم رونق کسب و‌کار می‌شوند، اما در واقع روند حقیقی و لازم یک مسیر یا بستر اقتصادی هستند. به عنوان نمونه ما شاهد انفجار برج دوقلو در نیویورک بودیم که به واقعه 11 سپتامبر، مشهور شد. الان پس از گذشت 8 سال از این حادثه، تحلیل‌گران به این نتیجه رسیده‌اند که چنین طرحی لازمه اقتصاد جهانی موجود است. چرا‌که معلوم شد کلاً این حادثه قبل از آن‌که سیاسی و تروریستی باشد، یک اقدام اقتصادی  بود. از آن‌جهت که با انفجار این دو برج که مرکز تجاری مهم و نماد سرمایه‌داری غرب بود، کلیه مدارک و اسناد حسابداری و بانکی، چه به صورت کتبی یا به صورت اینترنتی و کامپیوتری از بین‌رفت و یا در واقع بهانه ای شد برای از بین‌رفتن آن‌ها. این روش البته از سال‌ها قبل در کشورهای سرمایه‌داری رواج داشت و به یک روش معمول تبدیل شده‌بود. هر شرکت یا مؤسسه‌ای که احساس ورشکستگی می‌کرد و یا بدهیه‌ای کلان به‌بار می‌آورد که قادر به پرداخت آن نبود، اقدام به آتش‌سوزی در انبار یا شرکت خود می‌نمود و در هر حالت پیروز میدان بود، زیرا اگر عمدی‌بودن آتش‌سوزی اثبات نمی‌شد، کلیه خسارات را از شرکت‌های بیمه دریافت می‌نمود و اگر اثبات می‌شد، به‌عنوان یک فرد ورشکسته یا مهجور یا کسی که به انتهای خط رسیده ،  می‌توانست با مظلوم‌نمایی و یا سوخته نشان‌دادن مدارک از پرداخت بخش اعظمی از بدهی‌های خود، سرباز زند زیرا قانون ورشکستگی به تقصیر در مورد او صدق می‌کرد و از یک ورشکسته فقط می‌توان از اموال باقی‌مانده او مطالبات را تسویه کرد.یعنی اگر کسی یک میلیارد دلار بدهی داشته‌باشد و اعلام ورشکستگی کند و دارایی او فقط یک میلیون دلار باشد، همه بستانکاران فقط به یک هزارم مطالبات خود می‌رسند. البته این روند به طور طبیعی از یک مغازه یا دکان کوچک شروع شده‌بود و به شرکت‌ها و کمپانی‌های بزرگ توسعه یافته‌بود که نهایتاً به واقعه 11 سپتامبر رسید. اما در همان‌جا متوقف نشد. زیرا بر اثر این انفجار، موقعیت برای آمریکا ایجاد شد که بر دو منبع درآمدی مهم جهان تسلط پیدا کند، در یک حمله برق‌آسا به عراق، منابع نفتی این کشور به عنوان بزرگ‌ترین کشور تولید‌کننده در اختیار آمریکا قرار‌گرفت و در افغانستان نیز تجارت مرگ یعنی سوداگری مواد مخدر، کاملاً به انحصار دولت آمریکا در آمد. این‌که کدام‌یک اولویت اول دارند مهم نیست، مهم این است که از هر جهت و دلیل صحبت شود به این نتیجه رسیده می‌شود؛ یعنی چه‌اینکه آمریکا می‌خواست به منابع افغانستان و عراق دست پیدا‌کند نیاز به یک بهانه داشت و 11 سپتامبر باعث شد تا آمریکایی‌ها عصبانی شوند و به عراق و افغانستان حمله کنند. هر دو یک نتیجه را اثبات می‌کند. درست مثل یک مسئله ریاضی که از هر طریقی حل شود، به یک جواب درستی باید برسد.

