بخش خصوصی یا بخش خصوصی؟
غالباً به نتیجه بازرسیها توجهی نمیشود
اینکه انسان یک کلمهای را یک طور بنویسد ولی به چند طریق بخواند، مسألهی غیر قابل انکاری نیست مثلا میگویند حاکمی نوشت بخشش لازم نیست اعدامش کنید! و دبیر خوش ذوق؛ یک ویرگول گذاشت و شد: بخشش، لازم نیست اعدامش کنید و لذا شخص را اعدام نکردند و استنادا به حکم سلطانی، او را بخشیدند! الآن هم بلایی که به سر بخش خصوصی میآید، از همین تلفظ صحیح و غیر صحیح است زیرا دولتیها وغیر دولتیها هر کدام به نفع خودشان تعبیر میکنند.
غیر دولتیها میگویند بخش خصوصی در مقابل بخش دولتی است و در تمام مقالات و سخنرانیها و قوانین دنبال چنین تلفظی میگردند که احتمالاً به تلفظ من و شما و یا قرائت ما از کلمه بخش خصوصی بسیار نزدیک است. اما دولتیها چطور؟ دولتیها بخش خصوصی را جدا جدا میگویند. بخش خصوصی یعنی حیاط خلوت مدیران ارشد دولتی و حریم خصوصی آنان که کسی حق ورود به آن را ندارد! مثلاً شما بروید و شرکتهایی که اینها به عنوان بخش خصوصی در کشورهای همجوار معرفی میکنند را بررسی کنید. همهی آنها سهامدارانش کارکنان ارشد دولت هستند و البته این برای ایران بد نیست که نفوذ در تمامی شرکتهای جهانی دارند و در آن سهیم هستند و این قرائت از همان قرائت به طور منطقی بیرون میآید. لذا یک سرمایهدار غیر وابسته حتی در خارج از کشور نیز موفق نیست. چه وابستگان رژیم گذشته که در آمریکا و کانادا و اروپا و انگلیس جولا ن میدهند، چه مدیران ارشد دولتی جدید که به دور از چشم بازرسی کل کشور و قانون اساسی و خارج از عرف بینالمللی، در کره و ژاپن و هند و کشورهای همجوار سرمایهگذاری کردهاند. اینها به یک طرف، مسایلی است که تولیدکنندگان و اقشار کم درآمد صنفی را تهدید میکند... یک مخترع و یک مبتکر، ابتکاری را انجام میدهند و به اعتبار دولت و حکومت، آن را به یکی از مسؤولین نشان میدهند و یا ارایه میکنند تا مثلا مجوز یا امکانات و یا سوبسید و... بگیرند ولی برخی از مدیران ارشد و یا دستاندرکاران، با دیدن طرح ابتدا ابراز شگفتی میکنند که چه طرح جالبی است! اما پس از دریافت طرح و مطالعه آن ناگهان با تندی میگویند نه قابل اجرا نیست و به درد نمیخورد و یا حتی در بسیاری از موارد آن را پس نداده و مدعی میشوند که گم شده یا شمارهاش فراموش شده اما پس از مدتی ناگهان همین طرح در یک جشنواره به نام دیگری جایزه میگیرد و یا وام دریافت مینماید و اجرا میشود! و این باند مخوف که فاصله طبقاتی را افزایش میدهد، یکی از عوامل مهم افزایش فقر و ناامیدی در جامعه است زیرا با افرادی سروکار دارند که دستشان به جایی بند نیست و به دولت اعتماد دارند و تمامی هستی و زندگی خود را بر سر این کار میگذارند. اما وقتی این حرکتها را میبینند، عاصی میشوند و اگر بتوانند دیگر به ارگانهای دولتی مراجعه نمیکنند و یا به خارج از کشور میروند و در دولتهای دیگری طرح خود را ارایه میدهند و یا اگر قدرت احیای جدید خود را نداشته باشند، به دوران انزوا میروند. برخی به اسکیزوفرنی دچار شده و برخی سر از اعتیاد در میآورند و در بسیاری از موارد استعداد خود را رها کرده به مسیر دیگری میروند و یا از استعداد خود در مسیر خلاف و خرابکاری و اتصال به باندهای سیاه استفاده میکنند. در حالیکه کسانیکه این طرحها را به نام خود ثبت کرده و جوایزی دریافت و یا از تسهیلاتی بهرهمند شدهاند هیچگاه نه تمایلی دارند و نه میخواهند که یادی از صاحبان اصلی نمایند زیرا در صورتی که این کار را انجام دهند؛ آن بخش حریم خصوصیاشان لکه دار شده و ناچار خواهند بود از تمامی قدرت و امتیازهای خود دست بکشند! لذا یکی از مسؤولیتهای دولت عدالت محور این است که این مسایل را پیگیری کند و بازرسی، امری است که به این موضوع میپردازد. متأسفانه بازرسی چه در سطوح عالی یا در سطوح میانی یک امر تشریفاتی تلقی میشود و غالباً به نتیجه بازرسیها توجهی نمیشود. در حالیکه بازرسی و کنترل، یکی از وظایف اصلی مدیریت است یعنی همانطور که طرحریزی و سازماندهی انجام میدهند، باید برای کنترل و بازرسی هم سرمایه و نیروی انسانی کافی و حتی بیش از آنها صرف نماید. همانطور که بدن انسان دارای چشم و گوش است و جای آنان هم در سر انسان است، چشم و گوشها باید بسیار مهم باشند و درست عمل کنند نه آنکه منتظر باشند که آیا گزارشی میرسد و یا اینکه تصور نمایند برای کله پا کردن و سرنگون کردن افراد فقط باید بازرسی صورت بگیرد... اگر به طور مرتب از جوانان سرخورده و جوانان موفق ارزیابیهایی داشته باشند، علل این رفتارهای ناهنجار شناسایی شده و بهبود نیروی انسانی را دربرخواهد داشت
