اقتصاد بحرانزده غرب، یعنی اروپا و آمریکا در تمامی جهان سرمایهداری، اثرات عمیقی بر جای گذاشته است؛ به طوریکه مجمع اقتصادی کشورهای G8 در اروپا، با پیشبینی مأیوسکننده افزایش بیکاری در غرب به کار خود پایان داد. این مجمع که در میان تظاهرات مخالفان، به سرعت جلسات خود را خاتمه داد، هیچ افق روشنی را برای غرب و اقتصاد بحرانزده آن پیشنهاد نکرد و این ناامیدی سالهاست که بر این جمع کشورهای صنعتی سایه افکنده است و به نظر نمیرسد راهحلی برای آن قابل پیشبینی باشد؛ لذا اروپا و غرب در بنبست اقتصاد سرمایهداری کاملاً مات شده و راه نجاتی نمییابند! اما اینطور هم نیست که دنیا به آخر رسیده باشد و همه چیز در حال از دست رفتن باشد، دنیا بدون غرب و سیستم سرمایهداری آن هم قابل ادامه است؛ چنانچه قبل از سرمایهداری هم بوده است، بعد از آن هم خواهد بود. مرگ سیستم، به معنی مرگ انسانها و تمدنها و نسلها نیست. مرگ سیستم، فقط تولید سیستم جدید است.
امروزه ما شاهد مرگ سرمایهداری و به بنبست رسیدن سرمایهداران، ورشکست شدن آنها و نابودی شرکتهای چند ملیتی و بزرگ آنها هستیم؛ ولی این دقیقاً به معنی تمام شدن همه چیز نیست. دلایل روشنی وجود دارد که جامعه جهانی در حال تعویض و گذار است؛ نه در حال مرگ و نابودی.
یکی از دلایل آن، این است که چند کشور به معنی تمام جهان نیستند. در مسأله هستهای ایران شاهد بودیم که 3 یا 6 کشور غربی خود را معادل همه جهان میدانستند و در ادبیات خود هرگز فراموش نمیکردند که به غیر از آنها، کس دیگری هم باشد.
و ایران توانست این توهم آنان را در هم بشکند و دیدیم که با هستهای شدن ایران، هیچ چیز تغییری نکرد. جهان نه تنها نابود نشد؛ بلکه همچنان در حال ادامه زندگی است
امروزه نیز راه نجات غرب و اروپا همین است که آنها دست از خود محوری و خود پرستی و خود بزرگ بینی بردارند. دنیا بدون آنها هم میتواند اداره شود و مردم بدون سیستم سرمایهداری هم میتوانند زندگی کنند.
و نه تنها از این امر ناراحت نیستند، که بسیار خوشحال هم هستند. امروزه فقر و گرسنگی در غرب زیادتر از گذشته نیست، فقط آشکارتر در آن است؛ زیرا در گذشته مانع از بروز آن بودند، ولی اکنون قادر به آن کار نیستند.
شفافیت در غرب
امروزه آنچه از بیکاری، فقر و فساد و فحشاء در آمریکا صحبت میشود، هیچ امر جدیدی نیست، بلکه در گذشته بیشتر هم بوده است. اما فرق امروز با روزهای قبل آن است که رسانهها، در تبلیغات خود فقط به طبقه ثروتمند میپرداختند.
فیلمهای سینمایی، سریالهای تلویزیونی در والتدیسنی یا هالیوود، فقط وظیفه داشتند زندگی ثروتمندان را به تصویر بکشند و مردم فقط در فیلمها و خبرهای تلویزیونی با چهرههایی آرایشکرده و اطو کشیده روبرو بودند؛ اما امروزه سینمای متعهد، جریان آزاد اطلاعات را به وجود آورده و سینماگران و نویسندگان، فقط به خوشبختها فکر نمیکنند، بلکه از مردم عادی هم گزارش تهیه میکنند و در واقع، آنها را میبینند. به عبارت اقتصادی، آمار فقر تغییری نکرده، بلکه روشنتر و شفافتر شده است. نوانخانهها که مردم فقیر برای تغذیه به آنجا میروند، مراکزی نیستند که یک روزه به وجود آمده باشند، بلکه از قبل بودهاند، ولی مورد غفلت واقع میشدند.