بحران اقتصادی غرب هم که به بن بست مسائل اقتصادی سرمایه‌داری نزدیک می‌شد، لازم بود از چهارچوب مقررات خارج شود یا به عبارتی لباس ظاهری قانون را از تن بیرون‌ آورد و به لباس ترور و وحشت روی آورد.

در یک تحلیل بسیار ساده می‌توانیم بگوییم، تمامی جنگ‌ها و حملات در طول تاریخ، علت اقتصادی داشته‌است، یعنی بحران حاد که در جنگ جلوه می‌کند از همان ابتدا بحران‌های اقتصادی بوده‌اند که به صورت عادی حل نشدند، لذا به درگیری انجامیدند. به‌طور خاص به‌جز مبارزات انبیاء و اولیاء، همه جنگ‌ها برای رسیدن به مراتع، زمین‌های حاصل‌خیز و اخیراً برای دست‌یابی به نفت، مس، اورانیوم و دیگر ثروت‌های دیگران بوده‌است.

بحران باعث تحرک اقتصادی است

البته این بحران‌ها نه‌تنها باعث تسلط آمریکا بر منابع نفتی عراق و یا مواد مخدر افغانستان شد، بلکه در کنار آن با تهدید امنیت اعراب، فروش سلاح به رونق خود رسید و مردم عادی هم از یک مصرف‌کننده بالقوه، به مصرف‌کننده بالفعل تبدیل شد و این مسئله بسیار مهمی است، زیرا مردم در حالت عادی مصرف‌کننده خوبی نیستند مثلاً ما تا تحریک نشویم غذاهای خوشمزه نمی‌خوریم و یا تا چشم و هم‌چشمی نباشد، نسبت به خرید لوازم لوکس اقدام نمی‌کنیم. در حالت عادی روش تحریک مصرف یا ایجاد تحرک در مصرف‌کننده، روش‌های روانی است، یا در واقع جنگ روانی نرم است، اما وقتی این روش نتیجه نداد، طبیعتاً جنگ روانی واقعی باید اتفاق بیافتد و بحران‌ها، درواقع یک جنگ روانی وسیع برای تحریک مصرف و تحرک‌ بخشیدن به مصرف‌کنندگان است. در اثر بحران، هر طبقه‌ای از مردم به دلایل گوناگون دچار افزایش می‌شوند و بازار برای کالاهای مصرف نشده یا به اصطلاح بنجل باز می‌شود. مثلاً سلاح‌های قدیمی یا نسل گذشته در این‌گونه موارد به دولت‌ها یا افراد طرفین بحران به خوبی فروخته می‌شود. کالاهای از مد افتاده و یا تاریخ مصرف گذشته نیز به ملت‌ها فروخته می‌شود. مردم در اثر جنگ روانی همه کالاهای مصرفی خود را یک‌جا خریداری و انبار می‌کنند و در اثر افزایش گردش کالا و نقدینگی، جامعه به فرایند مصرف بیشتر روی می‌آورد و البته تولیدکنندگان بحران، در این قسمت یا بحران زده‌ها یکسان هستند، ولی یک عامل پیشتاز در سازندگان بحران این است که «تولید» را متوقف می‌کند، یعنی سعی می‌کند از افزایش مصرف نیز سهم خود را بیشتر کند. لذا در این‌گونه جنگ‌ها و بحران‌ها، مراکز تولیدی مورد هدف قرار‌می‌گیرد و حتی کالاهای خریداری شده قبلی نیز صدمه زده می‌شود تا سودی متوجه بحران زده‌ها نشود.پس  هر کس پیش‌دستی در بحران‌سازی کند، برنده میدان است. اما در نهایت این پیش‌دستی نیز جبران می‌شود یعنی کشور‌های بحران‌زده نیز به روش‌های مقاومت منفی سعی می‌کنند این پیروزی رقیب را از او بگیرند و با مبحث خودکفایی، آن‌را برای خود نگه‌دارند.

