|
پس از دوقرن سر و صدا در مزایای سرمایهداری بانکداری غیر اسلامی بالاخره همهی آنها فرو ریخت و سراب سرمایهداری به انتهای خود رسید. اکنون هزینههای انباشته شده سالیان سال سرمایهداری ورشکستگی بدون بازگشت بانکها را به دنبال آورده و هیچ راه گریزی از آن نیست زیرا بانکها به دلیل فراوانی نقدینگی، معمولاً دچار توهم بوده و تصور میکنند پول مردم مال آنهاست و لذا هزینههای کلان و خرجهای نجومی میکنند و در نهایت روزی که مردم همهی پولهای خود را بخواهند، میبینند که چیزی ندارند بدهند و تنها راه امید آنان پس نگرفتن پول از سوی مردم است که اکنون این روزنه نیز بسته شده است.
` هر چه دولتها بخواهند با روش سوسیالیستی هم این مسایل را حل کنند؛ یعنی مالیات مردم را هزینه بانکها کنند، تورم افزیش مییابد و بدون اینکه شغل یا درآمد یا تولید اضافه شود، چاه ویل بانکها همه اعتبارات را نابود خواهد کرد. تنها راه حل این است که بانکها اعلام ورشکستگی کنند و با فروش اموال خود، بدهیهای انباشته را به نیت سهم و امکانات بدهند و از دنیای اقتصاد خدا حافظی کنند. همانطور که یهودیان نزولخوار اروپا را نابود کردند و باعث شدند تا هیتلر محبوبیت پیدا کند، امروز هم بانکها آمریکا را نابود میکنند و باعث میشوند تا مردم بورسها و بانکها را یکی پس از دیگری نابود و تخریب سازند. اکنون مردم آمریکا فهمیدهاند که کار ایرانیان در دوران انقلاب اسلامی برای شکستن شیشهی بانکها و نابود کردن آنها درست بوده است و اولین چشمهی آن را در حمله به بانک مرکزی و بورس لندن و تخریب شیشههای آن شاهد بودیم و این رشته، سر دراز دارد. هیچ راهی برای نجات اقتصاد ورشکسته اروپا و امریکا که برمبنای سرمایهداری بانکها استوار بوده وجود ندارد زیرا اگر تا دیروز با تبلیغات باعث جذب نقدینگی مردم میشدند، امروز مردم هم نقدینگی ندارند تا در بانکها بگذارند و عقب افتادن اقساط وامهای مسکن در آمریکا، بزرگترین دلیل ورشکستگی مردم و دولت و بانکهای آمریکاست. البته خدای رحمان راهی برای نجات آنها دارد ولی اگر آنها بخواهند از آن بهره ببرند... باز گرداندن آثار باستانی ایران و دادن ویزای بدون پیش شرط و رایگان به ایرانیان و توسعه روابط تجاریِ بدون تحریم با ایران، راهکارهای مناسبی برای رهایی از این ورشکستگی تاریخی است. ما میدانیم که ارزش یک قطعه سنگ تاریخی ایران مثلاً ارزش کتیبههای کوروش و یا سرباز هخامنشی و... بسیار بالاست و اروپا و آمریکا در دوران سیاه استعمار بسیاری از این قطعات را از ایران خارج کردند. آنها میتوانند این قطعات را به ایران بفروشند و منابع مالی خوبی برای خود تهیه نمایند و یا میبینیم که چقدر ایرانیان مشتاق در پشت در سفارتخانههای اروپایی و آمریکایی در تهران هر روز