امروزه هم که نوانخانهها هستند، به همان روش قبل به پذیرش گرسنگان اقدام میکنند و بودجه آنها هم کاملاً تأمین میشود؛ یعنی روند تغییری ندارد، بلکه رادیو و تلویزیون و مطبوعات بیشتر به آن توجه میکنند! مثال: از وقتی کسی یک لباس یا وسیلهای میخرد، چون به دیگران هم توجه میکند، فکر میکند همه به خاطر او این لباس یا وسیله را خریدهاند! در حالیکه این لباس یا وسیله استفاده میشده است، ولی او توجه نداشته است.
دلیل اقتصادی این امر هم آن است که سرمایهداری در بطن خود، نیاز به فقرا، بیکاران و... دارد؛ زیرا تئوری حقوق و دستمزد بیان میدارد که باید در رقابت کامل دستمزدها تعیین شود. اگر بیکاری وجود نداشته باشد، تقاضایی هم برای کار وجود ندارد و لذا دستمزدی هم تعیین نخواهد شد. وجود فقر نیز جزو چرخه زندگی سرمایهداری است؛ زیرا درک ثروت در مقابل فقر امکانپذیر است. اگر همه ثروتمند باشند، درک ثروت، مفهومی ندارد و ارزشی هم به حساب نمیآید؛ مثلاً اگر همه آدمها خودرو داشته باشند، بیخودرو بودن، مفهومی ندارد و خودرو داشتن هم حرفی و ارزشی محسوب نمیشود؛ مانند هوا که در همه جا در دسترس است، قیمتی هم ندارد. فقط وقتی در حال خفه شدن باشیم ارزش هوا را میفهمیم. فساد و فحشاء هم همینطور، ذاتی نظام سرمایهداری است؛ چون ثروت ثروتمندان غالباً از فروش لوازم و اسباب فساد و فحشاء بهدست میآید؛ زیرا پرسودترین تجارتها، تجارت مواد مخدر، اسلحه و مشروبات است. سیگار و دیگر مواد دخانی هم با اینکه گفته میشود مضر است، ولی در نوبت خود بالاترین فروش و سودآوری را دارد و سرمایهداری که به دنبال سود است، ناچار است مردم را فقیر، فاسد و نادرست بخواهد
راهحل ایرانی برای غرب از اینجا مشخص میشود که اگر غرب به دنبال تجارت خود است، باید راه جدیدی را بپیماید. این راه جدید، راهی است که اسلام و انقلاب اسلامی جلوی پای آنها میگذارد و آن دوری از فقر و فحشاء و فساد است. عدالت و اجرای آن میتواند راه بسیار خوبی برای نجات اروپا باشد؛ یعنی آمریکا و اروپا باید به عدالت و برابری انسانها اعتقاد پیدا کنند. آنها باید از اعتقاد به دو بخشی بودن جامعه دست بردارند؛ زیرا آنها تصور میکنند جامعه دارای دو گروه یا دو طبقه است؛ طبقهای ثروتمند و طبقهای فقیر. از دیدگاه آنان، طبقه سرمایهدار، افراد فعال، کوشا و باهوش هستند و برعکس طبقه فقیر، افرادی تنبل، نامرتب و کمهوش و استعداد هستند. دلیل بهرهمندی ثروتمندان هم همین است. عدالت حکم میکند که همه در برابر قانون مساوی باشند؛ فقیر و غنی، یکسان از امکانات برخوردار شوند و طبقه ممتاز یا گروه خاص یا ویژه وجود نداشته باشد. این امر در جریان بازرگانی، مالی و بانکداری هم باید رعایت شود. جرایان اطلاعات باید برابر و شرایط برای همه یکسان باشد؛ نه آنکه عدهای اطلاعات محرمانه در اختیار داشته باشند و در معاملات، سودهای کلان ببرند و عدهای که به اطلاعات دسترسی ندارند، خرید سهام یا اوراق بهادار و یا سرمایهگذاری آنان کاملاً