بحران‌سازها در آسیا

اغلب بحران‌ها در قاره کهن آسیا مخصوصاً در خاورمیانه صورت می‌گیرد. از این‌جهت که بررسی دامنه بحران‌ها در سراسر جهان نشان‌می‌دهد، حداکثر جنگ‌ها و بحران‌ها در سراسر جهان، کوتاه و بریده بریده است. مثلاً در اروپا در یک مقطع، جنگ‌جهانی صورت می‌گیرد و یا در چین، یا در ژاپن و معمولاً تمام می‌شود. اما در خاورمیانه شاید از ابتدای تاریخ یک جریان دائمی است و مسائل و مشکلات حل‌نشده فراوان است. در چین یک میلیاردی، 1949 انقلاب در یک دوره کوتاه تمام می‌شود. اما در خاورمیانه هنوز بحث و بحران فلسطین از سپیده‌دم تاریخ وجود داشته‌است و لذا در آسیا همه‌چیز فرق می‌کند. مترها، سانتی متر‌ها و میلیمتر‌ها در این‌جا تبدیل به وجب و زراع و گز می‌شود. برخلاف کشورهای حاشیه‌ای و قاره‌های حاشیه ای، که حوادثی در آن اتفاق نمی‌افتد و زندگی یکنواخت است، در آسیای مرکزی و خاورمیانه تغییر وجهه اصلی زندگی است. اگر مردم در این منطقه خودشان هم بخواهند نمی‌توانند آرام باشند، چرا‌که آسیا مانند پلی بین شرق و غرب و جنوب و شمال است و هرکس، هرکجا می‌خواهد‌برود، باید پایی بر این پل بگذارد. لذا جغرافیای آسیا مخصوصاً خاورمیانه، همانند تاریخ آن است، یعنی هر نقطه آسیا، تاریخی از آن‌را حکایت می‌کند، حمله اروپاییان و تعامل با آنان را در غرب آسیا، ترکیه، سوریه و شامات می‌توان‌یافت؛ آفریقا از مصر، اردن، عربستان در داخل آسیا می‌شوند و نقش خود را ایفا می‌کنند، آمریکا، کانادا، استرالیا از سوی چین، کره، ژاپن، فرهنگ خود را در آسیا گسترش می‌دهند. در خود آسیا هم، شرق، چین و ژاپن در هیئت مغول‌ها و بعداً به سرزمین ترکستان و ترکمنستان و افغانستان، هندوستان در پاکستان و در سیستان و بلوچستان و روس‌ها در شمال و آذربایجان، باکو، قفقاز و در جنوب اعراب، در خوزستان، هر یک قومیت، تاریخ و شناسنامه ویژه خود را دارد که در زبان، اقتصاد، فرهنگ و سیاست برای خود محدوده ای تعیین‌کرده و از آْن دفاع می‌کنند.

بحران متمرکز   

تمرکز بحران جهانی در آسیا و تمرکز آن در ایران و فشرده شدن آن در شهر تهران یک روند قابل قبول است. یعنی می‌توان گفت تهران خلاصه جهان است و جهانی خلاصه شده در تهران است. مرکز سیاست، اخبار، اقتصاد در تمامی جهان یک نقطه یا یک سر خط به سوی تهران دارد. تهران هم خلاصه می شود در چند خیابان مهم، در آن‌جا که سفارت آمریکا، روسیه، آلمان، ترکیه وجود دارد و یا در آن‌جا‌که هواداران اروپا و آمریکا، چین و عربستان در کنار هم زندگی می‌کنند. می‌توان گفت شاید از نظر فیزیکی مرکزیت بحران در چهارراه استانبول باشد، ولی بنا به تعریف دکتر شریعتی، امروزه دموکراسی، دست‌ها را از روی سر مردم برداشته ولی توی سر آن ها کرده است. یعنی امروز دیگر به سفارت پناهنده‌شدن و پلوی انگلیس را خوردن علنی نیست، بلکه جای آن‌ها به دانشگاه‌ها رفته و استادان دانشگاه‌ها وکسانیکه  مدارکی  از این دانشگاه‌ها گرفته اند، طیف وسیع هواداران را ایجاد کرده‌اند و تقریباً می‌توان گفت وابستگان فرهنگی، وظیفه سفیران کشورها را انجام می‌دهند.