صف می کشند که اغلب از ثروتمندان تهران هستند و به واسطهی موانع عجیب وغریب؛ آنها پولهای خود را در کشورهای واسطه هزینه میکنند و اگر ویزای رایگان به آنها داده شود، همه وجوه خود را در کشور مبدا هزینه خواهند نمود. الان به طور متوسط هر ایرانی ده میلیون تومان هزینه قاچاقچیها میکند تا مثلاً به انگلیس یا آمریکا و یا ایتالیا برود و اگر همه این پولها در همان انگلیس صرف شود کمک بزرگی به اقتصاد آن خواهد بود واز سوی دیگر ما شاهد همین امر در تجارت با آمر یکا و اروپا هستیم. یعنی بیش از صدها برابر قیمت کالاهای آمریکایی واروپایی صرف دلالی برای کشورهای واسطه میشود! در حالیکه با رفع تحریمها میتوانند تمامی این ثروتها را در کشور مبدا دریافت کنند و این علاوه بر آن است که ایران ناچار نخواهد بود اجناس بیکیفیت را از کشورهای دست چندم وارد کند و مستقیماً از خود آن کشورها وارد خواهد کرد
بالاخره غده چرکین رکود اقتصادی غرب سر باز کرده و نتیجهی سالیان دراز دروغگویی و وعدههای توخالی برای تمدن رویایی غرب دست از پا درازتر به دامن بشریت چنگ انداخت. 700 میلیارد دلار کمک دولت به بانکها نه تنها دردی را دوا نخواهد کرد بلکه نشان خواهد داد که مسألهی عمیقتر از این بحثهای روزمرهای است که اروپا وامریکا آن را فقط بحران مالی میدانند. از آنجا که اقتصاد غرب، همه چیز آن بوده و همه چیز اقتصاد هم در سودآوری تعریف شده، زیانهای اخیر مالی یعنی نابودی تمام ارکان تمدنی و انسانی و اقتصادی غرب که نزدیک به دو قرن است در بنای آن میکوشند. در ابتدای طرح تمدن غرب، قلم به مزدهای غرب نه تنها دین را که انسانیت را زیر سؤال برده و آن را مخالف رشد و تمدن و اقتصاد و سودآوری دانستند. اما اکنون پس از دو قرن، در انتهای راهی هستیم که آنها وعده بهشت بدون خدا را داده بودند. این توخالی بودن وعدهها از زمانی شروع شد که امام خمینی در سال 1980 گفتند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. وقتی یک فرد به تنهایی و در میان تمام تهدیدها و ارعابهای اطرافیانش، به بزرگترین ابرقدرت غرب که سالها با بمب اتم خدایی میکرد گفت نه! تعجب همگان را برانگیخت و از آن متعجبتر واقعاً دیدند که آمریکا با وجود راه انداختن جنگ تحمیلی و واقعه طبس و کودتاهای دیگر، هیچ غلطی نتوانست بکند. و با اینکه ایشان قسم خورده بود پناهگاه نروند، حتی نتوانست یک بمب در خانه او بگذارد یا یک موشک به حسینیه جماران بزند. وقتی هم صدام شکست خورد، ناچار به توصیه ایران عمل کرد و برعلیه طالبان و القاعده و صدام وارد جنگ شده و آنها را ساقط کند. امروز نیز تنها کسی در رأی گیری ریاست جمهوری آمریکا موفقتر خواهد بود که به ایران امتیاز بیشتری بدهد. امروزه دیگر عربدههای گذشته تمام شد.