غیرقابل پیشبینی و دارای ریسک و خطر زیاد باشند. علت رونق بورس در ایران، همین نکته است در ایران که در سالهای گذشته از روشهای مالی و بانکداری غربی استفاده میکردند؛ دائماً با رانتهای اطلاعاتی، حباب ایجاد میکردند و اشخاصی که به اطلاعات دسترسی نداشتند، اقدام به خرید سهام میکردند و بعد، یک شبه متضرر میشدند و از دور رقابتها خارج میشدند؛ اما با دخالت مجلس و تصویب قانون بورس، توانست سازماندهی جدید و واقعی در بورس ایجاد کند و اکنون ما شاهد هستیم بورس ایران ارتقاء یافته و دارای ارزشهای سرمایهای بیشتری شده است و شرکتهای بیشتری در بورس پذیرفته شدند و اصل 44 به این روند کمکهای شایانی کرده است و این در حالی است که اروپا و غرب، در بازارهای پولی و مالی و بورس اوراق بهادار همچنان راه بورسبازی و حبابسازی و استفاده از رانتهای اطلاعاتی را دنبال میکنند. متخصصان مالی در غرب، فرمولهای بسیار پیچیدهای برای بازار بورس و اوراق بهادار میدهند که به جز خودشان کس دیگری آن را نمیفهمد؛ لذا جداول و تابلوهای بورس برای مردم عادی که خریداران اصلی هستند، کاملاً نامفهوم است و متخصصان از این جهالت مردم و اطلاعات خود سوءاستفاده کرده و زمینه ورشکستگی مردم را فراهم میکنند و این همان استفاده از رانت اطلاعاتی در این زمینه است. عدالت نه تنها بازار بورس و اوراق بهادار را پر رونق میکند؛ بلکه بازار سرمایه و پولی و مالی را هم به تولید و افزایش ثروت سمت و سوق میدهد. در نظام بانکداری غربی، همه چیز بر مبنای بهره و ربا و نزولخواری است. و این راه حل مورد قبول نظام اسلامی و قانون قرآنی نیست. غرب هم باید به این باور برسد که سود فقط در مقابل کار است و حتی اگر سرمایهای به کار گرفته نشد، نباید بهره به آن تعلق بگیرد. قبول این امر یعنی مشارکت واقعی بین سرمایه و کار و ترکیب مناسب آن، چیزی که در اسلام به معنی مضاربه معروف شده است؛ جهتدهی به ثروت برای افزایش آن در اثر کار و تلاش است؛ اما سیستم نزولخواری به کار و تلاش اهمیتی نداده؛ بلکه فقط بر مبنای ثروت و سرمایه حرکت میکند؛ یعنی اگر کسی از بانک پولی را قرض کند یا وام بگیرد، بانکداری پیش از آنکه به فکر تولید باشد، به فکر باز پس گرفتن وجوه خود، آن هم با نرخ بهره، یعنی اصل و فرع میباشد. در تفکر غربی این مهم نیست که شخص برای چه چیزی وام میگیرد؛ بلکه این مهم است که بتواند پول را پس بدهد، آن هم با نرخ بیشتر و این ماهیت رباخواری یا نزولخواری سیستم پولی و بانکی غرب است؛ گرچه غرب از این سیستم که قبلاً توسط یهودیها انجام میشد، ناراحت بودند؛ ولی چون راه مقابله آن را نمیدانستند و یا اگر میشنیدند باور نمیکردند و قبول نداشتند؛ لذا به همان راه یهودیها یا صهیونیستها کشیده شدند و به ناچار به همان بنبست آنان رسیدند. مخالفین اقتصاد اسلامی حتی در داخل ایران هم راهی جز این ندارند که به بنبست کشیده شوند و ایران را هم در مسیری قرار دهند که به امروز اروپا و غرب برسد؛ یعنی خیلی