از آن‌طرف نیز تمرکز صورت گرفته است؛  ابتدا اروپا در مقابل تهران بود، مدتی استرالیا، کانادا و حتی کشورهایی چون عربستان و غیره، اما همه، اکنون در زیر پرچم آمریکا متحد شدند و آمریکا نیز با وسعت زیاد خود، نیویورک را انتخاب کرد. در نیویورک هم کاخ‌سفید و کنگره، مرکزیت این بحران را به‌دست‌ گرفت. در واقع امروز، در دانشگاه تهران یا اگر بگوییم در حوزه مدیریت نظام یک ستاد بحران تشکیل‌شده و در کنگره آمریکا و کاخ‌سفید هم یک ستاد در نقطه مقابل است. از این‌جهت هیچ‌گاه طرفین بحران‌ساز و بحران‌ستیز از پای نخواهند نشست تا این‌که بحران‌سازان کاملاٌ از بین بروند و مرکزیت به یک نقطه، آن‌هم در آسیا و تهران منتقل شود و همه جهان مدیریت واحد را در تهران بپذیرند. کمک تهران به شهدای بحران و مجروحین و آسیب‌دیدگان می‌تواند هزینه مشارکت مردمی را کاهش دهد و از آن‌سوی نیز آشوب‌گران می‌توانند با دریافت‌های میلیاردی هزینه‌های خود را پوشش دهند. تصویب 400 میلیون دلار سنای امریکا به همین دلیل است، یعنی ایجاد اشتغال جدید و توزیع درآمد در بین مردم ایران و آن بخشی‌که به بحران‌سازی کمک کرده‌اند.

مدیریت بحران

هدایت بحران همانند ایجاد بحران، دارای قواعد و مناسبات خود است. بحران‌ساز دارای قدرت اقتصادی زیادی است که او را قادر به ادامه بحران سازی می‌کند و مدیریت بحران به ضرر  بحران‌ستیزان خواهد بود  در صورتی‌که منابع مالی کمتری داشته‌باشد چه دراین صورت  ممکن است آسیب‌پذیر باشد، لذا آماده‌باش نیروها و تجهیز آن‌ها و خرید وسائل مورد نیاز و تامین نیازهای مالی بحران‌ستیزان، نقش مهمی در مدیرت بحران دارد. درواقع اگر بتوان حدس‌زد که انتهای توانایی مالی هر یک از طرفین بحران در کجا قرار‌دارد، می‌توان با مقایسه آن‌ها، انتهای بحران را حدس زد. مثلاً اگر بحران‌ساز، A ریال و بحران ستیز Bریال، داشته باشد، طبیعی است که اگر B A بحران ادامه می یابد وممکن است به سقوط بحران‌ستیز بیانجامد و اگرB › A  باشد، بحران‌ستیز پیروز میدان خواهد‌بود. تنها در صورتی‌که  A = B باشد، عوامل دیگر در این خصوص دخالت می‌کنند، مثلاً ممکن است عوامل روانی، حوادث و امثال آن‌هم مؤثر واقع شود و اگر همه شرایط مساوی باشد، بحران همچنان ادامه خواهد‌یافت. ادامه بحران، دو حالت دارد: یا یکنواخت است یا متناوب، یعنی یا این‌که درگیری هر روز ادامه خواهد‌داشت، مانند مبارزه ببرهای تامیل در سریلانکا و یا این‌که گاهی یک‌طرف حاکم و گاهی محکوم است، مانند آمریکا که گاهی حزب دموکرات و گاهی حزب جمهوری‌خواه حاکم می‌شوند.