و آخرین نکتهای که باقی ماند... آنها باید بدانند که تحریم علیه ایران باعث اینهمه بحران مالی برای اروپا و آمریکا شده است و تا زمانیکه صحبت از تحریم ایران است؛ بحران چه به صورت اعلام شده و چه به صورت اعلام نشده وجود دارد. بالا رفتن قیمت نفت خام نشان از رکود پنهان است و کاهش قیمت آن نشان از رکود آشکار است زیرا بالا رفتن قیمت نقت تا140دلار و کاهش آن به زیر 100 دلار، نشان میدهد که یک بازی اقتصادی است که بورس بازان آن را ترتیب داده بودند و توان ادامهی آن را نداشتند. لذا باید امریکا و اروپا نه تنها دست از تحریم عملی بردارند بلکه حتی از شعار آن هم پرهیز کنند. زیرا این بحران اخیر درست از هنگامی علنی شد که مناظره مک کین و اوباما با یک نتیجه مساوی با شعار تحریم ایران پایان یافت. اگر تاکنون امیدی بود که با روی کار آمدن اوباما، تحریمها علیه ایران برداشته شود و لذا مؤسسات مالی مترصد جبران هزینهها در سالهای آینده بودند و همین امر باعث شده بود لاپوشانی کنند ولی اظهارات اوباما در این مناظره آب پاکی روی دستان آنها ریخت و همه این انتظارات را بر باد داد و ناگهان همهی عقدهها بیرون زد و تمام دیوارها فروریخت. با یک محاسبه ساده میتوان گفت700 میلیارد دلار در واقع مجموعاً اصل و فرع تمام پولهایی است که از ایران بلوکه کردهاند. یا در واقع از ایران دزدیدهاند و هزینه نمودهاند تا اقتصاد آمریکا را توانمند سازند ولی اکنون فاقد آن هستند.
خلع سلاح، تنها راه رهایی از بحران
هزینههای اصلی آمریکا که ایران بارها هشدار داده است، هزینههای نظامی است. یعنی امریکا برای سروری جهان تصور میکند باید از لحاظ نظامی قدرت اول باشد اما در تحلیل تاریخی واجتماعی این تفکر، تفکر یک تمدن یا یک جریان میرنده و در حال نابودی و افول است زیرا جریانهای بالنده نه به زور اسلحه که با قدرت تفکر و فرهنگ غنی پیروز شدهاند. در بررسیهای به عمل آمده توسط تاریخنویسان و تاریخدانان، حداقل 36 تمدن در طول تاریخ شناسایی شدهاند که این تمدنها با تمام تفاوتهای فرهنگی زمانی و مکانی که داشتهاند، از اصول واحدی پیروی نمودهاند. مثلاً همهی آنها نقطه تولد و مرگ داشتهاند. همهی آنها دچار صعود و نزول شدهاند و جالب این است که صعود آنها با نزولشان متقارن بوده است؛ مثلاً تمدنی که دیرتر رشد کرده، دیرتر هم از بین رفته و یا تمدنی که به سرعت رشد کرده، به سرعت هم نابود شده است. طول عمر تمدنها اتفاقی یا تصادفی نبوده، بلکه همه حوادث تاریخی دارای قانون حرکتی بوده و توالی معنیداری را داشتهاند.
توسط ابن خلدون ایرانی در هر تمدن سه نسلی، سه دوره مشخص شده است. نسل اول یا نسل باعصبیت وانرژی؛ نسل دوم یا نسل بهره مند و نسل سوم یا نسل فاسد و میرنده. نسل اول به فرهنگ و تبلیغات وعلم مجهز بوده. نسل دوم به اقتصاد و سیاست دل بسته و نسل سوم به نظامیگری روی آورده و همهی مشکلات خود را با سلاح حل میکرده است. به اصطلاح امروزی، هر تمدن دارای سه فاز فرهنگی اقتصادی و نظامی بوده است و فاز نظامی، انتهای هر حرکتی را تشکیل میدهد. اینکه آمریکا همه چیز را با اسلحه و خوی نظامیگری حل میکند، بسیار مبارک است! زیرا علایم نابودی اوست. والّا همه یادشان هست و میدانند که امریکا در اوایل نفوذ خود در جهان، هم محبوبیت داشته و هم اصولاً بعد نظامی نداشته است و مثلاً میبینیم برای سرنگونی حکومتها، هیچ هزینه زیادی نمیپردازد و با کمترین اشاره، حکومتها به نفع او تغییر پیدا میکنند.
در فاز اقتصادی هم میبینیم که مردم از سراسر جهان به آمریکا اعتماد میکنند و سرمایههای خود را در بانکهای آن سرمایهگذاری میکنند و هجوم مهاجران به آمریکا نشان از محبوبیت این سرزمین و ارض موعود بودن مردم از نظرسراسر جهان است. اروپاییها هم نیز به طمع پیروی از آمریکا و همه کشورها به اینسو میروند.