شجاعت به خرج دهند و سیستم مالی غرب را پیاده کنند، نهایت آن وضع فعلی بحران آنان است. در واقع ما میتوانیم با روش و ابزار مالی و پولی آمریکا حرکت کنیم، ولی به بحرانی که آمریکا دچار شده است، گرفتار نشویم؛ زیرا سیستم سرمایهداری غرب، یک شعار نیست، بلکه یک بسته عملکردی است و نمیتوان به این بسته یا این نسخه عمل کرد و انتظاری غیر از آن داشت. مفهوم عکس آن، این است که اگر آمریکا و اروپا هم میخواهند از بحران نجات پیدا کنند، معقول نیست که به همان راه خود ادامه دهند و باید راه را عوض کنند. راهی که تاکنون سرمایهداری غرب طی کرده، نتیجهاش این بحران است و اگر میخواهند به بحران خاتمه داده شود، عوض کردن راه است و راه پیشنهادی ایران، عدالت است که در نظام مالی به رباخواری پایان میدهد و در نظام ارزشی به فساد و فحشاء و امور حرام و مکاسب محرمه و کارهای حرام نقطه پایان میگذارد؛ یعنی با حذف ربا و فساد از اقتصاد و انجام و قبول عدالت و شرافتکاری، میتوانند از این بحران خارج شوند. البته اگر سردمداران غرب این امر را نپذیرند، تاریخ و زمان، خود این کار را خواهد کرد. سید احمد حسینی ماهینی
نشست اقتصادی جمع آفریقایی در کیپ تاون آفریقای جنوبی، از مجموعه کشورهای آفریقایی تشکیل شد، ولی مطابق معمول خواستار کمک دولتهای غربی به اقتصاد آفریقا شد؛
اما دولتهای غربی که تا زمان آپارتاید، آفریقا را فقط برای استثمار میخواستند، بعد از آن هم که دچار بحران شدند؛ لذا فرصت کمک به اقتصاد آفریقا را ندارند و بهترین راه برای نجات اقتصاد آفریقا، راهحل ایرانی با تئوری خوداتکایی و شعار «ما میتوانیم» است. در ایران از زمانی که دکتر علی شریعتی بازگشت به خویشتن را مطرح کرد، ایرانی آباد و آزاد را برنامهریزی کرد؛ زیرا در ایران اسلامی همه چیز وجود داشت، تنها اعتقاد به ایرانی مقتدر و توانا نبود که این موضوع هم با طرح ایدئولوژیک آن کمکم مورد قبول واقع شد؛ اما جالبتر اینکه این نظریه را دکتر علی شریعتی خود از یک آفریقایی که همکلاس او در دانشگاه پاریس بود، فرا گرفته بود. «امه سزر» نویسنده کتاب «دوزخیان زمین»، بهترین الگو برای شریعتی بود و او بود که تئوری را پذیرفت و به آن عمل کرد، ولی آفریقا آن را شنید و پشت گوش انداخت. آفریقا در بسیاری از موارد از ایران غنیتر است، اورانیوم جهان از آفریقای جنوبی تأمین میشود. معادن غنی مس و فلزات رنگین و جنگلهای وسیع و دست نخورده منابع انسانی فعال و کوشای آن بهقدری مهم است که جهان را اداره میکند. امروزه هیچکس نمیتواند فراموش کند که آمریکا به وسیله همین سیاهپوستان، آمریکا شد و اکنون نیز همین انگیزه باعث پیروزی رییسجمهور آن شده است. آیا آفریقا که نیروی انسانی آمریکا را تأمین میکرد، خود قادر به ادامه آن نیست؟
در جستجوی الگوی مصرف مناسب (322)
مناقصه و مزایده
«لاتبذروا، ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین؛ تبذیر و اسراف نکنید، زیرا مبذرین از برادران شیطان بزرگ هستند».