در انتخابات تهران، به‌طور مشخص ما شاهد صف‌بندی طویل جهانی در دو طرف هستیم؛ اوباما رئیس‌جمهور آمریکا، آنگلا مرکر صدر اعظم آلمان، چنان صحبت می‌کنند که گویی در داخل شهر تهران هستند و از این طرف هم هوگوچاوز، سید حسن نصرا... بسیار روشن  سخن می گویند، طوری‌که نقل عبارات آن‌ها هیچ تفاوتی با مسئولان ایرانی ندارد.  بطور خلاصه دراین بحران بورکرات‌ها، تکنوکرات‌ها و در یک اصطلاح کامل، یقه‌سفیدها در یک‌طرف هستند، توده‌های میلیونی دهقانی و روستایی در طرف دیگر. آراء کسانی‌که به ماهواره‌ها و رسانه‌های خارجی بیش‌تر دسترسی دارند، همه در یک صف و کسانی‌که به تنها رسانه ملی، دل‌بسته‌اند در طرف دیگر است و در ادامه این تحلیل با توجه به بحران مالی غرب و ورشکستگی‌های شرکت‌های آنان می‌توان گفت، تصویب 400 میلیون دلار، فقط جنبه نمایشی دارد و این مجوزی است تا کارکنان کاخ‌سفید و سنای آمریکا به‌نام کمک به ایرانیان، خودشان آن‌را هزینه کنند و این به معنی آن‌است که بودجه بحران‌سازان، کوتاه و لذا بحران، پایان‌یافته تلقی می‌شود

شانگهای

شانگهای

ایران؛ عضو ناظر یا حاضر؟

 در حالی‌که ایران با 6 پیشنهاد مشخص در اجلاس شانگهای شرکت کرد، هنوز هم به عنوان ناظر در جلسات حاضر می‌باشد که به نظر می‌رسد اثر‌گذاری آن از بسیاری از اعضاء بیشتر است. اجلاس شانگهای در واقع مجمع اعضای اثر‌گذار در اقتصاد آسیا است.

آسیا، مجامع اقتصادی گوناگونی دارد؛ از جمله اکو که شامل ایران، افغانستان و پاکستان و برخی از کشور‌های مستقل و آسیای میانه می‌باشد.

«آ ‌سه ‌آن» که ترکیبی از کشور‌های جنوب‌شرقی آسیای به مرکزیت اندونزی و مالزی است.

شورای همکاری خلیج‌فارس نیز گرچه یک مجمع ظاهراً سیاسی است، ولی بیشتر کاربرد اقتصادی دارد؛ حتی کشور‌های عربی، پیشنهاد پول عربی داده بودند که هنوز موافقت نشده است؛ اما به حال، همه و همه به دنبال طرح‌های جدید اقتصادی و بالا بردن درآمد‌ها فعالیت می‌کنند.

البته سازمان‌های بین‌المللی هم وجود دارند که کشور‌های آسیایی در‌ آن عضو هستند؛ مثلاً اپک یک مجموعه نفتی است که غالب اعضای آن، کشور‌های آسیایی هستند و موثر‌ترین عضو آن، یعنی عربستان، ایران و عراق در آسیا واقع شده‌اند و با نگرشی به مجامع اقتصادی دیگر، تقش ایران در بسیاری از آنان برجسته‌تر است.

آسیا به مانند یک قاره کهن، دارای سابقه بسیار طولانی در اقتصاد و تجارت و تولید و امور جمعی است. شاید اولین اتحادیه‌ها را اتحادیه جاده ابریشم می‌توان گفت؛ یعنی تمامی کشور‌های حاشیه این جاده از ابتدا تا انتها در یک امر مشترک بودند: تجارت آزاد با کمال امنیت و آسایش، یعنی مسیر جاده ابریشم کاملاً امن نگه داشته می‌شد و تاجران در رفت‌و‌آمد آن امنیت کامل داشته‌اند.