اما در فاز نظامی، ورق برمیگردد. فاز نظامی آمریکا با شروع انقلاب اسلامی همزمان میشود. یعنی آمریکا متوجه میشود که دیگر گرایش جهانیِ کمتری دارد و جدا شدن ایران را از خط سراسری آمریکا یک خطر جدی رو به گسترش ارزیابی میکند زیرا ایران در بین جهان همیشه مطمئنترین متحد آمریکا بوده است چه در مقابل شوروی سابق که یک پایگاه نظامی مطمئن محسوب میشد و چه در مقابل اعراب که متحد اولیه و حتی به وجود آورنده اسراییل بود زیرا اکثر سردمداران اسراییلی از یهودیان مهاجر ایرانی بودند. اروپا به دلیل ضدیت با یهود هرگز شریک مطمئنتری از ایران برای آمریکا نبود. حتی در بین انقلابیون ضد اسراییلی هم در لبنان و فلسطین، ایرانیها چشمگیرتر بودند اما حدس آمریکا این بود که مثلاً با کشتن امام موسی صدر ایرانیالاصل و تحصیلکردهی قم، کفه را به سود خود برگرداند ولی پیشبینی او درست از آب در نیامد و گروه کوچکی که در لبنان از شیعیان تشکیل شده بود، مبدا جذب مغزها از سراسر دنیا شد به طوریکه سازمان مخفی شیعه در ایران و لبنان وعراق توانست همه طرحهای اقتصادی و سیاسی آنها را بیاثر کند. اگر همین گروه کوچک شیعه در جنوب لبنان و حمایتهای نجف و قم از آنان نبود، فلسطین کاملاً تسلیم شده و فلسطینیها همه قتل عام شده بودند و اثری از مردم عرب و فلسطینی باقی نمیماند. همین محاسبات اشتباه آنان جنگ یک روزه را به جنگ شش روزه و بعداً به جنگ شصت ساله تبدیل نمود. نقشهی آنان این بود که به وسیله سر سپردگان عرب مانند شاه اردن تمام فلسطینیها را قتل عام کنند و اثری از آنان نماند. در قضیه صبرا و شتیلا و نیز امثال آن ما دیدیم که فلسطینیهای داخل اسراییل به وسیله ارتش اسراییل و فلسطینیهای خارج به وسیله اعراب در اردوگاهها جمع و قتل عام میشدند. تنها گروه امل و موسی صدر بود که مقاومت میکرد و موضوع را افشا مینمود و چون عناصر تحصیلکردهای چون شهید چمران که به تمام دستگاههای مخفی امریکا نفوذ داشتند در بین آنها بود، نمیتوانستند با انگ زدن و یا حملههای مختلف، روحیه آنان را در هم بشکنند. حتی به وجود آوردن گروههای چپ و درگیری ایجاد کردن و یا فالانژ نامیدن شیعیان نتوانست عزم آنان را از بین ببرد و نتیجه آن شد که نجف و قم و جنوب لبنان دست به دست هم دادند و حرکتی ایجاد کردند که دستهای آلودهی آمریکا شناخته شد و آنان دیگر قادر نبودند با سیاسی کاری، خود را متمدن جلوه دهند...