سوره اسرا، آیه 26
منکراتی که در سطح جامعه وجود دارد و میتوان از آنها نهی کرد و باید نهی
کرد، از جمله اینها است: اتلاف منابع عمومی، اتلاف منابع حیاتی، اتلاف
برق، اتلاف وسایل سوخت، ائتلاف مواد غذایی، اسراف در نان؛ ما این همه
ضایعات نان داریم، اصلاً این منکر است، منکر دینی است، منکر اقتصادی و
اجتماعی است.
مقام معظم رهبری
برای وضو، یک سیر آب و برای غسل، یک من آب کافی است.
پیامبر اسلام(ص)
الگوی مصرف داریم، ولی باید اصلاح شود
اینکه برخیها
میگویند الگوی مصرف نداریم و باید از ابتدا آن را ایجاد کنیم، حرف صحیحی
نیست؛ درست مثل این است که بگوییم در زندگی هدف نداریم یا برنامهای
نداریم؛ البته که داریم، اما ممکن است که صحیح نباشد و باید آن را اصلاح
کنیم؛ لذا امسال را مقام معظم رهبری سال اصلاح الگوی مصرف نام نهادند.
برای این منظور باید همه عوامل آن شناسایی و تعریف شوند. ما باید بدانیم
که چه مصرف کنیم، کجا مصرف کنیم، چه مقدار و به چه منظورهایی و در چه
زمان و مکانی... پاسخگویی به این سؤالات، ما را به اهداف اصلی و عملکرد
واقعی و بالا بردن بهرهوری راهنمایی میکند.
البته الگوی مصرف در غرب بسیار ساده است، زیرا همه چیز را پول تعیین
میکند و قیمت اساس الگوی مصرف است؛ هرچه را بخواهند کم مصرف شود، گران
میکنند؛ اما در اسلام قیمت تعیینکننده نیست؛ بلکه نیاز تعیینکننده است؛
مثلاً اگر نان را گران کنیم، ممکن است مصرف کمتر شود، ولی عده زیادی نان
خالی هم نخواهند داشت که بخورند و اینکه ایدهآل فکر کنیم جامعه باید
طوری باشد که همه توان خرید داشته باشند، فقط یک خیال است. واقعیت جهان
این است که عدهای فقیر هستند و نباید در الگوی مصرف نادیده گرفته شوند.
تعریف مصرف:
مصرف، فرآیند عام جهانی است؛ گاهی مصرف به معنی اتلاف هم هست، یعنی از بین
بردن که این دو تعریف، متضاد هم هستند. در مفهوم، فرآیندی هر مصرفی تبدیل
محسوب میشود؛ یعنی ما مواد اولیه را مصرف میکنیم تا کالا درست کنیم و
کالا را مصرف میکنیم تا ساختمان بسازیم و الی آخر. ولی در مفهوم اتلاف،
به معنی این است که مثلاً آب یا برق را که مصرف میکنیم، یعنی آن را نابود
کردهایم.
مصرف راز بقای اقتصادی و اجتماعی است
برخلاف تصور فنا و نابودی که از مصرف میشود، مصرف عامل بقا و راز سر به
مهر طبیعت است. چرخه عظیم غذایی جهان از مصرف شکل میگیرد. خوردن و خورده
شدن و مسأله (آکل و ماکول در فلسفه) یک اصل لذتبخش فلسفی و معنوی است.