|
امام علی (ع) میفرماید هر روز که خدا را سرپیچی نکنید، آن روز عید است لذا عید به معنی روز بی گناهی و روز پاکی است عید از کلمه عاد و یعود میآید و آن بازگشت به خویش است؛ به خدای خویش و به روزی که خداوند از بندگانش تعهد گرفت که بجز او کسی را نپرستند و عید فطر یعنی بازگشت به این فطرت فراموش شدهی انسان. انسانها ازلی نیستند ولی ابدی هستند. درست مثل اینکه مثلاً کسی دیپلم بگیرد او برای همیشه دیپلمه خواهد بود و زمان و گذشت آن تأثیری در آن ندارد. انسان هم تا خلق نشده بود وجود به معنی امروزی نداشت و وقتی خداوند او را از خاک و یا گل آفرید به وجود آمد نه اینکه فقط آن روز از خاک و گل به وجود آمد بلکه هر روز ما از خاک به وجود میآییم همه خوراک ما از خاک است چه سبزی و میوهجات که مستقیماً از خاک میروید و چه گوشت و خوراکیهای دیگر که با واسطه از چرخه غذایی طبیعت گرفته میشود؛
لذاست که آفرینش انسان در طول زمان و در عرض مکان از خاک است. خاکی که در اثر آب باران به گل مبدل میشود و اگر ماندگار شود، گلی بد بو و لجن میشود. در اثر طرح و خلق خداوند تبدیل به زیباییهای جنگل و حیوانات و آدمها میشود. اما این آدمها فراموش کارند با اینکه اگر یک وعده غذا نخورند به زمین و زمان، بد میگویند ولی فکر میکنند این غذا را خودشان درست کردهاند! نمیدانند آنها فقط تغییر شکل دادهاند و لذا باید این را هر روز و هر ساعت به او یا دآوری کرد تا دچار غرور کاذب نشود. نتیجه غرور کاذب هم چیزی جز ظلم وستم نیست یعنی فراموش کنندگان اصل خویش، ظالمی میشوند که در وهله اول به خود ظلم میکنند! اگر انسان به رموز بدن خاکی خود آشنا نباشد، معلوم است مانند راننده ناشی که به رانندگی وارد نیست یا کودکی که کامپیوتر نمیداند چه بلایی بر سر دستگاه خواهد آورد. کافیست به جای گاز ترمز را بکشد و یا به جای ترمز گاز بدهد و یا به جای سِیو، دیلیت بزند یا به جای دیلیت، کپی کند! و این است که نشناختن خود در وهله اول به ضرر خود است و دستورات الهی برای شناخت خود است. و خداوندی که انسان را خلق کرده، برای او دستورالعمل نوشته است چطور است که اگر ما یک دارویی را بسازیم نحوه استفاده از آن را در کنارش مینویسیم! چرا پس خداوند برای ساخت این اشرف مخلوقات برچسب راهنما نفرستد؟ و آیا اگر کسی از این برچسب و راهنماییهای آن استفاده نکند، به چه کسی جز خود ضرر میزند؟ برای همین است که کتاب وعترت هردو باید در کنارهم باشند تا استفاده از دستورالعمل وراهنما، امکانپذیر باشد. انسان فراموش کار که اصالت خود را فراموش میکند، نه تنها به خود که به دیگران نیز ظلم میکند زیرا آنان راهم نمیشناسد و با حرکتهای کورکورانهی خود باعث تخریب دستگاههای الهی میشود و لذاست که خداوند ماه رمضان را قرارداده روزه و نماز را واجب کرده تا انسانها به خود وبه دیگران بیاندیشند. وقتی گرسنه شدی خواهی دانست که گرسنگان چه میکشند و وقتی تشنه شدی، خواهی فهمید که کمآبی یعنی چه و لذا سی روز باید دراین آزمایشگاه پرسه بزنی و همه چیزهایی را که تا دیروز استفاده میکردی، برخود حرام کنی تا بدانی که حقیقت چیست و بعد از سی روز است که به خود برگشتهای وعید فطر بر تو رسیده است و حالا باید که روزه بشکنی و به نماز بروی... اما در اینجا هم باید دیگران را بر خود مقدم بداری. قبل از رفتن به نمازعید، فطریه بپردازی. حداقل غذای سه وعدهی یک نفر را تقبل کنی و نقدی یا کالایی آن را اداکنی و تا به دست اهلش ندادی، به نماز نمیایستی! عید یعنی عیدِ همه نه فقط ثروتمندان! در عید فطر و درعید قربان، نه تنها داراها هستند که ندارها هم خوشحالند زیرا سهم آنان تعیین شده و باید به آنان بپردازند و شاید خوشحالی فقرا در عیدهای اسلامی بیشتر از عیدهای سنتی و ملی است. مثلاً اگر مایههای اسلامی را از عید نوروز بگیریم، میبینیم با فرا رسیدن عید نوروز فقرا عزا میگیرند. آنان حقوقشان نمیرسد تا کیف و کفش و لباس نو بخرند و همین برای آنان زجر آوراست تا عیدهای خوشحالی را به عزاهایی پنهانی تبدیل کند ولی در عید فطر فقرا منتظر دریافت عیدانه و فطریه هستند و مطمئن هستند که فراموش نخواهند شد و در روز عید قربان هم هر فقیری حداقل یک وعده غذای گوشتی خواهد خورد و این شادی برای فقراست و شادی بخشنده بودن هم برای دارندگان و بخشندگان آن است... پس عید فطر روز مساوات و روز شادی همگان است.