شاید قرارداد نوشته‌شده‌ای هم در این زمینه وجود داشته که کشور‌های هم‌جوار جاده ابریشم با امضای آن توافق‌نامه به مفاد آن عمل می‌کرده‌اند و یا این قرارداد، نا‌نوشته بوده و همه می‌دانستند چه باید بکنند و یا اصولی را اعلام کرده بود و همه به آن احترام می‌گذاشتند.

ایران به‌دلیل وسعت ایالات و ؟؟؟ آن، بیشترین مسیر طولانی این جاده را در درون خود جای می‌داده و یا در واقع، جاده ابریشم شامل سه قسمت مهم بوده است؛ قسمت ابتدایی، قسمت انتهایی، قسمت میانی. در واقع چین، اهمیت خود را در مبدا بودن این جاده یافته بود؛ یعنی همیشه می‌دانستند که جاده ابریشم از چین شروع می‌شود! و همین‌طور انتهای آن هم زیاد مهم نبود، زیرا همه می‌دانستند همه راه‌ها به رم ختم می‌شود؛ اما اصل موضوع این بود که جاده ابریشم، مخصوصاً در دوره هخامنشیان، بیش‌ترین پیشرفت خود را مدیون ایران بوده است. آسیا چه به لحاظ تاریخی که اشاره شد و چه به لحاظ جغرافیایی، امروزه کاملاً به ایران وابسته است. ایران در مرکز آن قرار گرفته و با اینکه بسیار کوچک‌تر از قرون گذشته است؛ ولی چون همه راه‌های بین شرق غرب و شمال جنوب آن از راه ایران می‌گذرد؛ لذا ایران کوتاه‌ترین وسیله و راه تجارت و یا در واقع، ترانزیت کالا است.

دریای عمان، خلیج‌فارس، دریای مازندران؛ هر سه از لحاظ اقتصادی برای حمل‌و‌نقل دریایی کالا‌ها اهمیت فوق‌العاده‌ای دارند. اهمیت خلیج‌فارس به‌قدری زیاد است که گلوگاه تجارت جهانی هم محسوب می‌شود. در حال حاضر، ما شاهد حضور همه قدرت‌ها در آب‌های بین‌المللی آن هستیم، وجود ناو‌های آمریکایی یا انگلیسی، فقط جهت تامین امنیت کشتی‌های تجاری است و معیار و مکیال جهان هم محسوب می‌شود.