درست مانند فلسفه مرگ که در نظر برخیها، مرگ پایان زندگی است، ولی در
درازنای هستی، مرگ پلکان ترقی است. از اینرو، اسراف و تبذیر هم به معنی
بر هم زدن نظم آکل و ماکول است. فرض کنید برای تولید پنیر به 60 درصد شیر،
39 درصد آب و 1 درصد مایه پنیر احتیاج دارید؛ حال اگر بهجای یک درصد، 2
درصد مایه پنیر بزنید، چه اتفاقی میافتد؟ درست همان اتفاقی میافتد که
اگر به جای 39 درصد آب، 50 درصد آب مصرف کنید: (وَ إِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ
عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ) در
آیات متعدد، به مسأله اندازهگیرى در خلقت موجودات اشاره شده است، از
جمله: «قد جَعَل اللَّه بکل شىء قدرا» <451> «کل شىء عنده بمقدار»
<452> «خلق کل شىء فقدره تقدیرا» <453> در آیهى 27 سوره
شورى مىخوانیم که اگر خداوند رزق بندگانش را توسعه دهد، آنان دست به
تجاوز مىزنند، به همین دلیل به مقدارى که صلاح مىداند، به هرکس مىدهد)
بهمقدار؛ یعنی کار جهان، خلقت دنیا بر روی میلیمترها است و اگر این
میلیمترها رعایت نشود، در نظم جهان خللی وارد کردهایم. درک این مسأله
فقط هنگامی برای ما مشکل است که منافع خاصی از آن داشته باشیم؛ یعنی برای
یک پنیرفروش، 1 درصد را 2 درصد کردن بسیار سنگین است، ولی 39 درصد را 50
درصد نمودن، بسیار راحت! زیرا افزودن آب، فریب خریدار است و سود بالاتر؛
ولی افزودن مایه پنیر، زیان است و سود خریدار! مثالی دوباره برای درک بهتر
این موضوع: میدانیم اگر تمامی ستارهها به هم بریزد و راه کهکشان شیری
تغییر کند و سرعت کرات آسمانی متفاوت شود، خواهیم گفت این نظم جهان است؛
اما اگر در این میان، سنگی یا پارهسنگی به سر ما بخورد و سر ما بشکند،
آیا آنوقت هم میگوییم نظم جهان است؟ یا با توقع تمام فریاد بر میآوریم:
آخر خدایا! میان این همه سر، چرا باید سر من باید بشکند؟! چون محور اصلی
جهان را خودمان میدانیم، هر ضرر و زیان به خود ما، ضرر و زیان به جهان
است و این خودمحوری در مصرف هم خود را نشان میدهد: اگر پول برق و آب را
خود ما بدهیم، ناچار دیگران باید در مصرف صرفهجویی کنند، ولی اگر پول را
دولت بدهد یا پدر و مادر بپردازد یا شرکت پرداخت نماید، اشکالی در اسراف
آن نمیبینیم و میگوییم کندن یک مو از خرس هم غنیمت است. «وقت» اگر وقت
من است، از طلا گرانبهاتر است و همه باید در جلسات سر ساعت حاضر شوند،
ولی اگر وقت دیگران شد، ترافیک، آسمان، ابر، باران و... بهانه میشود تا
این طلای نایاب اتلاف شود.
الگوی مصرف
الگو یا مدل، مجموعه رفتارها و معیارهایی
است که برای تنظیم فرآیند مصرف در چهارچوب اهداف مشخص بیان میشود. برخی
از این الگوها، طبیعی هستند؛ مثلاً غرایز بشری یا حیوانی بهطور طبیعی
میزان مصرف هر چیز را تعیین میکنند. موقع غذا خوردن یا اعمال غریزی دیگر
لازم نیست کسی به حیوانات بگوید چه مقدار بخورد یا چه زمانی بخورد؛ آنها
بهطور طبیعی گرسنه شده و پس از یافتن طعمه به مقدار نیاز خورده و سیر
میشود. رفتار مصرفی انسانها تا سنین بلوغ چنین است؛ یعنی کودک به محض به
دنیا آمدن بدون معلم، مکیدن شیر را از پستان مادر آغاز میکند و وقتی سیر
شد، آن را پس میزند. لذا تعریف اسراف یا تبذیر برای کودکان و آموزش آن،
امری غیرمنطقی است و همینط.ور برای حیوانات یا گیاهان؛ اما شناخت این
تعریف برای انسانهای بالغ و کسانیکه با این موجودات سر و کار دارند،
امری لازم است؛ مثلاً یک مادر باید بداند که وقتی فرزندش گرسنه میشود،
عکسالعمل او گریه کردن، تکان دادن دست و جستجوی شیر با دهان است و وقتی
سیر شد، آن را رها کرده و میخوابد... و این شناخت مادر به او کمک میکند
تا نسبت به اسراف و تبذیر خودش مصونیت داشته باشد و مثلاً کودک را از خواب
بیدار نکند تا دوباره به او شیر گاو و یا خوراکیهای اضافه بدهد؛ اگر این
امر را ادامه دهد، نه اینکه کودک نمیخورد، بلکه مریض میشود؛ زیرا بدن
او قدرت پاسخگویی ندارد و لذا یا چاقی مفرط میگیرد و یا بیماریهای
بزرگسالان را تجربه میکند. این دقیقاً مفهوم عدم رعایت الگوی مصرف است.