فقط ایران میتواند حمایت کند
اکنون نیز فقط ایران میتواند آمریکا را نجات دهد. زیرا همه چیز امریکا در دست ایرانیان است. ایرانیان بی سر و صدا در امریکا رفتند و سرمایههای زیادی به آنجا بردند و در تحصیلات عالیه و مقامات مختلف آن ترقی کردند و اکنون هیچ مرکز مهمی در آمریکا نیست که ایرانی در آنجا نباشد. تئوریهای اقتصادی ایرانیان، گرچه به نام استادان آنها نامیده میشود، از فروتنی ایرانیان بوده است که حق استادی را خوب ادا میکردند. مثلاً ما میدانیم که علامه مجلسی کتب زیادی دارد ولی همه اینها را خود به تنهایی تألیف نکرده، بلکه به دستور او شاگردانش همه احادیث درست و غلط را جمعآوری کردند و ایشان آنها را بحار الانوار نامید و بعد خود ایشان شروع کرد به غور در این دریا و لذا کتاب خود را سفینه البحار نامید یعنی کشتیای که به میان دریاهای نور میرود و احادیث صحیح را جدا میکند... در امریکا نیز همهی تحصیلکردهها میدانند که تحقیقات دانشجویان ایرانی در تمامی کتابخانهها و دانشکدهها، در ردیف اول است و بیشترین گروههای تحقیقی از ایرانیان بوده ولی در انتشار آن به دلیل مشکلات مالی یا ناآشنایی با مراکز، به نام استادان یا دوستان آنها منتشر میشده است. همهی راه حلهای ایرانیان چه از سوی مسؤولین داخلی و چه از سوی ایرانیان مقیم آمریکا؛ همگی برای نجات آمریکا مفید بوده است و کسانی که آن را عمل کردند، برنده شدند ولی کسانی که بر قلدری و اسلحه تکیه کرده و حرف ایرانیان را گوش نکردند باعث شدند تا آمریکا به این روز بیافتد. الآن ایرانیان از دو جهت آمریکا را دوست دارند تا هدایت شود و نجات پیدا کند. گروهی که خود تحصیلکرده آمریکا هستند احساس دین میکنند و ناچارند که منافع آمریکا را در نظر بگیرند لذا نظرات مشفقانه آنان باید عبرت امریکاییان و سردمداران آن باشد و گروه دیگری که تحصیلکرده آمریکا نیستند، به هر حال دلشان برای مردم آمریکا میسوزد و با ما به دستور مولای متقیان عمل میکنند که فرمود یا مردم با تو در دین مشترکند یا همنوع تو هستند... یعنی همانطور که مسؤولین به فکر مردم ایران هستند، به فکر نجات مردم آمریکا و اروپا و همه دنیا هستند. حال ممکن است افراد نادانی مثل بوش باشند که با تکیه بر میلیتاریزم بخواهند با زور بر مردم حکومت کنند و بیتالمال آنان را در اهداف خیالی خود هزینه کنند ولی باید حساب آنان را از حساب مردم جدا کرد... بیکاری و بیخانمانی همانطور که برای ایرانیان پسندیده نیست، برای مردم آمریکا هم ناپسند است. چه کسی هست که نامش را مسلمان بگذارد و از دیدن فقر و فلاکت مردم بی گناه و فقیر آمریکا خوشحال شود؟ وقتی طوفان کاترینا شد و یا طوفانهای دیگر و مردم خانه و کاشانه خود را از دست دادند، چه فرقی با مردم بم یا بویین زهرا یا آببر داشتند؟ همانطور که مردم بم باید سریع صاحب سرپناه شوند، مردم کالیفرنیا و آریزونا یا اوکلاهما و اوهایو و هر جای آمریکا هم که دچار سیل یا طوفان میشوند باید کمک شوند. الآن هم سردمداران آمریکا باید بدانند که رهبر ایران و رییسجمهور و همهی مردم ایران از بحران مالی آمریکا ناراحت هستند و اگر توصیهای میکنند، یک توصیهی مشفقانه است. ممکن است از دید دولتمردان آمریکا، همه چیز سیاسی یا نظامی باشد ولی گرسنگی و بیخانمانی مردم واقعیت است چه در آنجا و چه در اینجا. ایران با داشتن ذخایر غنی نفت و گاز، نیازی به مجیز گویی برای آمریکا ندارد و اگر میگوید آنها دست از تجاوز به عراق و افغانستان بردارند، برای این است که همین هزینهی کمر مردم را شکسته و این حرفی نیست که امروز بگویند؛ از همان آغاز گفتند ولی گوش زمامداران کودن آمریکایی بدهکار نبود