امروزه سوال از اینکه شرق، غرب و شمال جنوب یعنی چه، زیاد پیچیده نیست؛ شرق جهان کجاست؟ و غرب آن کجاست و معیار این شرق و غرب کجاست؟ کجاست که مرکز زمین است و شرق و غرب با آن سنجیده می‌شود و دقت در این موضوع نشان می‌دهد که خلیج‌فارس یا ایران مرکز جهان است. این البته فقط جغرافیایی نیست، ولی مقصود در اینجا همین مسئله جغرافیایی، مهم است؛ یعنی جهت‌یابی جهان از روی خلیج‌فارس است؛ یعنی شرق جهان، شرق خلیج‌فارس است و غرب آن، غرب جهان! شمال آن، شمال جهان و جنوب آن، جنوب جهان. علت تجزیه ایران هم، اهمیت فوق‌العاده آن بوده است؛ زیرا ایران دارای سرزمین‌های نفت‌خیز بوده است و این طمع استعمار را برانگیخته بوده که طی سال‌های اخیر، دو قطعه از آن را به بهانه‌ای کرد و بعد از تاسیس سازمان ملل، به نام قانون و سازمان ملل آنها را تجزیه و هر کدام را به یک کشور تبدیل کرد. آخرین ماجرای آن، بحرین است که تا همین اواخر، جزء ایران بود و با یک توطئه جدا شد و همه آنها به خاطر نفت بود و حتی بعد از انقلاب اسلامی هم می‌خواستند خوزستان را به نام عربستان جدا کنند و نفت آن را استعمارگران راساً استخراج کنند و با این حرکت همیشه به‌عنوان یک خطر، ایران را تهدید می‌کند و هرگاه ایران دچار کوچک‌ترین مسئله‌ای می‌شود، تجزیه‌طلبی مطرح می‌شود و مانند شمشیر دیمقرین بر بالای گردن ایران است. در واقع فرصت‌سوزی در پیشرفت ایران، به‌وسیله تهدید قومیت‌گرایی صورت می‌گیرد. اکنون در سیستان و بلوچستان ما شاهد بودیم که در مسئله هسته‌ای، چه مقدار مسایل قومیتی و ترور و وحشت ایجاد کردند و یا اخیراً در مقابل وحدت مردم در انتخابات، خواسته‌های غیر‌مدنی به عنوان؟؟؟ مدنی مطرح شدند. قبول رای اکثریت فراموش شد و اقلیت، خواستار حاکم شدن بودند و با اینکه هیچ‌گونه بهانه یا مدرکی برای رد اعداد نداشتند، فقط به دلیل تمایلات شخصی، تصور تقلب و امثال آن را در جامعه پراکنده می‌کردند تا مردم از این پیشرفت، احساس ناراحتی کنند و این امر، باعث تخریب و آشوب شده و از هرگونه پیشرفت جلوگیری می‌کند و این به‌دلیل حضور ایران با پیشنهاد‌های بزرگ در نشست شانگهای انجام می‌شد تا آن را تحت‌الشعاع قرار دهد

سید احمد حسینی ماهینی

فدرالیسم اقتصادی؛ یعنی تجزیه‌طلبی

برخلاف دیگر کشور‌ها که هویت ندارند و همگی در سال‌های اخیر از سازمان ملل مجوز گرفته‌اند، ایران تنها کشوری است که از ابتدای تاریخ وجود داشته و باز هم برخلاف دیگر کشور‌ها که با وحدت با یکدیگر، بزرگ و بزرگ‌تر شده‌اند، ایران با تجزیه هر روزه کوچک و کوچک‌تر شده است.