یعنی زیادهروی یا کمروی نشانههایی دارند که یا به عنوان بیماری از آن
یاد میکنیم؛ پس اگر اقتصاد یک کشور بیمار باشد، مفهوم آن کمروی یا
زیادهروی در مصرف است. اگر مردم بدون آنکه نیاز داشته باشند، به خرید
خودرو اقدام کنند، نتیجهاش ترافیک و سنگینی رفتوآمد است. اگر مردم برای
دریافت وام، نیازی نداشته باشند، اما به خاطر از دست ندادن سهمیه یا
امثال آن نسبت به اخذ وام اقدام نمایند، نتیجهاش خرید و فروش وام و بالا
بردن بهره و افزایش حجم نقدینگی و تورم است و اگر در کارخانهای مواد
اولیه بدون اینکه نیازی باشد، خریداری شود که مثلاً ممکن است قیمت افزایش
یابد یا سهمیه آنها از بین برود، باعث ضایعات بیش از حد، گرانی کالا،
افزایش هزینههای انبارداری و غیره میشود.
استانداردهای مصرف
مصرف، استانداردهای معینی دارد که بسیاری از آنها از اول تعریف شده و
معمولاً در رزومه تولید یا اهداف و برنامههای تولید بیان میشود؛ یعنی
بهدست آوردن آن اصلاً مشکل نیست؛ مثلاً وقتی ما بخواهیم اجاقگاز تولید
کنیم، میزان ورق آهن مصرفی، لولههای مصرفی، حتی فلکه و شیر و تعداد
بندهای آن هم توسط مدیر تولید و یا مهندس تولید محاسبه و طی نقشههای
زیادی در کتابچه راهنمای تولید درج میشود. این عمل، بسیار مهم و از همه
موارد تولید، باارزشتر است؛ زیرا یک مهندس برای همین استخدام میشود تا
میزان قطعات، مواد مصرفی و حتی مقدار برق مورد نیاز را برآورد کند تا
تولید دچار مشکل نشود. فرض کنید مهندس تمامی محاسبات را دقیق انجام داده
باشد، اما محاسبه برق و میزان مصرف آب را اشتباه کرده باشد، کارخانه با آن
عظمت به علت نرسیدن برق یا آب تعطیل خواهد شد و مهندس طراح آن فقط به همین
دلیل اخراج میگردد! که چرا طرح او جامع نبوده و میزان مصرف آب یا برق در
آن محاسبه نشده یا درست محاسبه نشده است! در مورد رفتارهای انسانی نیز
چنین است؛ مدیر آموزش یا مدیر امور انسانی و استخدامی وظیفه دارد تمامی
استانداردهای مورد نیاز کار را بنویسد و افراد را بر اساس آن استخدام کند
و در ادامه کار آنها را آموزش دهد تا دقیقاً همانطور که پیشبینی شده،
کار کنند. در یک دید بزرگتر، جوامع انسانی نیز همینطور هستند. خداوند
عالم که این انسانها را آفرید، برای آنها دفترچه راهنما نوشت! همانطور
که شما یک دارو میخرید، اول به بروشور یا راهنمای آن مراجعه میکنید و
بعد آن را مصرف میکنید، آن هم زیر نظر پزشک، جوامع انسانی هم باید قرآن
را مطالعه کنند و بر اساس رفتارهای الهی خود را تنظیم نمایند و از خداوند
بخواهند که آنها را مطابق سیره و روش پیامبران و انبیای الهی تربیت نماید
و این منطق عقل و استانداردهای رفتاری است. هرکس بخواهد به سعادت برسد،
یعنی به هدفهای انسانی دست یابد، لازمهاش رعایت رفتارها و الگوهای
مناسب آن است و قرآن کریم هم میفرماید: «ان الدین عند الله الاسلام» روش
زندگی مورد نظر خداوند، فقط اسلام است و الگوی چنین اسلامی را هم پیامبر
معرفی میکند و میفرماید: «و لکم فی رسولالله اسوه حسنه: برای شما
الگوی مناسب، همان رفتار پیامبرانه است»
استثناهای مصرف
اسراف برای علمآموزی اشکال ندارد
الگوی مصرف در برخی موارد استثنابردار هم هست؛ یعنی مانند هر قانون یا
قاعده، یک تبصره هم لازم دارد؛ مثلاً در آموزش علم و اخلاق و سجایای
انسانی، اسراف معنی ندارد. هرچه بیشتر هزینه شود، در واقع یک سرمایهگذاری
انسانی است؛ مثلاً در پژوهشها، اختراعات، ابتکارات و هر چیزی که باعث
پیشرفت بشریت شود، اسراف اشکالی ندارد؛ یعنی محدودیت مصرف منابع از بین
میرود. مثلاً در مورد پروژه تحقیقاتی مبارزه با مواد مخدر یا بیماری ایدز
یا ساختن یک ماهواره یا بردن انسان به فضا، نمیتوان گفت الگوی مصرف به چه
معنا است؛ چه بسا بسیار هم هزینه شود و نتیجهای هم بهدست نیاید، ولی
همین هزینهها اولاً باعث رشد فکری جوانان شده و ایدههای نوین بشری را
تقویت کرده و بعداً باعث سودآوریهای کلان هم میشود. در همین زمینه از
امام حسین(ع) نقل است: «روزی فرزند او نزد پدر آمد و سوره توحید را
خواند. امام حسین(ع) سؤال کرد پسرم این سوره را چه کسی به تو یاد داده
است؟ ایشان از معلم خود نام برد. امام حسین(ع) وی را دعوت کرد و به عنوان
پاداش دهان او را پر از زر و طلا کرد و فرمود علمآموزی قیمت ندارد و اگر
بیشتر از اینها هم به معلمان داده شود، جای دوری نمیرود.» البته این
حادثه الگو و نمونه است؛ و الّا ممکن است تکرار آن امکانپذیر نباشد؛ یعنی
هر معلمی با این بودجه درخواست تعلیم کند، مسلم است که آموزش رایگان و
امثال آن زیر سؤال میرود؛ اما نمونه رفتار این است که در برخی موارد جهت
تشویق معلمان یا نوآموزان و یا بهطور کلی برای علم و دانش باید اهمیت
فوقالعاده قایل شد. در مورد هدایای بهشتی برای کارهای نیکو کردن هم این
امر مصداق دارد؛ یعنی مثلاً بهازای یک خرما صدقه دادن، میلیونها برابر
پاداش داده میشود. میگویند روزی فردی از دنیا رفت و به پیامبر سفارش کرد
انبار خرمای او را صدقه دهد. وقتی کار پیامبر تمام شد، یک خرمای کمی
پوسیده در ته انبار بود. فرمود: «اگر در زمان زندگی خودش این خرما را صدقه
میداد، از این همه صدقات که من دادم، پاداشاش بیشتر بود.»
سد احمد حسینیماهینی