روند تجزیه ایران و ترکیب دیگر کشور‌ها، درست برعکس همدیگر بوده است؛ یعنی هرچه ایران بیشتر تجزیه شده، کشور‌های دیگر بزرگ‌تر شده‌اند و هرچه ایران به وحدت رسیده است، کشور‌های دیگر کوچک‌تر شده‌اند؛ زیرا همه آنان از تجزیه ایران قدیم به‌وجود آمده‌اند. در ایران قدیم، تا قبل از جنگ‌های جهانی اول یا دوم، قدرت سیاسی و اقتصادی برا‌ساس وحدت این ملت بوده است؛ حتی شیرازه تجارت جهانی نیز، یعنی جاده ابریشم بیشتر به ایران و تجارت جهانی تکیه داشته است. متأسفانه روند تجزیه ایران که گاه‌گاهی به این سرزمین سر می‌زده است، از جنگ‌های جهانی به این طرف، شدید‌تر شد. اولین و مهم‌ترین آن، جنگ‌های ایران و روسیه سابق بود؛ تزار‌های رومی می‌توانستند با شکست دادن لشکر ایران، قفقاز را از ایران جدا کنند و لذا راه برای جنگ‌های استعماری دیگر از قبیل انگلیسی‌ها، پرتغالی‌ها و فرانسوی‌ها هم باز شد و هر کدام تکه‌ای از ایران را جدا کردند. شاید بتوان گفت عمده‌ترین وسیله برای جنگ استعمار علیه ایران، مسأله قومیت‌گرایی بوده است؛ زیرا که اقوامی مانند ازبک‌ها، تاجیک‌ها و افغان‌ها و غیره تا هنگامی که تابع ایران بودند، ایران وحدت و یکپارچه‌گی خود را داشت؛ اما به محض این‌که آنان تحریک شدند، مسأله ملوک‌الطوایفی به‌وجود آمد. این ملوک‌الطوایفی در بعد از آغاز قرن بیستم، تئوری شده و به عنوان فدرالیسم مطرح گردید. و اکنون که امید قدرت‌یابی ایران دوباره در همه جهان پراکنده است، باز باید راه رفته را از همان قفقاز شروع کرد و از قوم تاجیک و‌...! معکوس‌سازی این روند شروع شده است و مردم جهان به این خود‌آگاهی می‌رسند که مرکز نظم نوین جهانی نه در آمریکا، چین و یا در روسیه؛ بلکه در ایران است. جوشش موج جدید وحدت نه زاییده فکر نا‌توان‌هایی مانند بوش و بلر باشد؛ بلکه معلول تفکر آرمانی، همیشگی و اصلی یک اعتقاد است. اعتقاد به این‌که جهان روزی به وحدت خواهد رسید و در سراسر جهان یک حکومت واحد جهانی تشکیل خواهد شد. در این مسیر، البته مشکلاتی وجود دارد و آن حرکت معکوس و یا ضد ‌وحدت است. کارشناسانی که هنوز در قرون وسطی زندگی می‌کنند و یا هنوز در قرون گذشته هستند؛ هنوز هم ایران را کشوری توسعه ‌نیافته و عقب ‌مانده می‌دانند و هرگونه حرکتی را با خط‌کش همان روزگار، یعنی روزگار فراموشی و تجزیه ایران بررسی می‌کنند. حالا که بحران اقتصادی غرب فراگیر شده است و غرب بیکاری و آوارگی را تجربه می‌کند، هنوز تصور می‌کنند که غرب ثروتمند، قادر متعال، تنها قدرت جهانی و کشوری پیشرفته و با رشد بالای اقتصادی است. از این‌رو، همان ادبیات دوران تجزیه‌شده ایرانی را به کار می‌گیرند؛ در حالی‌که اکنون ایران بالا‌ترین رشد اقتصادی جهان را دارد و توسعه‌یافتگی را زیر سؤال برده است. از این‌رو، در چشم‌انداز جدید ایران، نه تنها توسعه ‌یافته بلکه لیدر و رهبر اقتصادی جهان است؛ زیرا که کشور‌های توسعه‌یافته پس از 60 سال تبلیغ کمونیستی، سرمایه‌داری و مختلط، امروز شاهد شکست همه این تئوری‌ها است؛ چه آنان که از نظر اقتصادی به اقتصاد دولتی متکی بودند، و چه به اقتصاد آزاد و چه آنکه اقتصاد مختلط، یعنی بین دولتی و آزاد را پیشنهاد داده بودند، هر سه به ورطه ورشکستگی و افول قدرت افتاده‌اند. امروز آمریکا مظهر اقتصاد آزاد و شرکت GM به عنوان نماد اصلی این اقتصاد همان‌قدر ضعیف و ورشکسته شدند که اقتصاد دولتی در شوروی و اروپای شرقی و چه اقتصاد مختلط که در فرانسه و آلمان و چین و ژاپن و امثال آن بود. امروزه همه اقتصاد‌ها در یک خط در مقابل اقتصاد ایران ایستاده‌اند و در حالی‌که تمام اقتصاد جهان، رکود را تجربه می‌کند، در ایران تورم 25 درصد وجود دارد و معنی این تورم، درست برعکس رکود است و در اقتصاد یا تورم است یا رکود و رکود به معنی کسادی و عدم رونق است و تورم به معنی رونق؛ یعنی همه چیز هست، ولی گران است؛ اما رکود یعنی همه چیز نیست و مردم قادر به کار و تولید نیستند و بیکار هستند؛ در حالی‌که تورم رابطه مستقیمی با اشتغال دارد و هر کسی کار می‌کند تا سود بیشتری به‌دست آورد. سید احمد حسینی ماهینی